به زور، لز شدم

1399/12/21

مقدمه: سلام خدمت کاربرای خوب شهوانی. این داستانی که نوشته شده واقعیت نداره و صرفا حاصل فانتزی ها و تراوشات مغزیه. شاید خیلیا همچین فانتزیی داشته باشن. اولین داستانی هستش که اینجا میزارم و امیدوارم خوشتون بیاد. یکم طولانیه، اگه حوصله دارید میتونین بخونیدش.

سلام. این خاطره ای که میخوام واستون بگم واسه ی یه سال پیشه و تقریبا میتونم بگم زندگیمو تغییر داد. خب یک راست بریم سر داستان. اسمم ساراست و 22 سالمه و تهران زندگی میکنم. یه بدن متناسب دارم و ورزش میکنم و بدنم رو فرمه. سایز سینه هامم یه چیزی بین 75 تا 85 هستش. اون پشتیه هم به اندازه ای هست که خود نمایی کنه. پوستم سفیده و قدم 168 ایناست.

یه سال پیش بود که می خواستم واسه خودم یه ماشین بگیرم. البته با پول خودم نه. برای تولد 18 سالگیم چون پولش جور نشد بابام بهم قولشو داده بود که یکی دوسال دیگه واسم بگیره. تو 19 سالگی گواهی ناممو گرفتمو خیالم راحت بود.

هر روز که میگذشت ماشین روز به روز گرون تر میشد و توانایی ما برای خرید کمتر. دیگه تصمیم گرفتیم یه ماشین دسته دوم بگیریم.
و چه جایی بهتر از دیوار و شیپور.

یه 206 سفید پیدا کردم و قیمتش مناسب بود و به بودجمون میخورد. به صاحبش زنگ زدم و یه خانم بود. دیگه حرف زدیم و قرار ملاقات گذاشتیم تا هم سر قیمت توافق کنیم و هم ماشینو از نزدیک ببینم.گفت که بریم فلان پارک ساعت 5 6 عصر.

منم چون خانوادم سرشون شلوغ بود و میخواستم ادای مسقلارو دربیارم تنهایی رفتم سر قرار.
به خانمه زنگ زدم و مشخصاتشو داد که رفتم پارک بشناسمش و برم سمتش.

یه خانم چادری بود و تقریبا 170 تا 175 قدش بود و از روی چادر هم معلوم بود بدن توپری داره. اومد سمتم و سلام و احوال پرسی. خانم خیلی خوش بر و رویی بود و ظاهرا خیلی خوش اخلاق بود. میتونم بگم 35 36 سالش میشد. خودشو سحر معرفی کرد.

میون حرفامون دیدم چنباری از بالا تا پایینمو چک کرد. منم لباسام تنگ و جذب بود و بدنم جلب توجه زیاد میکرد. توجه مردم رو خودم و خیلی دوس دارم و حس خوبی بهم میده. ولی اینکه این خانم داشت منو اینطوری برانداز میکرد واسم عجیب بود.

+خب سحر خانم امکانش هست بریم ماشینو بهم نشون بدین؟
(به اصرار خودش سحر خانم صداش میزدم)
-آره بریم. یه دوتا کوچه پایین تر پارکه. جای پارک پیدا نکردم همونجا پارکش کردم.
شرمنده دیگه باید یکم پیاده بیای
لبخند گرمی زدم و گفتم:
مشکلی نیست یکم پیاده روی میکنیم.

تقریبا یه 10 دقیقه ای راه رفتیم و رسیدیم به یه کوچه. خلوت بودش و 206 پارک بود.
-برو یه نگاهی بنداز ببین باب میلت هست که قرار داد رو ببندیم
منم با لبخند سری تکون دادم با شوق رفتم سمت ماشین. یکی دوتا چیز از بابام شنیده بودم که باید چک میکردم.
داشتم چک میکردم که یکم خم شدم و یهو دیدم یه دست از پشت اومد لای پاهامو، کصمو فشار داد. سرمو بگردوندم و میخواستم یه دادی بزنم که دیدم سحر از داخل چادرش یه پارچه سفید درآورد محکم گرفت رو صورتم. یه نفس که کشیدم چشام سیاهی رفت و بقیش یادم نمیاد.

چشمام و که باز کردم دیدم بسته شدم به یه صندلی و روبه روم سحر با یه شرت و سوتین تور با رنگ جیگری و خطّای مشکی نشسته. پوستش سفید بود و ممه ها و کون بزرگ. بدنشم توپر بود. همونطوری که تصور میکردم.

خیلی ترسیده بودم که یادم رفت یکم تلاش کنم برای در رفتن
شرتشو درآورد و حسابی مالید به کصش و روش شاشید. اومد جلو تر. خواستم جیغ بزنم که مچالش کرد و به زور کرد تو دهنم.
طعم ترش شاشش هنوز توی دهنمه. دهنم حسابی خیس شده بود و اومدم از دهنم یه جوری درش بیارم که شالمو گره زد اونم کرد توی دهنم. دیگه کیپ کیپ شد و هیچ صدایی نمیتونستم دربیارم. شرته کم مونده بود برسه به حلقم و داشتم یکم اوق میزدم.

لباسامو خیلی وحشیانه در آورد. شرتمو گرفت دستشو بو میکرد و لیس میزد.
یه نگاهی به کصم کرد و یه نگاهی به خودم و گفت:

چه کص خوش بو و خوش طعمیه. تا به حال همچین برده ی خوش مزه ای نداشتم. حالا حالا ها مهمون منی.

یه چشمک زد و رفت
کلمه ی برده رو که شنیدم تنم یخ زد. داشت گریم میگرفت که اومد.

قیفاشو مظلوم کرد و به تمسخر گفت:
آخی… ترسیدی جنده کوچولو؟؟
اینجا قراره حسابی بهت سخت بگذره، عادت میکنی!

طناب دستش بود. اول اومد یه قلاده انداخت دور گردنم و قفلش کرد. خواستم فرار کنم که طناب قلاده رو کشیده و با کون خوردم زمین. خیلی درد داشت.

به زور منو کشوند روی یه تخت. دستامو محکم بست. هیچ کاری نمیتونستم بکنم. دیگه به طعم شرت توی دهنمم عادت کرده بودم.

سوتینمو باز کرد و ممه هام افتاد بیرون.
چشمش یه برقی زد و فشارشون داد. نوکشونو گاز گرفت. حسابی درد داشت.
رفت از این شلاق مانندا آورد و میزد رو کص و ممه هام. میخواستم از درد به خودم بپیچم ولی نمیتونستم تکون بخورم.

یه دستی رو کصم کشید که دید خیس شده. واسه خودمم خیلی جای تعجب بود که چرا با اینکه دارم درد میکشم اینقدر خیسم.
-به به اینجارو نگا. خیس شدی که جنده کوچولوم.
بعدش محکم تر زد رو کصم و حسابی قرمز شده بود. هم کصم هم بدنم.

بدنشو انداخت رو بدنم. حسابی داغ بود. خیلی سنگین بود و بدنم طاقت اون همه وزن و نداشت. ولی کاری نمیشد کرد. از گردنم شروع کرد به لیس و گاز زدن. گردنم کبود شد حسابی و بعدش نوبت ممه هام بود. نوک ممه هام سفت شده بود. حسابی فشارشون میداد و نوکشونو گاز میزد. داشتم دیگه از درد گریه میکردم. وسط گریه کردن بودم که یه سیلی محکم خورد تو گوشم. گریم بند اومد چنتا دیگه زد محکم که دیگه داشتم از حال میرفتم.

از ممه هام رفت سمت کصم. اولش حسابی خوردش و خیسش کرد. منم خیلی تحریک شده بودم و آه و نالم از لای دهن کیپم خیلی ضعیف شنیده میشد. لای پام خیس شده بود.
یهو دیدم دستشو آورد میخواستم بکنه توش. یکم سرمو تکون دادم مثل التماس کردن که نکنه توش. چون پرده داشتم.

+نگران پردتی که پاره بشه؟؟
نگران نباش عزیزم. تو دیگه قرار نیست از اینجا بری بیرون. دیگه جنده ی خودمی.

منم که اینارو شنیدم گریم گرفت. ولی نمیدونم چرا از این تحقیر شدنه داشت یکم خوشم میومد.
یه انگشتشو کرد تو کصم و فشار داد تا ته. که ظاهرا خون اومد و پردم پاره شد. با دسمال تمیزش کرد و دوتا انگشتشو کرد توش.
هم درد داشتم هم داشت خوشم میومد.
دیگه رسیده بود به 4 تا انگشت که بس کرد.

از پایین خزید رو بدنم و خودشو رو کص و ممه هام فشار داد تا رسید به دهنم. شال و باز کرد و شرت از تو دهنم درآورد.فکم داشت از جاش در میومد.
شروع کرد وحشیانه به لب گرفتن ازم و لبم خون اومد.
لا به لاش بهش گفتم:
+توروخدا بزار برم. هرچی پول بخوای بهت میدم. فقط بزار برم.
-نه نه نه. جای نمیری. حالا هم حرف نزن وگرنه دوباره دهنتو میبندم.

منم بخاطر اینکه دوباره شرتشو نزاره تو دهنم ساکت شدم.
یهو اومد نشست رو صورتم. کص و کونش اومد رو صورتم.
-باید انقدر بخوری تا از حال بری!! بخور!

منم شروع کردم به لیس زدن. آبش میریخت رو صورتم و تو دهنم. مزش خوب بود و کصش خیلی بوی خوبی میداد.
ناله هاش بلند شده بود و صدای لیس زدن منم پخش شده بود. گاهی وقتا کامل مینشست رو صورتم و دهنم و بینیم کامل میرفت توی کصش. نفسم بند میومد. هفت هشت باری اینکارو کرد. آخرین بارش اینقدر موند تو همون حالت که داشتم از حال میرفتم و نمیتونستم نفس بکشم.

یهو دیدم بدنش خیلی لرزید و ارضا شد.
ولی من کصم خیس خیس شده بود و داشت اتیش میگرفت!

-اوه اوه ببین چه جنده خانم خیس کرده. قرار نیست حالا حالا ها تورو ارضا کنم.

یکم حالتم عصبی شد چون داشتم دیوانه میشدم اگه ارضام نمیکرد.
رفت؛ بعد 10 دقیقه که دیدم 2 نفر دیگه رو هم با خودش آورده.
دوتا زن دیگه که یکیشون 25 26 سالش میشد و اون یکی هم هم سن سحر به نظر میومد.
هردوشون یکی دیلدو (کیر مصنوعی) بزرگ بسته بودن به خودشون و داشتن میومدن سمتم.
حسابی ترسیده بودم. اومدن برعکسم کردن یکیشون خوابید زیرم. منو گذاشتن وسط و اون یکی اومد روم. پایینیه کیرشو کرد تو کصم و تا ته محکم فشار داد. نفسم رفت یه لحظه. اونی هم که روم بود سر کیرشو گذاشته بود روی کونم داشت آروم فشار میداد.

یکم روغن زد سر کیرش. آروم آروم میخواست بکنه توش

+نه تو کونم نه. لطفا. خیلی بزرگه. پاره میشم

داشتم ازشون خواهش میکردم که خود سحرم دیدم یه کیر بسته؛ کرد تو دهنم و شروع کرد تلبمه زدن.
اون یکی هم تا ته کرد تو کونم.
3 نفری داشتن روم واسه 10 دقیقه یکسره تلمبه میزدن.
بدجور همه جام درد میکرد.از طرفی هم حسابی داشت خوشم میومد.

بعد 10 دقیقه خسته شدن و جاهاشونو عوض کردن.
سحر اومد زیرم خوابید و دوباره کردن توم و شروع کردن به تلمبه زدن.
سحر از اون زیر ممه هام میخورد و میک میزد و فشارشون میداد.
اونی هم که داشتم واسش ساک میزدم موهام و گرفته بود و کیرشو محکم میکرد تو دهنم.

بعد یه ربع همشون خسته شدن و اومدن با کص و کون و ممه هام ور رفتن. تا اون موقع نزاشته بودن ارضا شم. تا میدیدن دارم ارضا میشن وای میستادن.
بعد ور رفتن باهام دونه دونه اومدن رو صورتم و کص و کونشونو لیس زدم و ارضاشون کردم.

بعدش اونا رفتن و سحر یکی از وایبریتور(Vibrator: احتمالا دیلدو برقی میشه فارسیش نمیدونم.)
کرد تو کصم و یکی هم تو کونم.
دوباره رو شرتش شاشید و کرد تو دهنم و شال رو گره زد و دهنمو بست. دستامم بست رو تخت و منو ول کرد رفت.
5 6 ساعت اون وایبریتورا داشتن تو کص کونم وبیره میرفتن و من اینقدر دیگه ارضا شده بودم از حال داشتم میرفتم.
تموم که شد از شدت خستگی همونجا تو همون حالت خوابم برد

ادامه دارد…

[خب دوستان این داستان میتونه ادامه داشته باشه اگه انرژی های لازم رو از کامنت ها و لایک هاتون بگیرم.امیدوارم خوشتون اومده باشه و بخاطر اینکه طولانی نشه دو پارتش میکنم. مرسی که تا اینجا خوندین.]

نوشته: sara


👍 42
👎 16
128401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

796440
2021-03-11 00:38:45 +0330 +0330

به افتخار سارا یه کف مرتب …

4 ❤️

796467
2021-03-11 01:50:39 +0330 +0330

محشر بود لطفا ادامه بده

2 ❤️

796479
2021-03-11 02:36:32 +0330 +0330

عند کصشعر😑😑😑

3 ❤️

796488
2021-03-11 03:14:28 +0330 +0330

قشنگ بود ❤️

2 ❤️

796490
2021-03-11 03:18:29 +0330 +0330

به خودت رحم کن و فیلم سوپر زیاد نبین که مغزت بدجوری خراب شده و توهم های بدی داری میزنی نکن پسرجان نکن

6 ❤️

796508
2021-03-11 06:56:17 +0330 +0330

ماشالا به این قوه تخیل خوشمان اومد

2 ❤️

796525
2021-03-11 10:47:18 +0330 +0330

خوب بود
ویژگی صحنه ها رو بیشتر تشریح کن واقعی ترشه

0 ❤️

796561
2021-03-11 15:13:28 +0330 +0330

ریدی دی دی دی 💩

0 ❤️

796571
2021-03-11 16:08:20 +0330 +0330

عالی بود . حتما ادامش بده. 👍

0 ❤️

796589
2021-03-11 21:02:17 +0330 +0330

عالی بود کی قسمت دومش میزاری

1 ❤️

796597
2021-03-11 22:55:20 +0330 +0330

نمیشه به ذهن مبارکت فشار بیاری داستانای بهتر و جذابتر خلق کنی عزیزم؟
لز هم اگه تر و تمیز باشه بد نیس…ولی این از ابتدا کمی چرک و کثیف بود نشد بخونمش.اما بابت زحمتی که کشیدی لایک.

0 ❤️

796814
2021-03-12 21:58:42 +0330 +0330

خرچنگ

0 ❤️

797110
2021-03-14 01:37:43 +0330 +0330

خوب بود ولی اگه یه مقدار بار تخیلیش کم تر بود بهتر میشد

0 ❤️

797228
2021-03-14 18:32:56 +0330 +0330

جالبه ادامه بده

1 ❤️

797520
2021-03-16 13:58:26 +0330 +0330

مطمئنی تو ایران بودی قبلش چیزی نکشیدی؟؟؟

0 ❤️

797952
2021-03-18 11:51:53 +0330 +0330

دقت فرمایید که در خرید و فروشِ شما دیوار هیچ دخالتی ندارد و کاربران باید خودشان جنبه‌های مختلف امنیتی را در نظر بگیرند.
چی بگم والا 😂😂😂😂🤦🏻‍♀️

0 ❤️

798093
2021-03-19 01:56:31 +0330 +0330

مرسی سارا جون

0 ❤️

802764
2021-04-09 13:45:33 +0430 +0430

ناموسا اگه داستان واقعی نیست ننویسید که الکیه
2 تاقسم بخور که واقعیه ما راغب بشیم بخونیم

0 ❤️

805700
2021-04-23 22:18:25 +0430 +0430

دوست عزیز ادامه چی شد؟

0 ❤️

809366
2021-05-13 06:52:19 +0430 +0430

اگ این تخیلتو میزاشتی برای کار نویسندگی نویسنده خوبی میشدی

0 ❤️

811956
2021-05-27 15:05:44 +0430 +0430

عالی لطفا ادامه بده

0 ❤️

947430
2023-09-14 21:00:25 +0330 +0330

عجب ببین این زنه کیه که تو بااینکه جوون و ورزشکار بودی نتونستی مقابله کنی باهاش به نظرم این راضیه خانم همون دختر بچه 17 ساله ای که مینا خانم 32 ساله رو زده بود زمین اینو با اون رو در رو کنیم ببینیم کدوم یکی قوی تره 😁 😁 😁

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها