بهترین زنداداش شاید هم بدترین (۱)

1400/05/25

سلام دوستان قابض الارواح هستم(اسم پروفایلم و لزومی نداره اسم اصلیمو بدونین) پسری 20 ساله از استان گیلان. تا الان که دارم این داستانو مینویسم با هیچکس رابطه نداشتم نه دختر و نه پسر و از این بابت خیلی خوشحالم و خداروشاکرم. تمام چیزهایی که مینویسم صرفا یک داستانه برای اینکه مطمئنم خیلی ها برای وقت گذروندن و لذت بردن میان توی این سایت امیدوارم که بتونم راضیتون کنم. اگر اشتباهی هم در داستان هست بزارین بر حسب ناشی بودنم.
.
.
.
و اما شروع داستان (میخوام شمارو ببرم به جسم پسری 26 ساله که شخص اصلی این داستانه)
.
.
اسم من فرهاده و مدتی میشه که خدمتم رو تموم کردم دلیلشم این بود که خواستم برم دانشگاه تا شاید پخی در بیام ولی نشدم بعد از فارغ التحصيلی رشته کامپیوتر قسمت امنیت شبکه به سربازی رفتم تا شاید بعدش بتونم کاری کنم، خدمتم تموم شد اما هنوز هم بی کارهستم.
شخصا آدم توداری هستم و زیاد اهل لوده گویی و وراجی نیستم، سنگین برخورد میکنم و شخصیتم رو حفظ میکنم برخلاف داداش بزرگترم و حتی خواهرم. داداشم که آدم خوش صحبت و خندون و از حق نگذریم یکمی چاخان بافه!! خواهرم مثل خودمه تا حدودی ولی معمولا بعد از چند بار سلام و علیک با یکی باهاش گرمتر میشه اما من اصلا اینطور نیستم. من خیلی تودار تر از اونهام و همین قسمت اصلی داستانه!
برادرم زمانی که سال اخر دبیرستان بودم ازدواج کرد. داداشم 6 سال ازم بزرگتره و خانومش هم زن خوبیه. زن داداشم از همون اول که اومد تو خونوادمون با همه اوکی بود و به همه احترام میذاشت واسه هرکس یه حدی قائل بود و از اون فراتر نمیرفت یجورایی خیلی قانونمند بود. نمیدونم از زمانی که به دانشگاه حقوق رفت اینطور شد یا از بچگی اینطور بود ؟ هرگزهم نپرسیدم چون برام جالب بود ولی مهم نه! رابطه اون با هممون اوکی بود علی الخصوص خواهرم که همین مسئله باعث ازدواج خواهرم با یکی از پسر دایی های زن داداشم شد.
فرهان (داداشم) و فریما (زنداداشم) دو آدم متفاوت هستن با دوتا دنیای کاملا متفاوت و سواله واسم که این دو چجوری در کنار هم تو اوج شادی زندگی میکنن؟ تنها یه جواب وجود داشت «عشق»، حداقلش من اینطور برداشت میکردم.
فرناز (خواهرم) و فرامرز (دامادم) هم زندگیشون اوکی بود. شوهر خواهرم یه مرد خیلی با شخصیت و سرسنگین بود و بیشتر میشه گفت شیکه. خواهرم هم حس میکنم تو نگاه اول عاشق همین شخصیتش شد. در کل هردوشون زندگیشون اوکیه و من خدارو از این بابت شکر میکنم شایدهم بهتره بگم اوکی بود!
.
.
من خدمت رو هم تموم کرده بودم و عملا علاف بودم. دوستانم من رو میشناسن من به سه چیز اعتیاد دارم 1.کامپیوتر و مجازی 2.خودارضایی 3.فست فود که مورد سوم از دو مورد قبل کمتر و مورد دوم از مورد اول کمتره. من اکثر اوقات توی فضای مجازی چرخ میزنم و توی تلگرام گروه های زیادی دارم و داشتم و زیاد به اسم گروه ها دقت نمیکنم و توی ذهنم نگهشون نمیدارم. اسم اکانتم هست شیطان بی سر و عکس پروفایلمم هم یک عکس از موجودیه که شنل پوشیده و کلاه شنلش سرشه و صورتش کاملا تیرس و فقط دوتا چشم سرخ معلومه. مدتی پیش یک نفر بهم پیام داد و خواست بیشتر آشنا بشیم. اولش امتناع کردم ولی بعد از یسری حرفا خودبخود کشیده شدم طرفش. مدتی از چتمون میگذشت و من و اون که خودشو مینا بهم معرفی کرده بود باهم راحت بودم منم خودمو محمد معرفی کرده بودم. مدتی از این قضایا گذشت و من مینا باهم حتی بعضا راجع به سکس و پارتنر و از این مسائل حرف میزدیم. از من درخواست فیلم سکسی میکرد منم براش میفرستادم. تا یه روز بعدازظهر ساعت 4:17 دقيق یادمه و نمیدونم چرا اینقد دقیق یادمه دیدم مینا بهم پیام داد «فرهاد آنلاینی خیلی دلم گرفته میشه یکمی حرف بزنیم ؟»
اینجا بود که برق از سرم پرید و یجورایی ترسیدم، چون من خودمو محمد معرفی کرده بودم و هیچوقت اسم اصلیمو نگفته بودم بهش. همین مسئله باعث شد عهدی که با خودم کردم رو بشکونم و اکانتشو هک کنم تا بفهمم کیه؟ یکمی طول کشید ولی انجامش دادم و در کمال ناباوری وقتی داشتم محتویات گالری مینارو باز میکردم حس کردم قلبم نمیزنه، خشکم زده بود. گالری اون پراز عکسهای فرهان و فریما و خانواده من و خانواده فریما بود.
تمام فکروذکرم این بود که از زنداداش محبوب داستان رودست خوردم و ایشون حس کارآگاه بازیش گل کرد و نقش بازی کرد و مچم رو گرفت. اما یچیز برام خیلی عجیب بود اونم این بود که زنداداشم وقتی بهم پیام داد هیچ شماره ای ازش واسم موجود نبود و همین باعث شد من شک نکنم چطور مچم رو گرفت؟
.
آخه همیشه با خنده بهم میگفت تو خیلی تودارو مرموزی ، فکر کنم دلیل این مچ گیری هم همین بود. وقتی متوجه داستان شدم بدون اینکه هیچ چیزی بگم به اکانت مینا پیام دادم«چرا؟»
پرسید چی چرا؟
+منو مسخره نکن فریما، چرا این همه مدت سرکارم گذاشتی؟ فقط میخواستی بهم بفهمونی که از من باهوش تری؟ لازم نبود نقش بازی کنی من از قبل قبولت داشتم
دیدم داره تایپ میکنه که بلاکش کردم.
با اکانت اصلیش بهم پیام داد «وقتی از کسی سوالی میپرسی منتظر جواب باش درستش اینه نه اینکه مثل خر سرتو پایین بندازی و بری (منظورش بلاک بود). اولین بار بود توی این چند سال بهم بی ادبی میکرد.
خیلی عصبی بودم از دستش بهش گفتم بگو
-اول بگو از کجا فهمیدی منم و از کی میدونی؟
فهمیدم که هنوز متوجه نشده کجا گاف داده پس اون بصورت ناخودآگاه منو فرهاد خطاب کرد
+از همون پیام که نوشتی فرهاد آنلاینی… من اسممو بهت نگفته بودم
پوکر خنده فرستاد و بعدش
-تو فکر میکنی من مچتو گرفتم ولی مثل اینکه تو مچمو گرفتی
+منو خر فرض نکن زن داداش اگه میخوای این حرف هارو بزنی اصلا پيام ندی بهتره
-اولا بخاطر اینکه تورو تشبيه به خر کردم معذرت میخوام منو ببخش و دوما باور کن هیچ قصد و غرضی ته این کارم نبود من اتفاقی با اکانت دومم تو یکی از گروه ها بودم که تورو دیدم داری میچتی وقتی مطمئن شدم خودتی اومدم پیویت.
خیلی باهم چت کردیم و من کلی سوال پیچش کردم وقتی مطمئن شدم راست میگه پرسیدم
+اگه میدونستی منم چرا بحثو به سکس و اینجور مسائل کشوندی ؟
-چون دوس داشتم
+دوس داشتی؟ یعنی چی ؟ پس با همه اینطوری هستی ؟
-بنظرت من باهمه اینطوریم؟
+نه یه لحظه عصبی بودم یچی گفتم ببخشید.
_درک میکنم. من همیشه از اینکه تو اینقد سرسنگین بودی حالم بهم میخورد اکانت دومم باعث شد یکمی تورو محک بزنم و ببینم چطور ادمی هستی.
همه اینارو که برام توضیح داد کلی خندیدیم هم برای من هم برای اون هم برای این چتها و پیامها
وقتی چتمون تموم شد ساعت از 8:00 گذشته بود و منم گشنم بود چون خیلی بهم استرس وارد شده بود گوشیو خونه گذاشتم و زدم بیرون و رفتم فست فودی. رسیدم نشستم گفتم اِبرام یچی بزن که دارم میمیرم از گشنگی. پرسید بابات بهت سلام یاد نداده؟ بعداز سلام و احوالپرسی زورکی پرسید همیشگی؟ گفتم اره بیزحمت. اکثرا پیتزا پپرونی سفارش میدم حداقل سه بار در هفته. اماده که شد برام آورد جاتون خالی خوردم حساب کردم اومدم بیرون حواسم به ساعت نبود رفتم چند نخ سیگار گرفتم رفتم همون جای همیشگی کشیدمو به سمت خونه حرکت کردم.
خونه که رسیدم ساعت از 11:00 هم گذشته بود سرجام دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم که ببینم چی به چیه. رفتم تلگرام چندتا از بچه ها پیام داده بودن به علاوه فریما. اول پیوی اونو چک کردم دیدم استیکر گریه برام فرستاده پرسیدم چیشده؟ که گفت
-نمیدونم گفتنش بهت درسته یا نه
+مگه چیو میخوای بگی؟
-راجع به زندگی منو فرهان
+مگه مشکل خاصی پیش اومده؟ کمکی از دستم برمیاد؟
-راستش
یکمی صبر کردم دیدم چیزی نمینویسه
+راستش چی زنداداش؟ اگه گفتنش اذیتت میکنه خب نگو
-نگفتنش بیشتر اذیتم میکنه.
+خب اگه خواستی بگی منتظر پیامتم
-از وقتی که با فرهان ازدواج کردم زندگیمون از هر جهت عالی بود
+خب اینو همه میدونن، تو و فرهان تو خانواده تکین
-ظاهرا همینطوره
تا اینکه از دوسال پیش احساس کردم توی رابطه سکسیمون داره کم کم سرد میشه، پیش خودم گفتم شاید اعصابش خورده و فکرش جایی درگیره ولی اوضاع هرروز بدتراز روز قبل شد. اون داشت تظاهر میکرد دوستم داره ولی رفتارش اصلا این معنیو نمیرسوند.
+خب یجورایی طبیعیه شما نزدیک هفت ساله ازدواج کردین، انتظار نداشته باش رابطتون هنوزم مثل ماه عسلتون باشه که
-ایکاش میشد اینقدر ساده به موضوع نگاه کرد ولی جریان چیز دیگه ایه. بعد از مدتی خواستم بهش کمک کنم و باهاش صحبت کردم که بهم بگه مشکل کجاست. اما اون امتناع کرد و گفت که چیز خاصی نیست و فقط کمی خستس. بعدش تصمیم گرفتم بریم سفر که رفتیم ترکیه تا آب و هوایی تازه کنیم ولی هیچ فایده ای نداشت. تا اینکه بر حسب اتفاق توی گوشیشو چک کردم و فهمیدم با یه خانومی در ارتباطه به اسم پریسا
+کی فرهان؟ اصن غیرممکنه. بازم داری سر به سرم میذاری؟
-ایکاش همه اینا یه شوخی بود. تونستم به وسیله دوستانی که توی کانون وکلا داشتم رد پریسا رو گیر بیارم ، نمیدونم اونا چطور پیداش کردن واسم مهم هم نبود. فهمیدم پریسا یه زن متاهله که دوتا هم بچه داره و شوهرش کارمند بانکه. اولش خواستم برم و زندگیشو نابود کنم ولی میدونستم که اینکار زندگی خودمم نابود میکنه. واسه همین به این زندگی راضی شدم و تصمیم گرفتم خودمو بزنم به نفهمی که مثلا در جریان هیچی نیستم.
+خدای من اصلا نمیتونم باور کنم که فرهان اینکارو کرده.
-اینو یادت باشه از این جریان نمیخوام هیچکس چیزی بفهمه ، چون میدونستم تو رازداری بهت گفتم خیالم جمع باشه ؟
آره قول میدم چیزی به کسی نگم.
بعدشم برای اینکه از اون هوا درش بیارم چندتا جوک و کلیپ فان براش فرستادم که اون خندید ولی ازم درخواست فیلم سکسی کرد منم براش چندتایی فرستادم و بعد از یکمی چت خداحافظی کردیم و خواستم بخوابم ولی اصلا حرفهایی که بهم زده بود مثل یه تیتر روزنامه اونم بصورت پیاپی تو ذهنم مجسم میشد. نمیدونم ساعت چند خوابم برد. فرداش دست به کار شدمو گوشی داداش جون عزیزتراز جونمو هک کردم و هم توی واتساپ هم توی اینستا هم توی تلگرام آثار چت با پریسا بود. خواستم پریسا رو هک کنم تا شاید سرنخی گیر بیارم ولی باید یه آی پی ازش مشخص میبود واسه همین به یه شماره مجازی بهش یه پیام نامربوط دادم که ترغیبش کنم یه جوابی بده. نوشتم هنوزم اون بسته هارو میخوای مشتری بهتر از تو گیرم نیومد پول لازمم حاضرم به قیمتی که گفتی بفروشم بهت. که در جواب
-نوشت متوجه منظورتون نشدم شما ؟
همین پیام کافی بود تا هک رو شروع کنم در جواب نوشتم ببخشید شماره رو اشتباه گرفتم.
هک رو شروع کردم وتمام شماره ها ، عکس ها ، پیام ها ، ویدیو ها و خلاصه همه چیز تلفنشو برداشتم. چیز خاصی نداشت، شماره داداشم رو هم ملیحه سیو کرده بود. داشتم توی فایل های شخصیش میگشتم که توی یه مسیر پوشه در پوشه اونم خیلی زیاد یه پوشه به اسم منو ملیحه دیدم که توش فیلم های سکسی بود که با دوربین گوشی گرفته شده بود. فرهان موقع سکس ازش با گوشی خودش فیلم میگرفته. به زنداداشم گفتم که میخوام آوار شم روی سر پریسا و زندگیش که نزاشت، گفت که با این کار زندگی اونم بهم میخوره. منم جریانو بهش گفتمو به درخواست مکرر خودش فیلما رو براش فرستادم. تا چندروزی آن نشد که آخر هفته اومدن خونمون. اینقدر خوشحال بود که انگار دیروز با فرهان ازدواج کرده باشن. من واقعا متعجب بودم که این زن چقدر مگه میتونه قشنگ نقش بازی کنه؟
یه سلام نسبتا سردی با داداشم کردم و یه سلام سردتری با زنداداشم و بعدشم مشغول کارهای خودم شدم. فرداش زنداداشم بهم اس ام اس داد که کجایی؟ گفتم مثل همیشه خونه گفت بیکاری؟ نوشتم آره چطور؟ گفت بیا خونمون کارت دارم.
یچیزیو به عنوان داخل پرانتز بهتون بگم(از زمانی که فیلم فرهان و پریسا رو دیدم و فرستادمش برای فریما یه حس جدیدی نسبت به فریما پیدا کردم ، انگاری که دوست داشتم باهاش سکس کنم. و جالبه که این حس یه شبه اومد سراغم چون واقعا قبل اون جریان من به سکس حتی فکرم نمیکردم و فقط با خود ارضایی کارمو حل میکردم.)
رفتم اونجا و سلام و احوالپرسی کردم و دیدم فریما یه لبخندی به لب داره و بهم گفت که ممنونه که به کسی چیزی نگفتم. منم گفتم نبایدم میگفتم چون شماها واسم مهمید. با خنده پرسیدم از ملیحه چخبر با یه پوزخند جواب داد مثل همیشه رفته بانک و تا بیاد خونه ساعت سه و ربع تا سه و نیمه. پرسیدم چرا خودت نرفتی سرکار ؟ گفت کار مهمی داره که باید انجامش بده. نپرسیدم چه کاری چون واسم مهم نبود اصولا ادم فضولی نیستم.
بهم گفت میوه میخوری که گفتم اگه میشه لطفا در جواب گفت حتما چرا نمیشه. رفتم نشستم روی مبل تا اینکه اومد میوه رو گذاشت جلوم و داشت میرفت تو اتاقش که پرسیدم زنداداش گفتی کارم داری ، چیکارم داشتی؟ گفت بهت میگم رفت داخل اتاق و در رو نبست و شروع کرد به صحبت کردن که بعد از دیدن کلیپای فرهان و پریسا خیلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که حتما فرهان سکس با اونو دوست داره پس منم با کسی که دوسش دارم سکس میکنم.
بهش گفتم این اصلا منطقی نیست ولی اگه تحت فشاری خب اینم یه نظریه. از اتاق اومد بیرون و گفت اتفاقا خیلی تحت فشارم اونم با یه خنده ریز. من اصلا بهش نگاه نکردم چون مشغول خوردن میوه بودم فقط گوشم باهاش بود که اومد جلوم نشست متوجه تغییر رنگ لباسش شدم. نگاش کردم دیدم لباس خواب پوشیده یه لباس نخی نازک طوسی رنگ که از زیر سوتین و شرت قرمزش بد نمایان بود. یه لحظه خیره شدم بهش و واسه اینکه ضایع نشه به کارم ادامه دادم و میومو خوردم. ازش پرسیدم خب این نتیجه گیری رو که تو تلگرامم میتونستی بگی چرا بهم گفتی بیام اینجا؟ گفت واسه همین گفتم بیای دیگه چون نتیجه من تو بودی.
گفتم متوجه منظورت نمیشم که گفت دوس دارم با تو سکس کنم. فاز از سرم پریده بود از طرفی حرف دلمو گفته بود چی از این بهتر ، از طرف دیگری اون زنِ داداشم بود ومن نمیتونستم باخودم کنار بیام. اومد کنارم نشستو منو نوازش کرد و یسری حرفا زد که الان دقیق یادم نیست چون آمپر چسبونده بودم ولی هدفش قانع کردن من بود. صدای قبلمو میشنیدم و یاد سکس فرهان و پریسا افتادم و پیش خودم گفتم باهاش سکس میکنم تا یه انتقامی بشه از فرهان.
یکمی صورت فریما رو نوازش کردم و بعد شروع کردیم لب گرفتن یکمی لب گرفتیم تعداد ضربان قلبم کمتر شد و من دستم روی سینه هاش و رونش حرکت میکرد. رفتیم تو اتاق خوابشون که دوباره ضربان قلبم رفت بالا اون لباسشو در اورد و فقط با سوتین و شرت بود که منم شروع کردم به در آوردن لباسم.وقتی فقط شرت پام بود سرپا ایستاده بودم که اومد جلوم و زانو زد و شرتمو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن. لازم به گفتن نیست که در حین معاشقه و سکس داشتیم حرفای سکسی و عاشقانه بهم میگفتیم که من اینجا نمیگم شروع کرد به ساک زدن یکمی ساک زد و من بهش گفتم که بخوابه روی تخت و قبل از اون لباسشو در اوردمو کمی با سینش ور رفتم به پشت دراز کشید پاهاشو باز کردمو کسشو خوردم شاید چند دقیقه براش خوردم ، ضربان قلبم پایین اومده بود و کیرمم تقریبا شل شده بود ازش خواستم دوباره یکمی برام ساک بزنه اونم این کارو کرد. بعد به صورت داگی شد و من از پشت اول سرکیرمو مالیدم به کسش و بعد اروم فرو کردم داخل و شروع کردم تلمبه زدن ، من خیلی زود انزال نیستم ولی سکس منو فریما نهایتا یک دقیقه طول کشید که ابم اومد فریما گفت اوایل طبیعیه . یکمی باهم معاشقه کردیم و بع از حدود چهل دقیقه دوباره سکس کردیم اینبار حدود چهار دقیقه شد و بعدش هم یکمی لب و بغل و تشکر از هم اومدم بیرون و بعدش خونه.
سه روز بعد دوباره بهم پیام داد که بیا خونمون منم قبل رفتن رفتم داروخونه هرچیز مربوط به تاخیری رو گرفتم از کاندوم گرفته تا قرص و اسپری. وقتی رفتم ساعت 9:30 بود فریما خندید و گفت تا دندون مسلح اومدی که. بعد از معاشقه و اینا زمانی که سکسو شروع کردیم 10:10 بود و تا 11:25 سکس کردیم که هردو حسابی خسته شده بودیم بعد هم اومدم خونه. این سکس ها تموم نشد و تقریبا دو بار درهفته سکس داشتیم.
اوضاعمون از هر جهت خوب بود تا زمانی که…
.
.
ادامه دارد…

نوشته: قابض الارواح


👍 16
👎 24
48301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

826312
2021-08-16 00:41:02 +0430 +0430

واقعا چی تو سرت میگذره که همچین اسمای کسشری انتخاب کردی!شیطان بی سر قابض الارواح…همت کنی کیر ارواح رو بخوری کسمخ

5 ❤️

826324
2021-08-16 01:22:39 +0430 +0430

قابض الارواح خخخخخخخخخ
تو کیر ارواح هم نیستی شاسکول
اگه بودی سرت سولاخ بوذ

4 ❤️

826347
2021-08-16 02:18:28 +0430 +0430

دیگه ننویس.مرسی🙂

2 ❤️

826385
2021-08-16 05:44:06 +0430 +0430

اول که طولانی بودحوصله خوندن نداشتم بعدم چی میشدتوکه داستان نوشتی درموردیکی دیگه مینوشتی مثلادوست دانشگاهی یاهمکارو…

1 ❤️

826409
2021-08-16 10:27:17 +0430 +0430

کسکش انگار رمان منتشر کرده!
کاش داوین که تو جوانجی ۲ بود میومد بکونت میذاشت یکم ذهنت درست بشه کیرم تو شصت دستت که تایپ کرد اینو! جاکشِ روانی تو از ادبیات چی سرت میشه! ؟ همچین میگه لازم نیست اسممو بگم که انگار حالا اسمش مهمه!! تو اسمتم که مینوشتی کسی توجهی نمیکرد کیرم تو داستانت…جاکش بیا بیا بیا عمو جون بیا سیمکارت کوشاتو بهت بدم درساتو بخونی اینترتم نداری که بری برینی تو ادبیات! دیگه برو همون دسشویی عمو جون.صبحها هم زودتر بلند شو که به کلاس انلاینت برسی شاشو جان! ای کیرم تو این سایت…تو ده سال امثال شماها من رو پیر کردین باین ادبیات کیریتون!

0 ❤️

826412
2021-08-16 11:03:47 +0430 +0430

چرا بهش توهین میکنید بچه ها خوب این طفلکی گناهی نکرده . داستان نوشته شعور داشته باشید یکی هم که جدی گرفته بود به زن داداش این فوهش داد دوست خوبم داستان بود نه حقیقت

3 ❤️

826430
2021-08-16 14:17:44 +0430 +0430

با سلام و احترام

از اینکه دیگه وارد شهوانی نمیشی و داستان نمینویسی از شما کمال تشکر را داریم.

                                                       از طرف بچه های شهوانی
1 ❤️

826459
2021-08-16 18:39:10 +0430 +0430

خدا تو رو زده من چی بگم بهت هکر خفن سکسی

1 ❤️

826495
2021-08-16 23:45:31 +0430 +0430

بازگشت صابون بدستان آل جلقوئیه

1 ❤️

826612
2021-08-17 03:57:25 +0430 +0430

کس کش چقدر ان میخوری

1 ❤️

826671
2021-08-17 12:16:08 +0430 +0430

کاش هک کردن اینجور که تو نوشتی راحت بود

1 ❤️

826879
2021-08-18 16:29:25 +0430 +0430

اخه چاغال
هک کردن تلگرام و واتساپ و اینستاگرام چه ربطی به پوشه های ذخیره شده تو حافظه گوشی داره
بیا من شمارمو میدم بت اگه تونستی فقط واتساپمو هک کنی تمام زندگیمو میزنم به نامت عنتر جغی

1 ❤️

875661
2022-05-23 19:41:44 +0430 +0430

اولش توضیح داد داستاته و واقعی نیست.
باز یه مشت اسکول همیشه در صحنه شروع کردن اراجیف‌ گفتن.
کلا هرکی هرچی مینویسه از نظر اینا چرته و دروغ.
حتی‌اگه‌ طرف بگه واقعی نیست بازم چرت میگن.
نخون.اگه دوست نداری اصلا چرا میای تو سایت.
یه عده هم میگن من نخوندم و فلان یا تا فلان جا رو خوندم و باز چرت میگه.

اقا داستانت خوب بود به جفنگیجات اینا گوش نکن

0 ❤️