یک تصادف (۴)

1401/03/16

...قسمت قبل

یک تصادف
قسمت چهارم
.
.
+امید… امید بیدار شو!
-جانم چی شده؟
-پاشو پام درد گرفته!
+وای نه!!! گفتم یه وقت چیزیت میشه ها!!!
-نه بابا خواب رفته!
کمکش کردم نشست رو تخت، پاهاشو دراز کرد و شلوارکشو تنش کردم.
صبحونه میخوردیم درحالی که علی تیشرتش تنش نبود و سینه و بازوهاش برام خودنمایی میکرد.
بعد از صبحونه براش مسکن آوردم خورد و دوباره دراز کشید رو تخت. داشتم اتاقشو مرتب میکردم:
+امید؟
-جانم؟
+دیشب خیلی خوب بودی!
-واقعا؟ خوشت اومد؟
+آره ولی اگه پام نشکسته بود جوری دیگه پیش میرفت!
-شاید همین پای شکسته باعث شد تو بغل هم بخوابیم.
+دیوونه! حتما باید پام میشکست تا بهم بدی؟
-بامزه! چطوری میومدم یه کاره بهت میگفتم روت کراش دارم؟
زنگ در زده شد و مامانش اومد داخل. علی سریع تی شرتشو پوشید و منم لباسامو عوض کردم و خداحافظی کردم و رفتم.
.
.
.
-دل تنگی
وقتی به خونه رسیدم دیگه حس بدی نداشتم. عوضش سرشار و از انرژی و حس خوب بودم. همچین که مامانم پرسید چته بلخره صورتت میخنده؟ گفتم هیچی و رفتم تو اتاقم.
گوشی رو برداشتم:
+علی جونم دلم میخوادت!
-جون. بزار یکم ریکاوری بشم، چشم.
از جوابش جا خوردم. من منظورم سکس نبود. دلم برا خودش تنگ شده بود. ولی اون…
سعی کردم زیاد حس منفی ندم به خودم و بزارم پای اینکه استریته و همش با دختر بوده قبلا.
چند روزی گذشت و علی دیگه تنها نمیشد تا برم پیشش. از طرفیم داداشش از مسافرت برگشته بود.
در و دیوار اتاقم انگار داشت روحمو میخورد و زندانیم میکرد. دیگه نمیدونستم چیکار کنم که گوشیم زنگ خورد:
+امید بچه ها دارن میان دنبالم بریم بیرون. میای تو ام؟
-آره… آره میام. الان آماده میشم میام دم خونتون.
+باشه فقط یه چیزی! کسی چیزی نفهمه از من و تو! حواست باشه سوتی ندی.
-باشه… نه چه سوتی ای!!! حواسم جمعه!
حس خوبی ازین حرف نگرفتم ولی چاره چیه که همه چیز ما تو این جامعه مخفیانه ست.
سوار ماشین دوستمون بودیم. علی جلو نشسته بود و همش از پشت نگاش میکردم و تو دلم قربون صدقه ش میرفتم. بعد دور دور و شام خوردن علی منو کشید کنار گفت شب میای پیشم؟ منم مثل کسی که به آرزوش رسیده، بدون معطلی گفتم آره. گفت فقط بزار بچه ها برسوننت خونتون، بعد خودت بیا!
.
.
.
-کمد دیواری
رسیدم خونشون. علی رو مبل بود و منم رفتم کنارش. یهو دیدم داداشش از اتاق اومد بیرون. شوکه شدم! سلام و احوال کردم و با تعجب به علی نگاه کردم. با حالت صورتش گفت اوکیه!
نشستیم با داداشش پلی استیشن بازی کردن و وقت گذرونی. بعد اون گفت فردا صبح باید برم دانشگاه و باید بخوابم. رفت تو اتاقش و در رو بست.
یکم با علی سریال دیدیم و بعد گفت پاشو بریم اتاقم. نشسته بود لبه تخت و بهم گفت بیا کنارم. گفتم بابا داداشت اتاق روبه‌روئه. گفت خوابش سنگینه، فقط آروم باش! نشستم کنارش. شروع کردیم لب بازی. لب و گونه هاشو میبوسیدم. اونم دست میکشید تو موهامو و صورتمو نوازش میکرد.
موهامو گرفت کشید سمت کیرش. زانو زدم جلوش و خواستم شلوارکشو در بیارم که تخت صدا داد. با اشاره گفت هیس! کیرش نیمه خواب جلوم بود، گذاشتمش رو صورتم و خایه هاش لیس میزدم. دهنمو بردم رو کیرش و تا جایی که میشد شروع کردم آروم ساک زدن. اولش بهش حال میداد و جون میگفت. ولی مدل سکسش اینطوری آروم نبود و انگار اون لذت کافی رو بهش نمیداد.
بهم گفت پاشو بریم تو کمد لباسم. یه کمد دیواری بود ته اتاقش که لباساش آویزون بود توش. لباسارو هل دادم یه گوشه. خودم زانو زدم کف کمد. پشتمم دیوار بود. خودشم وایساد وسط کمد و در کمد رو بست! اون وایساده بود با کیر و خایه آویزون و من جلوش زانو زده بودم و از بالا نگاهم میکرد. اول یه سیلی زد بهم. بعد کیرشو گذاشت دهنم. خودشو هل داد به سمت من طوری که وزنش افتاد رو من. یه طوری کیرشو تو حلقم میکرد و نگه میداشت که تو فضای بسته کمد داشتم بیهوش میشدم. حس میکردم داره بهم تو خفا تجاوز میکنه و همین شهوتمو چند برابر میکرد. تمام صورت و گردن و تیشرتم پر از آب دهنم شده بود. دیگه نفس کم آوردم و ازش خواستم در کمدو یکم باز بزاره. نمیزاشت بیکار بمونم. گفت خایه هامو بخور جنده تا هوا عوض میشه. به یک دقیقه نکشید دوباره در رو بست و خودش تکیه داد به دیوار و من رفتم جلوش. تو همون حالت سرمو محکم گرفته بود و رو کیرش فشار میداد. گفت پاشو وایسا پشت به من. کیر گندشو که حسابی تف مالی شده بود گذاشت لای کونم و منو کشید سمت خودش تا کیرش کامل رفت تو. خودم عقب جلو میکردم براش که اون زیاد تکون نخوره. یه ربعی تلمبه میزد که گفت بریم رو تخت.
به پهلو شدیم و تلمبه هاشو شروع کرد. سعی میکرد آروم باشه ولی هم خیسی تنمون، هم تلمبه هاش صدا ایجاد میکرد. داشت نان استاپ میزد که یهو صدای در اتاق روبه رویی اومد. جفتمون خشک شدیم تو همون حالت. آروم گفت بلند نشو تخت صدا میده، در اتاقم قفله. داداشش رفت دستشویی. علی هم انگار شهوت کورش کرده بود حتی وقتی داداشش از اتاقش بیرون بود داشت تلمبه میزد آروم. گفتم نکن داداشت میشنوه! آروم در گوشم گفت دارم خانومم رو میکنم، داداشم هم بیاد باز میکنمت! اون که رفت تو اتاقش دوباره شروع کرد محکم تر زدن.
+امید!!!
-جونم؟
+اینطوری آبم نمیاد!
-بزاریم برا یه وقت دیگه؟
+نه دلم میخواد ارضا شم!
-چیکار کنم عشقم؟
+بیا بخورش و جق بزن برام!
-چشم.
رو کمر دراز کشید و من رفتم لای پاش نشستم. با دست و دهنم همزمان رو کیرش بالا پایین میرفتم. انقد ادامه دادم که گفت نزدیکه! پاشو، پشت به من بشین روش. نشستم روش و بالا پایین میکردم و دیگه توجهی به ساکت بودن نداشتیم. منم کیر خودمو میمالیدم که کونم داغ شد و کیرش شروع کرد نبض زدن. برگشتم دیدم داره دندونا و چشماشو سفت رو هم فشار میده که حسابی ارضا بشه. همونطوری یکم نشستم رو کیرش و بعد که اومدم از روش بلند شم آب کیرش از تو کونم ریخت رو کیر خودش.
دراز کشیدم کنارش. پرسید تو آبت اومد؟ گفتم نه. دست کشید رو کیر و خایش، آب خودشو جمع کرد و زد به کیر من و شروع کرد جق زدن برام. انقدر تحریک شده بودم که تو چند ثانیه آبم اومد و منم از شدت ارضا شدن صورتمو فشار میدادم به کتف و گردنش. جفتمون یه آخیش گفتیم و همو بوسیدیم.
پاشدم پنجره اتاقو باز کردم هوا عوض شه. تر تمیز کردیم و لباس پوشیدیم و خوابیدیم.

ادامه...

نوشته: D.D


👍 18
👎 1
8601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

877898
2022-06-06 02:16:46 +0430 +0430

لایک اول
ولی نگو ک رابطتون فقط به سکس ختم شد؟!
من با اون حسای عاشقانه و رمانتیکش بیشتر حال میکنم
ولی انگار علیه قصه ما جز شهوت بهت هیچ حس دیگه ای نداره!

1 ❤️