بخت و چاره

1397/05/14

خوشتیپ بود و خوش چهره با قد بلند و موهای جوگندمی
از همسرش جدا شده بود؛ من هم.
تو دوران نامزدیمون شهزاده ی رویای من بود
عاشقش میشدم با این قلب چهل ساله
قلبی که از خیانت ها و هیزی های همسر سابقم تیره و پر کینه بود
داشتم عاقلانه عاشق میشدم
پس داشتم آگاهانه عقلمو خرج احساسم میکردم
گاهی عمیقا ب کنکاش اون چشمای میشی مشغول میشدم و خارج میشدم از بعد زمان و مکان
ولی اون…ولی اون هیچوقت جذب اون نگاه خیره و پر از عشق من نشد…
شاید هنوزم عاشق همسر سابقش بود
آره…میدونم اون از من زیباتر بود…جوون تر…خوش اندام تر…و صدالبته باکلاس تر
اینو از تعریفای بقیه فهمیده بودم و قیاس های گاه و بی گاه عشق میانسالم
نمیدونست دلم میشکنه چون اون عاشقم نبود
گفتم عاشقش میکنم کافیه بریم زیر یه سقف
کافیه بعد سه سال بازم طعم رابطه رو بچشه…عاشقم میشه…آره راهش همینه

یک سال از ازدواجمون گذشته بود و من متوجه نگاه های بی پرده و خیره اون به به بقیه زنها و حتی دخترهای نوجوون زیبا میشدم
و جالب بود که با من از زیبایی هاشون حرف میزد

من زخم خورده ی چشم چرونی همسر سابقم بودم ، اگه قرار بود چشم چرونی رو تحمل میکردم که جدا نمیشدم و پسرکم رو به نامادری نمسپردم

خیلی باهاش درگیر شدم که چرا نگاه میکنی؟مگه من چمه؟ تو دیگه چشم چرون نباش
اوایل انکار میکرد تا اینکه بعد دو سال
میگفت از دیدن زنای زیبا انرژی مثبت میگیرم…نمیتونم نگاه نکنم
ازدواج دومم بود و خونواده ی سنتی من طلاق دوم رو ننگ میدونستن
گفتم میجنگم واسه زندگیم
گفتم بچه بیارم پایبند میشه
از من اصرار و از اون انکار
بالآخره راضی شد و من بعد از نه ماه تنش و دعواهای پیاپی پسرمو ب دنیا آوردم
گفتم حاملم رابطه جنسیمون کمه حریص تره
بیشتر نگاه میکنه
پسرکم به دنیا اومده بود و دید زدنهای آشکارش زیادتر شد ولی کمتر؛اصلا.
دوست و آشنا و فامیل میگفتن به خودت برس
این چه طرز لباس پوشیدنه؟…یکم به خودت برس…تو خونه یکم آرایش کن که چشم و دلش سیر بشه
دیدم بیراه نمیگن…مرده و چشماش واسش تصمیم میگیرن

لباسای لختی میپوشیدم…آرایش…رفتارای دلبرانه…
گرچه به سن و قیافه و اندام تقریبا چاق و صدای کلفتم نمیومد و خودم میدونستم… ولی مگه خودش منو انتخاب نکرد؟ پس میتونم براش لوند باشم!
وقتی متوجه تغییراتم شد خیلی خوشحال شد و استقبال کرد
خودش همیشه آراسته و شیک بود و من حالا هم سطحش شده بودم
ولی عمر این چشم و دل سیری یک هفته هم نشد
گفتم بخاطر پسرمون بیا بریم پیش مشاور…ازدواج دوم ماس بیا با هم براش تلاش کنیم…قبول کرد

جلسات مشاوره یکی یکی طی میشد
که بعد از چند جلسه دکتر گفت یا بساز یا طلاق بگیر
بغض گلومو گرفت گفتم چرا آخه؟
گفت مشکل از تو نیست
اون عاشقانه دوستت داره ولی نمیتونه چشماشو کنترل کنه…نگاهش حریصه
گفت عملکرد جنسیش ضعیفه؟
گفتم تقریبا
گفت به این افراد میگن “چشم ارضا” !!!
یعنی با دیدن زنان زیبا به حس و غریضه ی جنسیشون پاسخ میدن و این رو به رابطه و انزال ترجیح میدن…تا آخر عمر همراهشونه و با گذر زمان پیشرفت میکنه…
دیگه نمیشنیدم حرفاشو…گوشام سنگین شده بود و سرم سبک
با حال زار بیرون اومدم از مطب دکتربخاطر پسرمم که شده…
واااای پسرم…چرا عجولانه تصمیم گرفتم؟ چرا اول پیش روانشناس نیومدم؟
اون طفل معصوم نباید دعوا و جنگ اعصاب خاطرات دوران کودکیش بشه…
من تحمل میکنم…اما مگه میشه؟؟؟؟ قطعا نه…
تو پیاده رو ها قدم میزدمو غرق افکار خودم بودم
شاید دارم تاوان ترک کردن پسر بزرگم رو میدادم،شایدم…
یاد حرف مادربزرگم افتادم:
“بختمو عوض کنم؛با چاره ام چیکار کنم؟”

نوشته: نیلا


👍 52
👎 5
24055 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

708053
2018-08-05 20:53:22 +0430 +0430

مرسی نیلای عزیز
لایک
به امید نیلی شدنت

1 ❤️

708054
2018-08-05 20:54:06 +0430 +0430

قشنگ بود
دوزش داشتم

1 ❤️

708069
2018-08-05 21:10:23 +0430 +0430

بازم نیلای دوست داشتنی قلمت زیبا بود…جمله آخر خیلی تاثیر گذار بود ممنونم
لایک نهم

1 ❤️

708071
2018-08-05 21:11:21 +0430 +0430
NA

خوشم اومد # نیلایش
لایک نه ?

2 ❤️

708087
2018-08-05 21:26:59 +0430 +0430
NA

برا ما خار داشت جواب ندادی :(((((((

2 ❤️

708110
2018-08-05 22:03:26 +0430 +0430

گزیده ای از روابط تو جامعه ی مزخرفمون…خیلی خوب بود
خسته نباشی

1 ❤️

708138
2018-08-06 00:06:35 +0430 +0430

عجیبه که هنوزم هستند کسانی که فکر میکنند زندگی و ازدواج پر مشکلشون با اومدن بچه سامون میگیره و همه چی درست میشه.
بچه زندگی خوب رو با تلاطم همراه میکنه و زندگی بد رو،خیلی خیلی بدتر میکنه و اکثراً از هم میپاشونه.
درضمن من تا حالا ندیدم یک زن بخاطر بچه در یک زندگی بد بمونه.همه بخاطر نادانی،ناتوانی، نیازمندی و نگرانی میمونند نه بخاطر بچه.

2 ❤️

708153
2018-08-06 03:48:45 +0430 +0430

خشی بهت گفته عزیز دل…
خشی دلبندم مطمئنی گی هستی؟
تو که دست مصی رو هم ا پشت بستی…

2 ❤️

708155
2018-08-06 03:49:58 +0430 +0430

عزیزم بد نبود ، ولی بدون برای مردها کیرشون تصمیم میگیره نه چشمشون .

1 ❤️

708171
2018-08-06 05:36:35 +0430 +0430

ساده و تلخ بود ، به دل نشست

لايك تقديمت

1 ❤️

708176
2018-08-06 05:51:47 +0430 +0430

لایک۲۵تقدیمت،
واقعأ تشکر بابت داستانت،
به راستی مطالب و با احساس بالایی به مخاطب انتقال دادی.
ت ش ک ر
ن ی ل ا.

1 ❤️

708194
2018-08-06 07:36:02 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود…! و غم انگیز :(

زن بیچاره داستان چیکار میتونه کنه :( :(
دلم سوخت :(
لایک ?

1 ❤️

708195
2018-08-06 07:37:32 +0430 +0430

چی بگم!
چی بگم ک تهش نریزن سرم کاربری های مرد اینجا! قضاوت با خودشون
تلخ بود 31

2 ❤️

708197
2018-08-06 08:24:34 +0430 +0430

شاید تو این سالها این اولین داستانی بود که سکسی نبود ولی حرف خیلی از زنها بود که این مشکل دارن عالی بود واقعا عالی کوتاه و مفید امیدوارم موفق باشی.
اینجا نویسنده زیاد هست تو این چند سال بهترینها تعدادشون به اندازه انگشت دست نرسیدن سعی کن ادامه بدی و اشکالهای نوشتاری را برطرف کنی ?

1 ❤️

708206
2018-08-06 09:19:15 +0430 +0430

توصیفاتت و نحوه بیانت رو دوست داشتم ممنون که وقت گذاشتی واسمون

1 ❤️

708217
2018-08-06 09:58:29 +0430 +0430

خیلی خوب نوشتی.
متاسفانه بخاطر آموزش اشتباه توی سرزمین ما مرد های هیز زیادن. از طرفی خانومایی که لوندی میکنن برای اینکه این نگاها روشون بشینه هم کم نیستن متاسفانه انگار مسابقه کثافت بودن گذاشتیم باهم

1 ❤️

708220
2018-08-06 10:04:16 +0430 +0430

نیلا جان، اولا من جقیم به چی حسودی کنم؟
ثانیا من جفت خودمو دارم. جفتمم خعلی خوشگل می باشد. حالا درسته اخلاقش یخده تنده، ولی تحملش برای من که کلا یه حس همه چی به کیرم طوری دارم، راحته.
ولی من امشب حقایق رو آشکار میکنم.

2 ❤️

708233
2018-08-06 11:19:35 +0430 +0430

لایک ۳۶ نصیب من شد نیلا جان ?
دوست داشتم نوشتتو ولی غمش برای منی که خودم تو بگایی ها غرقم یکم اذیت کننده بود :(

پ.ن : حسین تو زبونت درد نمیگیره از اینهمه فعالیت؟؟ میگن ترشحات واژن زیادیش باعث سرطان دهان میشه ها ://

1 ❤️

708234
2018-08-06 11:21:31 +0430 +0430
NA

#سانیام

1 ❤️

708237
2018-08-06 11:34:50 +0430 +0430

نیلا جان وقتی خوبه لایک داره قطعا!
و اینکه عینکتو بردار وولک ? ما ها رو ببین

سامان حوصله بحث و لگد زدن نداشتم گفتن یکم از قابلمه‌ هاشون استفاده کنن درک کنن داستان رو ? وگرنه من و ترس؟؟

1 ❤️

708244
2018-08-06 11:49:51 +0430 +0430

وقتی قلم شیرین باشه و دلی بنویسی حتما همه رو جذب میکنه!باشه برندار ولی شب بردار میخوری به در و دیوار سایت سر و کله خورد می کنی ?

0 ❤️

708245
2018-08-06 11:50:25 +0430 +0430

ای بابا 3 بار اومد نظرم :-|

0 ❤️

708251
2018-08-06 12:24:30 +0430 +0430

مصی میخوام دیگه کزلیس نباشی. در قسمت دو خواهی داد.
ثانیا،
#کزکژا بخش نظرات زیر داستانا محلی برای کزتاله های عاشقانتون نیست.
چیه این فلانم فلانم که راه انداختین؟
فلانم تو بهمانتون.

1 ❤️

708258
2018-08-06 13:44:17 +0430 +0430

چ قشنگ و چ اندوهبار!!

ما ميگيم بختمو عوض كردم پيشونيمو چي كار كنم!!

1 ❤️

708262
2018-08-06 14:52:32 +0430 +0430

ما نیز در آن صورت کیون گرگ خورده ی مبارکتون رو فتح کرده و به پاتوقی برای کیون کونک باز ها تبدیل میکنیم :)

پ.ن : زیدتم میدم دست سانیا ^__^

1 ❤️

708268
2018-08-06 15:40:59 +0430 +0430

تو این کارو بکن تا کون تو و سانیا رو بر مسلمین جهان حلال کنم، مصی کزلیس.

1 ❤️

708281
2018-08-06 18:03:44 +0430 +0430

لایک تقدیم شد بانو

1 ❤️

708298
2018-08-06 20:02:58 +0430 +0430

من یه کار تو عمرم نکرده باشم کزلیسیه دیوز -__-

1 ❤️

708585
2018-08-07 18:58:33 +0430 +0430

نیلای عزیزم با اینکه من دیر خوندم و دیر نظر دادم اما خیلی قلم روان و زیبایی داشتی،از موضوع هم بسیار لذت بردم
جمله آخرشم که فوق العاده بود (قلب)

1 ❤️

708986
2018-08-09 02:02:32 +0430 +0430

قلمت خیلی قشنگه نیلای عزیز (:
-لایک

1 ❤️

716713
2018-09-11 20:30:17 +0430 +0430

لایک ؛ نمیدونم چرا ولی نسبت به کارای دیگه تون کمتر بدلم چسبید …سراسر داستان یه درام تلخ و گزنده بود زنی که بین دو زنذگی سیاه پلسکاری میشه جرمش رو اما نمیگه ولی شاید چشمان باز و احساس بسته میتونست جلو فاجعه دوم رو بگیره … از نکات جالبش اشاره به مشاوره و بیماری مرد داره که نشونه دانش خوبته و این دیدگاه جراحی خوبی واسه ماجراست و پایان داستان با دیالوگ فوق العاده تموم میشه

1 ❤️