ساحل (۴)

1403/02/25

...قسمت قبل

طبق معمول هر روز مادرم قبل از رفتن به محل کارش برای من و ساحل صبحانه درست کرده بود منتهی من میلی به صبحانه خوردن نداشتم و ساعت هفت صبح زودتر از ساحل از خونه بیرون زدم امتحانات میان ترم سوم دبیرستانی ها که ما جز اونها بودیم هر روز ساعت 8:30 صبح برگزار میشد. اون روز کپی شناسنامه و اصل شناسنامه و کارت ملی رو به همراه مقداری پول برداشتم و برعکس روزهای قبل زودتر از همیشه از خونه بیرون زدم.
تو خیابون اصلا حال راه رفتن نداشتم شب قبلش اصلا نتونسته بودم بخوابم چشمام قرمز شده بود و پف کرده بود رفاقت و دوستی بین من و هومن اون روز تمام میشد البته من قصد تموم کردن این دوستی رو داشتم با کرده شدن خواهرم توسط هومن دیگه آبرویی برای من نمی موند که بخوام به این دوستی ادامه بدم. در ضمن با هومن تو دبیرستان قبل از جریان ساحل رفاقت عادی داشتم بعد از جریان ساحل بود که صمیمی شدیم…
با سیاوش تو دبیرستان بیشتر از بقیه صمیمی بودم حتی به خونه همدیگه رفت و آمد داشتیم که البته بعد از دوستی هومن و ساحل سیاوش و بقیه رو یک مقدار کمتر می دیدم اون روز تا بعد از کردن ساحل قرار نبود هومن رو ببینم برای همین تو دبیرستان پیش سیاوش و بقیه دوستان همکلاسی رفتم خودمو تو حیاط دبیرستان از جلوی چشمان هومن گم کرده بودم…
زمانی و تایمی که مسئولین دبیرستان بابت پاسخگویی به امتحانات میدادن اکثرا 90 دقیقه بود و برگه ها رو ساعت 10 صبح میگرفتن روز قبلش هومن با من هماهنگ کرده بود که اگر ساحل تا ساعت 10:30 صبح خونه نیومد کار تمومه و اونوقت من هم باید برنامه ای که برای کردن ساحل ریخته بودم رو یواش یواش اجرا میکردم
برگه امتحان جلوم و روی میزم بود از بین سوالات داخل برگه امتحانی فقط 5 تا سوال اول رو بلد بودم که اون هم از سوالاتی بود که از ماه های قبل بلد بودم نمره آزمایشگام بد نشده بود ولی خیلی خیلی بعید میدونستم بتونم نمره کتبی رو بیارم…
تو 20 دقیقه اون سوالاتی که بلد بودمو نوشتمو از جلسه امتحان بیرون اومدم خودمو به یکی از این خدمات همراه اول رسوندم و با کارت ملی و کپی شناسنامه و خود شناسنامه که با خودم برده بودم یه سیم کارت جدید همراه اول خریدم یک شماره خیلی رند که بیشتر اعدادش یکی بود…
تا به خونه رسیدم ساعت 9:30 بود و هنوز نیم ساعت تا پایان امتحان و یک ساعت تا اومدن ساحل به خونه باقی مانده بود. وقتی همه شرایط رو آماده کردم به خاطر خستگی ناشی از بی خوابی شب قبل به اتاقم رفتم رو تختم دراز کشیدم و با گوشی موبایلم بازی کردم از استرس و هیجان زیاد لبم رو می خوردمو گاز می گرفتم کیرمم کاملا شق بود … گوشی موبایلمو روی سینه ام گذاشتمو چشمام رو بستم با توجه به چیزایی که قبلا از تو اینترنت خونده بودم به این نتیجه رسیده بودم که خیلی های دیگه هم مثل من تو کف خواهرشون هستن…
خیلی از برادرها هم وقتی پسرای غریبه مخ خواهرشون رو میزنن میبرن مکان میزنن توش روحشون هم از اینکار خبر نداره ولی من خبر داشتم و میدونستم که قراره تا یکی دو ساعت دیگه خواهرم کرده بشه تصور اینکه یه جایی چند کوچه و خیابون دور از خونه ما یه نفر خواهرم رو خوابونده از کون زده توش
تصور اینکه خواهرم میخواد به دوست و همکلاسی من کون بده و رفتن آبروی من براش مهم نیست
تصور اینکه خواهرم هم تو دسته دخترایی قرار میگیره که کرده شدن
تصور اینکه خواهرم به خاطر خوشگلی و زیبائیش کرده شده… تصور اینکه کون خواهرم قراره به یه پسر چنان لذتی بده تا آب پسره بیاد … تصور اینکه یه پسر سوراخ کون و کس خواهرم رو قراره ببینه… .تصور اینکه خیلی ها از جمله هومن تو کف خواهرم هستن داشت منو به چنان هیجان و لذتی می رسوند که دوباره همون لرزیدن های بدنم شروع شده بود. اونایی که خبردارند خواهرشون کرده شده و یا میدونن که خواهرشون اهل دادن هست و یا اونهایی که تو کف خواهرشون هستند و از کرده شدن خواهرشون توسط دیگران لذت می برند و تعدادشون هم خیلی زیاده میدونن این لرزیدن چه حسی به آدم میده. از قدیم گفتن از هر چی که ازش منع شدی و نامشروع و حرام باشه لذتش بیشتره خواهر هم مثل یک میوه ممنوعه هست که اگه پا بده لذت کردنش به خاطر ممنوع بودنش چند برابر لذت کردن دوست دختره…
به هر حال واقعا برام جالب بود که خواهرم اینقدر زیباست که همه قصد کردنش رو دارن.
زمان و دقایق برای من مثل سال میگذشتن 10:40 دقیقه بود و از ساحل خبری نبود هیچ وقت تا این وقت امتحانشو طول نمیداد …تو همین فکرها بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد مثل برق از جا پریدم طوریکه گوشی موبایلم ازروی سینه ام بر روی تخت افتاد ساعت رو نگاه کردم تقریبا 11 صبح بود گوشی رو که نگاه کردم هومن بود یهو تنم لرزید و کیرم به یک باره شق شد تمام بدنمو هیجان و استرس گرفته بود با دستی لرزون گوشی موبایلمو از روی تخت برداشتم طبق برنامه ریزی که قبلا با هومن کرده بودم به هیچ وجه بعد از جواب دادن گوشیم قرار نبود صحبت کنم با دستی لرزون جواب دادم و بعد از اون بدون اینکه حرفی بزنم گزینه ضبط صدا رو هم فعال کردم کیرم چنان شق بود که داشت شلوارمو پاره میکرد یکی دو دقیقه ای بود که فقط صدای ضعیف هومن رو می شنیدم و از صحبت کردن ساحل خبری نبود صدای ضعیف هومن نشون میداد که گوشی دستش نیست و جایی دورتر از خودش گذاشته برای اینکه واضح تر بشنوم در حالیکه هنوز صدا روی آیفون بود گوشی رو به سمت گوشم بردم همچنان فقط صدای صحبت کردن هومن رو می شنیدم و خبری از حرف زدن ساحل نبود مدام با کلمات آخ وای جون آخ وای کون چه کونی چه نرمه قربون صدقه طرف می رفت تا اون لحظه هنوز صدای اون دختری که هومن قربون کص و کونش می رفت نشنیده بودم داشتم به این نتیجه می رسیدم که هومن منو مسخره و اسکل خودش کرده و نتونسته خواهرم رو راضی کنه و به خونه ببره داره منو سر کار میذاره یواش یواش داشت از قربون صدقه های خیالی هومن خندم میگرفت قسمت خنده دار کارشم این بود که با آه هایی که میکشید حسابی نفس نفس میزد و فس فس میکرد وقتی فهمیدم هومن منو اسکل کرده تصمیم گرفتم از پشت تلفن فحش جانانه نثار جد و آبادش کنم داشتم تو ذهن دنبال این فحش جانانه میگشتم که یهو آخ بلند هومن و بعد از اون صدای آی سوختم یه دختر رو شنیدم بدنم یهو شروع به لرزیدن کردو کیرم دوباره به نهایت شقی رسید وقتی هومن برای دومین بار آخ بلندش در اومد اینبار از صدای جیغ کشیدن و آی وای پاره شدم و به گریه افتادن دختره تشخیص دادم که ساحله… حالم یهو خراب شد ضربان قلبم یهو تند شد احساس کردم بدنم داغ شده جوری آمپرم بالا زده بود که احساس کردم سر کیرم حساس شده برای همین شلوار و شورتمو تا زانو پائین کشیدم تا کیرم اذیت نشه داشتم حس جدیدی رو تجربه میکردم که تا اون زمان تجربه نکرده بودم هومن انگاری بودن من پشت خط تلفن رو فراموش کرده بود چون بدون ترس از من داشت کون میکرد انگاری هر بار توش میکرد ساحل هم وسط گریه کردن آی بلندی میکشید این گریه کردن ساحل و آی های بلندی که وسط گریه کردنش میکشید باعث شد در حد جنون آمیزی تحریک بشم طوریکه با ادامه آی کشیدن های ساحل بدنم و به خصوص قسمت پاهام داغ شد و کل کیر و خایه ام رو اون سوزش لذت بخش قبل از ارضا شدن فرا گرفت باورم نمیشد آبم میخواد بدون دخالت دستم بیاد از روی تختم بلند شدم تا جلوی اومدن آبم رو بگیرم ولی بعد پشیمون شدم دوباره روی تخت خوابیدم چشمام رو بستم و در حالیکه گوشی موبایلم همچنان در گوشم بود و به صدای گریه کردن و آی و اوف کشیدن های ساحل و جون گفتن های هومن گوش میکردم شر شر آب کیرم روی شکم و لای پاهام رو حس کردم به صدای ساحل گوش میدادم و همینجور ازم آب می رفت کم مونده بود از شدت لذت آه بکشم و همه چی لو بره تا اون موقع اینطور طولانی و بدون دخالت دست آبم نیومده بود کیرم ده دوازده باری نبض زد و خودشو تکون داد چشمامو که باز کردم دیدم روی شکمم لای پام روی تختم پر از آب کیره… مقدارش هم خیلی بیشتر از زمانی بود که کف دستی می رفتم. با اینکه خودمو تقویت نکرده بودم ولی خیلی سفت تر و سفید تر از زمانی بود که کف دستی می رفتم. اصلا پیش بینی اومدن آبم اونم پشت تلفن و به صورت ناگهانی رو نمیکردم . بدون اینکه ضبط کردن گوشیمو متوقف کنم آروم روی تخت گذاشتمش بلند شدم رفتم دستمال کاغذی آوردمو لای پا و کیرمو و روی تخت خوابمو تمیز کردم ملحفه روی تختم به خاطر اینکه آب کیرم روش ریخته بود باید شسته میشد
اصلا پیش بینی نمیکردم اینطوری آبم بیاد وگرنه همه چیزو از قبل آماده میکردم بعد از اینکه خودمو پاک کردم
به آرومی گوشی موبایلمو که همچنان در حال ضبط کردن بود از روی تختم برداشتم و گوش کردم عجیب بود که ساحل آروم شده بود جز صدای آه کوتاهی چیزی ازش نمی شنیدم و بر عکس این هومن بود که صدای آخ و اوخش بلندتر شده بود و قربون صدقه ساحل میرفت. دوباره داشت حالم بد میشد منتهی این بار نه از روی لذت و شهوت بلکه از روی ناراحتی و نفرتی که بعد از اومدن آبم نسبت به این کار در من به وجود اومده بود بعد از اینکه شهوتم از بین رفت غیرتم در حال برگشت بود اگه تلفن رو قطع نمی کردم ممکن بود با هومن به خاطر کردن ساحل پشت تلفن درگیری لفظی پیدا کنم . ارتباط تلفنی رو قطع کردم و گزینه ذخیره فایل رو زدم گوشی رو روی تختم پرت کردم اصلا حالم خوب نبود روحیه خوبی نداشتم امیدوار بودم این بار هم مثل دفعات قبل این حالت من موقتی باشه و تو یکی دو ساعت آینده از بین بره ولی این بار شدید تر از دفعات قبل بود بعد از فروکش کردن شهوتم به شدت احساس تشنگی گرسنگی و خواب کردم گوشیمو از رو تخت کناری گذاشتم ملحفه روی تختمو داخل ماشین لباس شویی انداختمو خودمم رفتم حمام…زیر دوش حمام به حال کردن هومن با خواهرم فکر میکردم.و مدام صدای آخ و اوخ کردن هومن تو گوشم بود.دیگه آبرویی پیش هومن برای من نمانده بود چون کردن خواهرم با رضایت من انجام شده بود و پنهانی نبود عجیب بود که عواقب این کار تازه داشت برای من مهم میشد انگاری شهوتم جلوی فکر کردن به عواقب این کار رو تو این مدت گرفته بود اون موقع که لیلا و سارینا رو کرده بودم پیش دوستان کلی تبلیغ کرده بودم با اینکه میدونستم ممکنه هومن هم چنین کاری کنه باز تن به این کار داده بودم و از همه بدتر اینکه خودمم باهاش همکاری کرده بودم بعد از حمام چون به شدت گرسنه و تشنه بودم شام شب قبل رو گرم کردم و خوردم هنوز صدای گریه ساحل و آه و ناله هومن تو گوشم زنگ میزد میدونستم تا الان هم دیگه آب هومن هم اومده و کار تموم شده واین به شدت منو عصبی میکرد. برای فرار از این بحران روحی و روانی رفتم تو اتاقمو رو تختم خوابیدم به شدت خوابم می اومد تا سرمو رو بالشت گذاشتم این قدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای زنگ خونه از خواب پریدم با یک حالت گیجی و خواب آلودگی رفتم جواب دادم ساحل بود ساعت خونه رو نگاه کردم یک بعد از ظهر بود یاد جریان چند ساعت پیش و کونی که خواهدم به هومن داده بود افتادم یهو احساس کردم کیرم یه تکونی خورد یاد آخ و آی هایی که ساحل از ته دل میکشید افتادم و کیرم یواش یواش شق میکرد خوشبختانه انگاراز اون حالت تنفر و حس بدی که یکی دو ساعته پیش بعد از اومدن آبم به خاطر کرده شدن خواهرم در من ایجاد شده بود خبری نبود از این وحشت داشتم که این حالت بد و آزار دهنده بعد از ارضا شدنم تا همیشه با من بمونه و منو اذیت کنه چون این بار دیگه واقعا هومن خواهرم رو کرده بود ولی خوشبختانه تمایلات جنسی من به حالت نرمال برگشته بود و این تمایلات جنسی با ورود ساحل به خونه دوباره داشت به سمت ساحل کشیده میشد نمیدونم چرا ادم دو شخصیتی شده بودم در طول روز و تو حالت عادی و روزمره تو کف ساحل بودم و حتی از اینکه دیگران ترتیبشو بدن لذت می بردم ولی بعد از جق زدن و تا نیم ساعت پس از اون به ساحل نظر جنسی نداشتم و دوست نداشتم کسی هم بهش نگاه کنه …
خیلی دوست داشتم قیافه خواهرم رو بعد از اینکه کیر توش رفته ببینم وقتی داشت از راه پله بالا میومد تا به اتاقش بره دیدمش هنوز لباس فرم دبیرستان تنش بود و آرایش غلیظی هم کرده بود و از همیشه کص تر نشونش میداد . وقتی ساحل رو با این آرایش و قیافه دیدم کیرم به یکباره نیم خیز شد و ابراز وجود کرد در راستای نقشه که برای کونش کشیده بودم بهش گفتم از کی تا حالا دختر دبیرستانی با آرایش غلیظ سر جلسه امتحان میرن؟ جای جواب دادن برام شکلک درآورد و منو رد کرد و به سمت بالا حرکت کرد در حالیکه به اون کون ناز و نرم و لرزونش که همین یکی دو ساعت پیش توش کیر رفته بود و منو خمار کرده بود نگاه میکردم سوال خودمو تکرار کردم به بالای پله ها که رسید دوباره برام شکلک درآورد سوال منو با سوال جواب داد گفت از کی تا حالا فضول شدی؟ تا حالا اینطور قانع نشده بودم چون تا اون موقع هیچ وقت به طرز لباس پوشیدن و آرایش کردنش گیر نداده بودم ولی می بایست برای اجرای برنامه کردنش بهش گیر میدادم
با اینکه بابت بی خوابی دیشب هنوز کسل و خواب آلود بودم تو سالن حال و پذیرایی نشستم و خودمو مشغول نگاه کردن نشون دادم ولی حواس و فکرم اصلا به TV نبود همه فکر و حواسم به کونی بود که خواهرم به هومن داده بود اون روز از نظر خودم آخرین روز رفاقتم با هومن بود منتهی منتظر بودم هومن اون درخواست هایی رو که در عوض کردن خواهرم ازش خواسته بودم با اشاره من اجرا کنه…
بی خیال TV شدم بلند شدم به سمت اتاقم رفتم روی تختم دراز کشیدم اون روز داشت پر خاطره ترین و مهیج ترین روز زندگی من میشد تو اون لحظات دنبال جملات و حرفهایی بودم که می بایست طبق برنامه به ساحل بزنم… منتهی این حرفها نمی بایست بوی خشونت و یا تهدید می دادند دوباره استرس و هیجان بدنم رو گرفته بود. نقشه ای که برای تصاحب کون ساحل کشیده بودم مشکلی نداشت ولی برای اجراش کمی ترس داشتم به هر حال چون اولین قدم رو هومن با کردن خواهرم اجرا کرده بود دیگه راه برگشتی نبود به خودم قوت قلب میدادم که یا الان یا هیچ وقت…
بالاخره ساحل ما هم به صف دخترایی پیوست که ازکون دادن دیر یا زود این اتفاق می افتاد اینطوری خودمو قانع میکردم اتفاقی که افتاده بالاخره در آینده توسط یک پسر انجام میشد انگشت شصت و انگشت کناری دست چپم رو دور کیرشق شده ام حلقه کردم وقتی یه حلقه به قطر کیرم درست شد از تو کیرم بیرونش آوردم نگاش کردم اوههههه یعنی کون خواهرم این قدر باز شده و این منو بد جوری حشری میکرد بلند شدم از اتاقم به سمت طبقه بالا و اتاق ساحل حرکت کردم تو اتاقش نبود انگاری حمام رفته بود یهو زد به سرم برم لباس هایی که توی تنش بوده رو تو قسمت رخت کن حمام چک کنم همیشه به رختکن دسترسی وجود داشت و مشکلی نبود در رختکن رو باز کردم طوریکه سایه ام روی پنجره حمام نیافته وارد رختکن شدم تاپ و سوتین و شلوارک و شورتشو از تو آویز در آوردم و تو بغلم گرفتم بوی ادکلنش رو میداد آخ که من فدای اون کص و کونی بودم که توی این شورت بود ساحل لامصب چنان خوشگل بود که اگر دنیا شهر هرت بود خودم این کون رو پاره میکردم و اجازه نمیدادم غریبه ها این کار رو انجام بدن… بلافاصله داخل و بیرون شورت قرمز رنگ و تحریک کنندشو چک کردم اثری از خیسی و نمناکی و یا آب کیر نداشت داخل شورتش اون جایی که به کصش میخوره رو یه بوس محکم کردم و شروع کردم به بوییدنش ، بوس شورتش ترکیبی از بوی کصش و عرق بدنش بود و همین بی نهایت حشریم میکرد ، شورتشو داخل دهنم جا کردم و سوتینشو برداشتم و بو کردم ، سوتینش بی نهایت بوی خوبی میداد ، بوش ترکیبی از بوی ممه هاش و عرق ممه هاش و عطری که به خودش میزد رو میداد ، شورت و سوتینش رو وحشیانه بو میکردم و لیس میزدم ، بعدش سریع از قسمت داخل از ترس اینکه یک وقت درب حمام رو باز کنه و وارد رختکن بشه لباس هاش رو در کنار لباس های تمیزش تو آویز قرار دادم و سریع از اونجا خارج شدم و با یه کیر شق شده به سمت اتاقم حرکت کردم شهوتم قدرت تصمیم گیری منو بیشتر کرده بود. جراعتم خیلی زیاد شده بود با اینکه دو ساعت پیش آبم اومده بود ولی باز تحریک شده بودم کیرم شق شق بود. لامصب کاملا مشخص بود که کردن ساحل برای من لذتش چند برابر دخترای دیگه هست چون یک نوع حال کردن ممنوعه بود و حق کردن ساحل رو به هیچ عنوان به خاطر محرم بودن نداشتم وسوسه شده بودم دوباره اون صدایی که از حال کردن ساحل و هومن تلفنی ضبط کرده بودم گوش کنم ولی می ترسیدم دوباره آبم بیاد و باز اون حس بد اجازه نده که برنامه کردن ساحل رو جلوتر ببرم تا بیرون اومدن ساحل از حمام هنوز وقت زیاد بود به همین دلیل علیرغم میل باطنی تصمیم گرفتم برای گرفتن اطلاعات دقیق تر به هومن زنگ بزنم با هر بدبختی و خجالتی بود باهاش تماس گرفتم حدودا ده دقیقه ای با هم صحبت کردیم اول حرفا پیرامون امتحان اون روز بود ولی من صحبت رو به ساحل کشیدم … از حرف هایی که هومن پشت تلفن در مورد خواهرم زد کم مونده بود آبم بیاد و منو به کردن ساحل امیدوارتر کرد ازش خواستم همه ضعف های ساحل رو که اون روز صبح منجر به کرده شدنش شد برام توضیح بده…
باز هم گفت حساسیت بیش از حد به ممه هاش هست تا دم در خونه بردمش ناز میکرد بالاخره وقتی تو حیاط اومد تا سینه هاشو مالیدم حسابی همونجا تو حیاط وا داد داشت میخوابید رو زمین منم بغلش کردم بردمش تو اتاقم انداختمش رو تختم لختش کردم یه 10 دقیقه چنان کسشو خوردم که کم مونده بود بیهوش بشه 2 بار هم ارضا شد بعد هم تو حالت دمر 5 دقیقه لاپایی زدم تا ساعت 12:30 ظهر از کون سه بار زدم توش از بس تنگ بود کیرم شکست تا کردم توش… هومن همینطور داشت پشت تلفن وراجی میکرد
وقتی ازش پرسیدم کجا ریختیش کمی مکث کرد و گفت می ترسم غیرتی شی وقتی اسرار منو دید گفت اگه بگم ریختم توش ناراحت میشی؟ جوابشو ندادم با یادآوری شرطی که در عوض کردن خواهرم ازش خواسته بودم ارتباط با هومن رو قطع کردم
احتمال میدادم هومن با ریختن آبش تو کون خواهرم خواسته تلافی شرطی رو که ازش خواسته بودم در بیاره و منو خرد کنه باز اگر بیرون می ریخت تحملش برام راحت تر بود تا اینکه توش بریزه …
با عزمی راسخ و البته کمی استرس بلند شدم از اتاقم خارج شدم و به سمت طبقه پائین حرکت کردم به خودم دلداری میدادم کسی که باید نگران باشه ساحله نه من
تو خونه دنبال ساحل میگشتم داشت کنار آینه قدی موهای خیسشو سشوار میزد ، با دیدن اون کون برجسته و خوش استایل داخل شلوار طوسی و شورت صورتی که مقداری از شورتش بیرون زده بود انگیزه ام برای گفتن حرفام بیشتر شد ، بهش گفتم اگه امتحان کنکور هم بود هیچ وقت تا ساعت ۱ ظهر طول نمیکشید ، ساعت ۱۰ صبح کجا ۱ بعد از ظهر کجا…
بدون هیچ عکس العمل غیر طبیعی خیلی عادی برگشت گفت خونه دوستم برای امتحان پس فردا بیست و هفتم ادبیات فارسی می خوندیم دیگه وقتش بود اولین ضربه رو برای تصاحب کونش بهش وارد کنم بهش گفتم منظورت خونه هومنه؟ خیلی راحت تغییر حالت چهره ساحل رو تو آینه و از پشت سر دیدم عصبی به نظر می رسید چون با یه حالت هیستریک ، عصبی و خشن رو به من کرد و گفت هومن دیگه چه خریه ؟ بدون اینکه خودمو ببازم بهش گفتم هومن پسری که باهاش رفتی خونش امروز دیدمتون هومن پسری که شماره موبایلشو با اسم شقایق تو گوشیت ذخیره کردی چند وقت آمار دوتاتون رو دارم میگیرم با این حرفهام کاملا خودشو باخت
ساحل مشخص بود در مورد حرفهایی که من بهش زدم خودشو باخته خیلی سریع و قبل از اینکه ساحل بتونه در مقابل این چند تا کلمه ای که در مورد دوستیش با هومن بهش گفتم فکر کنه و عکس العمل نشون بده موضوع رو عوض کردم رفتم TV رو روشن کردم بهش گفتم از تنها درسی که حالم به هم میخوره ادبیات فارسی و امتحان پس فرداست. برای عادی سازی روابط بین خودم و ساحل تند تند موضوعات مختلفی مثل عید نوروز خرید لباس شب عید و مسافرت و… وسط میکشیدم و سعی میکردم جو بین خودم و ساحل همچنان مثل سابق عادی بمونه این یکی از شگردهایی بود که می بایست برای پیشبرد برنامه ام انجام میدادم
تقریبا ساعت چهار بعد از ظهر بود طوری که ساحل هم متوجه بشه بلند شدم به سمت طبقه بالا و اتاقم رفتم تو ساعت چهار نیم تو اتاقم بودم البته این کارم عمدی بود از اون طرف هنوز به شدت خوابم میومد ولی تحمل میکردم تا برنامه کردن ساحل به نتیجه برسه و کامل بشه ساعت چهارونیم بود که دوباره به طبقه پائین و سالن پذیرایی برگشتم ساحل همچنان در حال تماشای TV و تبلیغات ماهواره بابت کنسرت هایی بود که در عید نوروز تو دبی و کشورهای اروپایی برگزار میشد. همچنان با شوخی و خنده و صحبت هایی که با ساحل میکردم سعی میکردم اون صمیمیت همیشگی رو حفظ کنم حتی مثل روزهای گذشته و همیشه میوه پوست کندم و براش بردم جالب بود که خود ساحل هم انگاری سعی میکرد همه چیز رو عادی جلوه بده که مثلا اتفاقی نیافته وقتی موضوع به عید نوروز کشیده میشد از رفت و آمدها و برنامه های اون سیزده روز و قول مسافرتی که پدرم برای رفتن به شمال داده بود با آب و تاپ تعریف میکرد.
اون روز با اومدن پدر و مادرم به خونه و خرید شیرینی و شکلات و تنقلات شب عید جو تو خونه بیش از گذشته شاد و بهاری شد کم کم وقت اون بود که هومن اون شرطی رو که در عوض کردن ساحل ازش خواسته بودم با اشاره من اجرا کنه نقشه کردن ساحل توسط من سه مرحله داشت که دو مرحله اون اجرا شده بود مرحله اول کردن ساحل توسط هومن بود که اجرا شده بود مرحله دوم صحبت هایی بود که من در رابطه با هومن جلوی آینه قدی با ساحل کرده بودم و مرحله سوم همین شرطی بود که هومن قرار بود انجام بده البته بعد از اینکه هومن این شرط رو انجام داد تصمیم داشتم دوستی و رفاقتم با هومن رو تموم کنم…
یواشکی بدون اینکه ساحل متوجه بشه با گوشیم به هومن پیام دادم که الان وقتشه بعد هم خودمو مشغول نوشتن یه چیزی کردم درست پنج دقیقه بعد صدای زنگ پیام گوشی ساحل بلند شد دو دقیقه بعد هم صدای زنگ گوشیش بلند شد تو همون زمان منم خودمو با پدرم درگیر صحبت کرده بودم. با وجود اینکه نگاهم به TV بود ولی شش دانگ حواسم به ساحل و رفتارش بود وقتی ساحل با گوشی موبایلش به سمت حیاط خونه حرکت کرد میدونستم موقع برگشتش خیلی چیزها تغییر کرده کم کم و با گذشت زمان دچار استرس و اضطراب میشدم البته این استرس و اضطراب ناشی از ترس از ساحل و یا پدر و مادرم نبود بلکه ناشی از حرف هایی بود که قرار بود چند دقیقه بعد بفهمه
برای من اصلا مهم نبود که ساحل پس از بازگشت از حیاط خونه در مورد من چی فکر میکنه بلکه اون چیزی که برای من مهم بود کونش بود که بد جوری هم می خواستمش.
حدودا نزدیک 20 دقیقه بود که ساحل تو حیاط بود توی اون مدت پیش بینی های مختلفی از عکس العمل ساحل بعد از فهمیدن موضوع کرده بودم دیگه حتی برای پشیمون شدن هم دیر بود به بهونه تنظیم مجدد ماهواره هاتبرد که البته واقعا هم نیاز به تنظیم داشت به فاصله یک متری TV و پشت به مبلمان خونه نشسته بودم تا اگه ساحل وارد سالن شد باهاش چشم تو چشم نشم وقتی بالاخره بعد از نیم ساعت به سالن برگشت من هنوز پای TV کانال های ماهواره رو تنظیم میکردم. پشت به من وسط سالن با پدر و مادرم شروع به حرف زدن کرد اندکی آروم شدم خیالم راحت بود که این جریان موضوعی نیست که بتونه راحت با پدر و مادرم در موردش صحبت کنه.
در حالی که سعی می کردم بر خودم کاملا مسلط باشم به سمت ساحل و مادرم برگشتم تا اومدم در مورد شبکه های جدید هاتبرد باهاشون حرف بزنم ساحل با من چشم تو چشم شد طوری نگام کرد که تا اون موقع اینطوری نگام نکرده بود اگه تو اون لحظه نگاهمو ازش می دزدیدم شک نداشتم می فهمید من از جریان تلفنی که هومن بهش زده بود خبر دارم برای همین تمام تلاشمو میکردم که همه چیز عادی و طبیعی جلوه کنه ولی لامصب نمیشد برای فرار از نگاه های ساحل بهو تنظیمات بشقاب روی پشت بام رو بهونه کردم خودمو از زیر نگاه های عجیب و غریب و سنگین ساحل خلاص کردم بعد از برداشتن فایندر رد یاب فرکانس اول به اتاقم رفتم گوشی موبایلم رو برداشتمو رفتم پشت بام قصدم این بود که به هومن زنگ بزنم می بایست طبق قرار قبلی تمام مکالماتش با ساحل رو ضبط کرده باشه و بعد برای من بفرسته ولی چون خیلی عجله داشتم خواستم که به صورت زنده و از پشت تلفن مکالمات بین خودش و ساحل رو برای من پخش کنه… پنج دقیقه بود که مدام شماره هومن رو میگرفتم ولی جواب نمیداد کم کم نگران میشدم نکنه اتفاقی افتاده نگاه های عجیب و غریب ساحل هم به همین دلیل منو نگران کرده بود حتی تصمیم گرفتم اگه جواب نداد به در خونشون برم تا اینکه صدای تخمیش از اون ور خط شنیده شد کس کش رفته بود توالت برینه اول از مرام خودش گفت و اینکه ما خراب رفیقیم و شعار می داد بعد هم در حالی که همچنان در حال صحبت کردن بود گوشی موبایلش رو روی پخش قرار داد.
بالاخره مرحله سوم نقشه کردن ساحل هم توسط هومن اجرا شده بود بعد از این کار دیگه به هومن نیازی نداشتم وقت این بود که این دوستی و رفاقت رو به هم بزنم و با هومن قطع رابطه کنم تمام حرفهایی رو که ازش خواسته بودم اونم به شیوه ای که خودم میخواستم به ساحل منتقل کرده بود البته تو بعضی موارد هم زیاده روی کرده بود که اون مهم نبود.
(((امیرتون ساعت 4 بود زنگ زد به گوشیم انگاری فهمیده من و تو با هم دوست هستیم حتی دیده امروز اومدی خونه ما هی می پرسید امروز ساحل اومد خونتون چیکارش کردی؟ کردیش؟ در ضمن تو که اسمت سارا نیست ساحله چرا خالی بستی ؟
از حرفای داداشت هنگ کرده بودم و شوکه شده بودم اسرار داشت بدونه من بردمت خونمون کردمت یا نه منم از ترس اینکه یک وقت بیاد در خونمون و دعوا و خون و خونریزی راه بیافته هی انکار میکردم ولی اون قبول نمیکرد…
داداشت وقتی دید دوستی با تو و کردنت رو انکار میکنم حرفی زد که دیگه کاملا هنگ کردم و زبونم بند اومد به من گفت که من خودم دو ساله تو کف ساحل هستم ازم خواست چیزی رو ازش پنهون نکنم اگه باهات حال کردم بهش بگم. اولش فکر کردم این حرفا رو میزنه تا من بهش بگم و اعتراف کنم که باهات حال کردم هی ازم سوال میکرد از جلو کردی یا عقب؟ وقتی دید هنوز انگار میکنم که کردمت برگشت گفت من غیرتی نیستم تازه بدم نمیاد دوستام ترتیب خواهرم رو بدن تازه خوشمم میاد خودمم دنبال کونش هستم با وجود اینکه بازم به داداشت نگفته بودم که باهات حال کردم ولی امیرتون هی به من میگفت که چطوری کردیش کیا کردنش به کیا داده کیا تو کفش هستن؟ کیا دنبالشن؟ چند بار کردیش؟ برای اینکه
بدونه کردمت یا نه هی میگفت خوشم میاد یکی با خواهرم حال کنه و منم یواشکی ببینم همش ازم می پرسید ساحل اگه اهل حاله و اهل دادن هست و میده منم میخوام بکنمش هر کاری کرد و هر چی گفت من بازم بهش نگفتم که کردمت آخرشم گوشی رو قطع کردم بهت زنگ زدم خبر بدم که امیرتون همه چیز رو میدونه و خبر داره که من تو رو بردم خونمون اگه دیدی تو خونه سر و صدا کرد و الم شنگه درست کرد بدون حرفایی که به من زده کس شعره و خواسته از من حرف بکشه ولی اگه دیدی چیزی نگفت و عین خیالشم نبود بدون که غیرتی نیست هم خودش دنبال کونته هم از اینکه یکی ترتیبتو بده حال میکنه)))
اینها حرفایی بود که از هومن خواسته بودم از طرف خودش به ساحل بگه البته کمی هم زیاده روی کرده بود در مورد کردن لیلا و سارینا و بقیه دخترایی که کرده بودم با ساحل حرف زده بود ولی تمام چیزهایی رو که من ازش خواسته بودم به ساحل گفته بود توی این مکالمه تلفنی ساحل بیشتر شنونده بود و در مقابل حرفایی که هومن میزد مدام خوب خوب میکرد…
هر بار هم که هومن از تو کف بودن من و اینکه دوست دارم دیگران ترتیبش رو بدن با ساحل صحبت میکرد((وای بلندی میگفت و کلمه وای خاک بر سرم رو هی تکرار میکرد))
تو صحبت هایی که هومن با ساحل کرده بود بیشتر رفتارها و عکس العمل ساحل برای من مهم بود. که بیشتر حرفاش جنبه تعجب برانگیز داشت :
وای یعنی چی
اوه خاک بر سرم
این حرفای چرت و پرت چیه میزنی
اینها کلماتی بود که مدام در مقابل حرفای هومن میزد
با هومن بای بای کردم تماس تلفنی رو قطع کردم شماره هومن رو از تو لیست شمارها حذف کردم و دوستیمو برای همیشه از اون لحظه با هومن قطع کردم. چند دقیقه ای روی پشت بام به قدم زدن پرداختم و ستاره های آسمون رو تماشا میکردم هوای تهران اون شب کاملا بهاری بود و میشد بوی بهار رو از سبزه ها و درخت های داخل حیاط حس کرد. تو پشت بام به این فکر میکردم که ساحل دیگه همه چیز رو میدونه و میدونه که تو کفش هستم میدونه که دنبال کونش هستم
دیگه اون سه مرحله برنامه ای که برای کردن ساحل ریخته بودم اجرا شده بود و کار تمام بود اولین مرحله همون کردن ساحل توسط هومن بود که اجرا شد دومین مرحله حرفهای مفید و مختصری بود که اون روز ظهر بعد از اومدن ساحل از خونه هومن بهش زده بودم تا بدونه من خبر دارم اون روز چیکار کرده تا راه برای مرحله سوم و حرفایی که هومن قرار بود تلفنی به ساحل بگه باز بشه…
حالا دیگه ساحل میدونست منم دنبال کونشم حالا دیگه میدونست لیلا رو کردم حالا دیگه میدونست علاوه بر لیلا چند تا دختر دیگه مثل سارینا رو هم کرده بودم …
مطمئن هستم اون دسته از افرادی که تو کف خواهرشون هستن ممکنه سالها از این تو کف بودنشون بگذره و جراعت گفتن موضوع به خواهرشون رو نداشته باشن ولی من میانبر زده بودم و از طریق شخص سومی به نام هومن ساحل رو از این موضوع آگاه کرده بودم. این شیوه گفتن به خواهر از طریق شخص سوم باعث میشد که خواهر طرف نسبت به دروغ بودن و درست بودن موضوع شک کنه و عکس العمل خشن و بدی از خودش نشون نده ولی در عین حال باعث میشد که خواهرطرف از این موضوع آگاه بشه دیگه از اینجا به بعد به خودم بستگی داشت که چطوری بتونم بر اساس تجربیاتی که در کردن دوست دخترهام داشتم بتونم مخ ساحل رو به خاطر کونش بزنم اینها همش از مصیبت های داشتن یه خواهر هات و سکسی تو خونه هست. دیگه از این به بعد باید تمام سعی و تلاش خودمو میکردم تا بدن ساحل رو به دست بیارم بدنی که شامل لب سینه و کون و پا و احتمالا در آینده کص رو شامل میشد. تو اون لحظات بالای پشت بام داشتم خودمو آماده یک مخ زنی دیگه میکردم میدونستم زدن مخ ساحل برای کونش ممکنه زمان زیادی طول بکشه ولی این کار دو تا فایده داشت یکی اینکه یه کون ناز و خوش فرم دائما و تا سالها دم دستم هست و هر وقت بخوام کمرمو خالی کنم ازش استفاده کنم دوم اینکه دیگه نیازی نبود برای پیدا کردن یه دوست دختر تو اینستاگرام و تلگرام و خیابون سگ دو بزنمو و واسه یه دور حال کردن با دوست دخترم کلی وقت و هزینه و التماس کنم دیگه خجالت کشیدن و شرم و حیا فایده نداشت برای همین تصمیم گرفتم وقتی پائین رفتم با اولین کسی که صحبت کنم خود ساحل باشه…
اگر مثل همیشه باهاش حرف نمیزدم و کم حرف میشدم شک میکرد که بین من و هومن برنامه ای وجود داشته… با قدرت و شهامت زیاد به طبقه پائین رفتم و تو اولین نگاهم ساحل رو مورد خطاب قرار دادم و در مورد یه سریال که تازه پخش نتفلیکس کا تازه پخش شده بود صحبت کردم جالب بود که به زور و خیلی آروم با من صحبت می کرد البته طبیعی هم بود با اون حرف هایی که هومن در مورد من بهش زده بود و اون کونی که اون روز به هومن داده بود هر آدم دیگه ای هم بود همینطور رفتار می کرد شایدم به خاطر این بود که فهمیده بود من تو کفش هستم. با این حالتی که ساحل داشت برگ برنده دست من بود برای همین شهامت بیشتری پیدا کردم و مثل روزهای قبل که چنین اتفاقی نیافتاده بود باهاش حرف می زدم تا آخر شب بیشتر با ساحل صحبت میکردم حتی فیلم رمئو و ژولیت ورژن جدیدش رو باهاش نگاه کردم خودمم وسطای فیلم خوابم برد اون روز عجیب ترین و هیجانی ترین روز زندگی من بود همه چیز اون طور که من می خواستم پیش رفته بود فکرش رو هم نمیکردم که همه چیز به این راحتی جلو بره اون شب با توجه به اینکه فرداش هم تعطیل بودیم بعد از اینکه خیالم بابت برنامه ساحل راحت شد با خیال راحت خوابیدم به دلیل خستگی ناشی از شب قبل تا خود صبح جلو TV یه کله خوابیدم و بیدار نشدم فقط مادرم پتویی روم انداخته بود و منو بیدار نکرده بود صبح که از خواب پا شدم میدونستم امروز تا غروب با ساخل تو خونه تنهام تصمیم داشتم مثل شب قبل در مورد موضوعات مختلف باز هم با هاش صحبت کنم تا احساس کنه رفتار من با بودن و نبودن پدر و مادرم یک جور هست منتهی چون ساعت یازده صبح از خواب پاشدم ساحل زودتر از من صبحانه خورده بود بهترین زمان برای صحبت کردن سر میز صبحانه بود که من از دستش داده بودم تا ساعت دو بعد از ظهر خودمو مشغول خوندن درس ادبیات فارسی کردم درسی که بین ما مشترک بود از تو سالن با ساحل تو آشپزخونه که در حال درست کردن ناهار بود صحبت میکردم هنوز هم مثل دیشب کم حرف و سر سنگین بود در مورد لحظه سال تحویل باهاش حرف میزدم وقتی دیدم موقعیتش جـوره بلند شدم رفتم تو اتاقم خط ایرانسلی که خریده بودم رو با خودم آوردم رفتم پشت سرش تو آشپزخونه ایستادمو اول با موهای بسته شدش کمی بازی کردم و شوخی کردم بعد هم سیم کارت جدیدی رو که خریده بودم بهش نشون دادم گفتم دیگه صلاح نیست دوستی و رفاقتت با هومن رو ادامه بدی البته باز میل خودته ولی هومن آدمیه که هر کاری کنه یا کرده باشه می ره به دوستام میگه سیم کارت رو که ازم گرفت بهش گفتم تمام شماره هات رو به این سیم کارت منتقل کن تا هومن شمارتو نداشته باشه و از همه جا هم بلاکش کن گفت باشه سیم کارتو که ازم گرفت برای اینکه جو رو به حالت قبل برگردونم رفتم پشت میز ناهار خوری نشستم همزمان که جدول نیمه حل شده روزنامه پدرمو حل میکردم با قاشق به بشقاب می کـوبیدم و از ساحل تقاضای ناهار میکردم.
چه خوبه که آدم پدر و مادرش کارمند باشن صبح تا شب هم خونه نباشن یه خواهر خوشگل هم سن خودش هم تو خونه داشته باشه بیشتر وقتها هم تو خونه تنها باشن دیگه بعید هست چنین آدمی تو کف خواهرش نرفته باشه…
اون روز بعد از خوردن ناهار جای تشکر موهاشو کشیدم تا بیشتر باهاش مثل گذشته خودمونی باشم ولی همچنان ساحل سر و سنگین برخورد میکرد
تا عصری تو اتاقم بودم داشتم مثلا خودمو برای آخرین امتحان که فردا بیست هفت اسفند برگزار می شد آماده میکردم که دیدم ساحل مثل همیشه بدون اینکه در بزنه وارد اتاقم شد سیم کارتی رو طرف من گرفت و گفت تو نمیگفتی هم دیگه نمیخواستم جواب تلفن هاش رو بدم کم مونده بود بهش بگم ذات شما دخترا همینه بعد از اینکه کس و کون میدین دیگه طرف رو نمیشناسین
سیم کارت رو که ازش گرفتم مال خودش بود پیش بینی میکردم سیم کارت جدید رو قبول کنه چون به غیر از چند شماره اول که مختص ایرانسل بود شش شماره از هفت شماره باقیمانده یک عدد و روند بود از عمد روند گرفته بودم تا با کله قبول کنه سیم کارت خودش رو جلوی خودش از وسط شکستم تا اطمینانش به من بیشتر بشه خوشبختانه جریان طوری جلو رفته بود که ساحل منکر دوستی و رفاقتش با هومن نشده بود و این برای من خیلی خوب بود… اون روز هم رفتار ساحل تو خونه همچنان سر و سنگین بود با من و پدر مادرم زیاد صحبت نمی کرد و سرش تو درس و کتاب و امتحان فرداش بود و این من بودم که با صحبت کردن های زیاد این سکوت سنگین ساحل رو می شکستم
روز بیست هفتم اسفند ماه خودمو تو حیاط دبیرستان و قبل از برگزاری امتحان از دید هومن پنهان کرده بودم تو اون چند دقیقه چند باری با من تماس گرفته بود ولی من جوابشو نداده بودم البته هومن ساحل رو خوب زمانی کرده بود چون آخر سال بود و بعد از این جریان پانزده روز دبیرستان تعطیل بود و تعطیل بودن دبیرستان تو این مدت باعث میشد که
دوستان همکلاسیو کمتر ببینم تا وقت بیشتری برای تجزیه و تحلیل جریانی که پیش اومده بود داشته باشم میدونستم هومن از اون دسته از آدمها نیست که در مورد این جریان سکوت کنه و پیش دوستام حرفی نزنه به خصوص میدونستم با قطع دوستی و رابطه ام با اون ممکنه این جریان رو همه جا جار بزنه
بالاخره امتحان آخر رو هم دادم و بدون اینکه با هومن رودررو بشم به خونه برگشتم دیگه از امتحانات خلاص شده بودم از دو جهت خوشحال بودم یکی اینکه عید نوروز داشت می اومد کلی شادی تفریح مسافرت در انتظارمون بود دوم اینکه همه اون برنامه هایی که برای کردن ساحل ریخته بودم به آرومی اجرا شده بود دیگه مطمئن بودم و میدونستم که ساحل خبر داره که من هم تو کفش هستم و این برای من خیلی خوشحال کننده بود بالاخره روز بیست هشتم اسفند ماه و با تلاش هایی که کردم و نزدیک شدن عید نوروز رفتار ساحل به حالت عادی برگشت هنوز نمیدونستم این رفتار سنگین و رنگین دو سه روز اخیر ساحل به خاطر این بود که من فهمیدم به خونه هومن رفته یا برای این بود که میدونست من دنبال کونش هستم از همون لحظه که رفتارش به حالت عادی برگشت سعی میکردم با از خود گذشتگی هایی که از خودم نشون میدادم نظر ساحل رو به سمت خودم جلب کنم

نوشته: امیر


👍 24
👎 6
54201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

983788
2024-05-15 00:38:45 +0330 +0330

قربون کص خواهرت کونی خان
اول میگی سیمکارت همراه اول خریدی
بعد یهویی چطور شد ایرانسل
😂😂

3 ❤️

983804
2024-05-15 01:30:20 +0330 +0330

ورژن متفاوت مهران و مهرانا

6 ❤️

983808
2024-05-15 01:44:52 +0330 +0330

من چه احمقیم که اینو خوندم و چه کثافتی دارم میزنم به زندگیم ، چجوری یکی روش شده همچین چیزی فکر کنه و بنویستش …

0 ❤️

983874
2024-05-15 18:16:59 +0330 +0330

ادامه شو بنویس میخوام کیرتو بکنی تو کون نرم و سفید ساحل 🤤

0 ❤️

983919
2024-05-16 00:57:27 +0330 +0330

خسته کننده ، اصلا خلاقیت نداشت ، مثل قسمتهای قبل فقط حرفهای تکراری
ولی دیسلایک نمی دم چون بالاخره وقت گذاشته بودی

2 ❤️

985647
2024-05-29 21:07:47 +0330 +0330

قسمت بعد رو زودتر منتشر کن

0 ❤️