تابو (١)

1400/10/17

تاحالا شده تو زندگیتون نتونین حرفیو بزنین اما همیشه بهش فکر کنین؟
نتونین کاریو انجام بدین اما خودتونو تو انجام دادنش تصور کنین؟
همیشه فکر ادما با واقعیتی که توش زندگی میکنن کلی فرق داره و خودشونو تو موقعیت هایی که دوس دارن تصور میکنن،برای بعضی ها این تصور کردن تا همیشه کافیه
برای بعضی ها دیر یا زود به واقعیت بدل میشه.
من کیانم اگه همین الان از ملیحه همسرم بپرسید دلیل ازدواجش با من رو ،بدون شک میگه بخاطر تیپ و هیکلش،البته خوشتیپی همسرمم تو انتخاب من بی تاثیر نبوده
اما دلیل اصلی انتخاب همسرم شباهت بسیار زیادی تو نوع تفکرمون به زندگی و‌ ادما بود.
خانواده هامون اونقدر مخالف ازدواج من با ملیحه بودن که حد نداشت،من چون زود تر سنم کار کردم و تونسته بودم وضعیت مالی خودم و خانوادم تامین کنم میتونستم مستقل تصمیم بگیرم و فکر کنم.الان ۱۰سالی میشه که بدون اینکه اسممون تو شناسنامه هم باشه باهم ازدواج کردیم.
هم من هم ملیحه با تفاوت زیاد تو خانواده هامون ازشون جدا شدیم و تنها دلیل اینکه دوتامون قید خانواده هامونو زدیم این بود که وقتی با هم حرف میزدیم نیازی نبود به پس و پیش حرفامون دقت کنیم که یه وقت کسی اشتباه برداشت کنه
ترسه اینو نداشتیم یه وقت جوری با هم حرف بزنیم که کسی خوشش نیاد.برای خودمون یه زندگی جدید ساختیم، ملیحه بیش از اندازه روشن فکر بود و‌من هم همینطور،نه اشتباه نکنین نه من نه همسرم بی رگ و ریشه نیستیم که خودمونو بسپاریم دست ادمایی که وجودشون حتی برای زمینم مضره چه برسه به ادما،برعکس من به شدت از مردای ضعیف بدم میاد و تف می کنم تو صورتشون
و این اخلاقم همیشه مورد ستایش ملیحه بود.
من و ملیحه به تنهایی انقدر خوب بودیم که خیلی زود تونستیم جایگاه اجتماعی خوبی بدست بیاریم
ملیحه انقدر سکسی بود که چشم هر دختر و پسری و به خودش خیره کنه
منم اوقدر خوشتیپ بودم که خود ملیحه میگفت همه ارزشونه به تو نگاه کنن
جفتمون از نظر شخصیتی کامل بودیم که موهبتی که خدا بهمون داده برامون ضعف به حساب نیاد
همیشه به ملیحه میگفتم قدر برجستگی هاى بدن خوشگلتو که خدا بهت دادرو بدون و باعث خوشحالیه خودت بشو
نزار افکار یه سریا وجودتو خراب کنه
من اونقدر قوی هستم کنارت که نزارم ادمایی با افکار مسموم سمتت بیان
من مشوق سکسی بودن ملیحه بودم و ملیحه هم نمیزاشت لحظه ای من از تیپ و هیکلم غافل شم
منم بخاطر وجود خودم نمیزاشتم ادمایه بی ارزشی دورمون باشن و باهامون رفت و امد کنن كه به وجودمون اسيبى برسه
ملیحه هم تو انتخاب دوستاش خیلی خیلی دقت میکرد،یا به قولی به گفته خودش میگفت کون هر کسی لیاقت دیدن نداره،یه زندگی ۲نفره که هر کسی ارزوشه داشته باشه ملیحه یه طراح لباس بی نظیره،زیادی آرمانگرا بودنم شاید قابل قبول نباشه اما جزیی از ذات منه و ملیحه اینو پذیرفته بود،حتی تو طراحی لباساش کاملا میشد سلیقه منو‌ دید
میدونست تا وقتی که دستاش لاک نداشته باشه دستشو‌نمیگیرم،تا وقتی که موهاشو شونه نکنه نگاهش نمیکنم یا حرفی نمیزد باهام تا زمانی که نمیومد و رو پاهام نمینشست تا من به حرفاش گوش کنم.این مسئله اونقدر برای من و ملیحه نهادینه بود که تمام دوستامون میدونستن ویژگی هامونو،یادمه یه شب یکی از دوستایه من برای همسرش تولد گرفت ومنو ملیحه رو دعوت کرد،عصرش من و ملیحه که تازه از مسافرت در حال برگشتن بودیم و تو ماشین به این نتیجه رسیدم که زنگ بزنیم و عذرخواهی کنیم از اینکه نمیتونیم بیایم و کادوشو با اسنپ براش بفرستیم
چون هم خسته بودیم هم اینکه ملیحه سرماخورده بود،تو‌ماشین ازم خاست وقتی رسیدیم بیدارش نکنم و بغلش کنم ببرمش بالا.وقتی رسیدیم مليحه رو بغل كردم و سوار اسانسور شديم
از اسانسور که رفتیم بالا دم در ساختمون وقتی مجبور بودم که قفل و باز کنم ملیحرو صدا کردم که روپاهاش وایسه درو باز کردم که ملیحه بره تو خودمم برم وسایلو بیارم بالا،وقتی اومدم بالا خودم یکم اذیت شدم بخاطر اینکه ملیحه میدونست من دوست ندارم با لباس بیرون رو تخت بخوابه،با خستگیش لباسشو عوض کرده بود و خوابیده بود
منم حولمو برداشتم و رفتم یه دوش گرفتم
از حموم که اومدم دیدم ملیحه بیدار شده و منتظر منه،گفتم جونم عزیزم چرا نخوابیدی ؟
+چرا خوابیدم،دیگه خوابم نمیاد
-بهتر شدی؟برات قرص بیارم؟
+خوبم،چیزیم نیست که بهم میگی بهتری
-ولی عزیزم صدات عوض شده وابریزش داری
+نخیر من خوبم خوشم‌نمیاد مثل مریضا باهام صحبت میکنی
-باشه ملیحه جان
+کیان معذرت میخوام
-بابته؟
+یعنی خودت نمیدونی؟کل مسیر پاهامو نزاشتی بزارم تو بغلت
-خودت دلیلشو میدونی چرا نذاشتم
+منم برای همین معذرت میخوام
-بهش فکر نکن
+تقصیر من نیست که سبزم و موهای بدنم زودی درمیاد
-توجیه نکن ملیحه
+اگه میخاستم توجیه کنم ازت عذر خواهی نمیکردم
+میگم کیان بریم تولد؟
-مگه خودت نگفتی خسته ای زنگم زدم گفتم نمیایم
+الان خوبم
-نه عزیزم بگیر استراحت کن نمیخام بیحال ببینمت،فدایه سرت
+تو چه گناهی کردی که مهمونی نری ۴تا داف ببینی
جفتمون خندیدیم با صدایه بلند
-مگه داف تر از تو هم هست
+اوهوم میدونی چن تا زن هستن که کونشون قد هندونس؟
-یه جوری حرف میزنی که مال خودت قد طالبیه
+لیاقت بِبِل تو شرتت هندونس نه طالبى
-هر هندونه اى شيرين نيست
+من خودم هندونه شناسم
-بخواب هندونه من سرحال شى
+خوابیدم سرحال شدم دیگه،میدونی که زنگ بزنی بگی میایم خوشحال میشن
-یعنی الان سرحالی دیگه؟؟؟بگو ممه ببینم (ملیحه وقتی صداش میگیره میم و نمیتونه تلفظ کنه)
+از دست تو‌کیان،تا من میرم دوش بگیرم توام‌یکم بخواب
یه چرت زدم که با صدای ملیحه بیدار شدم
+کیان جان من یکم دیگه امادم پاشو قربونت برم
-کامل که بیدار شدم دیدم ملیحه نشسته و داره ارایش میکنه،رفتم و از پشت گردنشو بوسیدم
از تو اینه بهم لبخند زد و گفت اشتی؟منم با لبخند جوابشو دادم
-ملیحه کت و شلوارامو خشکشویی اورد من خونه نبودم؟
+اره عزیزم تحویل گرفتم تو کمده
+میخای کدوم کت شلوارتو بپوشی؟
-تو اینه با اخم نگاهش کردم
+من تو این ۱۰سال به تو نگفتم که چی بپوش چی نپوش که اینجوری نگاهم میکنی
-منم تاحالا یادم نمیاد دخالتی کرده باشم تو لباس پوشیدنت
+کیان تو سفر من چیکار کردم که انقدر تهاجمی با من صحبت میکنی؟من فقط میخاستم بهت بگم که لطفا اگه برات فرقی نداره کت و شلواری که مدلشو خودم دادم دوختن برات و بپوشی چون بازوهات یکم کوچیک شده فکر کنم اندازت بشه
(راست میگفت یکم بدنم خوابیده بود این یه هفته ای که نرفتم باشگاه و کت و شلواری که خودش داده بود دوخته بودن یکم تنگ بود و فکر میکرد الان اندازم شده)
+یه بار دیگه بهم اخم کنی من میدونم و تو
منم برای اینکه از دلش در بیارم رفتم پیششو یکم گردنشو خوردم ملیحه عاشق این کاره و داشت نفساش به شماره میوفتاد که پاشدم رفتم سر کمد و همون کت شلوارو پوشیدم،وقتی برگشتم دیدم ملیحه داره منو نگاه میکنه
+باورم نمیشه کیان،خیلی بهت میاد
راست میگفت اونقدر خوب شده بود که دلم میخاست بقیه لباسامو بندازم دور
رفت و از کشو کرواته سرمه ایمو دراوردو ازم خاست بشینم،اختلاف قدی من و ملیحه تنها چیزی بود که ملیحرو اذیت میکرد و برعکس من عاشق تو بغلی بودنش بودم،نشستم رو تخت و یه پاشو اورد بالا رو تخت گذاشت کنار من خاست دستمو به پاهاش بکشم و یه جورایی از دلم در بیاره،من تا وقتی که ملیحه کرواتمو گره میزد از رونش تا مچش دستمو میکشیدمو دور مچ پاش دستمو قفل میکردم،گره زدن کرواتم که تموم شد
من رفتم تو حال و منتظر شدم ملیحه هم حاظر شه
وقتی از اتاق اومد بیرون
مثل همیشه خیره شدم بهش،از چشماش نگاهمو رو کل تنش میکشیدمو میاوردم پایین
با این کارم فهمید که تیپشو‌دوست دارم اومد سمتم
+چطوره کیان؟همونجوری شده که دوست داری؟؟
این جدید ترین لباسی بود که ملیحه طراحی کرده بود،یه ماکسی بلند سرمه ای که پشتش تاگودی کمرش بازه و کنار پاهاشم باز بود
میدونست که دوست دارم کمرش تو لباسا معلوم باشه و پاهاشم همینطور
برای همین تمام لباساش همینجوریه
پشتش و کرد به من و منم طبق معمول تتوی رو کمرشو بوسیدم و راهیه مهمونی شدیم.وقتی رسیدیم تقریبا همه اومده بودن و من و ملیحه اخرین نفر بودیم.
با همه سلام علیک گرمی کردیم و ملیحه عذر خواهی کرد که کسیو نمیتونه ببوسه بخاطر سرماخوردگیش.
منو ملیحه رفتیم رو کاناپه نشستیمو یکم مشغول صحبت شدیم از مسافرتمون میگفتیم
که الناز همسر رامین که تولدشه
همرو بلند کرد و رفتیم سمت میز بار که یکم درینک بخوریم،ملیحه فقط از دست من مشروب میخوره و این کارش اعصاب همرو خورد میکرد ولی از اونجایی که هیچکس تخمش و نداشت بخواد به من و ملیحه چیزی بگه همه مطیع ما بودن
ملیحه چندتا پیک خوردو دستمو گرفت پیش قدم شدیم واسه رقصیدن،یکم با هم رقصیدیم که همه اومدن وسط و شروع کردن رقصیدن
منو ملیحه دوباره برگشتیم دور میزو ملیحه ازم مشروب خاست،درگوشش گفتم سرماخوردی به نظرم کافیه که ملیحه بغض کرد و رفت نشست
تعجبی نکردم چون وقتی مست میشه گریه میکنه و همه اینو میدونستن،رفتم کنارش نشستمو بغلش کردم و گونه هاشو بوسیدم،درگوشش گفتم خوشگل ترین زن اینجا نباید اروم بشینه ها پاشو بریم وسط
دستشو گرفتمو رفتیم وسط،یکم که گذشت دیدم کل پیشونیه ملیحه عرق کرده،صداش کردم
-ملیحه؟
-ملیحه جان؟
داد زدم قطعش کن موزیکو که با صدایه من اهنگ و قطع کردن همه مارو نگاه میکردن
ملیحه انگار چیزی نمیشنید و داشت میرقصید هنوزم،بغلش کردم بردمش رو تخت
حالش اصلا خوب نبود و هیچ صدایی و نمیشنید
ترسیده بودم و سر همه داد میزدم
کلیدو‌ دادم به رامین که بره ماشینمو بیاره ببرمش درمونگاه،نفهميدم چطورى رسيدم بيمارستان و مليحه رو بردم اورژانس،الناز باهامون اومده بود كه اگه كمكى بود براى مليحه انجام بده
گوشایه منم چیزی نمیشنید،تو افکارم غرق شده بودم و انگار بزرگترین ترسم اومده بود سراغم
من به جز ملیحه کسیو نداشتمو …
+کیان
+کییان
+کیییان
+خوبی؟بیا این آب و بخور
+چیزی نیست مشروب بهش نساخته خوب میشه
-دعا کن چیزی نشه وگرنه دهن همتونو سرویس میکنم
+کیان جان اروم باش لطفا میدونم اعصابت خورده
بیا این سیگارو بکش، ازش گرفتمو شروع کردم کشیدن
اصلا حالم خوب نبود
+کیان بیا دکتر اومد
دوویدم پیش دکتر
-چیشد دکتر؟حالش چطوره؟
+مشروب خورده
-اره اره اره حالش چطوره
+معدشو شست و‌شو دادیم
-بار اولش نبود مشروب میخوره تاحالا اینجوری نشده بود چی شده دکتر؟؟
+ازش ازمایش گرفتیم بزار جوابش بیاد
-میتونم برم ببینمش؟؟
+الان نه
الناز صدام کردم دستمو گرفت برد کنار
+اروم باش کیان خدارو شکر چیزی نشده
-تو برو خونه الناز
-ماشين منو بردار برو من ماشين لازم ندارم
+فكر ميكنى تو اين شرايط تنهات ميزارم
-خوبم برو رامين تنهاست
+كون لقش ميخام بمونم
تعجب كردم از حرفش
رفت سمت ماشين و تو ماشين نشست

نوشته: كيان


👍 4
👎 11
20201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851965
2022-01-07 00:55:29 +0330 +0330

رفیق شما تا حالا چیزی بنام یا راجع به ه‌کسره به گوشِت خورده؟

1 ❤️

852001
2022-01-07 02:54:04 +0330 +0330

منم انقدر خوشتیپ بودم که ملیحه می گفت همه ( آرزوشونه)به تو نگاه کنند🤔چی شد متوجه نشدم،یه بار دیگه با هم تکرار می کنیم🤦‍♂️منم انقدر خوشتیپ بودم(تقریبا ذارت)که ملیحه می گفت همه ( آرزوشونه)،چی؟؟!!😲( آرزوشونه)😂 به تو (نگاه) توجه کن این مهمه،به تو (نگاه)کنند🤣😩🤣😩.( امام خمینی رو قرص 💊).
آقا خیلی معذرت می خوام،کی به کنتور نزدیکه،یه زحمت بکش این طبره مزمن رو کلا از کنتور قطعش کن،چون هرچی دکمه powerش رو میزنم خاموش نمی‌شه.
بابا چی میگی هوشنگ کس مشنگ ابن سیخ کس میخ،کلا همون دو سه خط اول رو خوندم،سریع امدم بهت بگم بابا وقت کردی یه سر به خودت بزن ثواب داره،که خط چهارم خوندم فهمیدم کلا سرش خرابه،کار از این کارا گذشته،تعطیل بودن تو سرش به عید نوروز می‌خوره.اعتماد به سقف هم تو گاییدی،فقط یه چیزی دوستانه(البته خدا نکنه آدم یه همچین رفيقي داشته باشه) بگم که هواست رو خیلی جمع کن که آفتابه سوراخه،نرینی که برق ها اتصالی داره.

3 ❤️

852008
2022-01-07 03:04:52 +0330 +0330
E M

مزخرف

1 ❤️

852013
2022-01-07 03:16:58 +0330 +0330

کیر کیان ایرانی تو کونت اخرم کیر مختار تو دهنت همون ملیحه و اجدادت کستان نوشتی مرد کستان کمتر شیشه بکش مغزت کلا بووووووم بگا رفته

3 ❤️

852030
2022-01-07 04:35:00 +0330 +0330

یعنی خاک بر سره اون رفیقاتون.
تو اگه با من رفیق بودی که خدا اون روز رو نیاره روزی ۳بار خودتو وشبی ۶بار ملیحه جونتو از کون مورد گایش قرار میدادم آخرش هم باید تا چندساعت کف پاهامو لیس میزدید. کسکش روان پریش برو کونتو بده انقدر منم منم درآوردی حالم داره بهم میخوره نکبت

1 ❤️

852033
2022-01-07 04:48:59 +0330 +0330

الان هدفت چی بود این چیزها رو نوشتی ؟؟؟

0 ❤️

852041
2022-01-07 05:44:58 +0330 +0330

کل داستان ده خط نبود. بقیش خودستایی بود

0 ❤️

852054
2022-01-07 08:24:17 +0330 +0330

با اختلاف یکی از مزخرف ترین داستانایی که خوندم…چقدر گوه خوری از خود بابا انمون گرفت‌…بی سر و ته چندش با اون دیالوگای بینتون اه اه یعنی اههههه

0 ❤️

852055
2022-01-07 08:47:01 +0330 +0330

چقدر بده ادم پارتنرش بی کلاس باشه و شخصیتش کامل نشده باشه کسی که نظر دیگران براش مهمه کسی که خیلی وابسته خانوادشه کسی که عصبیه و کسی که شکاکه 😑😑

0 ❤️

852056
2022-01-07 08:56:05 +0330 +0330

قامت روان و خوبه ولی چرا اینقدر چوس کلاس گذاشتی معلوم نیست

0 ❤️

852067
2022-01-07 10:31:58 +0330 +0330

کیان عزیز زیادی شما و ملیحه تخمی تخیلی فکر می‌کنین اما اگر یک داستان باشه با کمال میل میخونم اما اگر رابطه زن و شوهری این باشه حالم بهم میخوره کسی تا آین حد تخمی باشه. یعتی اگر خانم تو حالش بد باشه بخودش نرسه و آرایش نکنه تو محلش نمیگذاری؟ اگر اینطوریه تو با لوازم آرایش ازدواج میکردی نه یک انسان ، . ضمن اینکه گفتی بدون ثبت ازدواج توی شناسنامه باهاش زندگی میکنی ؟ خاک توی سر اون زن و تو هفت خط که میخوای فقط از یک زن سواستفاده کنی خوب بکنی و لذت ببری چند سال بعد بگی هرری برو خونه بابات من برم حالا با یک دختر ازدواج کنم اونم تازه پا به سن گذاشته و کسی دیگه اونو نمیپسنده چون دیگه طراوت جوانی نداره. شاشیدم توی روشنفکری امثال تو اگر اینطوری هست . مسخره سودجو ‌. مرد یا زن اینطوری را باید خودم خشک خشک بکنم که نتونه راه بره مدتی. بچه عوضی

1 ❤️

852071
2022-01-07 10:57:48 +0330 +0330

نوع قلمت مشخصه که نویسنده خوبی هستی ولی به نظر من که کل داستان ساختگیه که البته اشکالیم نداره.
در هر صورت ممنون که سرگرممون میکنی

0 ❤️

852101
2022-01-07 17:14:58 +0330 +0330

اه اه ، باشه آقا شما و ملیحه خانم با ارزش ، بهترین ، بالاترین، اصلا پادشاه پادشاهان ، اصلا کینگ تمام جهان ، جهان نه بگو جهان کائنات ، ولمون کن عزیزم برو خدا پدرتو بیامورزه ، عقده و حقارت و کمبود شخصیت داره توی کلمه به کلمه نوشت شما موج میزنه، به شما توصیه میکنم جناب ارزشمند با کمالات حتما یسر به یک روانپزشک خوب و یک مشاور کارکشته بزنید

0 ❤️

852334
2022-01-08 21:04:20 +0330 +0330

نه لایک دادم ونه دیس اوایلش که به تعریف ازخودت ودوست دخترت گذشت باید اسمش رو میزاشتی فانتزی نه تابو

0 ❤️