یه مربی کامپیوتر داریم تقریباً یکساله داره در موسسه من تدریس میکنه…خیلی سفید وخوشگل ولی با حجاب… روز اولی که اومد ازش مدارک خواستم تمام صفحات شناسنامه دیدم متاهل و شوهر داره منم خیلی پیگیرش نشدم… می گفت شوهرش سربازی رفته…ولی جالب بود با اینکه هم اینستا و هم تلگرامش داشتم هیچوقت عکس دونفره یا عاشقانه ای ازش ندیدم . با اینکه تازه عروس بود…تا اینکه سه ماه قبل خواستم بیمه ش کنم… گفتم این فرم رو باید شوهرت امضا و اثر انگشت بزنه… اولش جا خورد . فرداش فرم رو آورد … گفتم مگه شوهرت سربازی نیست. گفت چرا دیشب اومده مرخصی… ولی اثر انگشت ش کاملاً مشخص بود ریزه و دخترانه زده بود… شک کردم. گفتم بشین کارت دارم… ببین ما اینجا صداقت اولین شرط کاری مونه ولی به نظرم شما داری یه چیزی رو پنهان میکنی… الان یکساله تو جای من داری کار میکنی شوهرت حتی یه بار هم نیامده سر بزنه الان هم الکی خودت امضا و انگشت زدی … یا راستش بگو یا خوش اومدی… زد زیر گریه که تو رو خدا منو اخراج نکن اگر راستش بگم… گفتم بگو… گفت الان دو ساله طلاق گرفتم ولی نه من نه شوهرم در شناسنامه ثبت نکردیم… فقط محضری بوده… چون من میدونم به زن مطلقه چه نگاهی دارن مردم یا کار نمیدن یا اگر میدن چیز دیگه ای هم ازش میخوان… من واقعا به پول احتیاج دارم و زن تنها با مادرم هستم… گفتم پدرت چی شده… گفت اونم طلاق گرفته… نمیدونم چی شد بغلش کردم… و به راحتی اومد بغلم… یه کم بهش دلداری دادم که نگران نباشه… اگر کارت رو درست انجام بدین همینجا ماندگاری… اونم تشکر کرد… از فردا رفتارش کاملا تغییر کرد… دیگه جلو من چادر رو گذاشت کنار و لباس تنگ یا باز می پوشید… یه روز داشتیم پشت سیستم آمار بچهها در میآوردیم… هی شیطنت میکرد. بهش گفتم سمانه الان دو ساله طلاق گرفتی پس نیازی جنسی ت رو چکار میکنی… چون میدونم … با این حجابت دوست پسر نداری… اهل خود ارضایی هم نیستی …پس چکار میکنی. دیدم سرخ شد از خجالت و گفت هیچی سعی میکنم بهش فکر نکنم. گفتم نمیشه که… بالاخره یه نیازه مثل غذا خوردن راستش بگو… گفت آره واقعا بعضی وقتا گر میگیره بدنم و حرارت م بالا میره… دیگه خودم یه کاریش میکنم… گفتم ای بلا یعنی چکار میکنی…
خندید و گفت وا… خب همین کاری که همه میکنن… گفتم خودارضایی ؟؟؟… خندید و چیزی نگفت… گفتم بذار من یه پیشنهاد برات دارم از اون خیلی بهتر… گفت چیه… گفتم تا حالا ویبراتور استفاده کردی؟گفت نه چیه… گفتم بذار نشونت بدم… رفتم تو سایت چت اوربیت و چت های آنلاین سکسی رو براش آوردم… یه دختری ویبراتور صورتی گذاشته بود رو کسش و داشت جیغ میزد و حال میکرد… دیدم چشم از مانیتور برنمیداره… گفتم نظرت چیه… گفت عجب چیزیه… کیرم حسابی راست شده بود و داشت شلوارم رو پاره میکرد… یه جوری جا باز کردم تا قشنگ معلوم باشه و ببینه… یه چت دیگه از قسمت کاپل ها باز کردم یه پسره داشت دختره رو داگی میکرد… با کیر سیاه و کلفت و دختره هم روسی و سفید بود… اینو که گذاشتم یه نفس عمیق کشید و فهمیدم دیگه وقتشه بچسبونم نون رو به تنور داغ… گفتم حالا نظرت چیه…گفت عجب کیری داره… گفتم . عجب کسی میده دختره… دیگه حرفی نزد و دستش رو گذاشتم رو کیرم… گفتم میخوای؟… یه خنده کرد و سرش انداخت پایین و میفهمید م داره میمیره از شهوت زیاد چون چشماش سرخ شده بود نفسش تند… کشیدمش سمت خودم و لب گرفتم حسابی همراهی میکرد و کیرمم میمالید… خیلی سریع هر دو لباس مون رو کندیم و افتادیم به جون هم… اون محکم کیرم رو .
میمالید و پشتم رو چنگ میزد منم سینه های سفید و سفت ش رو میخوردم و گاهی هم دست میبردم تو شرتش و انگشت میکشیدم چاک کسش… … ترشحات سفیدی روی شرت سیاه ش نشسته بود و صندلی خیس شده بود از آب کسش … گوشه شرتش رو کنار زدم و با زبان یه لیس بلند از سوراخ کسش تا چوچوله ش کشیدم که سرم رو محکم گرفته بود و یه لحظه لرزید و بدنش قفل شد… و یه جیغ بلند کشید و بیهوش شد… یه ارضای عالی داشت… صبر نکردم حالش بهتر بشه… تو همان حالت خواب و بیداری سر کیرم رو آرام فرستادم تو کسش… که باز هم جیغ زد و یه جووووون بلند کشید… و تو چشمم نگاه کرد و گفت…لعنتی داری با من چکار میکنی دارم میمیرم از خوشی… چه حالی داره… بکن… تندتر بکن …جرم بده… اصلا عجله ای نداشتم…گفتم تلافی دو سال بی کیری رو میخوام برات جبران کنم… حالشو ببر…
پاشو انداختم رو شانه م و تلمبه میزدم تو کس صورتی ش… .پوزیشن عوض کردم و روی همان صندلی دمرش کردم… کون سفید و گرد و چاقش با سوراخ تنگ و کس صورتی آکبند جلو چشمم بود
کیرم رو گذاشتم تو کسش و خودش دستم رو کشید و گذاشت رو سینه ی ۸۵ش… با انگشت فاک سوراخ زیبای کونش رو انگشت میکردم عملا داشت گریه میکرد دیگه… حسابی براش تلمبه زدم و با یه آه بلند آب م روی کونش خالی کردم… هر دو بیحال افتادیم تو بغل هم… حسابی بوسم میکرد و قربون صدقه م میرفت… گفتن… حال کردی حسابی؟عجب کوس تنگی داشتی… گفت کوسی که دو ساله کیر نخورده دیگه تنگه دیگه…دو تایی خندیدیم … پا شدم براش قهوه گذاشتم و ازش قول گرفتم که با هام بمونه… چند ماهی هفته ای سه .چهار بار میکردمش … یه بار گفت عشقم بین چیزی بگم بدون تعارف جواب بده من ناراحت نمیشم… گفتم چیه… گفت مامان میخواد پنجاه تومن وام بگیره کسی رو نداریم برای ضمانت… قبول میکنی ضامن بشی… گفتم آره .بخاطر تو… گفت ممنونم برات جبران میکنم… اون روز حسابی برام ساک زد و حال داد بهم… فرداش با مامانش قرار گذاشتم تو بانک … تا دیدمش هنگ کردم… بس زن خوشگل و جا افتاده ای بود… حدود ۵۰سال بنظر میرسید ولی سفید و خوشگل و قد بلند… با خودم گفتم از همچین کوسی باید همچون دختر خوشگلی هم بیاد بیرون… از همونجا نقشه کشیدم باید اینم بکنم… سمانه فهمید جا خوردم… گفت آقای مهندس مامانم هستند احوالپرسی کردیم و حسابی از من تشکر کرد که برای دخترش کار درست کردم… بیچاره نمی دونست که چند ماهه دارم دخترش رو جر میدم… گفتم قابلی نداره… امضاهای وام رو کشیدم و با اینکه دسته چک باهام بود بهش گفتم یادم رفته بیارم اگر ممکنه عصری بیان موسسه بهتون بدم…گفت باشه مشکلی نیست… عصری که اومد رفتم در رو بستم و برگشتم تو دفتر … نفهمید که در رو بستم… گفتم بفرمایید بشنید براتون چای بیارم. اولش که تعارف الکی ولی نشست… اون حجم از کون واقعا جا نمیشد تو صندلی… اسبی بود… چک رو امضا کردم… ولی بهش ندادم… گفتم خانم صفایی از خودتان بگید… چکار میکنید… گفت والا آقای مهندس خودتون که بهتر میدونید احتمالا سمانه بهتون گفته… حدود شش ساله طلاق گرفتن از شوهر معتادم این دختر هم که بخت ش سیاه بود عین خودم… الان با کلی مشکل و اجاره خانه ماندیم… گفتم درست میشه انشالله… گفت مرسی که شما هوای ما رو دارید… گفتم خواهش میکنم…ولی حیف شما خانم به این زیبایی که تنها بمونید… یه فکری برای تنهایی تون بکنید… خودش فهمیدم جا خورد…ولی ناراحت نشد. گفت ای بابا مهندس… از من گذشته دیگه این شیطونی ها … گفتم نگو … اگر شما راضی باشید یه مدت صیغه بشیم هم شما تنها نباشی هم من از همنشینی با شما لذت میبرم… خندش گرفته بود… گفت مهندس فکر نمیکردم اینقدر لاس زدن و مخ زدنت عالی باشه… گفتم این یعنی اوکی دادی… گفت قبلت…
بیچاره نمیدونست رو همون صندلی که نشسته دخترش رو چند بار گاییدم… فاز مذهبی گرفتم و صیغه رو خوندیم… درحالیکه نمیشه همزمان مادر رو دختر صیغه کرد … ولی کیر که راست میشه باید غذاشو داد… جاتون خالی بچهها… همونجا لختش کردم… بدن کاملا جا افتاده و زنانه با حجم کون فوق العاده… و سینه های کمی افتاده… انگار خانوادگی اینا کسشون تنگ بود… دیگه جزییات گاییدن مامان سمانه رو نمیگم که طولانی میشه… الان چند ماهه هفته سه بار دختر رو میکنم و دو بار مادر دختر رو و هیچکدام هم از دیگری خبر نداره… ولی اونقدری که گاییدن مادره حال میده و حرفه ای کار میکنه …گاییدن دخترش حال نمیده
👍
نوشته: الکس
میدونی مهندس الان مادرت داره ک ص میده و تو داری ک ص میگی
تو همون کچله معروف نیستی؟
اسمت چی بود؟ عمو جهانی؟ عمو جیانی؟ عمو جانی؟
…
د آخه کونبچهی جقی، این آپشنی که میگی هم واسه خود شخص عمو جانی قفله و هم واسه جندههای محلتون که اینجوری وا بدن و دربهدر کیر باشن
من همیشه حسی درمورد داستان ها نظر میدم
بنظرم این داستان کس و شعری بیش نبود ک از ذهن بیمار یه جقی تراوش شده بود
خوبه دیگه به این سرعت مخ میزنی برو تو کار سلبریتی مخ بزن استعدادتو برای آدمای معمولی هدر نده
توی موسسه، اون هم پنجبار در هفته؟
اصل داستان:
جایی میره برای استخدام، بهش میگن بکش پایین شلوارت رو. میپرسه چرا؟ میگن از شروط استخدامه.
ایشون هم کون پنبهای نرم سفید که داشتن مو، قاچاق محسوب میشد.
خلاصه!
الان شش ساله از در که وارد میشه از آبدارچی بگیر تا مدیرعامل، ساعت کاریش رو پر میکنن و هرعصر، شاد و گشاد برمیگرده خونه!
تمام مانیتورهای تمام موسسات حوالهت بادا ابله گشاد متوهّم الدنگ خالیبند!!
حیف نمیتونم حرف دلمو نظر بدم چون ادمین مسدود میکنه ولی تو که راس میگی …
اره مامان توام هر ۸ ساعت ی بار ب من میده
درود به شما، داستان رو با اینکه کامل نخوندم ولی اصلا باور پذیر نیست؛ یه زنی که یک سال چادر میپوشه فقط بخاطر اینکه یک راز رو به شما گفته طرز لباس پوشیدنشو عوض نمیکنه. یجوری گفتید انگار کلا فقط واسه شما چادر میپوشید و بقیه اهمیتی نداشتن😕
مهندس ببین این مادر دختره تو رو کردن که تاحال خودت این طور کون نداده بودی ۵۰ میلیون رو گرفتن و الفرار تو موندی و بانک چون کونت میسوزه
مادر ج مگه کمرت به قنات وصله !!!؟
بعدشم این خاطرات که گفتی ماله عمو جانی بود نه تو چاقال جقی
بابا الکس چه اسمیه گذاشتی رو خودت ،تو عموجانی هستی
چاخان یه چشم نظر بنداز دور کیرت یه کیلو اسپند هم زیرش دود کن چشم نخوره
تازه عروس بود بعد دو ساله که طلاق گرفتن😮 شمارو نمیدونم ولی منکه پشمام ریخت😂
عن مغز برای چی شوهرش باید برگه امضا کنه واسه بیمه؟ چیزی رو بلد نیستی کس نگو شاش شغال تو دهنت
افکار آبدارچی موسسه است ، خب دیو اولش بزن فانتزی ، انقدر فحش نخوری ، تازه تو فانتزی هم بلند پروازیه همچین حرکتی
صابون به دست حموم تو شهوانی برای ما عمو جانیه
کارمند بانک خشکل نبود لختش شکنی یوقت
هر کی و دیدی گرفتی کردیش ، خدایی من چند خط بیشتر نخوندم مارو نکنی
عمو جانی را شنیده بودیم
اما عمو چونی( کونی) را اولین باره میبینیم
طرف چادری بود از پیشنهاد های جنسی کفترهایی مثل توواهمه داشت بعد دران واحدبغلش کردهیچی نگفت فرداش بالباس تنگ اومد یه فیلم سوپرگذاشتی تحریک شدباهات سکس کردبروکیرم تواول واخروهست ونیستت
داستان خوبی بود
یکی بیاد تل منو بیاره سر حال😍💦
تو کردی و ما هم باور می کنیم که تو کردی. عامو جمع کن این الکس بازی ها رو و جلقکت را بزن.
تا الان فک میکردم کس کردنیه ولی با خوندن این داستان فهمیدم عمری تباه بودم و کس گفتنیه
مثه همین داستانی ک تو گفتی
کم کس بگو مومن
خب
بعدش مادره رفت ، خاله هه اومد ، اونم کردیش
بعد خاله هه رفت ، مادر بزرگه اومد ، اونم گاییدی
اونوقت عمه هه اومد ، اونم گاییدی
آلکس جون ، داداش یه وقت ما رو نکنی
جق آن هم همراه بامجازی چگونه مخ این گوزپیچ شده
انچه که دیدیم کسی بخواهدزن خودش راآن هم شب جمعه بگاید کمترینش بایدکلی مقدمه چینی وتدارک ببینی ازجاومکان ووعده و آرامشو پریود و…و گرفته تاداشتن خیلی موارد
ان وقت این جناب با… همه راردیف کرد.جق چه کارا که میکند
آخه ابی بی کیر مثل افغانی ها که کل عمرشون به دادن میگذره چرت و پرت تلاوت کردی دسته چک برای چی بود اصلا تا بحال ازجلو بانک نه توی بانک رفتی بعد گفتی عصر بیا دفترم دخترش تو کونت بود
دوباره داستانتو دیدم
دوباره کیر خرِ اسبِ آبی دهن بابات که اون شب واسه حال بیشتر با کص ننهت ریخت توش و توئه عنمغز ساخته شدی
بابات جای اینکه آبش بیاد گوهش اومده
اینا رو گفتم که یه چیز متفاوت از کامنت قبلی گفته باشم و تکرار مکررات نشه
تو هم دیگه داستان ننویس که تصورات ذهن پر از جقت رو کسی نخونه تا تکرار مکررات نشه
جقی
همون اول ک گفتی بغلش کردم دیگه ادامه ندادم و فهمیدم کسشعره
پس بگو تو استاد عموجانی بودی عاموووو کونکش اگه مارونمیکنی تا یه نظر بدیم
میدونست بگه طلاق گرفته جور دیگه نگاش میکنن بعد بهت گفت خودش چادرو گذاشت کنار و گفت بیا بزار تو کصم.عمو جانی کی بودی تو کونی