به یادموندنی‌ترین سکس لعنتی عمرم

1401/11/24

من اشکانم؛ یه مرد حدوداً 40 ساله و عاشق سکس. بیست و سه-چهار ساله‌م بود که اولین سکسم رو تجربه کردم. از اون موقع چند تا سکس داشتم رو نمی‌دونم، ولی مطمئنم سکسی که 2 سال پیش تو یه شب‌جمعه‌ی پاییزی با همسرم داشتم، بهترینشون بوده. از اون شب بگم…
خیلی خوب یادمه بیشتر از دو هفته از آخرین سکسمون گذشته بود. دوشنبه‌ی قبل از اون پنجشنبه بود که وقتی از سر کار برگشتم خونه، یکتا – همسرم – بعد از چند شبی که خیلی سر حال نبود، با تاپ و شلوارک مشکی اومد پشت در به استقبالم. بعد از 7 سال زندگی، خوب می‌دونست که هیچ چیز مثل ترکیب شلوارک مشکی و پاهای سفید تو پُر‌ش حشریم نمی‌کنه. به محض دیدنش، شروع کردم به لب‌گرفتن و دست کشیدن روی کونش و پشت رون پاش. یکتا هم بعد چند لحظه آروم دستشو گذاشت روی شلوارم و شروع کرد به مالیدن. 1-2 دقیقه بیشتر نگذشته بود که لباشو نزدیک گوشم کرد و با صدای آروم و سکسی گفت: «اگه بخوای می‌تونیم امشب سکس کنیم، ولی اگه صبور باشی تا شب جمعه، یه سکس محشر می‌کنیم اون شب.» خودم کاملا راضی بودم که سکس بمونه برای پنجشنبه، ولی برای اینکه شک‌برانگیز نباشه، گفتم:
-قهرمان (اسمی که یکتا برای کیرم انتخاب کرده بود) می‌پرسن به چه دلیل باید این تحمل سخت رو بپذیرم؟» +ببین قهرمان، اگه می‌خوای موقع رفت و آمد با ملوس (اسمی که من برای کص یکتا انتخاب کرده بودم) هیچ موی مزاحمی نباشه، باید صبر کنی تا بعد از اپیلاسیون چهارشنبه‌ی اینجانب…
-پس کرم داشتی شلوارک مشکی کوتاه پوشیدی؟ باشه بابا…
+حشری شدی؟ این که چیزی نیست بابا. صبر کن تا پنجشنبه… (و زد زیر خنده).
پنجشنبه‌ها زود از سر کار میومدم خونه. آخرای ساعت کاری بود که یکتا بهم مسیج داد: «منتظران شب جمعه، آماده‌اید؟» خیلی از این کارها نمی‌کرد؛ نمی‌دونم از اون حجب و حیاهای زیاده از حد بگم یا چیز دیگه، ولی معمولا وقتی سکس می‌خواست هم سعی می‌کرد غیر مستقیم عمل کنه و منو حشری کنه. به هر حال اون روز متفاوت شده بود. جواب دادم: «با سرعت 300 کیلومتر بر ساعت به سمت خانه» و چند دقیقه بعدش زدم بیرون. مطابق پنجشنبه‌ها، ناهار آماده بود. بعد ناهار دراز کشیدم و بعدم رفتم حموم و خیلی تمیز و حسابی شیو کردم. چند شب بیشتر به شب یلدا نمونده بود و روزا کوتاه بودن؛ به خاطر همین وقتی اومدم بیرون دیگه تقریبا تاریک شده بود هوا. رو مبل جلوی تلویزیون ولو شده بودم که یکتا با دمنوش اومد و گفت: «بخور، یه چرت بزن، بیدار شی، شروع برنامه‌س». با یه بوس ریز ازش تشکر کردم. مشغول خوردن دمنوش و ور رفتن با گوشیم بودم که خوابم برد. وقتی بیدار شدم، ساعت از 6 عصر هم گذشته بود. سر و صدای یکتا از توی اتاق میومد. پا شدم یه دستشویی رفتم و بعدم وارد اتاق شدم.
تمام اتاق پر از شمع‌های وارمر بود؛ انقدر زیاد بودن که اتاق روشن شده بود با یه نور نارنجی و قرمز طور. یکتا سوتین ورزشی و شلوارک چسبون خیلی کوتاه مشکی پوشیده بود و داشت شمع‌هایی که خاموش شده بودن رو روشن می‌کرد که با ورود من به اتاق، پا شد و آروم اومد به طرفم. بوی خوب عطرش اتاق رو پر کرده بود؛ محو بدن سکسیش شده بودم و نگاهم از روی رون پاهاش تکون نمی‌خورد. یه دستمو روی رون پاش و دست دیگه‌م رو روی شکم تختش گذاشت، بعد لباش که جیغ‌ترین رژ قرمز دنیا رو بهشون زده بود رو نزدیک گوشم کرد و با همون لحن آروم و شهوتی گفت: «فکر می‌کردی اون تاپ شلوارکه سکسی‌ترین حالتمه؟ اینا چطوره؟» و شروع کرد بلند بلند خندیدن. یکم تعجب کردم، ولی قبل از اینکه چیزی بگم، با زبونش گوشم رو طوری لیس زد که موهای تنم سیخ شد. اومدم حمله کنم سمتش که یه قدم رفت عقب و به عسلی کنار تخت اشاره کرد که یه بطری روش بود؛ بعد خیلی آروم برگشت نزدیکم و گفت: «مست نباشیم نمیشه که».
گفتم بشین تا بیام. دوییدم آبمیوه و چند پر ژامبون آوردم و دو تا لیوان. ودکا و آبمیوه رو قاطی ریختم تو لیوانا، یه لیوان رو دادم به یکتا و در حالی که همچنان نگاهم داشت یکتا رو برانداز می‌کرد، گفتم: «سلامتی یه سکس رویایی» و دو تایی رفتیم بالا. هنوز ژامبون از گلومون پایین نرفته بود که یکتا بطری رو برداشت و بدون اغراق نصف لیوان رو با ودکا پر کرد و بقیه‌ی لیوان رو هم آبمیوه ریخت. همونقدر سنگین برای من هم درست کرد، و این بار خودش لفظ رو گفت: «سلامتی امشب که هیچ وقت از یادمون نخواهد رفت» و رفتیم بالا.
شات‌ها به قدری سنگین بودن که همونطور نشسته هم حس می‌کردیم گرفته. یکتا پا شد لپ‌تاپش رو باز کرد و آهنگایی که جلوتر آماده کرده بود رو پلی کرد: «یه امشب شب عشقه، همین امشبو داریم…» و ازم خواست پاشیم برقصیم. رو زمین که پر از شمع بود و نمی‌شد راحت رقصید، واسه همین روی تخت وایسادیم به رقصیدن؛ همون اول هم بلیز و شلوار من رو خودش درآورد و موندم با شورتی که به خاطر سایز کیرم داشت پاره میشد دیگه. با این که تلوتلو می‌خورد، یه بار دیگه ودکا رو برداشت و یه شات دیگه برای جفتمون حاضر کرد. به سنگینی دفعه‌ی قبل نبود ولی قشنگ تیر خلاص بود. چند دقیقه گذشت که دیگه ولو شدیم رو تخت.
خودش سوتینش رو درآورد و سینه‌هاش رو آورد نزدیک من که تاق‌باز خوابیده بودم، منم به شکل وحشیانه‌ای شروع کردم به خوردن. معلوم بود از اون سکس‌هاس که یکتا خیلی حالش خوبه، چون خیلی باحوصله برای تمام جزییات وقت می‌ذاشت. انگشتای دستمو خیلی آروم لیس زد و گذاشت روی نوک یه سینه‌ش، که یعنی یکی رو که می‌خوری، اون یکی رو هم بمال؛ منم با ولع تمام خوردم و مالیدم. کم‌کم بدنش رو کشید سمت بالای تخت تا دست من به شلوارکش برسه، و بدون اینکه چیزی بگه با قوس دادن به کونش بهم گفت که درش بیارم. یه تکون به خودم دادم و شلوارک رو کشیدم پایین، و دیدم که شورتی در کار نیست. بالاخره بعد از شروع، یه چیزی گفت: «یه دونه پوشیدم که کمتر منتظر بمونی (و باز زد زیر خنده‌ی خیلی بلند؛ کاری که کمتر دیده بودم ازش؛ گفتم حتما به خاطر مستیه). ملوس هم تمیز تمیزه، منتظره یکی لیسش بزنه…»
من بی‌نهایت علاقه به کص‌لیسی دارم، ولی یکتا خیلی علاقه‌ای به اورال نداشت و معمولاً اینکه کصش مو داره یا تمیز نیست و ترشح داره یا … رو بهونه می‌کرد و ازم می‌خواست اورال نریم. قرارمون این بود که هر از گاهی خودش تر و تمیز کنه و بذاره که لیس بزنم براش. 69 هم که پوزیشن مورد علاقه‌م بود رو گاهی وقتا حالت جایزه بهم می‌داد؛ به هر حال…
جامون رو عوض کردیم؛ خوابوندمش رو تخت و رفتم پایین بین پاهاش. با دستام شروع کردم به مالیدن رون پاهاش و کم‌کم از هم بازشون کردم تا یه کص تمیز و مشتی زد تو چشمام. دیگه معطل نکردم و با تمام وجود شروع کردم به لیسیدن کصش. زبونم رو تا جایی که می‌شد فرو می‌کردم تو و عقب جلو می‌کردم، بعد درمیاوردم و روی کصش می‌کشیدم. همونطور که می‌خوردم، دستام هم رفته بودن روی سینه‌هاش، خود یکتا هم دستام رو گرفته بود و با هم سینه‌هاش رو می‌مالیدیم. 2-3 دقیقه‌ای که گذشت، بهم گفت بیا 69…
از خدا خواسته پریدم بالا و خوابیدم روی تخت تا یکتا هم برعکس بخوابه روم و شروع کنیم. قبل از اینکه بچرخه، زل زد تو چشمام، و خیلی محکم زد تو گوشم. تو اون حال و هوای سکس و مستی و … برق سه‌فاز از کله‌م پرید. چشمام گرد شد که شروع کرد به بلند خندیدن. یه چشمک بهم زد، چرخید و نشست روی صورتم و کصش رو فشار داد توی دهنم، و منم به ادامه‌ی کص‌لیسیم مشغول شدم، یکتا هم آروم‌آروم رفت پایین و در حالی که کیرم رو از بالای تخمام محکم گرفته بود، دو سه تا تف انداخت روش و آروم تا ته وارد دهنش کرد. چند ثانیه‌ای کیرم رو کامل توی دهنش غیب کرده بود که یهو با حالت عوق زدن دیگه درش آورد. یخورده ازم فاصله گرفت تا دستمال کاغذی برداره، و شروع کرد توی دستمال تف کردن. احساس کردم حالش خوب نیست، پرسیدیم «اذیت شدی؟ می‌خوای تمومش…» که با صدای شکسته‌ گفت: «چی میگی اشکان؟ تازه اولشه. خوبم بابا.» و دوباره اومد کصش رو گذاشت توی دهنم و رفت به ادامه‌ی ساک زدن.
کمتر پیش اومده بود بهم اجازه بده اونقدر کصش رو بخورم، واسه همین دیگه سیر سیر شده بودم و داشتم دیگه کناره‌های رونش رو بیشتر بوس می‌کردم و گاهی یه لیس هم می‌زدم، ولی چون خیلی این فرصت پیش نمیومد، نمی‌گفتم بسه؛ بالاخره خود یکتا بلند شد. ازم پرسید: «موقع ارضا شدنه؛ کی مقدم‌تره؟». گفتم: «البته خانوما». یکتا معمولا یه پتوی کوچیک که بغل تخت می‌ذاشت رو زیرش پهن می‌کرد تا آبش روی تشک نریزه، ولی اون شب بلند شد و یه پارچه‌ی سفید آورد و زیرش پهن کرد، یه نفس عمیق کشید و دراز کشید. ژلش رو آوردم، مالیدم روی کصش و شروع کردم به ماساژ دادن کصش که حسابی خیس بود. در حالی که با دست چپم سینه‌های یکتا رو آروم می‌مالیدم، کم‌کم انگشتای سوم و چهارم دست راستم رو وارد کصش کردم و شروع کردم به تکون دادن تا بالاخره به نقطه‌ی مورد نظر رسیدم؛ یکتا هم با یه لرزش ناخواسته به بدنش بهم فهموند که درسته. دو انگشتی شروع کردم به مالیدن نقطه و آروم‌آروم مالیدن سینه‌هاش رو شدیدتر کردم. حسابی تمرکز کرده بودم و چند دقیقه‌ای مشغول بودم تا بالاخره دستم خیس شد و یکتا با حالت فریاد گفت: «آره، آره، شدم، آره …» نگاهش که کردم، یه قطره اشک گوشه‌ی چشمش بود.
-چشمات میگن خیلی حال کردیا…
+آره؛ خیلی. حالا نوبت توئه…
-البته! برم لباس کار قهرمان رو بیارم…
بیشتر شمعا خاموش شده بودن ولی تک و توک بعضیاشون روشن بودن. کاندوم رو آوردم و باز کردم که یکتا ازم گرفت و گفت خودم. کاندوم رو کشید سر کیرم و تاق‌باز خوابید. چون پوزیشن مورد علاقه‌ش داگی بود، گفتم برگرد داگی بریم، ولی گفت نه، اینطوری می‌خوام، گفتم باشه. بدون اینکه لازم باشه تنظیم کنم، کیرم با اولین حرکت تا ته رفت تو. چشم تو چشم هم بودیم و تلمبه‌ها رو شروع کردم. چند تا که زدم، افتادم روی یکتا و شروع کردم به لب گرفتن. یکتا چند بار با پاش و چند بار هم با دستش زد به کونم، صورتم رو داد عقب و بلند گفت: «بدو، یالا، بکن منو، با همه‌ی توانت بکن، هیچی نذار بمونه، بکن لعنتی بکنننن…» در حالی که با حرفاش و ضربه‌های دست و پاش دیگه منو به اوج رسونده بود، منم با قدرت عجیبی تلمبه می‌زدم و بالاخره اون اوج آخر رو حس کردم و پاشیدم توی کاندوم. فشار آبم رو قشنگ حس می‌کردم، گفتم: «اگه کاندوم نبود، یه جوری می‌ریختم توت که از دهنت می‌زد بیرون…» و شروع کردم به خندیدن، یکتا هم یه لبخند زد، بلند شد دستمال برداشت، 2-3 تا هم به من داد و رفت بیرون، چند دقیقه بعد با دو تا شکلات وارد اتاق شد. یکیش رو خورد، یکیش رو داد به من، و کنارم دراز کشید.
یکتا فقط شلوارکش رو پوشیده بود، منم فقط شورتم رو. داشتم آروم با سینه‌هاش بازی می‌کردم، یکتا هم از روی شورت کیرم رو گرفته بود. شروع کردیم به حرف زدن از اینکه فردا کجا بریم، که احساس کردم چشمام خیلی سنگین شده.
-یه چورت بزنیم، بعد پا شیم شام بخوریم؟
+خوابت گرفته، آره؟
-آره خیلی؛ فکر کنم شیره‌ی جونم رو کشید این سکس…
+باشه تو بخواب. قهرمان تو بیداری؟ (شورتم رو داد پایین و کیرم رو محکم گرفت توی دستش). قهرمان، به یکتا چه نمره‌ای میدی از 20؟
-(صدام رو یخورده بچه‌گونه کردم و گفتم) 19.75.
+بعد به مریم چند می‌دادی؟…
چشمام داشتن از خواب کور می‌شدن ولی انگار پتک خورد تو سرم. اومدم یه چیزی بگم دیدم سختمه، اومدم تکون بخورم دیدم نمیشه. ترسیده بودم، که یکتا ادامه داد…
+نترس، اثر اون شکلاته‌س ولی اون قدری نیست که بکشتت. همینطوری که بی‌حالی، خوابت می‌بره. چند ساعت دیگه هم بیدار میشی. وقتی بیدار شدی، نامه‌ای که برات گذاشتم رو بخون. خلاصه‌ش اینه که من دیگه تهران نیستم، دنبالم هم نگرد… قهرمان! می‌گفتی؛ نمره‌ی مریم چند بود؟ تو که می‌گفتی بلوند دوست دارم، بلوند کردم، گفتی لاغر دوست ندارم رژیمم رو قطع کردم، گفتی واسه چندرغاز نرو سر کار، بمون خونه زندگیمون اینطوری بهتره، گفتم باشه … مریم چرا؟ لابد سکسش 20 از 20 بود، آره؟…
نمی‌دونم تا کجا ادامه داد، ولی وقتی بیدار شدم رفته بود و من بودم روی تخت، کنار پارچه‌ی سفیدی که آب یکتا رو ریخته بودم روش. با دقت که نگاهش کردم، فهمیدم چادر سفیدیه که موقع بله‌برون برده بودیم. نامه‌ش کلی شکایت بود از من و اینکه هیچ وقت منو نمی‌بخشه. دیگه هیچ‌وقت یکتا رو ندیدم؛ پدرش بهم گفت که درخواست طلاق غیابی داده که دیگه نبینتت؛ منم اذیت نکردم تا زودتر همه چی تموم شه، رسما البته. چند وقت بعد شنیدم رفته آلمان پیش خواهرش و همونجا هم پناهنده شده، و تمام…
مریم کی بود؟ سومین شیطونی من! دو سال از عروسیم نگذشته بود که احساس کردم سخته بخوام یه عمر فقط با یه نفر سکس کنم! این شد که شروع شد، دو تای اولی رو قسر در رفتم، ولی سومی لو رفت. اون دوشنبه‌ی قبل از آخرین سکسمون، فردای سکسم با مریم بود و می‌دونستم اگه بخوام با یکتا سکس کنم، ممکنه کیرم سیخ نشه؛ مخصوصا که چند باری پیش اومده بود کیرم وسط کار شل شده بود و شر درست کرده بود؛ به خاطر همین کاملاً راضی بودم که سکس بمونه برای پنجشنبه شب… هیچ‌وقت نفهمیدم کی و کجا سوتی دادم، ولی دیگه چه فرقی می‌کرد؟…
دو ساله هر فرصتی گیر میارم با هر کسی سکس می‌کنم. خدا می‌دونه چقدر مستقیم و غیر مستقیم خرج سکس کردم، ولی لامصب هیچ کدوم به اندازه‌ی اون سکس حال نمیده. فقط اونایی که این شرایط رو تجربه کردن می‌فهمن چی میگم؛ اینکه کیرم سیخ میشه، تو کص میره، ولی قهرمان نمیشه…

نوشته: هو لی هات وت


👍 33
👎 3
60701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

914983
2023-02-13 01:44:22 +0330 +0330

تاوان هوس بازی تو دادی ،ولی گذشته ،گذشته حال رو دریاب .

0 ❤️

914986
2023-02-13 01:52:05 +0330 +0330

داداچ تو ریدی
خیانت
چندش
کثیف
بی شرف
این داستان تعریف نداشت

0 ❤️

914989
2023-02-13 01:53:44 +0330 +0330

بعد از ۲ سال توی شهوانی بودن و خوندن اکثر داستاناش
اولین نظریه که دارم میدم
چون داستانت اشکمو در آورد
خیلی نامردی اگه داستانت واقعیه
لعنت به هوس رانی

3 ❤️

915004
2023-02-13 02:42:48 +0330 +0330

میدونی که مقصری
و دلیلشو هم گفته و رفته
ولی اگه میرفت و نمیدونستی چرا رفته بیشتر می‌سوختی… مثل من

1 ❤️

915023
2023-02-13 05:54:28 +0330 +0330
  • ممممم داستان روان و جالبی بود.به هرحال هرکس چوب هوسهاشو میخوره دیگه درسته! البته اینو بدون همه ما این حسو تجربه کردیم.خیانت کردیم و تاوانشو هم داریم‌ میدیم.البته اگه داستان واقعی هست.امیدوارم دوستان لایک بزنن هرچند از بخشهایی از داستان اصلا راضی نیستم.ولی خب لایک داری
0 ❤️

915024
2023-02-13 06:17:59 +0330 +0330
  • نکته ای اضافه کنم برای دوستانی که داستانهارو میخونن. عزیزان خود بنده داستان میزارم بدترین نقدها و نظرات و دیسلایک هارو گرفتم.خود من چون دیدگاه کوچیک و ادم عقب افتاده ای نیستم برام مهم نیست و احترام میزارم به خواننده و مثل برخی افراد پاچه نمیگیرم زیر داستان.طرف مثل سگ میخوابه زیر پستها،منتظره یکی بیاد سریع بپره روش و بگه چرا به داستان من توهین شد! چرا این اتفاق میوفته؟ چون دنیای برخی از ادما خیلی کوچیک و حقیرانه است.طرف توی عمرش شاید روی پستش 100 تا لایک ندیده برای همین تلاش میکنه به اون حد برسه و واقعا تلاش احمقانه ای هست. لطف کنید در کنار رعایت کردن حق آقایون یه مقداری هم از کس لیسی دست بردارید. من خودم شده برای یه خانم نظر مثبت دادم و برای خانم دیگه نقد منفی.چون مرد بودن یا زن بودن طرف مهم نیست.مهم اینه ایا این شخص تونسته حسی به ما منتقل بکنه یا ما فقط میخوایم کص لیسی کنیم اینجا؟کص لیسی هم جا و مکان داره.من مطمنم دوستانی که همینطوری یه اسم دختر یا زن میبینن زرت لایک میزنن سریع میرن خصوصی و یه کیر گنده از طرف میخورن پس تکرار نکنیم اشتباهاتمونو عزیزان.کص لیسی هرجایی صحیح نیست و قرارم نیست کسی کصشو بده به ما چون لایک زدیم بخوریم.کص نخوریم.سعی کنیم یه سیگار یا چایی یا قهوه بخوریم و نظر و نقد بزاریم پای داستان به جای خوردن یه کص که معلوم نیست اصلا پشتش کیه! چه شکلیه! کصش شاید بو بدی بده! اصلا معلوم نیست با چی طرفی که برادر…ولی نوشته طرف جولوته…کص نخور به جاش داستان بخور…هان؟
    امیدوارم این اقا که این داستانو نوشته بتونه حقشو بگیره چون نوشتش لایق بوده
3 ❤️

915040
2023-02-13 08:50:20 +0330 +0330

واقعا اصلا نمی فهمم چه طور میشه که یه متاهل انقدر راحت به همسرش خیانت میکنه

1 ❤️

915076
2023-02-13 15:20:55 +0330 +0330

داستان خوب بود
ولی فقط یه چیزی بگم
این دوستانی که میان و حرف از خیانت میزنن و‌ایراد میگیرن
یه چیز فقط میخوام بگم
این که ببینید ایراد که‌میگیرید سرتون میاد …
اول پاتونو توی کفش طرف مقابلتون بکنید ببینید اصلا میتونید راه برید ؟؟؟ پس ایراد که میگیرید دیر یا زود بهش گرفتار میشید

1 ❤️

915085
2023-02-13 17:37:16 +0330 +0330

متنفرم از اینایی که واسه سکس کردنشون تایم مشخص میکنن. تجربه نشون میده تایم‌گذاشتن واسه اینه که گند کار زن یا شوهر در نیاد و طرف مقابل نفهمه که طرفش لایی کشیده!
همون که خوندم گفته واسه شب جمعه دیس دادم و بای.

1 ❤️

915091
2023-02-13 18:04:48 +0330 +0330

خیلی ناراحت کننده بود

1 ❤️

915102
2023-02-13 19:42:13 +0330 +0330

بجنورد کسی نیست برا دوستی ایدی پرفایلم

0 ❤️

915180
2023-02-14 06:17:48 +0330 +0330

سنت ک بره بالاتر ب احتمال زیاد ب عنوان ی تیکه اشغال و هرزه خودتو بکشی

0 ❤️

915317
2023-02-15 01:01:34 +0330 +0330

بدنبود ولی این بدترین ضدحال عمرت بود نه بهترین سکس عمرم.سکس هم قبلش یه مقدمه میخواد وهم بعدش یه همخوابی که لذتش روپیشتر میکنه.ولی اگه دوستت داشت نمیرفت.البته که این مقدمه پناهنده شدنش بوده.رکب خوردی مشتی.ملخک یبارجستی…

0 ❤️

915361
2023-02-15 11:18:52 +0330 +0330

بنظر من مرینو خودش روکار کرده که ازت آتو بگیره و راحت ولت کنه،در ضمن پناهندگی هم به این راحتی نیست،همشو از قبل برات برنامه ریزی کرده

0 ❤️

915704
2023-02-17 21:25:13 +0330 +0330

مشتی بود…

0 ❤️

915797
2023-02-18 08:35:17 +0330 +0330

دلم سوخت واست .واقعان بعضی از خاطره ها هستن که ادم هیچ وقت نمیتونه فراموشش کنه ونمیتونه دوباره خاطره ای مثل اون بسازه .

0 ❤️