اولین و آخرین سکس در ۳۶ سالگی

1402/09/06

این داستان اولین و آخرین سکس من هستش که برعکس تگ طنز که زدم براش ، کاملا جدی و واقعی هستش .
من با اسم مستعار عَلَسگَر ، الان 38 سالمه و قد و هیکل و قیافه کاملا معمولی دارم ، از وقتی که یادم میاد همیشه منتظر آدم درست بودم که باهاش وارد رابطه شم ، دوست نداشتم با هر کسی که بهم پا میده وارد رابطه دوستی و عاشقی و یا جنسی بشم و میخواستم همه چیز رو با یه نفر تجربه کنم ، همش منتظر بودم (و هستم) که اونی که باید باشه ، باشه .
بهرحال … ، از 14 سالگی تا الان کلا نیاز جنسی ام رو با خودارضایی برطرف کردم و تا اینکه دو سال قبل با اصرار یک گروه از دوستام که بابا حداقل برو یه تستش کن ببین اصلا کار میکنه یا نه ! و پیگیری هاشون یه شماره بهم دادن که زنگ بزنم و با خاله هماهنگ شم که برم برای تست این آلت گیر افتاده دست من که همش توی بازی های دوستانه بوده تا ببینم تو شرایط مسابقه چجوری عمل میکنه !
بالاخره با کلی استرس و خجالت زنگ زدم ، یه خانم جواب داد و پس از پاس کردن مراحل اعتماد سازی با گفتن اسم رمز و اینکه شماره رو از کی گرفتم ! گفت یه نفر هست که 22 سالشه و کلی از قد و قیافه و هیکلش تعریف کرد و گفت که 300 هم قیمتشه ! من که توی ماشین دوستم بودم و روی اسپیکر داشتم صحبت میکردم با دوستام یه چشم تو چشم شدم و همشون با حرکات سر و دست تایید کردند که اوکی هستش و منم گفتم باشه میام ، آدرس رو اونی که شماره رو بهم داده بود بهم گفته بود و قرار شد نیم ساعت بعد اونجا باشم .
نیم ساعت بعد دوباره زنگ زدم که من رسیدم و دوستام منو جلوی ساختمان پیاده کردن و رفتم آیفون رو زدم ، در باز شد و رفتم تو . یه خونه یک طبقه بودش که یه پیرمرد توی حیاط نشسته بود ، بهش سلام دادم و اونم جوابم رو نداد ، با کلی استرس که نفسم داشت بند میومد که تازه با دیدن پیرمرد خیلی بیشتر شده بود که این کیه ، چرا اینجاست و … یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو ، یه زن نسبتا چاق که بهش میخورد 60 به بالا سن داشته باشه وایساده بود وسط خونه ، سلام دادم بهش و اونم سلام داد و از سر تا پاهام رو یه نگاه انداخت و صدا زد نفس بیا ، اسم نفس اونقدر فیک بود که خندم گرفت چون واقعا یه کسی که اسمش توی شناسنامه نفس باشه من تا حالا ندیدم ! یه خانم تقریبا 35 ساله لاغر با قیافه معمولی و موهای زرد تقریبا کوتاه که یه لباس مشکی پوشیده بود از توی آشپزخونه اومد بیرون ، گفت اینم همونی هستش که بهت گفتم ! من همینجوری ساکت داشتم نگاه میکردم ، با کنایه گفتم حس میکنم از 22 سال یه کم بزرگتره ، خود اون خانومه گفت زندگی سختی داشتم بخاطر اون یه کم بزرگتر نشون میدم ! دیگه تا اونجا رفته بودم ، توی دلم گفتم 300 رو به باد دادی ! و همونجوری دم در وایساده بودم و داشتم ساکت نگاه میکردم ، اون خانوم چاق گفت اول پول رو بده ، گفتم بابا نمیخوام فرار کنم که بذار بیام تو ، کارمو بکنم ، پول رو هم میدم خب ، همینجوری دم در موندم آخه ، گفت نه اول پول ، با ذکر فحش به خودم توی دلم پول رو بهش دادم ، سه تا صد تومنی رو چند بار شمرد و کنترل کرد ! بعدش گفت اتاق پر هستش و شما برید آشپزخونه ، آشپزخونه رو وقتی اون خانم 22 ساله (!) داشت میومد دیده بودم ، گفتم آشپزخونه اپن هستش آخه ، از همه جا دیده میشه ، صدا میاد ، نمیشه اونجا ، من نمیرم اونجا ، گفت اگه نری خب به سلامت ، اتاق تازه پر شده و طول میکشه خالی بشه ، گفتم پس پول رو بده من برم ، گفتش پول بی پول ، یا آشپزخونه یا به سلامت ، گفتم بابا حداقل منتظر بمونم اتاق خالی شه ، گفت هتل نیستش که ، با یه فحش دیگه به خودم توی دلم رفتیم به طرف آشپزخونه ، یه آشپزخونه کوچیک اپن با کابینت های فلزی که وسطش یه تشک قرمز گل دار پهن کرده بودن ، تشک رو تا جایی که میشد کشیدم پشت اپن دقیقا جلوی یخچال و نشستم روش ، اونم نشست کنارم ، گفت چند سالته ، گفتم 23 ، گفت واقعا ؟ بیشتر میخوره ، گفتم فکر میکنی فقط خودت زندگی سختی داشتی ؟!! بعد پرسید اسمت چیه ، گفتم عَلَسگَر (اون اسم دقیقا اون لحظه نمیدونم از کجا اومد و گفتم چون اسم خودم نبود) من اسمش رو نپرسیدم چون طاقت دوباره شنیدن اسم فیک نفس رو نداشتم و ساکت نشسته بودم ، گفت شروع کنیم ؟ گفتم باشه …
همونجوری که نشسته بود لباس خودش رو درآورد ، یه بدن سبزه و لاغر که یه سوتین مشکی داشت با یه شورت زرد رنگ ، بعد سوتینش رو باز کرد که دو تا سینه متوسط با نوک قهوه ای تیره (از سایز ها سر در نمیارم) افتاد پایین ، یکی داشت سمت یخچال نگاه میکرد و یکی سمت ورودی آشپزخانه ، گفت تو لخت نمیشی ؟ من تازه یادم افتاد برای چی اومدم و منم تیشرت و شلوارم رو در آوردم و با یه شورت مامان دوز آبی رنگ که بلند شدن کیرم کاملا مشخص بود نشستم جلوش ، بعد اون شورت خودش رو درآورد و گذاشت کنار ، یه کس سیاه رنگ با موهای کوتاه که یه کم هم گوشت های اضافه ازش آویزون بود (!) نمایان شد ، گفت تو هم دربیار خب ، منم شرتم رو در آوردم و با یه کیر کاملا معمولی که راست وایساده جلوش نشستم ، ازم پرسید تا حالا سکس نداشتی ؟ گفتم چطور ؟ گفت از راست شدن کیرت و ساکت و بی حرکت بودنت مشخصه تجربه ای نداری ! من چیزی نگفتم و خواستم مثلا خودم رو وارد نشون بدم و رفتم جلوتر ، انگار که برای عید دیدنی اومدم ، اول از یه طرف صورتش و بعد از اونیکی طرف صورتش بوسیدم ، داشتم میرفتم برای بوس سوم که صورتش رو عقب کشید و خندید ، منم به روی خودم نیاوردم و سعی کردم از گردنش ببوسم ، بدنش یه کم بوی عرق میداد و یه مزه بد خاص ، بیخیال گردن شدم و آروم هلش دادم که بخوابه روی تشک ، به پشت خوابید و منم تقریبا روش دراز کشیدم ، گرمای بدنش داشت بهم می چسبید ، دوباره خواستم از صورت و لب و گردن ببوسم که صورتش رو چند بار بوسیدم ، از لباش دلم نیومد ببوسم (یه جور چندش شدن) ، گردنش رو دو سه تا کوچولو بوسیدم و اومدم پایین تر روی سینه هاش ، کیرم هر جای بدنش که میخورد گرماش باعث میشد یه جوری بشم ! بخاطرش کیرم رو با فاصله گرفته بودم که بهش نخوره ! دو سه تا از سینه هاش بوسیدم و دیدم سینه هاش نسبت به گردنش بو و مزه بیشتری داره (مخصوص وسط و زیرشون) ، پاشدم نشستم ، گفت چی شد ؟ گفتم هیچی ، تو پاشو ، سعی کرد تعجبش رو نشون نده و پاشد ، این دفعه اون منو هل داد و من خوابیدم روی زمین و اومد نشست روم ، کیرم چسبیده بود به شکمم و اون هم نشسته بود روش و داشت کسش رو میمالید به کیرم ، چند بار خودش رو مالید به کیرم که دیدم وضعیت خرابه و داره آبم میاد ، سریع گفتم بسه بسه ، بخواب ، میخوام بکنم توش ، گفت پس کاندوم رو بده بکشم روش ، گفتم کدوم کاندوم ؟ گفت کاندوم نداری مگه ؟ گفتم نه . سرش رو یه جوری که مثلا برام متاسف هستش تکون داد و از بالای اپن اون زنه رو صدا کرد که این کاندوم نداره ، یه کاندوم برام بیار ، اونم با چچهه چچهه گفتن یه کاندوم آورد ، وقتی اون اومد طرف آشپزخونه و از بالای اپن دیدمش ، من سریع ناخودآگاه دستم رو گذاشتم روی کیرم که نبینه ، انگار اون نامحرم بود و اینی که کنارمه محرم ! اونم کاندوم رو داد و رفت ، من همونجوری که خوابیده بودم گفتم کاندوم رو بکش ، اونم گفت باشه ولی دوباره نشست روی کیرم و باز شروع کرد مالیدن کسش به کیرم ، و دوباره من دیدم داره آبم میاد گفتم بسه دیگه ، کاندوم رو بکش زود باش ، اومد پایین و کاندوم رو کشید روی کیرم ، یه کاندوم ساده شفاف ، داشتم فکر میکردم که کاش خودم تاخیریش رو می گرفتم ، بعدش چهار زانو خم شد روبروی من (یه چیز مثل داگی ولی خب بیشتر شبیه اسب بود دا داگ) و گفت خب شروع کن ، سوراخ کون سیاه که یه طرفش هموروئید داشت با یه کس سیاه روبروم بود ، پاشدم پشتش روی زانوهام وایسادم و کیرم رو تنظیم کردم و آروم هل دادم جلو , نرفت تو ، یه بار دیگه سعی کردم ، بازم نرفت تو ، توی اون چند صدم ثانیه این فکر که یعنی کیر من اینقدر کلفته که نمیره توش اومد توی مغزم که با صدای اون که داشت می گفت سوراخ یه کم بالاتر هستش توی همون چند صدم ثانیه از مغزم رفت ! خودش دستش رو آورد و تنظیم کرد و گفت بکن ، کیرم رو خیلی خیلی آروم آروم هل دادم توی کسش ، واقعیتش هیچ درکی از استاندارد تنگ یا گشاد بودن ، خیس یا خشک بودن ، گرم یا سرد بودن ، نرم یا سفت بودن و … ندارم ولی خب نرم و گرم بودنش رو با تمام وجود حس کردم ، انقدر خوب بودش و اینقدر با سرعت خیلی آروم می بردم تو که چند ثانیه طول کشید کیرم تا آخر بره توش ، یه چند ثانیه هم همونجوری بی حرکت نگه داشتم توی کسش ، بعد دوباره خیلی خیلی آروم آروم کشیدم عقب ، همینکه داشتم میکشیدم عقب زانوهام شروع کرد به لرزیدن و آبم اومد و کامل کیرم رو کشیدم بیرون -_-
برگشت نگاهم کرد و گفت باز چی شد ؟ گفتم هیچی دیگه تموم شد
همونجوری چند ثانیه نگاهم کرد ، پاشد کاندوم رو در آورد و با دستمال کاغذی که روی اپن بود کیرم رو تمیز کرد و جفتش رو انداخت توی سطل آشغال که زیر ظرفشویی توی کابینت فلزی بود ، منم پاشدم لباسام رو پوشیدم و باهاش دست دادم و تشکر کردم و خداحافظی کردم و اومدم از آشپزخونه بیرون ، از اون خانم هم تشکر و خداحافظی کردم و اومدم بیرون ، دوستام توی ماشین منتظر بودند و گفتند ایول بابا ، نزدیک نیم ساعت طول کشید تا بیای ، منم چیزی نگفتم و خندیدم
بعد از اون ترجیح دادم دوباره باز منتظر آدم درست بمونم …
(آقایون خانوما خب منم اینجوری ام ، لطفا فحش ندین) :)

نوشته: عَلَسگَر


👍 26
👎 2
17701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

959834
2023-11-28 00:20:55 +0330 +0330

خوبه منتظر بمون … رفیقاتم وجدانا نبردن تورو پیش یه ادم درستو حسابی

6 ❤️

959838
2023-11-28 00:27:53 +0330 +0330

با مزه بود

لایک

2 ❤️

959854
2023-11-28 02:02:28 +0330 +0330

خوشم اومد 😂❤️

2 ❤️

959858
2023-11-28 03:01:32 +0330 +0330

داداش خدایی داستانتو نخوندم فقط از عنوان داستانت میگم مشتی از کجا امده ای امدنت بهر چ بود؟
توی ۳۶ سالگی یبار سکس کردی و تمام؟
مشتی فقط خاستی ناکام نمیری؟

2 ❤️

959872
2023-11-28 07:06:15 +0330 +0330

میتونه واقعی باشه…

2 ❤️

959887
2023-11-28 11:37:02 +0330 +0330

خیلی جالب تصویر سازی کردی
قشنگ بود 👏 👏

2 ❤️

959948
2023-11-29 00:54:43 +0330 +0330

با توجه به توصیف هایی که کردی به همون جق زدن ادامه بدی بهتره
نمیخوام مسخره ت کنم چون زودانزالی بیماری است شاید هم بشه درمانش کرد
نمیدونم
ولی بااین شرایطی که داری بهتره نه زن بگیری نه رل بزنی
در ضمن ببینمت چهل هزار تومن ازت میگیرم داشتم بستنی میخوردم کوفتم شد
نفهمیدم چی خوردم. شوخی کردم
تقصیر تو نبود
خودم اشتباه کردم بد موقع بستنی خوردم.

1 ❤️

959987
2023-11-29 10:04:42 +0330 +0330

خیلی خوب بود من اگه بودم اون دوتا بوس رو هم نمیکردم پولی خوب نیست و حس بدی به آدم میده

0 ❤️

960153
2023-11-30 16:46:56 +0330 +0330

راست میگی جنده ها بدرد نمیخورن اونم تازه تو مکان پایین شهری

0 ❤️

960164
2023-11-30 19:14:49 +0330 +0330

عالی بود، یه فیلم کوتاه کمدی رو تصور کردم 🤣🤣

0 ❤️

960181
2023-11-30 23:23:20 +0330 +0330

تا اون جا که پول و دادی خوندم حیجان نداشت برام ادامه بدم شاید واقعا صادقانه بوده حیجان نداشته

0 ❤️

961575
2023-12-10 13:44:30 +0330 +0330

جالب و کامل نوشته بودی . من که خوشم اومد 👍
البته طنز خیلی کمی داشت ولی من به همین هم راضی هستم 😂

0 ❤️

967882
2024-01-23 01:56:18 +0330 +0330

بمیرم برا دلت مرد 😂💔

0 ❤️

969026
2024-01-31 20:35:57 +0330 +0330

درود
وقتتون بخیر
خیلی خوب بود.
(بقول اکثر نویسنده گان)
یه لبخند ( ریز!!! ) به لبمون نشوندی.
دفتر و قلمت هم ماندگار جونم.

0 ❤️

972389
2024-02-24 09:12:21 +0330 +0330

اسم نوه عموی من توی شناسنامه نفسه😐

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها