یه قاشق عسل (۲)

1400/12/05

...قسمت قبل

دوستان عزیز سلام
قبل از اینکه ادامه داستان رو بنویسم دو تا نکته هست که باید بهش اشاره کنم
اول اینکه تو نظرات قسمت اول داستانم بعضی از دوستان درخواست کرده بودن که با لهجه ننویسم،در صورتیکه یکی دونفر با الفاظی که خانوادشون رو باید مورد خطاب قرار داد و از ادب چیزی سرشون نمیشه، نظر داده بودن، با اینکه اون چند خطی که با لهجه نوشته بودم گفتگوی رد و بدل شده بین من و دوستم بود و تاثیر چندانی روی کلّیت داستان نداشت ولی چشم، دیگه با لهجه نمینویسم که خوندنش برای همه راحت باشه

مورد دوم اینکه بعضیا دنبال خوندن داستان نیستن و فقط دنبال واقعی یا ساختگی بودن داستان و یا از همون اول دنبال قسمتهای سکسیش میگردن، من داستانم رو مینویسم و اصلا اهمیتی به چنین نظراتی نمیدم

و اما ادامه داستان:

سر خیابون پسرعمومو پیاده کردم و گفتم بمون الان بر میگردم
زنگ زدم به پری
+بیا دم در رسیدم
_باشه
قبل اینکه برسم اومده بود دم در
جلو پاش توقف کردم
+سوار شو
_نه ماشینو بذار جلو در خونه
+تابلوعه یکی میبینه
_نگران نباش کسی نیست
ماشینو گذاشتم جلو در
_خاموش کن
+بکه هی، چقدر گیری خاموش کردم بیا بالا
وقتی سوار شد تازه چشمم به جمالش افتاد
یه دختر خیلی ناز ، یه آرایش ساده با یه خط چشم کشیده با یه چادر رنگی
+این چجور آدرس دادنی بود پدرم در اومد
_حالا ک پیدا کردی
+آره بالاخره بعد دوساعت گشتن
+پری کسی نیاد ، اینجا خیلی ستمه
_نه حالا یکم وقت داریم
بدون هیچ حرف اضافه ای دستشو گرفتم، انگار اونم همینو میخواست، هیچ نیازی به حرف زدن نبود، هر دو برای یه چیز اونجا بودیم، لذت، حتی برای یه لحظه، دستش تو دستم بود ، یه دست ظریف سفید با انگشتای کشیده و ناخن بلند و مرتب، تو دستم فشار دادم و آروم انگشتمو به کف دستش کشیدم، دیدم رنگ از روش رفت، سریع بغلش کردم و لبمو گذاشتم رو لبش، از حال رفتن بدنش رو تو بغلم حس کردم، دستمو گذاشتم رو سینش، آتیش شهوت از سرم بلند شد، بهر جای بدنش دست میذاشتم هیچ مخالفتی نمیکرد، آروم لب و زیر گلوشو مکیدم و اون هر لحظه بیشتر حشری میشد، شهوت تو جون هر دومون موج میزد ، دستشو گذاشتم رو کیر شق شدم، از رو شلوار شروع کرد آروم مالیدن کیرم، تو اوج بودم ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم چون استرس اینو داشتم که کسی مارو ببینه، ولی تو چشماش التماس رو میدیدم که میخواد ادامه بدیم
+پری
_جونم
+اینجا جاش نیست ، میشه بریم تو خونه
_دیوونه شدی
+پس چیکار کنیم
_تو خونه مردم که نمیشه
+تو که گفتی دخترعموت خبر داره
_خبر داشتنش دلیل نمیشه بریم تو خونش کاری بکنیم
+حالمو که میبینی انتظار داری چیکار کنم؟
_الهی بمیرم ، صبر کن تو این چند روز موقعیتشو جور میکنم میام پیشت
علی رقم میلم قبول کردم یه بوس آبدار دیگه از لبش گرفتم و اون پیاده شد ، ماشینو روشن کردم و ازش خدافظی کردم و راه افتادم سمت خیابون، پسر عمومو سوارش کردم و برگشتیم سمت خونه
_خب داداش نمیخوای بگی جریان چی بود و اینجا چیکار داشتیم
+بهت که گفتم میخواستم رفیق دوران خدمتمو ببینمش
_یعنی اینقدر منو گاگول میبینی؟
+از دست تو ممد، ولش کن ، یه سیگار روشن کن برام
زیاد مهم نبود که بدونه جریان چیه ولی نمیخواستم از جیک و پیک کارام سر دربیاره
تو همین حین دوبار گوشیم زنگ خورد، پری بود
ولی برای اینکه جلوی محمد باهاش حرف نزنم رد تماس میزدم
_چرا اشغال میکنی
+عزیزم فعلا نمیتونم باهات حرف بزنم برسم خونه چشم
_باشه، خوب شد زود رفتی، بلافاصله بعد رفتنت بابام اومد، حالام شوهر دخترعموم اومده تو سالن دارن صحبت میکنن، منم تو حیاطم قبل رفتن میخواستم باهات حرف بزنم که نمیشه، باشه پس رسیدی پیام بده ، فعلا
+فعلا
رسیدیم تو محل، محمد رو پیاده کردم و زنگ زدم به دوستم محمد (تشابه اسمی)
+کجایی
_خونه
+جنگی بیا بیرون الان میرسم
_اومدم
خودمو گذاشتم در خونشون، دم در منتظر بود ، طبق معمول با یه تیپ لاتی به سبک جاهلی، کاپشن چرمی رو دوش ، انگشتر عقیق تو انگشت و تسبیح دونه درشت تو دستش🤦‍♂️
سوار شد و بعد احوالپرسی راه افتادیم
+راستش محمد امشب رفتم دیدمش
_جدی؟
+آره، عجب تیکه ای ام هست
_گفتم تو میتونی مخشو بزنی
+خب دیگه زورمو زدم اونم فقط واس خاطر تو
_کجا رفتی و چیکارا کردی ، یالا بگو
تموم ماجرا رو براش تعریف کردم و اون با هیجان با دهن نمیه باز و گاهی ام با حسرت و افسوس و زمزمه کیرم دهنت گوش کرد
_کی باهاش قرار میذاری؟
+والا خودش قرار شد خبر بده
_ای نامرد کار خودتو کردی
+چیکار باید میکردم ؟ کاری که خواستیو کردم
_باید یه قول بمن بدی
+چه قولی؟
_اینکه وقتی بردیش بمنم خبر بدی بیام
با کمال تعجب گفتم به توام بگم بیای؟
گفت آره
از حرفش خوشم نیومد ، نه اینکه فقط خوشم نیاد، حتی میشه گفت به شدت بدم اومد و ناراحت شدم ، بخودم گفتم این چه درخواستیه میکنه آخه، سری به نشونه ی تایید و تردید بهش تکون دادم، بعدم دوباره دم خونشون پیادش کردم و خدافظی کردم و رفتم، واقعیت از تصور اینکه این قضیه چجوری فیصله پیدا میکنه تا نیمه شب غرق در فکر بودم، حتی اونشب درست و حسابی جواب پیامای پری رو هم ندادم
روز بعد سر کار بودم نزدیکای ظهر گوشیم زنگ خورد، یه شماره ناشناس بود ،جواب دادم
+الو
_الو سلام آقا رضا؟
یه پسر بود که از صداش معلوم بود همسن و سال خودمه ولی لهجه ی حرف زدنش اصفهانی نبود و خمینی شهری بود
+فرمایش
_والا راستش شمارتو پری بمن داده
+پری؟
_آره، من دوست پری بودم، چند وقته باهام چپ افتاده و دیگه محلم نمیده، امروزم گفت دوست پسر داره و شمارتو داد گفت از این ببعد با دوست پسرم حرف بزن
از این رفتار پری خوشحال شدم وای چون قبلش باهام هماهنگ نکرده بود ازش دلخورم شدم
+شما؟اسمت چیه؟
_اسمم رسوله
+خب حالا چی میخوای
_به دختره نگو ولی بیار من جا دارم بکنیمش، من یه بار کردمش، از کوس تا نصفه میره تو ولی از کون تا ته جا داره
میدونستم داره زر میزنه چون رابطه اونا اینقدر طول نکشید که به سکس ختم بشه، نهایتا یه دوبار تلفنی حال کرده باشن، چون غیر از این بود پری شماره منو بهش نمیداد، اینم سعی داشت با تحریک کردن من ، میونه منو پری رو بهم بزنه
+ببین عموجون، بار آخرت رو گوشی من زنگ میزنی
_حالا اینقدر تند نرو، مردونگی کن بیارش بکنیمش خیلی تو کفشم
اینجا بود که ضربه کاری رو زدم
+ببین بچه کونی من پریسا رو با یه قاشق عسل از دستت درش آوردم، حالا دنبالم بدو
طرف اصلا نمیدونست چی بگه و از کجا خورده
گوشی رو قطع کردم یه حس سرخوشی داشتم، یاد قانون کارما افتادم،از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری
+شماره منو به کی دادی؟
_کار بدی کردم؟
+درست ترین کاری که تو عمرت کردی همین بوده
_جدی؟ اخه خیلی سیریش شده بود
+فدا سرت عزیزم خودم خوارشو میگام
_خدانکنه عزیزم
+پری حالم خرابه
_چته عشقم
+از دیشب تاحالا از فکرت بیرون نمیرم، دلم سینه هاتو میخواد، میخوام بازم چنگشون کنم، این بار لخت باشی که بتونم بخورمشون
_آی
+دلم کوس داغتو میخواد که بتونم زبونمو تو شکافش بکشم
_آی نگو
+دلم سوراخ کون دخترونتو میخواد
_مال خودته
+میخوام بدنتو بخورم زبونمو زیر گلوت بمالم، بین سینه هات، روی نافت، زبون بزنم تا کوس خیست
_آخ بزن
این همه شهوت تو جسم و روح یه دختر هفده ساله چیکار میکرد نمیدونم ولی حسابی حال همو جا آوردیم، هر لحظه به این فکر میکردم که قراره کی و کجا باهم سکس کنیم و با اینهمه عطشی که تو وجودمونه قراره باهم چیکار کنیم، از اونطرف درخواستی که محمد ازم کرده بود باعث آزارم بود

ادامه...

نوشته: مرد اصفهانی


👍 8
👎 4
9401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860817
2022-02-24 18:22:45 +0330 +0330

عالی بود .نمیدونم اماتوری یا نه ولی برا اولین داستانی که ازت خوندم عالی بود

0 ❤️

860890
2022-02-25 02:02:15 +0330 +0330

نظری ندارم ولی لایکو میدم (داستانت جای پیشرفت داره)👍

0 ❤️

860955
2022-02-25 09:59:50 +0330 +0330

لایک
همشهری

0 ❤️