اولین خاطره فوت فتیش

1402/02/01

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .
من اسمم حسامه ۱۸ سالمه . اینی که میخوام بگم بیشتر شبیه یه خاطرس تا داستان ، چون معمولا داستانا تخیلین.
زیاد سرتون درد نیارم منم مثل اکثر جوونا و نوجوونای امروزی فوت فتیش دارم
البته اینم بگم فوت فتیشی ک من دارم کامل کامل نیس یعنی به غیر از پا با چیزای دیگه هم ارضا میشم ولی خب تمرکزم بیشتر یا بهتر بگم اول از همه به پایه طرفه
از بچگی دوس داشتم با پای خانوما بازی کنم بو کنم اینا ولی بزرگتر که شدم این حس تشدید پیدا کرد حالا متاسفانه یا خوشبختانه خیلی شدید شد . از اولین تجربم تا اخرین تجربم میخوام بگم براتون.
۱۵ سالم بود یعنی ۳ سال قبل اوایل کرونا بود . تلگرام داشتم بیشتر و بیشتر اشنا میشدم با این حس و این که چگونه میشه حال کرد اینا بعد داشتم با یه نفر چت میکردم که ۱۷ سالش بود به من گفت کیا دورو برت نازک میپوشن یا اصن کلا با پاهاشون حال میکنی منم بش گفتم دیگ
عمه و زندایی و اینا بعدش گفت خب باشه یبار که رفتی خونشون سعی کن جورابشون رو ورداری با خودت بیاری خونتون یا حداقل اونجا تو خونشون یبار بو کنی بعد بزاری جاش منم بار اولم بود اینارو میفهمیدم گفتم بعدش خب میترسم گفت اگه میترسی راه دوم رو امتحان کن اصلا هیچی نمیشه منم قبول کردم.
داشتیم اماده میشدیم به یه مهمونی تو خونه مادربزرگم که همه فامیل قرار بود بیان و کیرم داشت میرقصید که امشب میخواد پاهای فامیلو ببینه و اگه بشه یه بویی لیسی به جورابشون بزنه …
تا اینکه آمار فوتی های کرونا چون بالا رفته بود در شهرمون مادربزرگم گفت تعطیله مهمونی و کلا هیشکی نرفت به اون مهمونیه ، منم خیلی ناراحت شدم ولی خب چاره ای نداشتم .
همینجوری روز ها گذشت ۱ ماه کلا نه جق زدم نه چیزی فقط داشتم افسوس میخوردم چرا اون روز نرفتیم چرا اصن باید امار کرونا همون روز زیاد بشه
خلاصه ۱ ماه و نیم گذشت یروز با خودم گفتم خب اون پسره تو تلگرام یه راه نشون من داد … نگفت که حتما باید جوراب عمت باشه یا زنداییت از همین دورو بریام مامانم هم میپوشه دیگه جوراب نازک برم مال اونو وردارم
یه روز هم سر این با خودم کلنجار رفتم گفتم نه نمیشه اون مادرته
نه چرا نشه کاری نمیکنی که جورابشه
ورش داری جاش عوض بشه میفهمه
جاشو حفظ میکنم عوض نمیشه نگران نباش
هی هی اینارو به خودم میگفتم دلداری میدادم 😂
بعدش دیگه از شهوت بود یا چی خلاصه دلو زدم به دریا وقتی که رفته بودن شهرستان مامانم جوراب کثیفاش انداخت کنار تختشون جدیدا و تمیزاشو پوشید رفت خلاصه که رفته بودن شهرستان و ۲ ۳ روزی نبودن ولی خب منه ۱۵ ساله رو که تنها نمیگذاشتن مامانبزرگم گفته بود میایم پیشت همون روز اول پس همون چند ساعت از صبح تا ظهر رو من وقت داشتم.رفتم اتاقشون اول یه ۵ ثانیه ای نگاه کردم قشنگ حفظ کردم جای جورابو بعد ورداشتم دستم از ترس داشتم میلرزیدم یادمه …
گذاشتم دم بینیم یه نفس عمیق کشیدم وای که چه حالی داد چند تا نفس عمیق کشیدم مثل اون ، کیرم داشت منفجر میشد با این که میدونستم مامانبزرگم اینا هنوز تا ۲ ۳ ساعت دیگه میان ولی بازم جرعت نکردم بیشتر از ۳ ۴ دیقه نگهش دارم رفتم با دقت تمام گذاشتم سر جاش و اولین جقی که میتونم بگم چسبید اون روز بود
الان که ۱۸ سالم شده ۳ ساله پیشرفت کردم 😂 دیگه نه ترسی دارم نه چیزی شبا میرم ورمیدارم جوراباشو حداقل روزی ۱ بار حداکثر ۲ بار ورمیدارم و بو میکشم و لیس میزنم و جق میزنم توشون ، روشون هرکاری که بگید میکنم … همونجوری هم بدون توجه ورمیدارم اگه شستنی باشن که هیچی میشورم میندازم خشک شن ولی نه اگه شستنی نباشن همونجوری گلوله میکنم میندازم جای قبلیش ۳ ساله هم اتفاقی نیوفتاده نمیدونم شک کرده یا نه ولی خب چیزی نشده ظاهرا 😂
مامانم هم ۳۸ سالشه وسطا نگفتم یادم رفت شاغل هم نیس و اینکه سایز پاش هم ۳۹ - ۴۰ هست و جوراب رنگپا شیشه ای کفدار مچی میپوشه همیشه
اولین داستانم بود
امیدوارم که دوس داشته باشین

نوشته: راکون


👍 3
👎 9
19401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924310
2023-04-21 01:11:00 +0330 +0330

۱۵ سالت بود
۳ سال قبل اوایل کرونا ینی عملا کرونایی در کار نبود
بعد مهمونی بخاطر کرونا کنسل شد؟!😐

1 ❤️

924339
2023-04-21 02:49:01 +0330 +0330

عزیزم دو جمله در ابتدای خاطره داستان یا تخیل خلاصه همانجور که خودت و معلوم نیست بر اساس کدام امار شما اینگونه نتایج محیرالعقول گرفته اید توجه کنید عین جمله ایشان {( اینبی که من میخوام بگم بیشتر شبیه یک خاطره است نه داستان چون اکثر داستانها تخیلین)} اینی که ایشون میخواستن بخورنش ولی نوشتنش بعد شما امار اگثر جوونها و نوجوونها فتیش دارند

0 ❤️

924378
2023-04-21 12:37:56 +0330 +0330

نویسنده این داستان به من پیام بده کارش دارم

0 ❤️

924390
2023-04-21 14:07:51 +0330 +0330

😂 😂 😂

0 ❤️

924410
2023-04-21 17:49:33 +0330 +0330

کسخل جقی برای چی مینویسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها