سلام
نمیخام زیادی چرت و پرت یا چیزای بی مورد بنویسم
من آرمان 23 سالمه قدم 178 وزنم 65 و نامزدم مینا قدش 165 و وزنش 51
ما تقریبا یک سال بود ک عقد کرده بودیم و من همیشه میرفتم پیجای سکسی کامنتاشونو میخوندم ک ی دفعه ی کامنت دیدم نوشته بود زوجیم زوج بیاد
کنجکاو شدم و اصلا تا حالا ضربدری رو شنیده بودم ولی فک میکردم مال تو فیلماس هیچکی غیرتش اجازه نمیده از این کارا کنه
بالاخره خوندمو بعدش سرچ کردم داستان ضربدری و پیجای زوجهای فانتزی اینارو نگاه کردم و بعدش ی ذره دلم تکون خورد و رو مغزم اثر گذاشت
رفتم ی دونه پیج زدم و هی ب پیجای دیگ درخواست میدادمو اشنا میشدیمو اینا ولی همشون سنشون زیاد بود و من خوشم نیومد نا اینک ی روز ی زوج 22و20ساله پیدا کردم بعد سلامو احوال پرسی اینا بهش گفتم من تا حالا تجربه نداشتمو اینا اونم گف منم نداشتم ولی خانومش راضی بود و نامزد من نمیدونستم اوکی میشه یا ن
بالاخره بعد ی کم صحبت گف ب خانومت بگو ببین چی میگ و اینا
شبش ی چنتا داستان برا خانومم فرستادم چون گفتم ک نامزدیم و پیش هم نبودیم… و اون خوندو بهش گفتم برداشتتو از داستان بگو
گف اینا چیه اینا خیلی هرزه ان و اینا بعد گف نکنه تو دلت میخاد منم گفتم اره
بعدش دعوامون شد و قهر کردیم بعد روز بعد ازش معذرت خاهی کردمو گفتم داشتم باهات شوخی میکردم
بعد رفتم ب مهدی پیام دادم مهدی و سحر همون زوجی ک پیدا کردیمو اینا
گفتم اینجوری نمیشه ما میایم خونتون و ب خانومم میگم دوست دوران دانشگاهمه و باهم آشنا میشیم و کم کم اگ شد فانتزیمونو انجام میدیم خلاصه گف باشه و ی هفته بعد قرار گذاشتیم
من رفتم دنبال نامزدمو اماده شد و رفتیم اونجا
منم اولین بار بود از نزدیک میدیدمشون با مهدی رو بوسی کردمو با سحر دست دادم نامزدمم مجبور شد با مهدی دست بده
رفتیم توو و شامو اینارو اوردن و منو مهدی داشتیم پچ پچ میکردیم
مهدی گف تو میتونی بری مغازه سیگارو اینا بگیری بیای گفتم اره گف الان ب سحر میگم باهات بیاد چون بلد نیستی اینجارو
خلاصه مهدی گف ب سحر بیا برو مغازه و اینا ک سحر مانتوشو و شالشو پوشید و رفتیم
تو راه ک میرفتیم سحر گف خانومت خیلی خوبه قدرشو بدون اینا ک من گفتم منم قدرشو دونستم ک اومدم اینجا تا اگ اوکی شد ی حال اساسی کنه
گف خیلی دوست داره و اصن تا حالا ب این چیزا فک نکرده براهمین از رفتاراش معلومه معذبه و اینکارو دوست نداره
خلاصه رفتیمو سیگار اینا با کلی چیز میز خریدیمو برگشتیم
وقتی اومدم خونه وسایلارو گذاشتم یهو مهدی گف زنت چ خوب ماساژ میده
منم ک تعجب کردم گفتم چی میگ گف شما ک رفتین گفتم کمرم درد میکنه میشه بیای روش راه بری گف اومد راه رف بعدش گفتم ی ذره ماساژ بده و ماساژ داد ولی دلش نمیخاس تو رو در وایسی گیر کرده بود
بالاخره شروع کردیم ب سیگار کشیدنو بازی
مهدی از خانوما گرسید بوی شوهرتونو میتونید حس کنید دیگ اونا گفتن اره
قرار شد چشماشونو ببندن و هر کی بیاد سمت شوهر خودش اول بیاد موهاشو دست بکشه
دفعه دوم بوسش کنه
دفعه سوم بشینه تو بغلش لب بگیرن و دفعه چهارم براش ساک بزنه
اینارو ک گف مینا خیلی سرخ شد و سحر گف باشه قبوله
هر دفعه ک مینا داشت میومد سمت من مهدی میگف بیا جاهارو عوض کنیم
خلاصه مرحله چهارم ک شد ما کیرامونو در اوردیم و لخت شدیم
اول سحر اومد و چشم بندشو برداشت و شروع کرد ب خوردن گف فک کنم کیر خودته مهدی ک مینا اروم بشه مینا اومد و شروع کرد برا مهدی ب ساک زدن ک بعد از ی کم ی جوری شد و فک کنم فهمید ک مال من نیس ولی ادامه داد بعدش مهدی گف چشم بندتو باز کن
یهو ک مینا اونو دیدی خاست بلندشه ک مهدی محکم سرشو فشار داد و گف بازی رو باختی اینم تاوانشه خلاصه برامون ساک زدن و سحر گاشد لباسشو دراورد
و کوسشو اورد دم دهنم منم براش حسابی خوردم و مینا داشت زیر چشی نیگا میکرد و حرصش در اومده بود خلاصه مهدی باهزار زور تونست شلوار مینارو در بیاره و براش بخوره… بعد منو سحر رفتیم تو اتاق تا مینا خجالت نکشه و درو بستیم و شروع کردیم ب لبو گردنو واینا و بعدش سحر اومد نشست رو و شروع کرد ب بالا و پایین رفتن ما اصلا حواسمون ب اونا نبود و گرم خودمون بودیم پوزیشنارو عوض کردیمو بعد 20 دقیقه ابم میخاست بیاد ک ب سحر گفتمو گف بریز رو شکمم منم ریختم رو شکمشو بعدش با دستمال پاکشون کرد و نشستیم ک یهو دیدم رفت از سوراخ قفل داشت تو حالو دیدی میزد
منم رفتم نگاه کنم دیدم مهدی مینارو داگی کرده و داره تند تند تلمبه میزنه و مینا همه هی اخ و اوخ میکرد… خلاصه ما تو اتاق موندیمو نرفتیم تا سکسشون تموم شد و لباساشونو پوشیدن بعد سحر ک شلوارش افتاده بود تو حال رف و شلوار منم اورد و پوشیدیمو رفتیم بیرون… بعد از این کار ی سکوت بدی تو خونه حکم فرما بود و فقط سحر و مهدی حرف میزدن بعد من گفتم میرم بخابم ولی مینا نشسته بود و هیچی نمیگف الکی برقارو خاموش کردم و بعد نیم ساعت دیدم مینا و سحر دونفری دارن یکی لب میگیره از مهدی و یکی براش ساک میزنه منم درو وا کردم رفتمو دیدم خانومم الان دیگ شرمش ریخته سحر اومد برا من ساک زد بعد منو مهدی چن دقیقه دونفری سحرو میکردیم و چن دقیقه مینارو و دیگ بعدش افتادیم از خستگی ولی بعد دو سه روز دوباره اونا مارو دعوت کردن ک نامزدم دیگ راضی نشد و گف ک دیگ نمیخاد اینچیزارو تجربه کنه
نوشته: آرمان
لطفا بچه مچه وارد این سایت نشه،مخصوصا شما کودک عزیز😏
کلا فکر کنم تو عمرت از نزدیکی کس و اینا هم رد نشدی چه برسه به زن و. اینا داشته باشی ولی کلا مغز و اینا تعطیل مخ و اینا بر اثر جق و اینا ترکیده و اینا
عزیز دل میدونم قراره داستان بخونیم و حتمن نباید همشون راست باشه ولی من خودم سه بار تجربه نفر سوم بودن رو دارم.محض اطلاعت باید بگم که اون کسایی ک دنبال زوج یا نفر سوم هستن اصلا تو کتشون نمیره که اول بیایم اشنا بشیم وبعد اگ خانمم راضی شد باهم سکس کنیم و اینا.انقدر محتاطانه عمل میکنن ک حد نداره.اما در کل داستانت رو دوست داشتم
اصلاً دوست نداشتم
به چند دلیل
اولاً با همسرت هماهنگ نکردی، این تو عمل انجام شده قرار دادن اوج بی توجهی به پارتنرت و نظرشه!
دوماً از بی توجهی گذشته، شاید این نوشته باعث ترغیب بعضی از افراد بشه که به این شیوه برای ارتباط جنسی فانتزیشون برسن که قاعدتاً ۹۰٪ بانوان با همچین چیزی کنار نمیان و زندگیشون به گا میره!
سوماً خیلی مسخره اس بدون هیچ مکاتبه و شناختی به این راحتی تصمیم به بنای سکس برسه با افرادی که حتی تو داستانت به اینکه چطوری بهشون اعتماد کردی یا از کجا مطمئن بودی بیماری مقاربتی ندارن حاضر شدی! کاندوم سر منو بخوره!
چهارماً روند داستان کاملاً غیرمنطقی بود! زنی که قبلش سر این صحبت با شوهرش قهر میکنه، بعدش تو عمل انجام شده قرار میگیره شوکه تر از چیزیه که به راحتی برای بار دوم تو یک شب وا بده!
پنجماً حتی با وجود غیرواقعی بودن هیچ چیزی برای ارائه نداشت
یه مطلب کسل کننده بدون هیچ شور و هیجانی و حاصل ذهن جقی!
دیس
همینجوری ایناااااااااا تو کونت با این ادبیات تخمیت
تو این سایت یه چیز کلیشه ای مزخرف وجود داره درباره داستان های ضربدری
مرده نمیدونه ضربدری چیه
بعد با یه زوج که میخوان ضربدری داشته باشن اشنا میشه
بعد به خانومش میگه زنه قهر میکنه اینم به گه خوردن میوفته
بعد پلن دوم همه هم اینه که میگن دوست دوران دانشگاه یا خدمته
بعد میرن خونشون امو میکنن
اکثرأ اصرار دارن که داستان نمی نویسم بلکه خاطره است(یعنی کاملا واقعیه)
من مانی36 مونا34 متاهل
منم ضرب و موازی دوس دارم ولی خانمم پایه نیست
چی میزنید که اینا رو مینویسید و انتظار دارید باور کنیم.
خلاصه که ریدم تو داستانت و اینا…