دوستان داستانی که الان میخوام واستون بنویسم برمیگرده به 1 سال پیش .تصمیم گرفتم از اسم مستعار استفاده کنم و اسمم رو میزارم متین
من توی دانشگاه دبیر انجمن کامپیوتر هستم و زیاد قیافه ندارم اما بجاش یه زبون دارم که باهاش مخ میزنم و میکنم واسه همین بچه ها بهم میگن روباه. تا الان بیشتر دخترای انجمن رو با چندتای دیگه کردم که بعدا اگر تونستم داستانش رو میزارم و فعلا میخوام بزرگترین افتخارم که کردن فرمانده ی بسیج دخترا بود رو بگم.
پسر عموی من اسمش نوید هست 1 سال از من بزرگتره یه پسر خیلی خوش تیپ و خوشکل هست اما متاسفانه خیلی کسخله و به اندازه ی یه حلزون می فهمه و فقط بلده سوراخایی که من میارم رو پر کنه.این داستان واسه زمانی هست که ترم 6 بود و الان دانشگاه رو تموم کرده.
یه روز با نوید رفتم واسه ثبت نام بسیج توی دانشگاه و اون روز دخترا توی دفتربسیج بودن(دفتر بسیج دانشگاه ما مشترک هست و 1 روز دخترا هستن 1 روز پسرا).توی دفتر فرمانده بسیج با دوستش نشسته بودن که ازشون پرسیدم که برای ثبت نام چی میخواد و از این حرفا.خلاصه یه نیم ساعتی حرف زدیم تا اینکه با نوید هم رشته در اومد اما خوب ترم 2 بود و واسه گرفتن چند تا کتاب و جزوه شماره ی نوید رو گرفت. نوید بز شماره ی اون تیکه ی بهشتی رو نگرفت.خلاصه سر این قضیه کلی دعواش کردم.
اون دختره ی دختر قد بلند با سینه های متوسط و هیکل خوش تراش بود اما خوب چادری و محجبه بود و اسمش نازنین بود(بعدا فهمیدم).
به نوید گفتم عجب هیکلی داره همه چی کردیم غیر از بسیجی.گفت که این بسیجی هست و نمیشه و این حرفا
خلاصه این دختره همیشه با گوشی ثابت به نوید زنگ میزد و همیشه هم از خونه و جلوی مامانش !
بهش گفتم هر وقت زنگ زد سعی کن شمارشو بگیری تا راحتتر باشیم و روی مخش کار کنیم.اونم شمارشو به هر ترفندی بود گرفته بود و کم کم به هم اس ام اس می دادن و کتاب و جزوه رد و بدل می کردن.بعد به نوید گفتم اس ام اس عاشقانه بفرست و یه جوری وانمود که ازش خیلی خوشت میاد تا کم کم عاشقت بشه.
خلاصه اینا بعد از یه مدت دیگه دل میدادن و قلوه میگرفتن و حسابی نازنین عاشق نوید شده بود
به نوید گفتم برو توی حمام از اونجا به نازنین زنگ بزن و باهاش صحبت کن(البته توی این قسمت منم کنار نوید بودم و راهنماییش میکردم) تا روتون به هم باز بشه و کم کم به اونم بگو توی حمام بهت زنگ بزنه و صحبت کنین.
نازنین خیلی خیلی دختر ساده ای بود و توی یه خانواده ی مذهبی و بسته بزرگ شده بود و توی عمرش چیزی به اسم کیر نه دیده بود و نه شنیده بود واسه همین چندتا فیلم نیمه سوپر نوید واسش برد تا هم واژه ی کیر رو بفهمه هم اینکه تحریکش کنه و با هم که بیرون میرفتن یه دستی بهش میکشید و یکم میمالیدش تا راحتتر بکنیمش
خلاصه اینا دیگه صبح تا شب در مورد کیر و کس و کردن و این حرفا صحبت میکردن تا اینکه داداشم رفت سفر و خونش خالی شد.
نوید زنگ زد به نازنین و ادرس بهش داد که بیاد خونه داداش من با هم صحبت کنن و اونم با تاکسی اومد و من رفتم توی یکی از اتاقها قایم شدم.
رفتن توی اتاق داداشم و زنش منم رفتم یه صندلی گذاشتم کنار در و از بالای در که شیشه بود می دیدم.
یکم با هم صحبت کردن و نوید کم کم شروع کرد نازنین رو بوسید(ازش لب نگرفت چون بدش میاد ) و کم کم لباساشو بیرون اورد و نازنین با یه سوتین و شرت سفید نشسته بود روی تخت .همونجوری که حدس میزدم یه بدن خیلی خوش تراش و گوشتی با سینه های متوسط داشت که هر کسی رو از خودش بیخود میکرد.
نوید همینجوری میبوسیدش و ماساژش میداد و اونم آه و ناله میکرد.کیرم توی شلوارم داشت کم کم قد علم میکرد و فشار میاوردبه کیرم هم اسپری زدم تا زمانی که میخوام بکنمش اثر کرده باشه.سوتینشو بیرون اورد و شروع کرد سینه هاشو مثل بچه ها میخورد و میمالیدشون و اونم دیگه از خودش بیخود شده بود
شورتشو کشید پایین و کس پف کردش نمایان شد.دیگه داشتم از حال میرفتم و تحمل نداشتم
نوید کس هیچ دختری رو نمیخوره و فقط شروع کرد به انگشتاش با خروسکش بازی کردن و اونم داشت دست و پا میزد تا اینکه شروع به لرزیدن و کرد و از حال رفت
نوید وازلین رو برداشت و انگشتشو کاملا چرب کرد و پاهای نازنین رو باز کرد و انگشتشو یواش کرد توی کونش و شروع کرد به جلو عقب کردن و نازنین هم صداش در اومده بود و میگفت نوید یواش.کم کم 2 تا انگشتشو کرد داخل و جلو عقب کرد بعد انگشتشو در اورد و کیرشو چرب کرد و نازنین رو کشید لبه ی تخت و یه بالش گذاشت زیر کمرش و کیرشو گرفت و کرد توی کونش و یواش یواش جلو عقب کرد و همینجوری بهش سرعت داد تا اینکه دیدم نوید داره ارضا میشه و کیرم توی شلوارم لبخند زد.
نوید که ارضا شد ابشو ریخت رو ی شکمش چون بهش گفتم اگر بریزی توی کونش بجای نازنین تو رو میکنم.
از روی صندلی اومدم پایین و چند بار بلند گفتم نوید کجایی و در رو باز کردم و رفتم داخل (مثلا خبر ندارم).نازنین چشمش به من افتاد شد مثل مرده ها!!!رنگش پرید و زبونش قفل شد.
گفتم شما اینجا چیکار میکردین که زد زیر گریه.به نوید اشاره کردم یکم ازش دور بشه و رفتم نشستم کنارش و گرفتمش توی بغلم(کل عضلاتش قفل شده بود و نمیتونست تکون بخوره) و گفتم که عیبی نداره و این نیاز توی وجود همه هست و …
به هر بدبختی بود راضیش کردم و مخشو زدم وکم کم اروم شد و وقتی ساکت شد گفتم باید منم راضی کنی.خجالت کشید و یواش گفت باشه.
سریع لباشو گرفتم تو دهنم و شروع کردم ازش لب گرفتم.اونم که بلد نبود و فقط همینجوری من میخوردمش.بعد رفتم زیر گردنش رو بوس کردم و لیسیدم انگار از این کارم خیلی خوشش اومده بود و خودشو ولو کرد توی بغلم و شل شد
سریع لخت شدم و سینه های خوش فرمش رو گرفتم و یکی رو با دهنم میخوردم یکی رو با دستم میمالیدم اونم حسابی آه و ناله میکرد که حشریم بیشتر می شد.شکمش رو لیسیدم و رسیدم به کسش.با دستمال کسش رو پاک کردم چون ترشحاتش زیاد بود .
زبونم که روی کسش کشیدم یه جیغ زد و پاهاشو دور سرم قفل کرد و منم حسابی کسش رو لیسیدم و اونم حسابی حال کرد اما ارضا نشد واسه همین یکم کسش رو مالیدم کاملا ارضا شد
کیرمو چرب کردم و مثل قبل اوردمش لب تخت و بالش گذاشتم زیر کمرش که سوراخش بیاد بالاتر و راحت بره داخل.کیرمو گذاشتم جلوی سوراخش و با یه هل رفت داخل چون قبل از من نوید گشادش کرده بود اما کیر من هم بزرگتر از نوید بود هم کلفت تر.نازنین دردش میومد اما چیزی نمیگفت و فقط چشماشو بسته بود و لذت میبرد.منم 2 تا پاشو گرفته بودم بالا و تند تند تلنبه میزدم.
پاهام خسته شده بود واسه همین کیرمو کشیدم بیرون و به نازنین گفتم حالت چهار دست و پا بگیره و رفتم پشت سرش و دوباره کیرمو کردم تو کونش و تند تند شروع کردم به کردنش و کیرم که میرفت داخل و میامد بیرون یه صدایی میداد که دیوونم میکرد.
اصلا حواسم به نوید نبود که چیکار میکنه.رفته بود و کیرشو شسته بود و به زور کردش توی دهن نازنین و کم کم یادش می داد چطوری ساک بزنه و دقیقا شده بود مثل فیلمای سکسی و خیلی حال میکردم.
این سپری لامصب دیگه خیلی بد اثر کردم بود و ارضا نمیشدم و کم کم کون نازنین داشت پاره میشد و صداش در اومده بود واسه همین کیرمو دادم یکم جلق بزنه و وقتی فهمیدم دارم ارضا میشم دوباره کردم توی کونش و بعد 2 دقیقه همه ی ابم رو خالی کردم توی کونش .خوابید وسط من و نوید و باهاش صحبت میکردیم اما اصلا نا نداشت جواب بده و فقط روی بدن نوید دست میکشید.
لباسشو پوشید و رسوندیمش خونشون و از اون به بعد دیگه جواب هیچ تلفنی رو از من و نوید نمی داد اما بعد فهمیدم با یه پسر دیگه رخته روی هم و از بسیج هم اومد بیرون
این رو به عنوان بزرگترین افتخار توی کارنامه خودم میدونم.نظر شما چیه؟
ميدوني جطور بود ؟بيشتر شبيه فيلمنامه ي ضعيف و هلهلكي بود ولي خوب تنظيم كردي
نه دادا یه چیزی بنویس حداقل کیرمون راست بشه ما که دیگه اسپری نزدیم
راست میگن دیگه یه چیز بنویس کیر اونا راست بشه اب شهوت ما هم بیاد تا بتونیم جق بزنیم حداقل…!!!
دمت گرم گاییدن اینجور آدما اونم به شکل الکی .خالی بندیشم فاز میده =))
با اینکه خالی بود اما ما میگیم پر بود شما هم بگید ;) خالی بند :^o
=)) <:P =P~ :-C :H حضرتعالی که خودت عضو هستی حتما توهم دادی آقا جون سکس چه ربطی داره به که چکاره هست و … چرا میخوای مسائل قاطی کنی تو درکاری که خبره هستی حرف بزن استاد تمام دروغگوها!
قشنگ بودامامیگن دروغگوکم حافظه ست میدونی چرامگه نگفتی نویدریخت روشکم نازنین پس چه جوری شکمشو لیس زدی فکرنکنم توی عمرکثیف وبیهوده خودت یه کسو ازنزدیک دیده باشی