اوج لذت (۱)

1389/11/19

من سکس کردم!
زندگیمو روی این موضوع گذاشتم!
2سال بود که باهاش دوست بودم و از هر نظر با هم راحت بودیم
20 سالم بود و اون لذت رو میخواستم خوب!
وقتی اونو بدون هیچ لباسی تصور میکردم…
وقتی به این فکر میکردم که چقدر میتونه هات باشه…
وقتی خودمو تصور میکردم که زیرشم و غرق تو لذت و دردم…
این افکار دیوونم میکرد!
و اونم با صبرش حالمو خرابتر میکرد!
اون روز خوش تیپتر از همیشه به نظرم اومد!
بوی عطرش مستم میکرد!
مث دیوونه ها همش نگام به زیپ شلوارش بود!
دست خودم نبود دیگه!
با همه ی وجودم اون کوچولوی خجالتی رو میخواستم…
میخواستم حسش کنم!
اونم دیگه یه چیزایی فهمیده بود از ضایع بازی های من!
کم کم دیدم اون پاین داره یه اتفاقهایی میوفته…
بی مقدمه بعد از اون نگاههای مشکوک گفتم از نشستن تو ماشین خسته شدم!
بریم یه جایی راحت صحبت کنیم دیگه!
قبلا خونشون رفته بودم!تو خونه واسه رفت و آمد مشکلی نداشت!
گفت اتاق من چطوره؟
با یه لبخند رضایتو دادم…
امروز دیگه باید کارو تموم کنم!
بعد از تشریفات همیشگی و پذیرایی کم کم بحث خود به خود به جاهای باریک کشید
فهمیدم خودشم تنش میخاره!
مث همیشه همه چی با یه لب ساده شورو شد…
از همیشه شیرینتر بود لباش
یه حس دیگه بهم منتقل میکرد
حرارتش نوید یه چیزایی رو میداد بهم
دستش رفت سمت سینه هام
شرو کرد به مالیدنشون
لبمو ازش جدا کردم
میخواستم زودتر شرو کنه
فهمید اینو
تاپمو درآورد
سوتینو باز کرد
تشنه ی تشنه بود بچم!!!
شرو کرد به خوردن
وای…
من عاشق این کارم…
بدنم مور مور میشد
هنوز عادت نداشتم ولی لذتش شرو شد
سینه هام سفت شده بود
حس کردم لای پام خیسه
از احساسش بی اختیار لبخند زدم
هنوز داشت میخورد
دستمو بردم سمت کیرش…
چیزی که آرزو داشتم ببینمش
انگار داشت واقعیت پیدا میکرد
دست نگه داشت
وایساد و شلوارشو درآوردم
برآمدگی روی شرتش دهنمو آب انداخت
طاقتم تموم شد دیگه
مث قحطی زده ها شرتشو کشیدم پایین…
راسته راست افتاد بیرون
خوش تراش و کلفت
همونی که انتظار داشتم
صبر دیگه واسه چی؟تا ته کردمش تو دهنم
با همه ی وجودم میکش میزدم
سیری نمیفهمیدم که
تازه بهش رسیده بودم
تو دهنم جا نمیشد
به زور همشو میخوردم
از یه سانتشم نمیخواستم بگذرم
دیگه مال خودم بود
همشو میخواستم
آبشو میخواستم…
اینقد خوردمش که آبش اومد…
با ولع همشو خوردم!مزه ی جالبی نداشت
ولی هرچی بود شهد کیرش بود…عشق من…
گفت حالا من باید دست به کار بشم
به همینجا که نباید ختم بشه…

دوس ندارم با نوشتن کسی رو آزار بدم
اگه خوشتون اومده بگید تا بقیشو بنویسم…
انتقاد کنید خوشحال میشم
ممنون

ادامه…

نوشته: کتی


👍 0
👎 1
28808 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

272922
2011-02-08 18:20:12 +0330 +0330

omidvaram badesh nagi be eshgham ejaze dadam pardamo bezane
jadidanam mod shode dastano seryali mikonan!

0 ❤️

272923
2011-02-08 18:24:52 +0330 +0330
NA

زحمت نکش
بدرد نمیخورد

0 ❤️

272925
2011-02-09 01:24:32 +0330 +0330
NA

نباید بذارم کونت

0 ❤️

272926
2011-02-09 06:45:47 +0330 +0330
NA

kkheilli ehsas dasht vali dastane zaifi dasht say kon dastan dashte bashe neveshtat

0 ❤️

272927
2011-02-10 02:25:04 +0330 +0330
NA

یک کم دستکاریش کن ( کستو نه ها داستانتو) از توش شعر نو در میاد خواستی بگو من کمکت میکنم

0 ❤️

272928
2011-02-11 01:16:43 +0330 +0330

به نظر من خیلی جالب بود به دو دلیل :
1- ما داستان از زبان خانم ها خیلی کم داریم .
2- نوع نوشتاریت بود که جدید و نو بود .
موفق باشی ، هم در سکس ، هم نوشتن :X ;)

0 ❤️