اتوبوس شب

1402/12/02

مسئول فروش بلیط اتوبوس گفت داداش فقط یه صندلی خالی هست برای تهران ، ساعت حرکت از ترمینال کاوه اصفهان ۱۲ و نیم شبه، براتون رزرو میکنم، یه ربع زودتر بیا که جات رو درست کنم…
من که دیدم چاره ای ندارم و صبح باید برای انجام کار اداری اول وقت تهران باشم قبول کردم و بلیط رو گرفتم، همونجور که مسئول بلیط فروشی ترمینال گفت خودمو زودتر رسوندم پای اتوبوس…
همه یکی یکی سوار شدن و من باقی موندم، شاگرد اتوبوس گفت آقا بفرما بالا و من رو برد آخرای اتوبوس سمت راست که دو تا صندلی به هم چسبیده داشت ، یه خانوم هم یکی از صندلیها نشسته بود، شاگرد اتوبوس گفت خانوم شما بلند شو کنار یه خانوم بشین… هر چی چشم چشم کرد و رفت بالای سر مسافرها جایی خالی نشد، یه مرتبه خانومی که روی صندلی بود گفت آقا من مشکلی ندارم، اجازه بدین آقا همینجا بشینن… شاگرد هم تشکر کرد و رفت جلوی اتوبوس و…
حرکت کردیم ، بعد از چند دقیقه راننده لامپهای اصلی رو خاموش کرد و فقط چند تا لامپ خواب کم نور روشن گذاشت…
سرم تو گوشیم بود که خانومی که سمت راست من کنار پنجره نشسته بود و باعث شده بود من جا گیرم بیاد شروع کرد به میزون کردن جای صندلیش و پالتو یا مانتوش رو درآورد به جای پتو کشید روی خودش،، منم کلا حواسم تو بازی گوشیم بود، چند دقیقه ای که گذشت کم کم با تکان های اتوبوس سرش به شونه من خورد و انگار که جای گرم و نرم و خوبی برای تکیه سرش پیدا کرده، کامل سرش رو تکیه داد به شونه من…
کم کم صدای نفس هاش منظم شد که فهمیدم خوابش برده…کم کم لمس سر و صورتش با بازو و شونه من من رو برد توی فاز… چند باری شونه و بازوم رو تکون دادم البته یواش دیدم که نه انگار رسما خوابه… یه فکری به سرم زد، اینجور وقتها نمیشه ریسک کرد، یهو طرف میزنه زیر گوشت یا داد و بیداد میکنه و… هیچی دیگه، منم خودم رو زدم به خواب… یواش سرم رو مایل به راست کردم، طوری که موهای. بالای سرش که از زیر روسری بیرون زده بود رو داشتم با نوک بینیم بو میکردم… یه رایحه خاص یه بوی ملایم… دست راستمو اروم آوردم بالا، از پشت سرش رد کردم و آروم گذاشتم روی شونه راستش… وزن دستم باعث شد بیشتر به سمت من متمایل بشه…آروم آرم شونه هاش رو لمس کم و یواشی کردم، با نوک انگشتان زیر گوشش و گردنش رو لمس کردم… یه مرتبه صدای نفسش عوض شد، تابلو بود که فهمیده، من به کارم ادامه دادم… حس کردم داره کمکم میکنه، تکونی خورد که دستم روی سینه اش قرار گرفت…
دل رو به دریا زدم با لمس کردن رمانتیک و آروم کم کم آوردمش تو فاز…
یه مرتبه دیدم خودش رو کمی چرخوند، طوری که راحت اگه تکیه میداد دیگه سرش روی پاهام قرار میگرفت، منم رفتم تو کارش… خودمو جمع و جور کردم، با همون دست راستم که دیگه روی لباس بافت یاسی و سفید رو سینه راستش بود رو آوردم پایین و با فشار به شکم و بدنش فهموندم بهش که سرش رو بذاره رو پاهام…
کامل سرش رو پام و طاق باز دراز کشید و پاهاش هم به شیشه اتوبوس بود… پالتوش رو مرتب کرد این دفعه دست من هم رو شکمش بود…
آروم آروم دستمو بردم پایین… با حوصله زیاد بدنش و شکمشو میمالوندم… با زیپ شلوارش،جوری بازی کردم که حشریش کنم…زیپش رو دونه دونه کشیدم پایین… برای بار اول چشماشو باز کرد، چشاش سیاه جذابی داشت… دستمو بردم زیر شورتش، کوصش یه ذره خیس شده بود… کلی با کوصش بازی کردم، انگشتام خیس آب کوسش بود، دستمو بیرون آوردمو با نگاه کردم به چشاش انگشتامو لیس زدم…تا اینو دید چشاش مست شد…من عاشق کوصم با ساک زدن حال نمی کنم ، بیشتر طرفم رو حال میکنم دیوونه کنم… بیشتر ازین تو اتوبوس راه نداشت،ازش خواستم پاشه بشینه، خودش مرتب کرد ، گفت میخواستم آبت بیاد برات ساک بزنم، قانعش کردم که بیشتر ازین لو میرفتیم…
تا تهران با هم بودیم و چون گفت شوهرم میاد دنبالم شمارمو گرفت که زن میزنه… که زنگ نزد تا همین آخر شهریور… گفت خونه خواهرش اصفهانه، هر چند وقت میاد چند روز میمونه…
تا رسید اصفهان آدرسمو گرفت و اومد پیشم، من تنها توی یه واحد از آپارتمان بابام زندگی میکنم…
داستان سکسمون تو این چند روز و شب بمونه واسه بعد… ولی فقط اینو بگم که فاز اتوبوس و جاده و یواشکی حال کردن تو شب و صدای ماشینها و…از دست ندین…
وقتی با دو تا انگشت تو کوصش جلو میرفتم، داشت دیوونه میشد.مخصوصا وقتی دو انگشتم رو تو کوصش از هم باز کردم…
اسم واقعی من عادل هستش، داستانم واقعیه با اندکی تغییر، تقدیم میکنم به پارتنر خوشگلم …خانوم میم.

نوشته: عادل


👍 15
👎 15
36201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972034
2024-02-21 23:33:05 +0330 +0330

من هم یە همچین داستانی رو داشتم.
بعد از نزدیک 15 سال بعد از مهاجرت کە برگشتم، تو خیابو همون طرف رو دیدم، کە بعدها با برادرش اینا اشنا دراومدم.
مسیر یکی از شهرستانها بە تهران بود…
یادش بخیر
اون وقت، وقتی دستم رسید بە رانش، و نفسم قطع شد، یوهو چشاشو وا کردو گفت خفە نشی، و چشاش رو بست…

2 ❤️

972068
2024-02-22 02:28:10 +0330 +0330

باورش سخته انقد تو اتوبوس پیشرفته باشی تا عمق کسش . ولی یکم تخفیف بدی در حد رومانی رو میتونیم قبول کنیم معامله جوش بخوره

1 ❤️

972091
2024-02-22 07:51:11 +0330 +0330

همش کسشعر هیچ وقت نمیزان یه زن و مرد غریبه کنار هم بشینند چون برای خودشون دردسر میشه .

0 ❤️

972105
2024-02-22 09:25:31 +0330 +0330

من یه مدت شاگرد اتوبوس بودم تو اتوبوس یه چیزایی دیدم که اگر برای هرکس بگی باور نمیکنه از این چیزا پیش میاد تاوقتی زن ایراد نگیره کنار هم میمونن

4 ❤️

972187
2024-02-23 00:21:17 +0330 +0330

اندکی تغییر یعنی فقط پیش یه خانم بودی راسته بقیش چاخان معلومه ازون شل کمرایی بترس زن گرفتی زنت به دیگران نده .با دوخط نوشت زرت ت دراومد

0 ❤️

972306
2024-02-23 20:07:04 +0330 +0330

کیر چروکیده جلال طالبی تو کون خانوم میم 😁

0 ❤️

972422
2024-02-24 13:23:34 +0330 +0330

تابستان هشتاد و هشت همچین اتفاقی در اتوبوس شیراز به کرمان را تجربه کردم و تا خود کرمان دختره را ماکوندو و سینه‌هاش خوردم

0 ❤️

972541
2024-02-25 09:04:51 +0330 +0330

چه پارتنر پایه ای 😁😁😁

0 ❤️