الناز، منو دختر کرد

1401/12/09

سلام به همه
داستانی که براتون روایت میکنم اتفاقات و تغییرات یک سال گذشته منه
اسمم عرشیاست و 28 سالمه ولی اسم دخترونم مهتابه
از بچگی همیشه به لوازم آرایش مخصوصا بوی لاک و این چیزا خوشم میومد،همیشه وقتی میرفتیم بازار خرید، لباس‌های دخترونه مخصوصا لباس‌های عروسکی رو که میدیدم غش و ضعف میکردم و دوست داشتم بپوشم. همیشه از خدا گلایه میکردم که چرا پسرم و دوست داشتم که دختر باشم. بچه که بودم شب با آرزوی این که صبح بیدار میشم دختر شده باشم میخوابیدم. خلاصه بگم براتون انگار روحم دختره و یه دختر درون من زندگی میکنه. وقتی هم که خونه تنها میشدم لباس‌های مامانم میپوشیدم و تا حدودی به آرامش می‌رسیدم.
همه اینها گذشت و با توجه به شرایط جامعه و خونواده این حس سرکوب کردم تا به یه نقطه عطفی توی زندگیم رسیدم. توی چند سال قبل هم کلی سرچ کرده بودم در مورد این و فهمیده بودم که سی‌سی ام و به خاطر همینم نتونسته بودم با هیچ دختری رابطه برقرار کنم. چندبار پیش روانشناس و مشاور رفتم ولی واقعا درک نمیکردن و نتونستن هیچ کمکی بکنن. بگذریم بریم سر اصل داسان
توی شرکتی که کار میکنم الناز مدیرم بود، یه دختر خوش مشرب و 35 ساله، قد 170
تقریبا یک سال پیش بود که یه روز چسب ماتیکی لازم
ک داشتم و توی مسنجر بهش پیام دادم که چسب ماتیکی داری بیام بگیرم که چسبش رو یادم رفته بود بنویسم و نوشته بودم ماتیکی و فرستاده بودم. بعد اصلاحش کردم. گفت بیا بگیر
وقتی رفتم پیش با یه حالت ناز و عشوه بهم گفت ماتیکم دارم حالا کدومشو میخای؟
این حرف که زد، آتیش وجودم از درون شعله ور کرد و توی دلم گفتم آره همونو میخوام، کاش میشد ازت بگیرم و آمدم بیرون رفتم توی اتاقم و گریه کردم که چرا واقعا نمیتونم چیزی که میخوام باشم…
یه مدت گذشت و هر روز این فکرها توی سرم بود تا اینکه تصمیم گرفتم با یه نفر در میون بذارم،
ازونجایی هم که کسی دور و برم نبود تصمیم گرفتم به الناز همه چیزو بگم. تصمیم خودم گرفته بودم و
میخواستم مثل یه دختر باشم و تموم حس هایی که دخترا تجربه میکنن، تجربه کنم. یه حس ترس و
استرس داشتم که یوقت به بچه های شرکت بگه و آبروم بره از یه طرفم امیدوار بودم کمکم کنه. بعد از
دو هفته کلنجار رفتن با خودم پیام دادم و همه چیز گفتم، که از بچگی اینجوری بودم و االن بدجوری
سردرگمم و میخام کمکم کنی. بر عکس چیزی که فکر میکردم خیلی خوب برخورد کرد و چند تا سوال
پرسید و بعدم بهش گفتم کاش میشد منو به دختر خوندگی میگرفتین که گفت نمیشه، التماس کردم بهم گفت
نه دختر بد. اینو که گفت وجودم آتیش گرفت و لذت اینکه برای اولین بار یه نفر دختر صدام میکنه آتیش
به وجودم انداخته بود. فرداش توی شرکت اومد پیشم صحبت کردیم گفت باید بری پیش روانشناس و باید
خودتو از این وضعیت نجات بدی ولی من گفتم نمیتونم و سالهاست اینجوریم. دیگه میخام واقعا اون کسی
که میخام باشم. خالصه بگم یه 6 ماهی گذشت و من الک و کلی لوازم آرایش و تاپ و لباس دخترونه
داشتم و هر وقت سوالی برام پیش میومد از النازجون میپرسیدم و جوابمو میداد ولی رابطه ما در همین
حد بود تا اینکه یه روز بهش گفتم که به آدمایی مثل من سیسی میگن و رفت تحقیق کرد و بعد دو روز
بهم گفت که کلی سوال داره و میخاد بیرون از شرکت منو ببینه. قبول کردم و رفتیم کافه زیرزمین مجتمع
کوروش و کلی سوال ازم میپرسید و و قتی جواب میدادم چشاش برق میزد. بعد از یه ساعتی بهم گفت یه
سوپرایز برام داره بهم گفت پاشو بریم. اونجا یه مغازه لباس زیر زنونه بزرگ بود که خواست بره داخل
که گفتم میشه منو ببری؟ از بچگی حسرت اینو داشتم. گفت بذار از فروشنده بپرسم اگه عیبی نداشته باشه
میگم بیای. یه دو دیقه بعد اومد و بهم گفت دختر خانوم بیا تو. اینو که گفت منفجر شد. رفتم داخل واقعا
همه چیز زیبا بود. دوست داشتم که از همه مدل بگیرم. الناز جون به فروشنده گفت برای این دخترمون
سوتین دارید؟ که من رنگ از رخم پرید و خجالت کشیدم سرمو بیارم باال که فروشنده گفت منظورتون
این آقاست؟ که الناز گفت فعلا آقاست، داریم کارای تغییر جنسیت انجام میدیم و فروشنده کلی ریلکس
گفت مشتری آقا داریم که برای خودشون خرید میکنن راحت باشید. پرسید سایزتون چیه که من بار اولم
بود نمیدونستم چی بگم که الناز گفت دفعه اوله نمیدونیم. چند تا ست سکسی اسفنجی و تور اورد و الناز
از روی لباس دور سینشون اندازم گرفت و معلوم شد سایزم 90عه. خالصه بگم که لباسا رو خریدیم و
اومدیم بیرون. موقع خداحافظی من از شدت خوشحالی و ناخودآگاه پریدم بغل الناز جون و گفتم که مرسی
به آرزوم رسوندیم و اونم یواشی در گوشم گفت هنوز که دختر نشدی که و زد زیر خنده.
بعدم بهم گفت که الان بری خونه که نمیتونی اینارو بپوشی و باید بیای خونه من راحت باشی، اصرار
میکرد و من انکار و آخرش گفتم باشه، ولی نمیدونستم چی در انتظارمه…
وقتی رسیدیم خونشون به من گفت راحت باش و خودش رفت اتاق خواب لباسش عوض کرد و اومد دیدم
که یه برالت قشنگ پوشیده با یه شلوارک صورتی و به من گفت لباسات عوض نمیکنی؟ گفتم لباس ندارم
که اشاره کرد به لباس خوابی که برام گرفته بود. بعد گفت اول برو یه دوش بگیر و خودت تمیز کن،
حیف این لباسای به این قشنگی رو همینجوری بپوشی هر چیزی حرمت داره یه ژیلتم داد گفت قشنگ
خودتو شیو کن. وقتی اومدم بیرون یه شورت لامبادا برداشتم و یه سوتین اسفنجی ستش که صورتی بود
با جوراب و بند جوراب. فقط بلد بودم شورت رو بپوشم بقیش صداش کردم که الناز جون بیاد کمکم کنه.
تا اومد منو دید اندازه کیرمو دید زد زیر خنده گفت خاک تو سرت معلومه دختری نه پسر با این دودولت.
کمک کرد لباسا رو پوشیدم و یه آرایش خفنی هم کرد صورتمو، انگشتامو الک زد، یه پستیژ هم برام
گرفته بود گذاشت سرم و وقتی خودمو توی آینه دیدم باورم نمیشد. واقعا مثل دختر واقعی شده بودم. بهم
گفت که یه اسم باید برام انتخاب کنه و گفت مهتاب صدات میکنم چون شب ها که تاریکه همه خوابن
خونه باید این کار انجام بدی و بدرخشی برای خودت… بگذریم. رفتیم شام خوردیم و بعد از شام یکم
رقصیدیم تا اینکه بهم گفت امشب من شوهرتم و میخام عروست کنم. اینو که گفت قند توی دلم آب شد.
فهمید که ذوق کردم لبشو گذاشت روی لبم شروع کردیم لب گرفتن. زبونش توی دهنم میچرخوند و بهم فهموند که باید زبونش ساک بزم. یه دستش روی کونم بود و با شورت لامبادایی که تنم بود بازی می‌کرد و با دست دیگش سینه هام رو از روی سوتین می‌مالید. غرق در لذت بودمو نمیخواستم تموم بشه که دیدم نیم تنش درآورد و یه سوتین قرمز خال خالی هارنس دار تنش بود که دیوونم کرد و شروع کرد به خوردن گردن و لاله گوشم و توی گوشم زمزمه می‌کرد که عروس منی، امشب میخام زنت کنم، ازین به بعد جنده منی دختر خانوم این حرفا رو که می‌گفت لحظه به لحظه حشری تر میشدم و یه لحظه کل بدنم شروع کرد به لرزیدن، بدون اینکه اختیاری داشته باشم کل بدنم 30 ثانیه ای ویبره شدید میرفت و من روی ابرها بودم که دیدم النازجون زد زیر خنده و گفت مثل اینکه واقعا دختری، الان مثل یه دختر واقعی به ارگاسم رسیدی، الان نوبت منه
شلوارک و شورتش در آورد منو هل داد رو تخت و اومد نشست روی صورتم و طوری که دستاش روی سوتینم بود و میخاست درش بیاره که گفتم نه در نیار اینجوری دوستش دارم. منم شروع کردم به خوردن کصش و بعد از چند دیقه صدای ناله هاش کل اتاق پر کرده بود، می‌گفت بلیس جنده خانوم که الان قراره جرت بدم، بخور که کلوچه ای خوشمزه تر از این گیرت نمیاد یک ربعی به این وضعیت گذشت و همش داشت سینه های منو و خودش می‌مالید تا اینکه پاشد و از توی کشو یه دیلدو کمربندی درآورد و بهم گفت دختره ی کونی میخام به آرزوت برسونمت و دیلدو رو تا ته کرد توی دهنم و نفسم در نمیومد و میخواستم بالا بیارم که درش آورد و بست، بهم گفت خودتو آماده کن جر بخوری بشی جنده من خوشگل خانوم، یه کاندوم کشید روی دیلدو و لوبریکنت زد و گذاشت در سوراخم بازی می‌کرد باهاش خیلی حس خوبی بود. یکم فشار داد بره داخل که نرفت من گفتم درد داره، درآورد با انگشت کرد توی سوراخم و یکم جلو عقب کرد واقعا لذت بخش بود که بالش گذاشت روی صورتم و گفت صدات در نیاد با یه دستش فشار داد بالش رو روی دهنم و با دست دیگش دیلدو رو تنظیم کرد و با یه فشار کلشو کرد داخل. چشام سیاهی رفت و دنیا برام جهنم شد، همون لحظه نا خودآگاه شروع کردم به گریه کردن، از یه طرف بخاطر حسی که داشتم بخاطراینکه اینجوری دارم تحقیر میشم از یه طرف خوشحالی چیزی که دارم بهش تبدیل میشم از یه طرفم بخاطر درد، همه حسام قاطی شده بود، نفسم به سختی بالا میومد و الناز جون بهم میگفت شل کن و میزد توی گوشم، تا اینکه کونم یکم گشاد شد و شروع کرد تلمبه زدن، من طاق باز خوابیده بودم پاهام روی شونه الناز جون بود و شروع کرد به تلمبه زدن، اولش فقط درد بود و جهنم ولی بعد ازینکه به خودم اومدم دیدم دارم خودم جلوعقب میکنم ناله میکنم از لذت، الناز جونم میگفت کونی خانوم میبینم که کیر شوهری رو دوست داری منم ناله میکردم که فقط کیر میخام، عاشق کیر کلفتتم میخام تا صبح فقط توم بزنی، چند تا پوزیشن عوض کردیم و دیدم دوباره کل بدنم داره ویبره میره و توی این مدت الناز جون اصلا دست به دودولم نزده بود میخاست کلا به این باور برسم که کیر ندارم و دخترم
همونجوری که الناز جون سرعتشون زیاد کرد کل بدنم لرزید و کلی آبم اومد، ولی نمیدونم چرا آبم با همیشه فرق داشت، حجمش 4 برابر بود، رقیق بود، بوی کمتری داشت و سیسیگاسم و تجربه کردم و الناز جون اومد روم خوابید لب ازم گرفت، گفت باید یه چستیتی برام بخره برای دفعه های بعد
بعد ازین من هنوزم حشری بودم و گفتم من کیر میخوام، من آب کیر میخام، تو رو خدا میخام تا صبح زیرت جر بخورم الناز جونم و یه سیلی خوابوند زیر گوشم و گفت توله سگ، ازین به بعد به این راحتی نیست و پاشو کرد توی دهنم و گفت ساک بزن اگشتامو
بهم گفت که قبلا بهت گفته بودم دختر بودن سخته، میخام بهت نشون بدم سختیاش جنده خانوم و این شروعی بود به اینکه من بشم برده الناز جون،
چیزی که برای من عجیب بود این بود که وقتی دارم درد میکشم دارم تحقیر میشم چجوری اینقدر لذت میبرم، ازت ممنونم که بهترین لذت دنیا رو بهم دادی…

نوشته: مهتاب


👍 45
👎 13
63301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916971
2023-02-28 01:49:46 +0330 +0330

یه دفعه بگو کونی این فیلما چی در میارید

1 ❤️

916986
2023-02-28 03:16:38 +0330 +0330

تو این تم ها هرچی بنویسی کلی لایک میگیری ولی داستان خیلی ضعیف و ابکی بود

5 ❤️

917016
2023-02-28 09:00:49 +0330 +0330

من الان یک ساله اربابم رفتن اروپا و لی قبلش هر هفته جمعه ب جمعه گاییده میشدم با دیلدو ارباب

3 ❤️

917032
2023-02-28 13:03:23 +0330 +0330

چه کس خلایی پیدا میشن. هی کس و شر بیان بنیوسن

1 ❤️

917037
2023-02-28 14:27:17 +0330 +0330

تا سایز نود خوندم اخه کونی کیرم دهنت زن ممه سایز نود به روز گیر میاد توی کونی سایز نود بودی ولی قبل نخواستی تو شرکت کسی بفهمه که ترنسی

7 ❤️

917039
2023-02-28 14:49:58 +0330 +0330

خیلی قشنگ یود عزیزم

0 ❤️

917066
2023-02-28 23:44:13 +0330 +0330

عروس خانم بهت خوش بگذره

0 ❤️

917070
2023-02-28 23:59:22 +0330 +0330

مادر خراب حالم از امثال تو به هم میخوره کونی

0 ❤️

917154
2023-03-01 13:15:25 +0330 +0330

خیلی عالی بود. دوسش داشتم 🌺

0 ❤️

917159
2023-03-01 15:10:55 +0330 +0330

کاش ادامه داشت
آخرش رو دوس داشتم

0 ❤️

917194
2023-03-01 20:37:47 +0330 +0330

منم سایزم ۱۳۰

0 ❤️

917271
2023-03-02 07:42:57 +0330 +0330

عالی بود
اگه واقعی هستی ، بیا با الناز جون تریسام بزنیم که اول الناز بکنتت بعد من تو و الناز جونو باهم تا صبح با کیر کلفتم بگام تا بفهمی سکس و دختر بودن یعنی چی
تلگرام پیام بده
Amh666000666@

0 ❤️

917319
2023-03-02 14:26:46 +0330 +0330

۹۰؟؟ 🙄🤔

0 ❤️