این دفعه فرق داره!

1399/10/14

چندمین باری بود که به خونم دعوتش میکردم ، اولین باری بود که میخواستم شبو باهم حال کنیم ، زنگ در زده شد ، از تو صفحه آیفون برام دست تکون داد ، نمیدونست این دفعه فرق داره ، شیک بود ، مثل همیشه… جذاب!
آیفون و زدم ، رفتم لب پنجره یواشکی دید زدم ، خیسی لبم رو پاک کردم ، درو باز کردم:
-سلااااام!
همیشه دختر پرانرژی بود…
رفتم سمتش ، بغلش کردم و دستمو لای موهاش فرو بردم ، بدنش یخ بود.
-سردت نیست عزیزم؟
-نه آقای دکتر…!
دستشو از تو جیب پالتوش کشیدم بیرون و بوسیدم ،
پوتین‌‌ای خیسشو در اورد ، کتشو داد دستم ، رفت تو پذیرایی و رو کاناپه لم داد ، یکی از کتابای قطورمو برداشت و ورق زد
-خببب! کی میشه اول آیدی‌ت با Dr شروع شه؟؟
پوزخندی زدم ، بی خیال شد…
خوراکی هارو جلوش چیدم ، کنارش لم دادم و سرمو گذاشتم رو پاهاش ، کنار اون بودن آرامش خاصی داشت برام ، یه آرامش عجیب… انگشتاشو بین موهام حس کردم ، وقتی قسمتی از صورتم با نرمی قفسه سینه‌ش برخورد میکرد ، اون حس خوب و آروم بیشتر میشد ، مثل یه پناهگاه کوچولو بود برای فرار از همه دغدغه های فکری من…
جامو باهاش عوض کردم ، سرشو گذاشت رو پام ، میدونستم چی دوست داره ، آروم و با دقت شروع کردم همه جای صورتشو بوسیدم ، چشماش ، مژه هاش ، ابرو … آخرم لبشو ، ادامه دادم ، اونم دوست داشت چون مقاومت نمی‌کرد، طولی نکشید که بوسه های ریز ما تبدیل به ولعیدن لبای همدیگه شد ، رفتم پایین تر ، گردنشو بوسیدم ، به خودش می‌پیچید ، مثل یه گربه ملوس ، لباسشو از تنش کشیدم بیرون ، اول خجالت کشید ، با دستاش اون بالای سینه هاش که توی کرستش نبود رو پوشوند ، یه لبخند بش زدم و رومو اونور کردم ، نمیدونم چرا… فقط منتظر اون بودم یه جوابی بده ، بدجور داغ بودم برای بدنش ، برای یه سکس با اون ، بعد دیگه واسه من میشه ، برای خوده خودم… هنوز تو شک بود ، برگشتم سمتش:
-میزاری کارمو کنم؟
-اگه نزارم؟؟
-نمیکنم (:
-نه نمیزارم.
-اکی عزیزم ، اما فکر کردم خوشت اومده
چیزی نگفت ، دوست داشتم باهاش سکس کنم ، هرچی زودتر ، نه به دلیل اینکه تاحالا سکس نداشتم ، چون داشتم ولی با جک و جنده‌ها و برای خالی کردن خودم تا اون فشار لعنتی روم نباشه ، دلیلش شاید علاقه بیش از اندازه‌م به اون بود…
بدجور ضد حال خوردم وقتی نزاشت کارمو کنم
-چرا نمیزاری؟
سرش زیر بود ، با انگشتاش بازی میکرد ، من سرم درد می‌کرد برا ی شب همخواب شدن با اون ، حالا خانم داشت ناز میکرد…
نمی‌خواستم غرورمو بکشنه یا هرچی ، بی توجه به کاراش بلندش کردم و بردمش رو تختم ، کشیدمش تو بغلم ، میخواستم بهش حال بدم ،دوست داشتم اونم تو این رابطه بهش خوش بگذره ، بدنشو بوسیدم ، با سینه هاش بازی کردم ، هرکاری که فکر میکردم دوست داره رو براش انجام دادم ، آروم آروم… تا رسیدم به شلوارش ، کشیدم پایین و دور رونش رو پر از بوسه های ریز کردم ، حرفی نمی زد ، هر چند لحظه یه آه کوچولو و شهوتی ازش سر میداد ، رفتم سراغ شرتش ، کشیدم پایین و لای کس کوچولوشو آروم لیس زدم ، یه آه بلند کشید ، خیلی وول میخورد ، پاهاشو محکم گرفتم و ادامه دادم … دیگه آماده شده بود ، لباسامو کندم و سر کیر راستمو از شورت در اوردم ، اول یکم لاپایی گرفتم ، گذاشتم سر کسش و آروم فشار دادم ، شروع کرد جیغ جیغ کردن ، بازم گند زد به حسم ، رفتم بالا تر و بغلش کردم ، سعی کردم آرومش کنم ، باز رفتم ادامه کار ، این بار دیگه خبری از ناز کشیدن و گرفتن بهونه های اون نبود ، آروم کیرمو فشار دادم تو ، حس خوبی داشت ، کیر من مثل یه سوسیس بود لای یه نون باگت نرم و کوچولو ، آروم گریه میکرد ، یه لبخند بهش تحویل دادم.
شروع کردم به تلمبه زدن که یهو سر کیرم خونی شد ، حدود ی ربع ادامه دادم و ابمو ریختم تو دستمال ، کس خونیشو تمیز کردم و تن مانکنشو تو بغلم فشار دادم ، خودشو تو بغلم جمع کرد ، لبامو گذاشتم رو لباش … وقتی بیدار شدم یک ساعت گذشته بود و حالا حدودا ۷ بود ، یه نگاه به اون کردم ، غرق خواب بود ، شرتش نصف نیمه تو پاش بود و کرستش دور کمرش ، یه قسمت از دشک تختم خونی بود…
اون شب شامو باهم خوردیم و بعد چون باباش بهش زنگ زد مجبور شدم برسونمش خونه…

نوشته: پرهام


👍 3
👎 9
16201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

784608
2021-01-03 01:19:17 +0330 +0330

واقعا بعضی باباها شعور ندارن! فکر نمیکنن دخترشون ممکنه در حال دادن باشه هی زنگ میزنن! 😁

5 ❤️

784609
2021-01-03 01:20:02 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

784685
2021-01-03 19:01:27 +0330 +0330

سلام و درود 🌹

خب خوب بود، تم داستان رابطه اول یک شب معشوق بود. خیلی خاص نبود و حاشیه خاصی هم نداشت ولی خیلی سطحی هم نبود.

چند جملش خندم گرفت و احساس میکنم یکم حس عاطفی رو پروند 😁 مثل :
«به ولعیدن لبای همدیگه شد» و «مثل یه سوسیس بود لای یه نون باگت نرم»

می تونستی یکم روی اولین رابطه اون دختر و حس از دست دادن بکارت یا افسردگی بعدش رو هم توصیف کنی، جالب تر می شد و داستان پر و بال می گرفت.

ممنون ازت پرهام

آرزو موفقیت 🌹

0 ❤️