سکوت نشانه رضاست (۱)

1402/01/14

این صرفا یه داستانه با موضوع بیغیرتی و من فقط راوی داستان…
اسامی و کارکتر های این داستان خیالی هستند… پس فحش نده… اگه خوشت نمیاد نخون…
.
.
اسم من طاهاست، 34 سالمه و خانومم پریسا که 31 سالشه و خیلی خیلی سکسی و زیباست. چشم و ابرو مشکی با موهای صاف که همیشه موهاشو رنگ بلوند میذاره و اندامی داره که کیر هر مردی رو راست میکنه… چون که باشگاه میره بدنش تا حدی عضلانیه بخصوص شکم و پاهاش و کونش مثل دوتا بادکنک گرد و نرم که هرجوری راه بره شروع به لرزیدن میکنن. اما ممه هاش با اینکه بزرگه ولی سفت و خوش فرمه سربالا با نوک های برجسته صورتی که دهن آدمو آب میندازه. پریسا از همون اول با من شرط کرده بود که زیاد کاری به طرز لباس پوشیدنش نداشته باشم چون دوست داشت لباسای باز و چسبان بپوشه و قوس های بدنشو به رخ همه بکشه. منم اوایل برام سخت بود ولی رفته رفته نه تنها واسم عادی شد بلکه وقتی مردای دیگه توو خیابون بدن پریسا رو دید میزدن، ته دلم یه لذت عجیبی حس میکردم و هیچ مشکلی هم پیش نیومد تا اینکه یه سال (وقتی هنوز دلار اینقدر گرون نبود) تصمیم گرفتیم تابستون بریم ترکیه، آنتالیا. و من میدونستم که امکان نداره پریسا توو آنتالیا باشه و بیکینی نپوشه.
روز دومی که توو هتل بودیم، بعد از صبحونه پریسا با کلی ناز و ادا ازم خواست بریم لب ساحل آفتاب بگیریم منم از خدا خواسته قبول کردم. آنتالیا است و ساحلش دیگه… توی ساک وسایل برداشتیم و از همون اتاق با مایو راه افتادیم سمت ساحل. توی همین مسیر زنا و مردای خارجی و احتمالا ایرانی همشون محو لرزش کون پریسا جون بودن. وقتی رسیدیم ساحل کفشارو درآوردیم و دمپایی پوشیدیم و تا من ضدآفتاب بزنم پریسا زیر سایه چتر روی لانجر دراز کشید. صدای موج دریا و جت اسکی ها شنیده میشد. ساحل خیلی شلوغ بود و انگار کل مسافرای هتل اومده باشن اونجا. من که کارم تموم شد دراز کشیدم و ساک رو بین خودم و پریسا گذاشتم. پریسا هم که مشغول عکس و سلفی و اینترنت بود… هنوز یه ده دقیقه نگذشته بود، من عینک دودی زده بودم و چشام بسته بود که یهو یکی گفت سلام، من چشمامو باز کردم دیدم پریسا هم به یه پسره سلام داد و بعد پسره برگشت به من سلام داد منم با یه حالت تعجب، جواب سلامشو دادم. پسره قیافش معمولی بود ولی هیکلش ورزشکاری و تیکه تیکه بود. عضلات بازو و سینه و سیکس پکش قشنگ به چشم میومد که یهو شروع کرد:
آره، دیدین درست حدس زدم. از همون فاصله دور معلوم بود که ایرانی هستین این همه جذابیت و زیبایی فقط توو دخترای ایرونی پیدا میشه. من اسمم منصوره… از کرج میام… افتخار آشنایی با کیو دارم؟
پ: پریسام، با طاها… که از اراک اومدیم
من: آقا منصور تنها اومدی مسافرت؟
م: آره دیگه مجردی اومدیم به دلمون یه صفایی بدیم
من: ماشالا از همین اولش به دلت یه حال اساسی دادی
م: [با خنده] آره والا اگه اینجوری پیش بره رودل میکنم
اینو که گفت هر سه خندیدیم.
پ: چند روزه که اینجایی؟
م: امروز پنجمین روزه، البته قبلا دو بار هم آنتالیا و بودروم رفتم، شما کی رسیدین؟
من: امروز دومین روزیه که اینجاییم البته این اولین سفر خارجی ماست
م: به سلامتی… راستی پریسا خانوم من مزاحم کارتون نباشم؟ آخه انگار منتظر چیزی هستین؟
پ: نه مزاحم چیه… واللا… میخواستم ضدآفتاب بزنم به بدنم
م: اگه بخواین من میتونم کمک کنم، واستون میزنم
پ: نه بابا تو چرا زحمت بکشی میدم طاها بزنه
م: بابا بذار طاها یکم استراحت کنه، من و طاها نداره چه فرقی میکنه
پ: باشه، خیلی ممنون
منصور که به هدفش رسیده بود سریع طوری کنار پریسا نشست که روبه روی من باشه. منم چی میگفتم… پسره خیلی زرنگ بود منو توو عمل انجام شده قرار داد، هرچی که میگفتم زشت میشد و به احتمال زیاد پریسا ناراحت میشد و یه خاطره بدی برامون میشد. واسه همین سکوت کردم و حواسم پیش منصور بود. لامذهب از همون اول رفت سراغ بالاتنه و بعد از شونه ها رفت سراغ ممه های پریسا، اول قسمت گرد و بالایی بیرون از بیکینی رو میمالید و فشار میداد بعدش آروم رفت سراغ کناره های بیرونی که به طرفین متمایل شده بودن و هی با نوک انگشتاش مالش میداد، اونقدر باهاشون ور رفت که نوک سینه های پریسا سفت شد و قشنگ برجسته و قابل دیدن بود. بعدش گفت: واسه اینکه ضدآفتاب به همه جا یکدست زده بشه [صرفا یه بهونه چرت] یکمی هم به زیر لبه های مایو میزنم و سریع انگشتاشو کرد زیر مایو و شروع کرد به مالیدن و چلوندن و فشار دادن ممه های زنم، کامل مشخص بود که نوک ممشو لای انگشتاش میذاشت و فشار میداد و میکشید. حدود سی ثانیه هرکار دلش میخواست کرد و بعد خیلی سرسری جاهای دیگه رو تموم کرد و به پریسا گفت که رو به شکم بخوابه. بعدش سریع از بالا حرکت کرد اومد تا رسید به کونش، مایوی پریسا دو تیکه بود که تیکه پایینی خیلی نازک بود و رفته بود لای چاک کونش و تقریبا لخت به نظر میرسید. این پسره هم که با دوتا دستاش کون قلمبه پریسا رو چنگ میزد و فشار میداد و هی انگشت شستش رو میکرد لای کونش و مطمئنم که داشت کصشو میمالید. با هر حرکت دستش کون زنم به لرزه میفتاد و همینطور دل من. منم به روی خودم نمیاوردم و امیدوار بودم که الان تموم میشه و خلاص میشیم. بعد از اینکه کارش تموم شد گفت: خب دیگه تموم شد، میدونین… من تجربه بهم ثابت کرده که توی اینجور سفرها دوست پیدا کردن باعث میشه خیلی بیشتر به آدم خوش بگذره، اگه اوکی باشین باهم بیشتر در ارتباط باشیم
پ: آره طاها… به نظرم خیلی فکر خوبیه
م: شما کدوم اتاق هستین، هر از گاهی من بیام بهتون سر بزنم
پ: 134 طبقه اول
م: امشب چطوره؟
پریسا به من نگاه کرد و منم شونه هامو بالا انداختم که یعنی نمیدونم، اونم گفت: آره خوبه، ساعت 10 عالیه
م: پس تا امشب فعلا…
منصور رفت و من یه نفس راحت کشیدم ولی استرس داشتم که شب قراره چطور بگذره، این پسره چشش دنبال پریسا بود.
شب بعد از شام رفتیم اتاقمون و نشستیم پای تلویزیون بعد از یک ساعت دیدم در میزنن. رفتم و با اضطراب درو باز کردم. خودش بود اما فقط یه شلوارک پاش بود عضلات بزرگ سینه اش با اون سیکس پک تنها چیزی بود که توجهم رو جلب کرد با یه پوزخند اعصاب خرد کن گفت: سلام مجدد خدمت داداش طاهای گل، چخبر از ظهر تا حالا
من: سلام آقا منصور عزیز، هیچی والا… سلامتی
بدون اینکه فرصت بده من چیزی بگم، از در اومد تو و گفت: حال پریسا جون چطوره؟
پ: عه، سلام منصور، اومدی؟! چخبر حالت خوبه
م: قربونت، بد نیستم با دیدن شما بهترم میشم
و هر دو شروع کردن به خنده. پسره رفت رو تخت من نشست و منم رفتم پیشش کمی چرت و پرت گفتیم. من که دیدم موضوع خاصی واسه گفتن نمونده خوشحال بودم که الان پسره میره، یهو گفت: راستی پریسا توو ساحل که واست ضد آفتاب زدم احساس نکردی عضلاتت ریلکس شد؟
پ: آرههه… اتفاقا خیلی برام عجیب بود، اصلا یه حال خیلی خوبی داشتم
م: واسه این بود که همزمان یه ماساژ ریزی هم بهت دادم
پ: عه، مگه ماساژ بلدی؟ از این دوره های آموزشی رفتی؟
م: بله، انواع تکنیک ها، تایلندی، چینی، سوئدی
من: چه جالب، پس خوشبحال همه دوست و آشناهات، یه ماساژ رایگان ازت میگیرن
م: آره بابا، توو فامیل و آشنا دستای من تقریبا به تن همه خورده
من: ایشالا که دستت به جاهای خوبی خورده باشه
هردو خندیدن و منصور گفت: خوب که سهله، به جاهای خیلی خوب دستم خورده
من: به به
م: البته الان شما هم جزو آشناهای من محسوب میشین دیگه
پ: پس آهسته برانید که خطر در کمین است
همه خندیدیم و من ته دلم آشوب بود، پسره داشت بحثو به سمت دلخواهش میبرد و پریسا هم همراهیش میکرد. برام خیلی عجیب بود و میخواستم ببینم پریسا تا کجا میخواد پیش بره
من: کمین چیه، بگو خطر بیخ گوشمونه
م: نگران نباش آقا طاها این خطر از اوناست که خودت میفتی دنبالش
پ: پس به ما هم یه ماساژ بدهکاری حواست باشه
م: یدونه چیه شما بگو هر روز، این بدنی که شما داری جون میده واسه ماساژ
من: البته منصورجان بدن خودت هم خوب چیزیه هااا
م: اما انگار این دفعه خطر بیخ گوش منه
دوباره خندیدیم
منصور به پریسا گفت: حالا نظرت چیه الان که اومدم اینجا همین امشب ماساژت بدم؟ چون دیگه پس فردا من برمیگردم کرج
پ: عه، چه زود ما که تازه باهم آشنا شدیییم
م: اشکال نداره عوضش میتونیم رودرواسی رو بذاریم کنار و زودتر باهم صمیمی بشیم، الان فرصت خوبیه
پ: طاها نظر تو چیه؟ امشب ماساژ بده یا نه؟
من: واللا اینجوری که معلومه منصور بدجور تصمیم گرفته بدهیشو هرجور شده پرداخت کنه، امشبم نباشه فردا میشه، پس ذاتا فرقی نمیکنه هرچه زودتر بهتر
م: خب پس مجوز رو از طاها گرفتیم
من: ولی آخه اینجا ممکنه روغن بریزه زمین…
م: این ماساژ خشکه، بدون روغنه… خب پریسا جون اون تیشرت و شلوار و دربیار و روی تخت دراز بکش
پ: آخه…
م: آخه چی؟
پ: آخه از زیرش هیچی نپوشیدم
م: خجالت نکش بابا جمع خودمونیه، من و طاها نداره که
پ: واقعا؟! نه بابا عیبه
پریسا به من نگاه کرد، منم با اشاره گفتم که مهم نیست
پ: باشه
تیشرتو که درآورد ممه های خوشگلش مثل دوتا توپ افتادن بیرون، بعدش هم شلوارو درآورد و فقط یه شرت پاش مونده بود
رفت رو به شکم دراز کشید و اون کون گرد و قلمبه اش پدر منو درآورده بود. منصور هم رفت روی تخت و روی رون های پریسا نشست طوری که کیر و خایه هاش بیفته رو چاک کونش. بعد شروع کرد به ماساژ گردن و شونه و کتف و بعد از بغل با انگشتاش ممه های پریسا رو میمالید، یکم بعدش دیدم از روی شلوارک کیرش داره بلند میشه. اونم بی انصافی نمیکرد و هی کیرشو فشار میداد لای کون زنم و آروم حرکت میداد. بعد از یکی دو دقیقه رفت سراغ کمر و درنهایت کونش. حالا دیگه راحت بدون هیچ ترسی جلوی چشمم دو دستی کون قلمبه زنم رو توو دستاش میگرفت، فشار میداد و میچلوند و میمالید با هر حرکت دستش کون پریسا به لرزه میفتاد. حالا دیگه کیرش اونقد شق شده بود که از رو شلوارک تابلو بود. هر از گاهی هم بر میگشت با پوزخند به من یه نگاهی میکرد و به کارش ادامه میداد، واسش مهم نبود که کیرش جلوی من شق شده و من میبینم. منم کم کم کیرم داشت شق میشد و حس عجیب و همراه با لذتی داشتم، از اینکه یه مرد غریبه داره با زنم حال میکنه تحریک شده بودم و فکر میکنم منصور هم این موضوع رو فهمیده بود. بعد آروم پاهای پریسا رو از هم باز کرد و به بهانه ماساژ قسمت داخلی رون ها، هی به کصش دست میکشید و از روی شرت باهاش ور میرفت، جالبه که پریسا هم هیچ عکس العملی نشون نمیداد، حدود سه چهار دقیقه فقط کص زنم رو در کمال پررویی دستمالی کرد و بعد رفت سراغ پاها و بعد به پریسا گفت که برگرد به پشت بخواب.
حالا قضیه خیلی فرق میکرد، پریسا داشت قشنگ برجستگی کیر منصور رو میدید و منصور هم زل زده بود به چشماش و دوباره رفت جوری روی پاهاش نشست که کیرش افتاد روی کصش. پریسا از شدت تحریک، نوک ممه هاش بدجوری سفت و برجسته شده بودن. شروع کرد به ماساژ گردن و شونه ها و فورا رفت سراغ سینه کم کم از بالا اومد پایین تا اینکه دوتا نیپل پریسا رو لای انگشتاش گرفت، آروم فشار داد و کشید. چندباری با نوک ممش بازی کرد و بعد ممه هاشو تو دستش گرفت و میمالید، گاها چنگ میزد و فشار میداد و همزمان داشت کیرشو به کص زنم فشار میداد. پریسا از شدت تحریک چشاشو بسته بود و تندتر نفس میکشید، منصور هم باز با حالتی تحقیر آمیز داشت به من نگاه میکرد. پنج دقیقه با ممه هاش ور رفت و بعد اومد سمت شکم و لگن، ناخوناش رو آروم از روی نیپل ها کشید تا روی شکم و ران ها. بعد عمدا انگشتاشو گیر داد به بند های شرت پریسا و گفت: ای بابا اینم هی گیر میکنه به دست آدم، اشکال نداره اینم در بیارم؟
پ: نمیدونم، لازمه؟
م: بهتره دیگه، کار راحتتر میشه
پریسا با سرش گفت باشه و اونم دستشو انداخت به شرتش و کشید پایین و از پاش درآورد. حالا دیگه رسما داشت کصشو میدید و زنم لخت مادرزاد زیر یه پسره قوی هیکل خوابیده بود. شروع کرد به فشار دادن رون های پریسا، بعد از چند دقیقه لنگاشو یکم از هم فاصله داد و همون کلک رو تکرار کرد، به بهانه ماساژ داخل رون ها، با انگشتاش کص زنمو انگولگ میکرد و چوچولشو میمالید ولی این کارو خیلی زیرکانه میکرد جوری که تابلو و علنی نباشه. که مثلا کسی حواسش نیست. حتی گاهی انگشتشم میکرد توی کصش. بعد از پنج شش دقیقه واسه اینکه ضایع نباشه دیگه رفت سراغ ساق ها و بعدش تمام.
من که تازه خیالم داشت راحت میشد ناگهان منصور به پریسا گفت: خب خوشگل خانوم، چطور بود؟ چه حسی داری؟
پ: عالی بود، فوق العاده… الان کل بدنم ریلکس شده
م: میدونی این یه ماساژ معمولیه که من واسه اکثر افراد انجام میدم ولی یه ماساژ اضافه و ویژه هم هست که اون خیلی اختصاصیه و چند برابر این، حال آدمو بهتر میکنه
پ: واقعا؟
م: آره فقط یه چیزی که هست اینه که نمیشه اینو به هرکسی پیشنهاد داد، معمولا افراد اوپن مایند و نسل امروزی مثل شما این نوع ماساژو میپذیرن
پ: چرا مگه چجوریه؟
م: این ماساژ روی نقاط خاصی از بدن تمرکز داره، جاهایی که گیرنده های حسی زیادی دارن و تحریک اون نقاط باعث آزاد شدن گرفتگی های عضلات میشه… مایل هستی واسه تو هم این ماساژو انجام بدم؟
پ: نمیدونم، طاها نظر تو چیه؟
من: منصور جان میشه یکم بیشتر توضیح بدی که چه تفاوتی داره؟
م: توو این روش ماساژ دهنده با بدن خودش قسمت هایی از بدن مشتری رو ماساژ میده که در حالت عادی بهشون دسترسی وجود نداره.
من: یعنی هر دو نفر باید لخت بشن درسته؟
م: آره دقیقا، همین موضوع باعث میشه خیلیا اینو قبول نکنن
پ: من که الان کامل لختم
من: منظورش اینه که منصور هم باید لخت بشه
م: البته اگه مایل نباشین من این کارو نمیکنم
پ: طاها؟ چیکار کنیم؟
من که فهمیده بودم منظورش سکسه، نمیدونستم چیکار کنم از طرفی نمیخواستم جلوی زنم ضعیف به نظر بیام و از طرفی نمیخواستم یه غریبه زنمو بکنه. ولی یه لحظه با خودم گفتم این یه موقعیته واسه امتحان کردن پریسا، اینکه تا کجا میخواد پیش بره و اینکه پسره دو روز بعد میره و دستش به ما نمیرسه، به نظر خیلی خطرناک نبود
من: منصور جان من فکر کنم توی این ماساژ واسه احتیاط یه روش های پیشگیری از خطر هم دارن درسته؟
م: آره حتما، چون با کلی آدم سر و کار داری که نمیدونی چیکاره هستن
من: من مشکلی ندارم بقیش با نظر پریسا
پ: منم اوکیم، کیه که از ماساژ رایگان بدش بیاد
منصور گفت: خب پس مجوز رو از طاها گرفتیم، و یه چشمک به من زد بعد شلوارکشو کشید پایین و کیرشو انداخت بیرون، کیرش حدود 18 سانت میشد که از مال من دو سه سانت بزرگتر بود ولی خیلی کلفت تر بود. پریسا که چشمش به کیر منصور افتاد با خنده گفت: واای، چقدر بزرگه
م: قابل شمارو نداره
و بعدش رفت به همون روش قبلی نشست رو کص پریسا و کیر و خایشو فشار میداد به کصش، و با دوتا دستاش افتاد به جون ممه های زنم و محکم میمالید، انگار کلا عوض شده بود و یه آدم دیگه بود. دیگه مراعات نمیکرد. بعدش گفت: قربون این ممه های خوشگلت برم پری جون، طاها زنت عجب ممه هایی داره کوفتت بشه، چطور دلت میاد تنهایی اینارو بخوری
من با طعنه گفتم: نترس قراره با هم تقسیم کنیم
م: نمیشه همشو من بردارم؟ حداقل یکی دو روز
من: نه دیگه. یعنی من ممه زن خودمو نتونم بخورم؟!
م: بابا با دو روز که چیزی از ارزش های تو کم نمیشه تازه ثواب هم داره، به آدم نیازمند کمک میکنی
من: فعلا حواست به کارت باشه
رفت سراغ نوک ممه هاش و اونارو گرفت، فشار میداد و میکشید، اونقدر میکشید که راحت 20 سانت کش میومد بالاتر از دنده هاش و بعدا ول میکرد.
م: حالا دیدی ممه های زنتو تو مشتم گرفتم؟ دیگه این ممه هارو تا دو روز به هیچکس نمیدم، فقط حیف که یکم سفته که اونم حلش میکنم،… ببین چطور کش میاد و میلرزه، راضی هستی یا بیشتر بکشم؟
من: هرچی خودش بگه
پ: آخ نه، بیشتر بکشی دیگه کنده میشه
م: جوووون، قربون نوک ممه هات برم
بعد رفت پایینتر لنگای پریسا رو از هم باز کرد و با صورت رفت توو کصش، شروع کرد به لیس زدن چوچولش و بعد زبونشو کرد توی سوراخ کصش و بالا پایین میکرد دیگه کم کم پریسا داشت از شهوت به خودش میپیچید و نفس هاش تبدیل به ناله میشد. توو این حالت منصور برگشت به من گفت: طاها تو هم لخت شو دیگه، جمع خودمونیه خجالت نکش، راحت باش
من: من که خجالت نمیکشم، میترسم تو معذب بشی
م: فعلا که میبینی روی زنتم و معذب نیستم، نگران من نباش
من همه لباسامو درآوردم و لخت نشستم لبه تخت کناری، منصور که بدن لخت منو دید یکم جا خورد، منم طول کیرم تقریبا نزدیک به مال اون بود و بدجوری شق کرده بودم. کمی هم روی عضلاتم کار کرده بودم، ولی خیلی اهمیتی نداد و اینبار کص پریسا رو انگشت کرد، هربار دو یا سه انگشتشو با هم میکرد تو کص زنم و اونم به آه و ناله افتاده بود، با دست دیگه هم ممه پریسا رو توو مشتش گرفته بود و فشار میداد… نوک ممشو نیشگون میگرفت و میکشید. بعد از چند دقیقه که حسابی کصش آب افتاد، بهش گفت: عشقم پاشو واسه کیر کلفتم قمبل کن، پریسا هم سریع چهار دست و پا شد و با اون کون قلمبش، واسه منصور قمبل کرد، کص تپلش مثل کلوچه از لای پاهاش پیدا بود
پ: واای این قراره چطور جا بشه؟
م: نترس جاش میکنم.
اول یکم کص پریسا رو لیسید و بعد خواست کیرشو بذاره توش که من گفتم: صبر کن پس پیشگیری چی شد؟
م: آها، راس میگی حواسم نبود، توی جیب شلوارکم هست
رفتم کاندومو بهش دادم و گذاشت رو کیرش بیشرف کاندوم خاردار گذاشته بود. بعد سر کیرشو گذاشت لب کص زنم و میمالید و بالا پایین میکرد. یه تف کرد دستش و مالید رو کص پریسا و کم کم فشار داد و کیر کلفتش آروم آروم رفت توی کص تنگ و تپل زنم. دیگه پریسا نمیتونست جلوی خودشو بگیره و با صدای بلند آه و ناله میکرد. اون نامرد هم یه اسپنک محکم زد در کون پریسا، تا خواستم یه چیزی بگم دومی رو محکم تر زد و کیرشو تا خایه کرد توو کصش. پریسا یه جیغ کشید که پسره دستشو گذاشت رو دهنش و با حالت داگی شروع کرد به تلمبه زدن، منم دیگه هیچی نتونستم بگم. اونقدر تلمبه هاش محکم بود که صدای شالاپ شولوپ کل اتاقو پر کرده بود. بعد با یه دستش موهای پریسا رو جمع کرد و از پشت گرفت و مثل افسار میکشید و با دست دیگش هر از گاهی محکم اسپنک میزد در کونش جوری که جای دستش روی کون قلمبه زنم سرخ شده بود. با دیدن این صحنه و لرزش کون و ممه های زنم که مثل یه برده زیر یه مرد عضلانی بود، اونقدر تحریک شدم که آروم شروع کردم به جق زدن.
م: این کص و کون مال کیه؟
پ: مال تووو
م: بلند بگو شوهرتم بشنوه
پ: مال آقا منصوره
م: حال میکنی دارم زنتو جلو خودت میگام؟
من: بالاخره به هدفت رسیدی دیگه پدرسگ، اومدی میگی ماساژ مخصوص
م: حالا کجاشو دیدی، تازه اولشه
من: یکم آرومتر بزن اذیت نشه
منصور گفت: هر جور دلم بخواد میزنم… و یه اسپنک محکم زد به کون پریسا و گفت: توی این دو روز من صاحب زنتم، زنت مال منه. زنت زنمه. این بدنو حیف نیست آکبند نگه داشتی، میخوام به صورت عملی بهت یاد بدم چجوری باید از زنت استفاده کنی. امشب و فردا جوری کص و کون زنتو جر میدم که دیگه فقط واسه کیر کلفت خودم فیت باشه، جوری که هروقت کص و کونش هوس کیر کرد خودت نتونی کصشو پر بکنی. از بس ممه هاشو نخوردی مثل سنگ سفته، دوروزه اونقدر ممه هاشو فشار میدم، چنگ میزنم و میکشم که نرم بشه و کش بیاد. زنتو عوض میکنم. مال خودم میکنمش. اونقدر کشیده میزنم در کونش که جای دستم واسه همیشه بمونه روش. ولی عجب کونیه لامصب ببین چطور میلرزه،
بعد سرعت تلمبه هاشو تندتر کرد و کیرشو هربار تا خایه میکرد توو کص زنم. آه و ناله پریسا رفته رفته تندتر شد و با یه جیغ بلند خودشو از رو کیر پسره بلند کرد و آب کصش با فشار ریخت روی تخت، کل بدنش و پاهاش شروع کرد به لرزیدن، پسره هم که دید پری در حال ارضا شدنه نامرد بهش مهلت نداد و دوباره سریع کیرشو تا خایه کرد تو کصش و تلمبه زد، به محض اینکه شش هفت تا تلمبه زد پریسا یه جیغ بلندتر کشید و آبش پاشید رو کیر منصور و پاهاش اونقدر سست شد که داشت میفتاد رو تخت ولی منصور از پشت بغلش کرد و محکم از ممه هاش چسبید. بعد منصور خوابید رو تخت و پریسا به حالت cowgirl روی کیرش نشست و بالا پایین میرفت.
م: به شوهرت بگو چه حالی داری
پ: عااالیه… عالیییی
م: بهش بگو کیرم توی کصت چه حسی داره
پ: طاها کیرش داره کصمو از هر طرف جر میده، اونقدر درازه که داره میخوره به رحمم، خارای کاندوم داره پدرمو درمیاره
م: تازه امشب زنت طعم سکس واقعیو میچشه، و فردا تازه زنت واقعا زن میشه
یهو پریسا آه و ناله اش تندتر و شد و واسه سومین بار آب کصش پاشید توو صورت منصور
پ: آاااه، آآآی، قربون اون کیر کلفتت بشم، تا هر وقت که خواستی کصمو جر بده… منو مال خودت کن
بعد از اون هر دو به پهلو خوابیدن و منصور با تمام توان داشت تلمبه میزد و با دستاش سینه های خوشگل زنمو چنگ میزد و میکشید، نوک ممه هاشو لای انگشتاش فشار میداد و میپیچوند و داد پری رو درمیاورد. بعد از چند دقیقه وقتی آبش داشت میومد پری جلوش زانو زد و اونم آبشو ریخت رو سینه هاش. بعد شروع کرد به مالیدن و پخش کردن آب روی ممه هاش و بعد خودش رفت سراغ نوک سینه هاش و وحشیانه اونا رو مک میزد و گاها گاز میگرفت. با لباش محکم اونارو میگرفت و میکشید عقب. منم با دیدن این صحنه داشتم ارضا میشدم که رفتم جلو و آبمو ریختم رو ممه هاش که منصور گفت: جووون، چقدر آب داشتی… بیغیرت چه حالی میده آدم با زنش جق بزنه؟ یاد گرفتی چطور باید زنتو میکردی؟… دیدی؟ جوری زنتو کردم که دیگه هیچ کیری اینجوری بهش مزه نمیده، زنتو به نام خودم کردم
من هیچی نگفتم و داشتم برمیگشتم که از کیرم محکم گرفت و گفت صبر کن… بیا آب خودتو از روی ممه های زنت بلیس و تمیز کن، تا من گفتم بیخیال بابا، از خایه هام گرفت و گفت: میلیسی یا…؟ منم از روی اجبار و درد کل ممه های پریسا رو لیس زدم و آخرش ازش لب گرفتم، بعد چندثانیه منصور منو با دستش کنار زد و گفت بسه دیگه خودمم میخوام از زنت لب بگیرم و همزمان که لب میگرفت، داشت کصشو میمالید. بعدش شلوارکشو پوشید و گفت: زنت بدجوری بهم مزه کرده، عاشق قیافه و کص و کونش شدم هیچکس تا حالا اینجوری کیرمو شق نکرده بود. ولی خیلی خسته شدم تا سوراخش یکم گشاد بشه. عوضش فردا بهش رحم نمیکنم، سایز سوراخ کص و کونشو مخصوص کیر کلفت خودم تنظیم میکنم. بعد با کف دستش زد رو سینه ام و گفت زنتو ببر حموم قشنگ بشورش از عوض منم یه حال اساسی به کص و کونش بده و تا فردا پیش خودت باشه چون قراره فردا زنت مال خودم بشه. دیگه حتی کونش هم واست گشاد میاد چه برسه به کصش. بعد داشت میرفت سمت در و گفت ممه هاش هم رو امروز خیلی کشیدم و چنگ زدم و نوکشو مکیدم… که یهو از وسط راه برگشت و به پریسا گفت: بیا اینجا ببینم… و دست پریسا رو گرفت کشید سمت خودش، خم شد و وحشیانه ممه هاشو گرفت توو مشتش و چندبار فشار داد بعد لیسید و نیپل هاشو مک میزد و با لباش محکم میگرفت و میکشید، این کارو با هر دوطرف انجام داد و گفت: هنوز کار داره تا درست بشه، فردا ترتیبشو میدم، امیدوارم از ممه نرم با نوک دراز خوشت بیاد… تا دیر نشده واسه آخرین بار از زنت استفاده کن… و بعدش رفت… من موندم و پریسا با کلی علامت تعجب و سوال… چیزی نمیتونستم بگم اونم چیزی نگفت… در یک سکوت سنگین هر دو باهم رفتیم حموم و از شدت خستگی خوابیدیم…
میدونستم که فردا قرار بود روز سختی باشه…
.
.
.
.

ادامه...
نوشته: سیدعلی


👍 34
👎 22
71901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921588
2023-04-03 01:09:24 +0330 +0330

ریدم تو این داستانت
اینم فید بک

تحقیر تخمی ترین چیزیه که انسان میتونه تجربه کنه
نمیدونم چرا تبدیل شده به گرایش جنسی
چیش لذت بخشه !!!

1 ❤️

921614
2023-04-03 02:21:03 +0330 +0330

میگی فوش ندید،اخه برادر من کسشعر تلاوت فرمودید جنده رسمی هم به این زودی وا نمیده ک تو داری میگی.

1 ❤️

921629
2023-04-03 04:37:14 +0330 +0330
GSX

خوببود

0 ❤️

921632
2023-04-03 05:17:31 +0330 +0330

خیلی داستانتو تخمی نوشتی ، موضوع به این خوبی ریدی توش

0 ❤️

921642
2023-04-03 07:03:53 +0330 +0330

برو تو همون اراک زنون بفروش درآمدنت خیلی بهتره تو نهایتا تا شهرک مهاجران رفتی واسه جاکشی فکر کردی اونجا ترکیه

2 ❤️

921648
2023-04-03 08:15:36 +0330 +0330

به همون نشانه سکوتی که گفتی رضاست قسم ما رضا نبودیم اینطوری برینی به زندگیت…

0 ❤️

921657
2023-04-03 10:24:10 +0330 +0330

من ک خیلس حال کردم

0 ❤️

921659
2023-04-03 10:51:20 +0330 +0330

عالی بود، خیلی خوشم اومد از ممه های زنت زیاد تعریف میکردی روزی بشه خودم ممه هاشو بمکم و بخورم تو هم لذت ببری جق یزنی منم بیام آبت و با دستام بیارم

0 ❤️

921680
2023-04-03 15:25:06 +0330 +0330

باحال بود، ممه های زنت بدجوری کیرمو شق کرد

0 ❤️

921681
2023-04-03 15:30:28 +0330 +0330

اون سید علی رو خوب اومدی ، منظورت حضرت آقا بود ؟؟؟؟؟

0 ❤️

921705
2023-04-03 20:19:03 +0330 +0330

اگه میخاستی ننویسی چرا قسمت اولو نوشتی تو که میدونی همیشه یه مشت دیوث حرومی هستن تو همه داستانا فحش بدند پس بهانه نیار داستانت خوبه منتها انقدر زود رفتی سر سکس از واکنش زنت بعدش ننوشتی و انقدر زود تحقیر رو شروع کردی که خیلی غیر واقعی شده قلم خوبی داری ادامه رو بنویس و صرفا تحقیر رو حذف یا کم کن چون اصلا همخانی نداره و شکل خوبی نمیده به داستان

0 ❤️

921717
2023-04-03 23:31:42 +0330 +0330

کاش قسمت منم میشد جلوم ناموسام گاییده بشن آب بیغیرتیم بیاد

0 ❤️

921823
2023-04-04 12:21:55 +0330 +0330

باحال بود

0 ❤️

921835
2023-04-04 15:21:05 +0330 +0330

هزاربارگفتیم بازم میگم.اگر داستان توضیحی داره ویااینکه خیالی هست واقعیت نداره و…این موارد رو در بخش انتهایی وبعداز تمام شدن داستان بنویسید.
اینقدر نگید اسامی عوض شدن مستعاره و…نیازی نیست وضرورتی نداره حتما بگید اسمها عوض شده(البته مربوط به این داستان نیست کلی گفتم)

0 ❤️

921843
2023-04-04 16:24:19 +0330 +0330

فک کنم فیلم پورن این دلستان و دیدم دقیقا همونجوری ک تعریف کرده بود فیلمشم بود خخخخ

0 ❤️

921854
2023-04-04 17:18:01 +0330 +0330

م.پ.ط .پ ط م.ط پ م.چیشد

0 ❤️

921859
2023-04-04 18:20:23 +0330 +0330

عالی بود.
برای جذاب بودن لازمه تحقیر آمیز باشه ؟

0 ❤️

921979
2023-04-05 07:40:13 +0330 +0330

آخه کصکش کی ب تو گفته اینقدر دیگه اراجیف بنویسی ؟! اگه قرار داستان خلق کنی لااقل یکم آدمی تر بنویس نه خرکی و احمقانه.
ننویس جان مادرت . بعد طرف خودش میگه داستان تراوشات یک ذهن بیمار جلقی هست یه عده کصخول جلقی هم لایک و بده بکنیم و سینه بخوریم و … بابا داستان کجای سینه داستان بهت بده ؟! 😛 😛 😛
یک مشت عقده ای میان خالی کردن خود در داستان طرف فقط تحقیر و بدوبیراه ، حالا درست تحقیر بی‌غیرت حقش ولی تحقیر چه لذتی داره ؟!
هرچند بی‌غیرتی بد و کثیف هست ولی رابطه انسانی بهتر از حیوانی .
از بس این ج اسهالی ملت کصخول کرده و عقده ای ، نتیجه میشه این آقای فیدبک ، ننویس ادامش اگرم نوشتی یکم آدمی تر بنویس در ضمن تو می‌نویسی بازم فقط جهت لایک و … شدی ادامه با فیدبک که تحت تأثیر قرار دادن بچه جلقی ها

1 ❤️

922116
2023-04-06 07:41:11 +0330 +0330

توی ادامه توی ایران قراره با دوستاش گروپ زنتو بکنن اینش خوب میشه

0 ❤️

923099
2023-04-13 01:35:51 +0330 +0330

جانم به این غیرت، اجازه ندادی بدون کاندوم زنتو بُکنه
آفرین غیور مرد 👍

0 ❤️

923128
2023-04-13 02:47:12 +0330 +0330

خیلی خیلی خوب بود

0 ❤️

923170
2023-04-13 08:59:59 +0330 +0330

به جز یه سری نکاتذ ریز داستان خوبی بود

0 ❤️

923234
2023-04-14 00:16:19 +0330 +0330

واقعا از یه جایی به بعد حال آدم‌ رو بد میکرد 🤮

0 ❤️

923723
2023-04-16 23:25:53 +0330 +0330

این داستانت با قسمت دومش خیلی کامل شد

0 ❤️