هیجانی که لازم داشتم (۲)

1396/03/23

…قسمت قبل

از مغازه که اومدم بیرون سرم داشت گیج میرفت . انقدر ضربان قلبم تند میزد کخ فکر میکردم تمام کوچه دارن صدای قلبمو میشنوم . مثل شکارچی بودم که از شکار کردن پشیمونه . این حس هیجان نبود دیگه . حس ترس و هیجان همزمان بود . شاید هم ترس غلبه داشت تو اون لحظه. ساعت 11:30 بود . هنوز 2 ساعت وقت داشتم برای انتخاب. انتخاب بین چیزی که قبلا تو خانواده ام بهش میگفتن عفت و پاکی یه زن و تبدیل شدن به یه فاحشه . کی میدونست ؟؟؟ تو اون لحظه فکر میکردم با خودم چی ممکنه بشه ؟ من این آقا میثم رو چقدر میشناسم ؟ شاید ادم عوضیی باشه … شاید اسمم تو محل به عنوان یه زن خراب در ره . من تو اون محل کسی رو نمیشناختم ولی بعضی وقتا نگاه سنگین کسبه رو روی خودم حس میکردم . انقدر اخمو و بد اخلاق بودم که کسی به خودش اجازه چیزی رو نمیداد . مهرداد هیچوقت باهام خرید نیومده بود . پس احتمالا کسی نمیدونست که من یه زن شوهر دارم .
با خودم تو همین فکرا غوطه ور بودم که یه لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم حاضر میشم . یه شلوار استرج کشی پوشیده بودم که به طرح جین معروف بود . یه تاپ مشکی . سوتین هم نبسته بودم . زیر اون شلوار هم شرت نپوشیدم . داشتم خودمو آرایش میکردم . هنوز دو دل بودم سر رفتن و نرفتن ولی انگار بدنم به طور غیر ارادی داشت خودش رو برای رفتن آماده میکرد .
خودم رو تو آینه ورانداز کردم . خیلی خوب شده بودم . آرایش غلیط ، لباس تنگ و هیکیلی که توش باسنم از همه بیشتر خودنمایی میکرد .
مانتو تنگم رو پوشیدم با کفش عروسکی معمولی . ساعت 2:30 بود . هنوز یه ربع دیگه برای تصمیم گرفتن یا عوض کردن تصمیمم وقت داشتم . نمیدونم چطور این زمان گذشت ولی 10 دقیقه بعد دم مغازه میثم بودم . دو تا مشتری چادری داشتن تو مغازه خرید میکردن . تو نرفتم . از پشت ویترین منو دید . سرشو تکون داد و به ساعتش اشاره کرد . دیگه برای عوض کردن تصمیمم دیر بود . رفتم داخل. سلام کردم و وانمود کردم که دارم تاپ هایی که روی میز چیده شده بود رو میدیدم . اون مشتری قلب هم داشت حساب میکرد که بره .
حالا منو میثم تنها بودیم تو مغازه .
اجازه بدین کرکره رو بکشم بیام خدمتتون
آقا میثممممممم… خطرناک نیست ؟؟؟؟؟
نه خانم نگران نباشین . من هر روز 2 تا 4 کرکره رو میکشم پایین برای ناهار و استراحت .
نمیدونم … راستش من …
حرفمو قطع کرد :

  • میدونم ولی اگه احساس ناراحتی دارین ، من میرم بیرون میمونم تا شما انتخاب کنین و برین
  • نهههههههههه… مشکلی نیست . شما سلیقه خوبی دارین …میخوام ببینین و کمکم کنین
    این جمله آخر رو با یه شیطنتی گفتم که خودش بفهمه منظورمو .
  • میشه یه لحظه برین پشت دخل ، وقتی گفتم برین پایین تا کسی نبینه که تو مغازه هستین ، بعد کرکره رو بکشم .
  • چشم
    پشت دخل منتظر موندم .
  • حالا
    سرمو بردم پایین . یهو مغازه تاریک شد . کرکره رو کشید . چند لحظه بعد لامپ مغازه روشن شد . من به بخش بزرگی از ارزوهام رسیده بودم . من و میثم تو مغازه تنها بودیم . آروم سرمو آوردم بالا . میثم داشت از تو کمد جلوی دخل نمونه های ساپورت رو میارد بیرون .
    میشه کارای فانتزیتون رو هم ببینم ؟؟؟ بادی و لباس یه سره ها رو ؟
    بله حتما
    مانتوم رو درآوردم . میثم هم یه زیر انداز انداخت وسط مغازه که پام کثیف نشه موقع لباس عوض کرن . کفشمو درآوردم و رفتم روی زیر انداز . تمام وجودش تو اون لحظه نگاه بود . داشت با چشاش میبلعید . نیازی به فیلم بازی کردن نبود . هم اون میدونست من برای چی اونجام هم خودم میدونستم. فقط یه جرقه لازم بود تا شروع بشه این تجربه . دستم داشت میلرزید رسما .
  • اینو امتحان کنین اول
    روی جلدش رو نگاه کردم. جوراب شلواری ساده بود ، مشکی
  • اگه میشه طرحدار هم بدین .
    داشت تو کمد رو میگشت که منم بهش پشت کردم و شلوارمو درآوردم . میخواستم فرصت داشته باشه از پشت ببینه . شلوارمو درآوردم. برگشت به سمتم گفت بفرمایین . از پشت دستوش دراز کرد و یه جوراب طرحدار مشکی با طرح های لوزی بهم داد . حالا وقتش بود . خودمو عقب کشیدم تا بچسبم بهش .کاملا خودمو تو جای درست جا دادم . باسنم چسبید به کیرش که سفت شده بود . بزرگ . من اون جرقه رو زدم . میثم هم خودشو عقب نکشید . اونم جلوتر اومد . جوراب مشکی لوزی رو از دستش انداخت و مثل یه قالب سینه هامو گرفت تو دستش . برگشتم به سمتش . وحشیانه لبامون تو هم گره خورد . داشتم با ولع دکمه ها پیراهنشو باز میکردم . رسیدم به کمربندش . با دست از روی شلوار با کیر بزرگ و خوش فرمش بازی کردم . روش دست میکشیدم و از روی شلوار بوسیدمش . نسبت به کیر مهرداد خیلی بزرگتر بود . خوش فرم و کفت با یه انحنا که قشنگترش کرده بود . قلبم داشت میومد تو دهنم از هیجان . منو کشید بالا و شروع کرد لب گرفتن . تو بازوش گرفت و خوابوندم روی زیر انداز . زبریش باسنم رو اذیت میکرد ولی طعم لبهاش و لذتی که بودن تو آغوشش بهم میداد باعث شده بود همه چیزو فراموش کنم .
    انگشتش رفت لای پام . آروم انگشتش رو به کسم مالید .وااااااااااای خدای من . این چی بود ؟؟؟ یه حس عجیب که تا به حال تجربه نکردو بودم. انگشتش لای کسم بالا و پایین میرفت و من حس میکردم تمام وجودم داره میلرزه . از تو دااغ شده بودم . دهنم خشک شده بود . نمیدونم چی کار باید میکردم . درد بود یا لذت ؟؟؟ دوست داشتم گریه کنم . تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. قلبم داشت از سینه ام میومد بیرون . سینه هام تو دهنش مک میزد و همزمان کسمو میمالید . نمیدونم چند دقیقه اینکارو کرد ولی بالاخره اون لذتی که 5 سال تو حسرتش بودم و شاید همین حسی بود که الان داشتم رو تجربه کردم . بی اختیار جیغ کشیدم و مثل جنازه بی حال و بی رمق شدم . انگشتش رو کشید لای پام . و سرش رو از روی سینه هام آور بالا و لبشو گذاشت رو لبم . با آرومی و نرمی . دوست داشتم ببلعمش . دوست داشتم تمام این حسرت 5 ساله رو فریاد بزنم تو گوشش و بگم بهش .
    شلوارشو پایین کشیدم . کیر کلفت و قشنگش تو دستم بود . آروم سرشو بوسیدم . نمیدونستم باید چی کار کنم . تو این لحظه ها هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد . فقط صدای نفس بود و شهوت . فهمید که چیزی از سکس دهانی بلد نیستم . شاید هم کلا فهمید که چیزی از سکس بلد نیستم . کشید منو بالا و شروع کرد به خوردن لبم . بازم حشری شده بودم . حالا دوست داشتم اون جسم رو که بهش کیر میگفتن تو خودم حس کنم . روم خوابید و با دست کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد . سر کیرش رو روی کسم مالید . داشتم دیوونه میشدم . بالاخره صدام دراومد :
  • میثمممممممممم… کیرتو میخوام … بکنش تو …
    لحظه ای که کیرش رفت تو کسم رو نمیتونم تو نوشته توصیف کنم . احساس میکردم هرچی تو دنیاست بهش رسیدم . از ته ته قلب داشتم لذت میبردم .
  • وااااااااااااااااااااااای … فشار بده توم
    وزنش روی دستش بود و من پاهامو دورش حلقه زده بودم و داشتم کمرش رو با پاهام هل میدادم . بازم همون لرزیدن بدنم … دهنم داشت خشک میشد . فهمید که دارم باز ارضاع میشم . کیرشو کشید بیرون و منو به پهلو برگردوند . کیرشو باز تنظیم کرد و از پلو کرد تو . با دستش هم داشت با کسم بازی میکرد . نفسم داشت از لذت بند میومد . احساس میکردم مالک دنیا هستم . داشتم برای اولین بار حس زن بودن رو که مهرداد تبدیل کرده بود به حس وسیله بود ، تجربه مبکردم . میفهمیدم که از وجودم داره لذت میبره … منم غرق در لذت بودم. از صدای شالاپ شولوپی که تلمبه های میثم راه انداخته بود میشد فهمید که خیس خیس شدم . آبم اومده بود . آروم داشت گردنمو میخورد ، با کسم از جلو بازی میکرد و کیرش هم توم بود . یه مرد واقعی … از تمام اجزاء بدنم داشت لذت میبرد . آروم در گوشم گفت کجا بریزم ؟ گفتم : عزیزم با سینه هام یه کم بازی کن تا منم بشم . گفت: نترس تا تو نشی نمیام .
    مگه میشه ؟؟؟ یعنی انقدر به خودش تسلط داشت ؟؟؟؟ پس چرا مهرداد نمیتونست اینجوری باشه ؟؟؟
    بازم دهنم داشت خشک میشد … ضربان قلبم بالا رفته بود . رعشه گرفته بود تمام اندامم … داشتم جیغ میزم از لذت
  • یواشتر دختر … همسایه ها میشنون
    • نمیتونم میثم… دیوونم کردی …واااااااااای … وااااااااااااای…
      ضربان قلبشو میشنیدم هر دومون همزمان داشتیم میشدیم … یه آه بلند همزمان و گرمی آبش که تمام وجودمو آتیش زد . هر دومون بی حال تو بغل هم بودیم … اروم منو چرخوند طرف خودش و شروع کرد بع لب گرفتن ازم …هیچوقت تو عمرم انقدر زن نبودم … قشنگترین هیجان زندگیم بود … بالاخره منم لذت برده بودم از جنسیت خودم .
      تو راه برگشت به خونه ، احساس گناه نداشتم . محکم قدم بر میداشتم . ایراد این 5 سال از من نبود . من هم میتونستم لذت ببرم و به لذت برسونم … حالا دنیا خیلی قشنگ شده بود .
      انگار یه بار سنگین 5 ساله از روی دوشم برداشته شده بود .

نوشته: بهناز


👍 18
👎 11
13361 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

621741
2017-06-13 20:57:54 +0430 +0430

اول ولی نخوندم

0 ❤️

621756
2017-06-13 20:58:49 +0430 +0430

خیانت بده تو کتم نمیره

0 ❤️

621846
2017-06-13 21:23:07 +0430 +0430

به به جنده خانم بار سنگین از رو دوشت برداشته شد و رفت توی فلانت ها؟
میگم ناموسن شما توی خونه به دیلدو میگید مهرداد؟!! نه ناموسن؟؟
واسه جنده گری چه ننه من غریبم بازیایی درمیارن ملت…
مشتری قلب و فلان…

0 ❤️

622176
2017-06-13 23:52:35 +0430 +0430

به به بهناز جیندا بار سنگین از رو دوشت برداشته شد رف تو کونت دیگه کامنتای ما رو نخوندی رفتی کص بدی اینجا دنبالشو بنویسی ایشالا عمو سینس سر رات قرار بگیره

0 ❤️

622236
2017-06-14 00:48:28 +0430 +0430

عاغا,اینا ما صاحب نظرا رو به کیرشون دایورت میکنن که وقتی میگیم نزار, باز میزارن؟

0 ❤️

622391
2017-06-14 04:18:36 +0430 +0430

نوشتارش قویه … خوب همه چیز رو وصف کرده … ادامه بده … زر زر های اینا هممهم نیست

0 ❤️

622421
2017-06-14 04:34:08 +0430 +0430

این توجیه شما نسبت به خیانت شبیه فلسفه بافی دزدهاست مثلا میگن فقر مالی یا بیکاری داریم و مجبوریم دزدی کنیم ولی هرگز به اون بیچاره مالباخته فکر نمیکنن که اینجا مهرداد شوهرتون باشه
از اینکه همه خیانت رو محکوم کردن خوشحالم ایراد این 5 سال از شما نبود ؟؟؟؟؟؟؟!!!

2 ❤️

622451
2017-06-14 05:16:03 +0430 +0430

درود ؛
هر داستان دو تا فاز داره : یکی درون مایه و پیام … دیگری هم تکنیک که هر دو به نوعی در خدمت هم هستن خیلی وقتا دیدیم فیلمی پیام بدی داشته مثل خیانت - آدمکشی - دزدی و …ولی تکنیک خوب و سناریوی اون گناه رو شیرین کرده عین فیلمای کابوی یا گنگستری که قهرمان فیلم منفی بوده
تو اینجا رو باختی چون نتونستی کارت های خوبی واسه خیانتت رو کنی
اما بخش دوم که به تکنیک داستانت مربوط میشه رو جای بحث داره … از زمانی که تصمیم میگیری تا اجرای نقشه ت رو بدک ننوشتی و شیطنت یه زن رو خوب تصویر کردی و البته ضعف همیشگی داستانهای دنیا که " همه مردها زود تسلیم میشن " !!!
نمیدونم چرا هیچ مردی نمیتونه "نه " بگه !! و بهت بگه به شوهرت برس
ضمنا سردی بیش از حد مهرداد شوهرت خیلی نچسب بود در برابر زن لوندی مثل شما و خب الان مشکلات جنسی مردها با دارو قابل حله اونم واسه یه آقای جوون
در آینده با سبک بهتر و کش و قوس بیشتر بنویس چون از یه جایی همه داستانت پیش بینی شد تهش چیه …

0 ❤️

622491
2017-06-14 06:32:33 +0430 +0430

اگه حس زن بودن زیر کیر یه مرد دیگه به غیر از همسره،من ترجیح میدم زن نباشم…واقعا متاسفم…
نثرت واسه جقیایی که میخان جق بزنن مناسب بود…

0 ❤️

622676
2017-06-14 10:08:36 +0430 +0430

آفرین مردی که به زنش توجه نکنه حقشه که زنش بره به یه غریبه بده و حال کنه؛البته میثم که غریبه نیست فروشنده محلتونه ? ?

0 ❤️

622681
2017-06-14 10:21:45 +0430 +0430

هیچ وقت تو عمرت اونقدر زن نبودی؟!!
نتیجه کسشعری که نوشتی میشه این: زنی که خوب حال کنه و به ارگاسم برسه مساویست با جنده!!
با وجودی که قشنگ نوشتی ولی این حرفت توهین به خیلی از خانمهاس و با این توجیه آب دوغ خیاری میخوای از زیر جنده شدن خودت شونه خالی کنی.
درپایان رسیدنت به درجه سرباز جندگی را بهت تبریک میگم و امیدوارم حداقل بتونی سرهنگ بشی.

0 ❤️

622971
2017-06-14 18:01:21 +0430 +0430

شما که دسی دسی خودتو جنده کردی خانوم ولی من بدم نمیاد شوهر تیردروازتو یه نیگا ببینم خعلی باس اسگل باشه که یه دستم به لاپات نکشیده

0 ❤️

623321
2017-06-14 22:35:28 +0430 +0430

من اولین بار هست که کامنتی میزارم اونم چون دیدم خیلی به داستانت حمله میکنن، خائن اونیه که 5 سال یه زن رو نمیفهمه و ازش سو استفاده میکنه! ضمن اینکه اگه حتی ی نفر ازین دوستان جقی ک کامنت میزاره تجربه زندگی یا رابطه جدی رو داشتن هیچ وقت همچین حرفایی نمیزدن… داستان کاملا شفاف و قابل لمس بود … موفق باشی

1 ❤️