بیغیرتی از خیال تا واقعیت (۲)

1401/07/21

...قسمت قبل

سلام
خیلی ممنون که برام پیام فرستادین و از ماجرای که براتون نوشتم خوشتون اومده
تصمیم گرفتم که ادامه ماجرا رو براتون بگم.
از اون شب رابطه من با اون راننده اسنپ سرد تر شد حس پشیمونی هنوز ولم نکرده بود و اونم خیلی آدم سودجوی بود و من از خودم بیزار شده بودم که خودمو در اختیارش گذاشتم.دیگه جوابشو نمی‌دادم و بعد از چند روز خودش بیخیال شد.
حواسم رو داده بودم به کار که کمتر فکر و خیال بکنم.ولی از اون روز به بعد کلا نظرم نسبت به خودم و بدنم بیشتر جلب شده بود لباسای جذب تر و رنگی میپوشیدم و بیشتر به خودم می‌رسیدم.حس خوبی داشت برام.
سر کار هم توجه ها به من بیشتر شده بود و متلک گفتن همکارا براه بود.
هر چند روز یکم حوس شیطونی به فکرم میومد ولی هرگز نمی‌خواستم با همکار یا تو محیط کار باشه.
چند روزی شرکت کارمون شلوغ شد و من تو انبار کارم زیاد بود. همزمان داشتن سرویس بهداشتی تو حیاط رو بازسازی میکردن و کنارش یه سالن غذا خوری میساختن.
سر ظهر یه روز که حسابی خسته شده و خیس عرق بودم حوله تو کمدمو برداشتم و رفتم سمت آبخوری.شروع کردم سر و صورتمو شستن تیشرتم چسبیده بود به بدنم و منم درش آوردم و یه آبی به بدنم زدم .
همینجوری که داشتم خودمو خشک میکردم سرمو چرخوندم که ببینم کار ساخت و ساز تو چه مرحله ای یه لحظه چشمم به دوتا کارگر افغانی افتاد که زیر دیوار تو سایه نشسته بودن سرمو به علامت سلام تکون دادن اونا هم دست تکون دادن یکیشون جون و اون یکی مسن تر بود همیکنه سرمو برگردوندم با گوشه چشمم دیدم که جون تره دستش رو برد سمت کیرش.
اصلا تو باغ نبودم که ممکنه به خاطر من باشه چند روزی سرمون شلوغ بود و این چیزا از سرم افتاده بود.
خودمو خشک کردم و تیشرتمو تنم کردم راه افتادم به سمت سالن.وقتی برگشتم دیدم هر دوشون دستشون رو کیراشونه و دارن خیلی عادی می مالن.تا رسیدم تو سالن فکرم دوباره بهم ریخت پیش خودم فکر میکردم که چرا باید اینجوری باشه چرا اصلا اینا باید از من خوششون بیاد و …
حواسم کلا پرت بود چنتا سوتی بد دادم و آمار انبار به هم ریخت همکارا همه شاکی شدن.منم واسه اینکه جبران کنم به سرکارگر گفتم که دو ساعت بیشتر می مونم و درستش میکنم.زنگ زدم به خونه و گفتم منتظر نمونن برای شام .همه رفتن و من موندم و یه انبار هندزفری رو گذاشتم تو گوشمو شروع کردم به شمارش و سر ۱ ساعت آمار رو کامل کردم .کلیدها رو تحویل مسئول دادم و زدم بیرون هوا یکم خنک بود یه آن دستشویم گرفت راه تا خونه دور بود پس رفتم سمت سرویس بهداشتی ها همیکنه رسیدم دوباره یاد ظهر افتادم .هوا تاریک بود کارگرا گوشه شرکت تو یه چادر بودن که نورش از بیرون معلوم بود.داشتم به همه چی فکر میکردم ۱ ساعت زودتر کارمو تموم کردم و هیچکس نیست . تو خونه هم تا یه ساعت دیگه منتظر من نیستن این بخش حیاط هم اصلا دوربین نداره و این کارگرا تا چند روز دیگه از اینجا میرن.
همه چی خیلی سریع از فکرم رد شد و دوباره قلبم تند شد.آب دهنم رو قورت دادم و رفتم سمت سرویس بهداشتی.حسابی خودمو تمیز کردم و اومدم بیرون.نمیدونستم باید چکار کنم.
یه چیزی به فکرم رسید و از نردبونی که کنار سرویس ها بود رفتم بالا .
رفتم تا تانکر موقتی که گذاشته بودن و فلکه آبشو بستم برای اطمینان دستشو برداشتم و پرت کردم یه طرف.رفتم پایین و راه افتادم به سمت چادر کارگرا.هر چی نزدیک میشدم قلبم تندتر و قدم هام آروم تر میشد تا به خودم بیام جلوی در چادر بودم.
دوباره همه جا رو خوب نگاه کردم نه صدای و نه کسی سکوت محض.همونجا خشکم زده بود همیکنه اومدم چیزی بگم کارگر جون تر اومد بیرون یه نگاهی به اطراف کرد و :
کارگر جون : سلام چیزی شده (با همون لحجه افغانی)
من : سلام خسته نباشی این سرویس ها آب ندارن میخواستم برم ولی انگار آب ندارن
کارگر جون : نه آب داره خودم نگاه کردم تانکر پره
من : والا آب نمیاد میخای بیا خودت ببین
یکم موند که بیاد یا منو دست به سر کنه با اکراه قبول کرد رفت تو چادر و به اون یکی گفت که میره نگاه کنه .بیرون اومد و دمپایشو پاش کرد و راه افتاد جلو منم پشت سرش میرفتم حالم داشت بدتر و بدتر میشد .حالا چی من تا همین جا نقشه کشیده بودم بعدش باید چکار میکردم.قدهامو رو تند کردم و پیش خودم گفتم قبل رسیدن دست میبرم و کیرش و میگیرم تو دستم ولی خب اینجوری اصلا خوب نبود مغزم هنگ کرده بود .رسیدیم به سرویس ها رفتیم داخل و چراغ رو روشن کرد همین که برگشت سمت من یه لحظه جا خورد .فهمیدم که اصلا تو تاریکی منو نشناخته چند ثانیه خشک شد و سریع خودشو جم کرده :
کارگر جون :کدومش آب نداره این سرویس ها اکثرا شیراشون خرابه از آب نیست
راه افتادم به سمت سرویس آخر یکم از جا خوردن اون نیرو گرفته بودم و حس کردم که همه چی به خواست من پیش میره.رفتم تو سرویس و اونم پشت سرم اومد.خم شدم و شیر رو باز کردم اون یکم آب تو لوله خالی شد و قطع شد همینجوری که خم شدم بودم برگشتم سمتش گفتم بین قعطه نمیاد اینو با ناز و عشوه گفتم.یه لحظه حالم از خودم به هم خورد ولی کارم تاثیر گذار بود .خیلی آروم اومد جلو خودشو چسبوند بهم.دستشو برد سمت شیر و الکی میخواست که باز و بسته بودنشو چک کنه منم کاملا قمبل کرده بودمو از لحظه که کیرشو لای باسنم حس کردم شروع کردم به تکون دادن کونم رو کیرش.
منتظر بودم تا همونجا بکشه پایین و کار رو تموم کنه ولی خودشو جدا کرد و رفت بیرون.بدجور خورد تو ذوقم.بلند شدم و رفتم بیرون فکر میکردم که بیخیال شده یا ترسیده.حالم بد بود رفتم بیرون کیفم برداشتم که برم دستش از پشت رفت لای کونم.خشکم زد.همونجا خشک وایساده بودم نمی‌دونستم چرا اینجوری می‌کنه.سرمو چرخوندم نگاش کردم با نگاه التماس گونه بهم فهموند که بریم تو چادر .دستش همونجا لای کونم داشت می چرخید و منم حال میکردم از طرفی هم نمی‌خواستم با دو نفر همزمان حال کنم.میترسیدم.چند ثانیه همونجا مونده بودم اونم حسابی داشت می مالید منو.پیش خودم گفتم اگه کسی تو این حالت منو ببینه آبروم میره پس راه افتادم سمت چادرشون.
اون اول رفت تو چند لحظه طول کشید یه لحظه کیفمو برداشتم که برم پیش خودم گفتم الان وقتشه که بیخیال بشم .همیکنه برگشتم یکی دستمو گرفت .
کارگر مسن: سلام آقا مهندس خوبی خسته نباشی.تا دیر وقت کار میکنی بیا یه چای مهمون ما باش بعد میری.
خیلی مهربون و خوش برخورد بود دلم آروم گرفت رفتم تو .چادرشون برخلاف چیزی که از بیرون نشون میداد هم بزرگتر بود هم داخلش مرتب و تمیز بود.بوی خوبی هم میداد معلوم بود که جون تره تو این مدت که داشتیم صحبت می کردیم از اسپریش تو چادر زده.نشستم یه گوشه و کیفمو گذاشتم بغلم.مسن تره رفت سمت کتری و یه چای برام ریخت .خیلی بهم چسبید کلی کار کرده بودم و مزه میداد چای.شروع کرد صحبت کردن از همه چی از شرکت و ساخت و ساز و کارگرا …
جون تره هیچی نمیگفت انگار منتظر بود که مسن تره یه کاری بکنه.
دیگه از حرفاش خسته شده بودم .یه لحظه شنیدم که مسن تره یه چیزی ازم پرسید ولی متوجه نمی‌شدم که چی میگه به افغانی یه چیزی می پرسید و نیشخند میزد.منم گفتم متوجه نمیشم چی میگی.که دستشو برد سمت کیرش و تکونش داد و گفت خوشت میاد.
وای دوباره شل شدم.ماجرای اون شب با راننده اسنپ دوباره تو فکرم تکرار شد.کیرش کاملا باد کرده بود ولی چون شلوار گشاد پاشون بود دیده نمیشد .به خودم اومدم دیدم جون تره داره در چادر رو از داخل با طناب گره میزنه تو همون لحظه مسن تره دستمو گرفت و کشوند سمت ته چادر همه چی خیلی سریع داشت پیش می رفت .انتظارشو نداشتم و داشتم کم کم ناراحت میشدم.پسره هم اومد سمتم و شروع کردن لباسمو درآودن خیلی داشت حالم بد میشد کم کم مقاومتم بیشتر میشد و میخواستم که از اونجا برم همزمان با مقاومت من اونا هم حریص تر میشدن و خشن تر.
تیشرتمو درآوردن و شلوارمو تا روی زانو کشیدن پایین داشتم تقلا میکردم و نمی‌خواستم اینجوری پیش بره جون تره خودشو رسوند پشتم و شلوارشو کشید پایین .کیرش که اندازش متوسط بود افتاد بیرون.یه کیر سفید با کله صورتی کاملا تمیز فقط بالای کیرش مو داشت که جذاب ترش کرده بود سرمو برگردوندم یکم بدنم داغ شد دوباره حسم برگشت و خودمو در اختیارش گذاشتم کیرشو گذاشت لای پاهام و دراز شد روم حس خیلی خوبی بود کم کم شل تر شدم و حس لذت داشت کار خودشو میکرد .مسن تره که دید من راضی شدم رفت کنار و شلوارشو کامل درآورد.چیزی که می دیدم باورم نمیشد.یه کیر دراز و بزرگ.رگای کیرش کامل باد کرده بودن.بدجور ترسیدم مثل زمانیکه که بچه بودم و برای آمپول زدن میرفتم دکتر.خدا خدا میکردم جون تره بلند نشه.همون لحظه پسره دستشو تفی کردو مالید به سوراخم.خیلی حشری شده بود نفساش گوشمو داغ میکرد.کیرشو گذاشت دم سوراخم و شروع کرد فشار دادن ولی تو نمی‌رفتم.مسن تره رفت پشت سرمون شروع کرد نگاه کردن با گوشه چشمم دیدم که انگشت اشارشو کرد دهنشو و برد سمت کونم.یه لحظه درد بدی تو بدنم حس کردم انگار یه میل گرد داشت می‌رفت تو سوراخم.انگشت یه کارگر افغانی که زمخت و پیله بسته بود .شروع کرد عقب جلو کردن وقتی دید سوراخم یکم باز شده خودش کیر پسر رو گرفت و گذاشت تو کونم سرش با پیش آبش خیس شده بود و لیز خورد و تا ته رفت تو کونم.چه حس لذتی داشت خیلی زیاد.بعد از اون انگشت زمخت یه کیر گوشتی و نرم لیز میخورد تو کونم .واقعا عالی بود آهم دراومد.مسن تره اومد جلوم و من تو حال خودم بودم که یه سیلی خورد تو گوشم دیدم کیرشو گرفته و منتظر که براش ساک بزنم.دردم اومده بود ولی برام جالب بود که لذتم رو بیشتر کرده بود.
دهنمو باز کردم و کیرش رو کرد تو دهنم.داشتم خفه میشدم و از کیره پسره لذت می‌بردم ولی انگار یه چیزی کم بود.اون حس داغ که تو بدنم جریان می‌گرفت و فوران میکرد اونو میخواستم.با چشمام دنبال کیفم می‌گشتم .دستمو بردم سمتش و کشیدمش سمت خودم.مسن تره فکر کرد که پشیمون شدم و میخام برم دوباره یه سیلی دیگه زد تو صورتم اینبار یکم محکم تر گوشم یکم سوت کشید و ناراحت و اعصبانی بهش نگاه کردم وقتی چهره اعصبانیشو دیدم اشک تو چشام جمع شد مثل بچه که از پدرش کتک خورده باشه.کیرشو کشید بیرون و یکم اجازه داد حالم جا بیاد.نمیخواستم بیخیال بشم گوشیمو آوردم بیرون و رفتم تو گالریش عکس مادرم و ابجیم که تو این مدت مخفیانه ازشون گرفته بودم و آوردم و گوشی رو دادم بهش.داشت نگاه میکرد و کیرشو می مالید گوشی گذاشت کنارش و به افغانی چنتا کلمه گفت جون تره که داشت کونمو حسابی میکرد سرشو آورد بالا و گوشیو دید همزمان مسن تره دوباره کیرشو کرد تو دهنم و دوباره به زبون خودشون به پسره یه چیزای گفت دوتا سیلی تو گوشم زد و کیرشو تا جای که میشد کرد تو حلقم اشک و آب دهنم دراومده بود پسره که بهتر فارسی حرف میزد شروع کرد با لحجه خودشون فحش دادن .اخخخ داشتم پرواز میکردم درد و تحقیر و لذت کون دادن همزمان داشت دیونم میکرد گوشیم دست پسره بود و یه ریز داشت فحش بارونم میکرد و تلمبه هاش تند تر شده بود مسن تره بلند شد و رفت پشت سرم دید که دستم رو کیرمه رو دارم می مالمش فهمید که اگه ارضا بشم دیگه حسم میپره دستمو محکم گرفت کشید کنار و با اون دستش تخمامو خیلی محکم گرفت و فشار داد.نفسم حبس شد یه لحظه چشام سیاهی رفت انقدر درد داشتم که یه صدای مثل صدای گوسفند در حال ذبح از دهنم دراومد.سوراخ کونم کاملا از درد تنگ شد و پسره ارضا شد و چند بار کیرش تو کونم دل زد.از درد دوباره اشکم دراومده بود همیکنه پسره بلند شد بلند شدم که برم ولی از درد خایه نتونستم .مسن تره خودشو انداخت روم و به پسره گفت بره بیرون حواسش باشه با چشام به پسره التماس میکردم ولی اونم ارضا شده بود و توجهی نداشت و رفت بیرون.
مسن تره باز شروع کرد به افغانی حرف زدن که هیچی ازش حالیم نمیشد.سوراخم پر آب بود و یکم باز شده بود دوباره کیرشو تنظیم کرد و شروع کرد به فشار دادن.نمیدونم چقدر طول کشید ولی برام مثل یه سال شد .از درد نه می‌تونستم داد بزنم چون آبروم می‌رفت و نه می‌تونستم از دستش فرار کنم.انگار یه دست داشت می‌رفت تو سوراخ من .خیلی درد داشتم و زدم زیر گریه شروع کرد به قربون صدقه من رفتن و دست برد کیر کاملا کوچیک شدمو گرفت وقتی دید چقدر کوچیکه خندش گرفت اون دست زمخت داشت کیرمو می مالید .ارضا نشده بودم و اون حس رو میخواستم تجربش کنم .دوباره خودمو در اختیارش گذاشتم و کیرم شروع کرد بزرگ شدن وقتی فهمید دارم حال میکنم شروع کرد تلمبه زدن لذت داشت تو بدنم جریان می‌گرفت.گوشیمو گرفتم و دوباره عکسا رو آوردم جفتمون داشتیم نگاه میکردیم و اونم داشت فحشم میداد داشتم پرواز میکردم اه و نالم دراومده بود دستمو بردم پشتمو به زحمت تخماشو گرفتمو مالیدم انگار دنیا رو بهش دادم با این کارم.کیرمو داشت از جاش میکند دستشو پس زدمو و خودم شروع کردن جق زدن .حس کردم داره ارضا میشه و منم میخواستم تا با هم ارضا بشیم همزمان که آبش تو کونم فواره میکرد منم ابمو آوردم از سری قبل کمتر بود ولی لذتش چند برابر .
از روم بلند شد وقتی کیرش از کونم در اومد تازه متوجه شدم که چه بلای سرم اومده.حس سوزش و درد شدید دور سوراخ کونم داشت میکشت منو.دستمو کشیدم روش و دیدم که خونی شده.چنتا دستمال آورد و چپوند لای پاهام.شرت و شلوارم و کشیدم بالا و کیف و گوشیمو برداشتم و زدم بیرون.پسره رفته بود جلوی در و داشت سیگار می‌کشید.همیکنه از جلوش رد شدم دستمو گرفت و لبشو چسبوند به لبام خودمو ازش جدا کردم و به راهم ادامه دادم…

نوشته: mim_1122


👍 15
👎 8
47301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

898760
2022-10-13 01:09:05 +0330 +0330

کدوم کسکش گفت ادامه بدی همونو گاییدم

4 ❤️

898793
2022-10-13 06:17:46 +0330 +0330

افغانیا خودشون کونن کون افغانی کردن داره کردم که میگم

1 ❤️

898805
2022-10-13 09:59:42 +0330 +0330

سلام آقا مهندس😂

1 ❤️

898821
2022-10-13 14:31:08 +0330 +0330

بعضی از تیپ‌های کارگری خیلی جذابن

1 ❤️

898829
2022-10-13 16:37:09 +0330 +0330

بیغیرتی خوبه ولی نه به صورت حضوری فقط مجازی الان زن منم بهم اجازه داده توی این سایت باشم ولی به صورت مجازی

2 ❤️

898857
2022-10-13 22:59:16 +0330 +0330

منم میخام

1 ❤️

898874
2022-10-14 01:01:59 +0330 +0330

خفه شو بیغیرت ابله تف به مردانگی که اسمش را یدک میکشی

0 ❤️

898939
2022-10-14 16:14:41 +0330 +0330

منم یبار تو این شرایط بودم. تو یه خونه دانشجویی . سه نفری تا صب منو کردن . دقیقا مثل همین داستان عکسای زنم و ابحیمو تو گوشیم نکاه میکردن موقع سکس و میگفتن زنتو بیار بکنیم و…

1 ❤️

899076
2022-10-16 00:58:44 +0330 +0330

۹۱۷۸۶۱خانمهایی از بندرعباس ۰۴۵۱که میخوان لذت سکس رو تجربه کنن درخدمتم

0 ❤️

919186
2023-03-17 05:29:54 +0330 +0330

چه حس خوبی میده داستانات عزیزم
اگه تونستی ادامه بده

0 ❤️

965292
2024-01-05 14:19:01 +0330 +0330

قسمت اولش خیلی خوب بود

0 ❤️