اولین سکسم که باورکردنی نبود

1393/07/24

سلام.
اول از همه ممنونم که وقتتون رو گذاشتید وخاطره منو خوندید. خاطرم طولانیه اما سعی میکنم تااونجایی که میتونم خلاصش کنم.اسم من امین هست و اولین سکسم رو زمانی که18سالم بودانجام دادم.راستش من زیاداخل دختربازی نبودم وهیچ وقتم به دختر شماره ندادم.بیشتراز دوستانم شماره میگرفتم و بعدبهشون زنگ میزدم و اس میدادم که اونم بخاطر جنبه سرگرمیش بود.وقتی ام دوستام شروع میکردن از دوست دختراشون وسکسای مختلفشون باآبو تاب میگفتن من ساکت فقط گوش میدادم.

تااینکه یه روز رفتم خونه عمم…من یه پسرعمه دارم به اسم حمیدکه یه پسرخوشتیپ و از نظر دختراهمه چی تموم و لارژه.خداییشم خیلی دختربازه ودوست دختر زیاده داره.سنشم 5 سال از من بیشتره.یه شب داشتیم باهم عرق میخوردیم که تو مستی گفت امین من هیچوقت ندیدم به کسی اسمس بدی.مگه تو دوست دختر نداری؟؟!!منم که مست بودمو راستگو شده بودم.گفتم حمیدجان من همیشه تنهام داداش…گفت باوو بیخیال.من بهت یه شماره میدم که بری مخش کنی.اینم بگم که این شماره ای که میدم یه دختری هست که جلوش بازه و خیلی ام حشری و سکسی و خوشگل.خداییش اگه تونستی مخش کنی که نوش جونت مال خودت.اگه هم نتونستی شمارشو به کسی نده.گفتم مگه خودت باهاش دوست نیستی؟؟؟!گفت والا من فقط واسه سکس میخواستمش که دیدم داره فاز ازدواج برمیداره منم که دلم پیش کسی دیگس…براهمین باهاش کات کردم هر آنچه به زورم باهاش کات کردم چون ول کنم نبود.حالاتو بروتو مخش.فقط اینم بگم که به هیچ عنوان اسم منم نیار که حمید شماره تورو داده.اگه یه وقت پرسید شماره منو از کجا آوردی خودت یه جور بپیچونش.

خلاصه مام همون شب به دختره که اسمشم راحله بودومثل خودم18 سالش بود اسمس دادیم اما جواب اسمس رو نداد.چند تایی اسمس دادم ولی بی فایده بود.اصلاجواب نمیداد.اسمسایی هم که فرستادم عاشقانه بود.روزای دیگشم چندتا اسمس دادم اما بازم هیچ جوابی نداد.تااینکه یک ماه از اون ماجراگذشت ومام هیچ اسمسی دیگه بهش ندادیم تا اینکه یه شب که تو خونه داشتم آهنگ گوش میدادمو رفتم تو فکر این رخسازه خانوم گفتم بذار یه اسمس دیگه بهش بدم.ساعت2 بامداد بود و من یکی دو تا اسمس عشقولانه پرتاب کردم سمتش که دیدم همون موقع زنگ زد به گوشیم.منم یهوجاخوردم.نمیدونستم گوشی رو جواب بدم یانه.از طرفی همه هم خواب بودن و میترسیدم کسی از خواب بیدارشه.سریع دوییدم تو تراس و دل زدم به دریا و جواب گوشی رو دادم.گفتم جانم…تاگفتم جانم یهو دیدم یکی گفت مرتیکه بیشور چرا دست از سرم برنمیداری؟یکماهه داری هی اسمس میدی.منم حالت مظلومانه به خودم گرفتم و با یه صدایی سراسر غم آلود و شرمندگی بهش گفتم من عذر میخوام.ببخشید که مزاحمتون شدم.تااینطوری گفتم یه کم تن صداشو آورد پایین و اینبار آروم تر گفت آخه شما یکماهه هی اسمس میدی.میخواستم ببینم شما کی هستی…برا همین زنگ زدم…گفتم والا شرمنده شماحق داری نمیدونم چی بگم.یهو گفت شما شماره منو از کجا آوردین؟؟؟!!!منم تاحالا فکر نکرده بودم جوابشو چی بدم اما همینجوری به ذهنم رسید و گفتم راستش شماره شما شبیه شماره یکی از آشناهای ماست منم میخواستم یه روز به اون زنگ بزنم اشتباهی یه رقمشو جا به جا گرفتم و شما برداشتین و گفتین الوووو منم تا صدای شما رو شنیدم فهمیدم اشتباه گرفتم و بدون اینکه حرف بزنم قطع کردم.اما از بس که تنها بودم از اون روز به بعد همش صدای ناز شما تو گوشم بود و به خودم میگفتم ای کاش یکی بود مثل شما منو از تنهایی در میاورد.یهو گفت خب شرمنده که من یه خرده پرخاشگری کردم.راستش من یه پسرخاله دارم هی میخواد منو امتحان کنه برا همین شماره منو میده به غریبه ها و دوستو رفیقاش که منو تست کنن.منم حق دارم که یه خرده عصبانی باشم.منم با همون حالت مظلومه حرفاشو تایید میکردم.

خلاصه نزدیک15 دقیقه با شارژخودش با ما لاس زد و پرسید بچه کجایی و آمار ما رو گرفت.من هم بهش آمار دادم البته خودم آمار کامل اونو از حمید گرفته بودم و میدونستم خونش کجاست اما الکی خودمو زدم به کوچ علی چپ و ازش پرسیدم شما خونتون کجاست؟؟چند سالتونه؟؟؟اسمتون چیه؟؟؟خلاصه بعد از کلی لاس زدن بهم گفت میتونم شمارو فردا صبح ببینم.؟گفتم آره چرا که نه؟؟من صبح کجابیام؟؟گفت بیا محل مابهت آدرس دقیق میدم فردابعداز ظهرساعت6بیا.گفتم باشه.خلاصه فرداشد و ما یه تیپ درستوحسابی زدیم.یه رفیقم داشتم به اسم احسان که یه ماشین داشت.وخیلی ام تو کف کوس بود.بهش گفتم احسان میخوام برم سره قرار.دختره هم قول داده یکی رو بیاره.توهم بیااگه اورد باهاش دوست شو.اون بنده خدام گول حرفای ماروخوردو رفت کلی به خودش رسیدوماشینشم تروتمییز کردو بامااومد.من قبلش یه شاخه گل خردیم و رفتیم سره قرار. راحله هم یه شاخ گل رز آبی خریده بود وزیرشم نوشته بود بابت حرفای اون شبم ازتون معذرت میخوام از طرف خانوم امیری.خلاصه اومد نشست تو ماشین و سلامو احوال پرسی کرد اما زیاد حرف نزد.دایم سرش تو گوشیش بود وباموبایلش ور میرفت.معلوم بود داره به یکی اسمس میده.بعدشم چندبار گوشیش زنگ خورد.منم تادیدم اینطوریه گفتم خب راحله خانوم از آشناییتون خوشحال شدم.ایشاالله بازم هم دیگه رو میبینیم و باهم بیرون میریم.این حالا فعلا قراره اول بود.اونم که انگار خیلی کار داشت از خداخواسته گفت بله درسته ایشااالله بازم هم دیگه رو میبینیم.بعدش باماشین تایه مسیری رسوندیمشو اومدیم خونه.اینم بگم که توراه رفیقم کلی قرزد که چرابرا مادختر نیاورد.منم الکی گفتم ایشااالله دفعه بعد اجبارش میکنم یه دختربرات بیاره.وساکتش کردم.بعداومدم خونه شب بهش اس دادم که قراره فردابریم بادوستام و دوست دختراشون بریم دربند شما میایی؟که گفت آخ آقاامین شرمنده من فرداکلی کار دارم ایشاالله یه روز دیگه حتماباهاتون میام.منم گفتم اشکال نداره فدای سرت.یه روز حتمامیریم.بعد دیگه اس ندادم اونم نداد.اما فهمیدم که از من زیادخوشش نیومده چون یه مقدار سرده.وبااینکه زیاد دختر باز نبودم اما مطمین بودم که سره موقع بهم بای میده و منوناکام میذاره.براهمین رفتم تو فکر که یه جورایی بیشترباهاش باشم.چون ازش خوشم اومده بود.واقعاخوشگل و خوش استیل بود.یه جورایی خیلی سر تر از من بود.وحقم داشت که به من بخواد بای بده.چند شبی بهش اس ندادم تااینکه یه شب اس دادم و دیدم خیلی خشک جوابمو داد.منم به روی خودم نیاوردم و با پر رو بازی بحث رو ادامه دادم و از هر دری که شد بصورت اسمسی باهاش حرف زدم و اونم فقط با یه اسمس کوتاه جواب میداد طوری که من بفهمم که داره با زبون بی زبونی میگه اگه حرفات تموم شده برم بخوابم صبح کاردارم.منم یهو بحثم رسید به گیتارو نوازندگی که یهو دیدم خانومی که تا حالا خیلی خشکو بی حال جواب میدادیهو جون گرفتو گفت.من چند روز پیش یه گیتارخریدم اما بلد نیستم بزنم.میخوام برم کلاس.تو کسی رو سراغ داری بهم یاد بده؟؟منم گفتم عزیزم من خودم نوازنده ام.خودم بهت یاد میدم.که دیدم هیجانش چندبرابر شدو گفت جدی؟؟؟!!!خب به من یاد بده توروخدا،من عاشق گیتارم.منم که خالی بندیام اوج گرفته بود پارو فراتر گذاشتمو گفتم باووو نوازندگی که قدیمی شده واسه ماالان با دوستام داریم میزنیم تو کاره خوانندگی.استودیو هم زدیم پارتیمونم علیرضا روزگاره که قراره باهاش کار کنیم.اونم با هیجان خاصی میگفت بخدامن آرزومه یه روز خواننده بشم.صداشم دارم.علاقشم دارم.خلاصه اینا رو به ما گفت در حالی که هم خوشگلی داشت هم استیل خوب اما خداییش صدانداشت.منم الکی بهش گفتم باشه عشقم هر کاری بشه برات میکنم تااوج بگیری.اونم خوشحال شد و گفت خب حالا فعلاباید ازت گیتارو یاد بگیرم تا بعد بریم سره خوانندگی تازه باید باهامم یه خرده کار کنی تا خواننده بشم.باید واست بخونم یه دهن.مام هی الکی کوس شعر گفتیم تا اینکه گفت:اگه جمعه کارو باری نداری من آدرس محلتون رو بگیرم بیام پیشت.منم ازخدا خواسته سریع ادرس رو دادم.خلاصه جمعه ساعت 7 صبح من خواب بودم که دیدم گوشیم داره زنگ میزنه.با چشمای خواب آلو به گوشی نگاه کردم دیدم راحله هست.گفتم این کوس کش این ساعت چی میخواد.همه اهالی خونه هم خواب بودن.گوشی رو برداشتم گفتم الووو؟؟گفت سلام امین من الان سره همون خیابونی ام که آدرسشو داده بودی.با آرژانس اومدم.گفتم باشه همون جا وایسا الان میام.گوشی رو قطع کردم تو دلم گفتم کوس کش این همه وقت داشتیم حالا باید بذاری صبح کله سحر اونم روز جمعه پاشی بیایی جنده خانوم.خب من الان کجاببرم تورو این وقت صبح.خلاصه یه آب زدم صورتم تا خواب آلودگی از سرم بپره.یه تیپ زدم.اما کفشم رو رفیقم روز قبلش گرفته بود رفته بود عروسی من من مجبور شدم با دمپایی برم.رفتم دیدم وایساده سره خیابون.چشام خواب آلو بود ولی دیدم یه چیزه سیاه رنگی رو دوششه.بلهههههه…با خودش گیتار آورده بود که من بهش یاد بدم.منم که اصلا گیتار زدن بلد نبودم.رفتم جلوسلامو کردم.گفت شرمنده مزاحم شدما.گفتم نه عزیزم مراحمی.منتظرت بودم من…آرایش غلیظی هم کرده بود انگارعروسی بابا خدابیامرزش بودآخه باباش فوت کرده بود.یه مانتو تنگم تنش بود یه عینک دودی ام زده بود.منم گفتم خب عزیزم بریم چند مین تو پارک بشینیم و بحرفیم بعد میریم سره اصل مطلب.گفت باشه.منم بردمش پارک بغل خونمون و یه خرده حرف زدیم.که ساعت شد8:30 که گوشیم زنگ خورد.از خونه بود.مادرم گفت الوو؟امین کدوم گوری رفتی این وقت صبح؟گفتم یادم رفت بهت بگم دیشب…من امروز با رفیقام سالن گرفتیم فوتسال بازی کنیم.خیالت راحت من میام خونه بعد از ظهر.فوتسالمون یه کم طول میکشه.گفت ای بابا …باشه خدافظ مراقب خودت باش.تموم شد بیا خونه.بعد رفتم پیش راحله نشستم رو نیمکت پارک که گفت امین اینجا دستشویی نداره؟گفتم نه ولی یه پارک دیگه هست بیا بریم اونجا.دستشویی داره و پارک بزرگی هم هست.خلاصه رفتیمو خانوم دستشوییش رو هم رفتو دوباره رفتیم نشستیم و حرف زدیم.سعی میکردم از همه چی حرف بزنم تا ذهنشو ازین گیتار دور کنم که یه وقت گیر نده بگه گیتار بزن.اما یه چندباری گفتش که منم گفتم چشم حالا عجله نکن میزنم برات.ساعت شد نزدیک2 بعد از ظهر ما همچنان تو پارک بودیم باز مامانم زنگ زد گفت مگه نمیایی ناهار؟؟؟صبحانه ام که نخوردی.پاشو بیا خونه ناهاربخور.گفتم نه من که گفتم فوتسالیم.نمیتونم الان بیام تو بخور.مادرم بازم یه خرده قر زدو تل رو قطع کرد.خلاصه نشستیم تو پارک و یکساعتی گذشت که بازم مادرم زنگ زد.منم که حسابی عصبی بودم و مخمم داغ کرده بود.گفتم چیه.گفت امین ما داریم میریم ورامین خونه خاله ات.پاشو بیا.گفتم من خودم میام.الان کار دارم شما برید من میام خودم.گفت باشه پس کارت تموم شدخودت بیا.مارفتیم.آقااینو که گفت من تو کونم عروسی شد.حالا من بودمو راحله خانومو یه خونه دربست خالی در اختیارم.یادمه اردیبهشت ماه بود و یه خرده هم بادو خاک داشت میومد.گفتم راحله تو پارک اذیت میشیم میایی بریم خونه ما؟انگار منتظر بودکه من اینو بگم.گفت کسی مگه خونتون نیست گفتم نه رفتن خونه خالم کسی نیستش خونه.گفت خب بریم.خلاصه اومدیم خونه.رفت نشست یه گوشه منم ماهواره رو روشن کرده بودم زدم شبکه پی ام سی داشت آهنگ میداد.دیدم هیچ حرف نمیزنه.رفتم گفتم چرا ساکتی رخسار؟دیدم هیچی نمیگه.گفتم اه این روسری چیه سرت.درش بیار.بعد روسریشو کشیدم.دیدم یه خرده ناز میکنه.سریع گرفتمش بغل محکم به سینم فشارش دادم که اونم مقاومتی نمیکردو خودشو رو سینم شل کرده بود.یه خرده با دست از پشت مالوندمش اما با استرس.خب اولین بارم بود که توی آغوشم یه دختر بود.فکر میکردم الان ناراحت میشه بلند میشه میره.خب تجربه نداشتم.امااون دیگه خودشو آماده کرده بود واسه سکس.بعد خودش یه لب گرفت تا منم کم کم شروع کنم.بعد آروم مانتوشو دراوردم.یه خرده سینشو مالوندم.لب گرفتم از پشت باسنشو فشار دادم بعد تابی رو که تنش بود از تنش دراوردم .سینه هاش زیاد بزرگ نبود برا همین با سینه هاش حال نکردم.یه خرده که خردمشون رفتم سمت شلواره جینش که دکمه هاشو باز کنم دیدم دستشو گذاشت رو دکمه هاش نذاشت.منم یه خرده دیگه گردنشو خردمو لب ازش گرفتم باز رفتم سمت شلوارش که دیدم خودش دکمه هاشو باز کرد.بعد گرفت خوابید رو زمین.چشاشو بسته بود داشت ناله میکرد.منم شلوارشو از پاش دراوردم.شرتشم دراوردم.جوووووون…هر چی که سینش بد بود کوسو کونش عالی بود…واقعا معرکه…تمییز و بی مو.یه بوی خوبی هم میداد تنش.خیلی حال کردم.یه خرده کوسشو خوردم.خیس خیس بود.بعد کیرمو گذاشتم دره کوسش یه فشار دادم رفت تو.شروع کردم تلمبه زدن که زود آبم اومد ریختم رو فرش.اما تو دلم میگفتم امین بازم بکنم انقدر بکن که دیگه کمبود کوس احساس نکنی.شاید دیگه گیرت نیادا.بکن.هی تلمبه میزدم. تمام بدنم عرق کرده بود.قلبم تند تند میزد.اونم که چشماشو بسته بود فقط ناله میکرد.بعد چند دقیقه احساس کردم که اون ارضا شده.چون دیگه چشاشو نمیبست و ناله نمیکرد به اون صورت…بعد در حینی که من کرده بودم تو کوسش و روش خوابیده بودم از پشت کمر منو ماساژ میدادو میگفت امین فدات بشم.امین خیلی دوستت دارم.منم حال میکردمو تند تر تلمبه میزدم که با تلمبه زدنای من حال میکرد.بعد من خوابیدم رو زمین و اون سره کیرمو گرفت کرد تو کوسش.گفت وای امین چه کیره گنده ای هم داری.اصلا بهت نمیومد انقدر کیرت گنده باشه ها…جون مال خودمه همش.بعد بالاپایین میکرد سره کیرم منم حال میکردم.باسن خیلی خوبی ام داشت اما نذاشت از باسن بکنمش.شاید اگه یه خرده اصرار میکردم میذاشت اما من چون کوس ندیده بودم همش گیر داده بودم به کوسش و قید کونو زدم.چند بارم واسم ساک زد.عالی کیرمو میخورید.ته مونده های آب کیرم میرفت دهنش.بعد که سکسمون تموم شد دید من تمام بدم خیس عرقه گفت برو یه حموم دوش بگیر.گفتم باشه ولی با هم میریم.خلاصه با هم رفتیم حموم و اونجام چند مدل کردمش و یه حالی بردیمو اومدیم بیرون.شاید باورتون نشه اما از بس من اون روز ذوق داشتم و می ترسیدم که دیگه همچین کوسی برا کردن گیرم نیاد نزدیک به 1ساعتو نیم بدون هیچ اسپری و تاخیری کردمش در حالی که اونم حسابی ادم حشری بود و وقتی سره کیره آدم بالا پایین میکرد انقدر محکم این کارو میکرد ادم استخوناش درد میگرفت.خیلی ممنون که به خاطره ی من گوش دادید.شرمنده که طولانی شد.میخواستم کمترش کنم اما خب اولین خاطرم سکسم بود که با هزار ترفندو حیله تونستم انجامش بدم.

نوشته: امین


👍 0
👎 0
51218 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440882
2014-10-16 16:09:01 +0330 +0330

ای بابا!
هی بگین
ما که عطای سکس به لقاش بخشیدیم!

0 ❤️

440883
2014-10-16 16:16:49 +0330 +0330
NA

اسمش چی بود آخر؟ رخسار یا راحله؟؟؟
تورو چه به این غلطاااااا انتر کون سرخ…

0 ❤️

440884
2014-10-16 16:27:03 +0330 +0330
NA

اسمش بلاخره رخساره بود یا راحله؟

0 ❤️

440885
2014-10-16 16:34:36 +0330 +0330

امین خان در کل خوب بود ادامه بده ایشالا یه کیر طلایی جایزه ببری

0 ❤️

440886
2014-10-16 17:09:42 +0330 +0330

کس شعر تلاوت کرده بودی!
دیگه ننویس…ودیگرهیچ… .

1 ❤️

440887
2014-10-17 01:19:29 +0330 +0330
NA

میگن دروغ گو کم حافظه میشه …
رخساره یا راحله … جالب بود
این دوست ما راست گفت به نظرم کمی تشویق بشی با این استعداد کم نظیر در اینده داستان نویسی میتونی برنده جایزه سیمرغ کیر نقره ای رو بگیری

0 ❤️

440888
2014-10-17 04:14:51 +0330 +0330
NA

کیر سلطان سلیمان تو کونت با این چرت وپرتات!

0 ❤️

440889
2014-10-17 19:50:45 +0330 +0330
NA

دیوث ابتوریختی رو فرش?کاش بابات وقتی مامانتو می کرد ابشوبریخت روفرش ک تویه انتر ب دنیا نومدی؛ننویش گوزو

0 ❤️

440890
2014-10-17 20:31:09 +0330 +0330
NA

بابا خودتونو ناراحت نکنید حالا این ی چیزی گفته …آقا امین دستت درد نکنه ک نوشتی…ایشالاخدا ی شانسیم ب ما بده

0 ❤️

440891
2014-10-18 11:55:11 +0330 +0330
NA

دخترا بهمون دارن میخندن
میگن ببین تو ذهن کیریه پسرا چی میگذره

0 ❤️