تلخ شیرین برای من (۱)

1399/10/12

نکته داستان همجنسگرایه و تصویر سازی جنسی خیلی کمی داره

وقتی وارد دانشگاه شدم دو سالی میشد که دیگه از احساسم باخبر شده بودم مخفی کردن احساسم این کار راحت بود برام دیگه کاملا یاد گرفته بودم تو دانشگاه دوستای زیادی پیدا کردم که تقریبا هفته ای یکبار رو باهم بیرون بودیم اوایل یه اکیپ بزرگ بودیم اما هرچی جلو تر میرفت از تعدادمون کم میشد حرف ها مشکلات رابطه های شکست خورده عامل اصلی کوچکتر شدن جمعمون بود الان دیگه 5 نفر دوست بودیم که رابطمون تو این سه سال محکم تر شده بود دوتا دختر دوتا پسر + من . اون چهار نفر دیگه باهم تو رابطه بودن از معدود روابطی بود که تو این مدت حفظ شده بود همیشه به رابطه هاشون غبطه میخوردم خودم هم آرزو همچین رابطه ای رو داشتم اما …

تو دوران دانشگاه با دختر های زیادی بودم اما نمیتونستم رابطه رو حفظ کنم دلیلش هم مشخص بود از لحاظ عاطفی و فیزیکی هیچ کششی بهشون نداشتم برای همین زود تموم میشد اکثرا هم بدونه جنجال تموم میشد .
اینها گذشت الان من تو این نقطه بودم بخاطر ظاهر و اندام خوبی که داشتم تو دانشگاه کم دختر نبود که میخواست با من باشه تو همه نگاها نگاه های همیشگی زهره رو بیشتر روی خودم حس میکردم زهره یکی از کسایی بود که اوایل تو اکیپ ما بود بخاطر اندام چهره خوبش هم پسرهای زیادی دنبالش بودن چند بارهم وارد رابطه شده بود اما رابطه های اینم زیاد دوام نداشت. کم کم داشتم فکر میکردم که شاید زهره هم همجنسگرا باشه اما وقتی یاد نگاه هاش به خودم می افتادم نظرم عوض میشد چند باری سعی کردم باهاش صحبت کنم اما همیشه بی محلی میکرد تو تلگرام هم چند باری پیویش رفته بودم اما برعکس بقیه دخترها سریع گفتگو رو تموم میکرد. این نگاه های همیشگیش این رفتارش این دوگانگی برام قابل هضم نبود.

با شروع کرونا مجازی شدن دانشگاه دیدارمون کم شد بخاطر کارهم فرصت بودن تو مجازی هم خیلی کم داشتم تابستون بود دانشگاه تعطیل . تو یکی از این روزها تو یه گروهی دعوت شدم وقتی نگاه کردم بچه های دانشگاه توش بودن . اسم گروه مهمونی پنجشنبه بود تو اعضا گروه زهره هم بود و چندتا پسر که میتونم بگم روشون کراش دارم اما چه فایده که نمیشد هیچ وقت ابرازش کرد.

تصمیم داشتم به مهمونی برم پنج شنبه رسید ارایشگاه رفتم اماده شدم رفتم سمت لوکیشن یکم زود رسیده بودم نشسته بودم تو تلگرام چت میکردم اکثر چت هام تو تلگرام با دوستای همجنسگرام بود و البته همیشه تعداد زیادی پیوی باز نشده داشتم که اکثرا از گروه های گی که توش بودم داده شده بود .
همینطور که درحال چت کردن بودم متوجه اومدن زهره هم شدم با یه سلام معمولی به کار خودم ادامه دادم تا اینکه دیدم از کنارم دارن یه مبل سه نفره رو چند نفری رو از پله بالا میبرن. که بخاطر سنگینی کم مونده بود بیوفتن که وقتی من با این صحنه مواجه شدم سری بلند شدم رفتم کمک از پله ها بردیم بالا برگشتم وقتی یکهو چشمم به گوشی روی میز افتاد تعجب کردم اصلا یادم نبود گوشی رو روی میز گذاشتم گوشی رو برداشتم و صفحه قفل بود خیالم راحت شد .

همه چیز خوب بود مهمونی شروع شد تو مهمونی متوجه نگاه های یکی از هم کلاسیهام شده بودم قبلا هیچ وقت اینطور سنگین نگاهم نمیکرد مهمونی تموم شد سوار ماشین شدم که یکدفعه زهره اومد تو ماشین کنارم نشست گفت شایان که میشناسی گفتم اره . یکم سکوت کردو گفت: وقتی رفتی کمک دیدم داره با گوشیت ور میره تو مهمونی هم حواسم بود چشمش رو تو بود این حرف که زد سرم سنگین شد بدنم لرزید ترس همه وجودمو گرفت. زهره نگاهم کرد گفت اروم باش ایشالا چیزی نمیشه اینو گفت پیاده شد نمیدونستم چیکار کنم مغزم کار نمیکرد. قطعا چتامو خونده حتما فهمیده گی هستم خدایا چیکار کنم اشکم در اومد کاش نمیومدم به این مهمونی مزخرف تو سرم هزارتا سوال بود شایان حالا میخواد چیکار کنه چرا زهره گفت ایشالا چیزی نمیشه نکنه اونم فهمیده نکنه شایان به همه گفته خدایا چیکار کنم حالا بایدبا شایان حرف بزنم یا نه ؟ خدایا کمکم کن . ماشین روشن کردم رفتم تو راه ماشین شایانو دیدم تنها بود تو ماشین. استرسم بیشتر شد نمیدونستم چیکار کنم شایان چراغ داد بهم چندتا بوق متوجه شدم منظورش اینکه وایسم زدم بغل اونم پشت سرم وایساد پیاده شد اومد سمت ماشین ترس همه وجودم گرفته بود سوار ماشین که شد وقتی نگاهم کرد گفت چرا رنگ روت پریده چیشده ساکت بودم به جلو زل زدم نمیدونستم چی باید بگم . خودش گفت: محمد جان عزیزدلم … وای یعنی چی عزیز دلم این همیشه میگفت داداش خدایا چیکار کنم استرسم بیشتر شد نمیدونستم التماسش کنم به کسی چیزی نگه یا خودم بزنم به اون راه. شایان ادامه داد گفت عزیز دلم تو چیزی …!ععععع منظورم چیزه…!!.. اونم انگار نمیدونست چطور حرفشو بزنه . خودم رو جمع جور کردم گفتم چیشده شایان .

گفت تو گی هستی؟

اینو که گفت دوبار شوکه شدم دنیا رو سرم خراب شد ولی الان وقتش نبود خودمو ببازم خودم جمع کردم خندیدم گفتم من؟ گی خخخخ چی میگی بابا. گفت انکارش نکن من همه چیزو میدونم …
گوشیت…
حرفش رو خورد حالا هرچی انکارشم میکردم فایده نداشت گفتم :خب که چی چی میخوای بگی؟ گفت: یکی از دوستام خونه مجردی داره و الان هم نیستش .
دوهزاریم افتاد هیچی نگفتم بیرون نگاه کردم دیدم که زهره با ماشین از کنارم رد شد داشت منو نگاه میکرد. دهنم خشک شده بود برگشتم به شایان نگاه کردم

  • گفتم گمشو پایین
  • گفت : محمد اروم باش
  • فقط گمشو
  • بهتره اروم باشی و بفهمی چی میگی گوشیش رو از جیبش در اوارد یه چیزی نشونم داد . فیلم گرفته بود از چتام عکس های بدنم که ت گوشیم بود فیلم گرفته بود . گفت ببین بهتره باهم کنار بیایم . بریم خونه منم همچیزو فراموش میکنم کسی هم چیزی نمیفهمه گوشی رو از دستش قاپیدم که فیلم پاک کنم یه مشت زد توصورتم گفت احمق اینو پاک کردی . فکر میکنی فقط همینه برای اون یکی گوشیم که تو ماشینه هم فرستادم بهتره دنبالم بیای.
    خشکم زده بود مجبور بودم باهاش برم پشت ماشینش راه افتاد رسید به خونه پارک کردم بدونه هیچ حرفی پیاده شدم رفتیم تو نمیدونستم چه میخواد بشه خیلی ناراحت بودم داشت بغضم میترکید دست شویی رو نشونم داد گفت: برو رفتم برگشتم دیدم فقط شورت تنشه

(یکم از شاین بگم شایان یکی از اون پسرهای جذاب دانشگاست وگردن بدنش دستش تاتو زیادی داره بدن خوب خوش فرمی هم داره تو دانشگاه دوست دخترهای زیادی داره همه رو بعد از چند بار سکس ول کرده بود جوری که دیگه همه اینو شناخته بودن دختر ورودی های خودمون دیگه سمتش نمیرفتن و یک از اشخاصی بود که باعث به گا رفتن اکیپ شده بود. والان دیگه فقط دخترهای ورودی جدید رو مخ میکرد که هنوز نمیشناختنش. والبته یکی از کسایی بود که من روش کراش داشتم)

تو اون لحظه اصلا دوست نداشتم باهاش سکس کنم ازش متنفر بودم هیچ وقت مجبور نشده بودم با کسی بدونه اینکه بخوام سکس کنم رفتم نشستم گفتم حالا میخوای چیکار کنی؟ مگه دختر کم دورت هستن ؟ کلی حرف زدم اونم فقط گوش کرد وقتی از حرف زدن خسته شدم

گفت ببین محمد من دورم دختر هم باشن الان تورو میخوام نمیخوام اذیتت کنم. باهم سکس کنیم فیلم هارو پاک میکنم دیگه هم چیزی ازت نمیخوام تو بخیر منو بسلامت
من اصلا دوست نداشتم تو اینجا با این وضعیت سکس داشته باشم از طرفی هم استرس داشتم نکنه فیلم بگیره اینجا دوربین داشته باشه داشتم مدام اینور اونور رو نگاه میکردم که شایان فهمید اومد سمتم لبامو بوسد گفت نگران نباش دوربینی نیست خودمم نمیخوام کسی تو دانشگاه بفهمه که با پسر سکس کردم پس اروم باشو خودتو به من بسپار دوباره شروع کرد به خوردن من هیچ کاری نمیکردن فقط نشسته بودم که کارشو کنه به خوردن لبام ادامه داد لباسمو در اوارد بدنم هم لیس زد و خورد بلند شد وایساد کیرش کاملا راست بود شورت کشید پایین بدونه اینکه چیزی بگه مالیدش به لبام پیش ابش اومده بود میمالیدش به لبم صورتمو با دستش گرفت بالا یه نگاهی به چشمام انداخت کیرشو فرو کرد تو حلقم سرم رو با دستاش گرفته بود تو دهنم عقب جلو میکرد کیرشو
چند بار عق زدم نشست رو مبل و گفت شروع کن کیرش حدودا 17 بود خیلی هم کلفت نبود ولی فوق العاده خوش تراش نرم منم براش ساک زدم کاملا بدونه حس میخوردم ولی اصلا براش مهم نبود ازم خواست تخماش پاهاشو لیس بزنم منم گوش کردم فقط گوش میکردم وقتی خسته شدم بلند شد انداختم رو مبل شروع کرد به خوردن پشتم باتمام ولع میخورد تو سوراخم زبون میزد کاندوم رو کشید ژل زد چند بار کیرشو کوبید رو سوراخم کم کم داد تو خیلی دردم گرفته بود ولی صدام در نیومد خدا خدا میکردم زود ابش بیاد تموم شه همینطوری که عقب جلو میکرد گفت محمد همکاری کن توام من حرفی نزدم میگفت: بزار به جفتموم حال بده ادم باش .
گفتم: برای تو حیون نمیشه ادم بود کارتو کن و خفه شو.
کیرشو کشید بیرون بلندم کرد گفت ببین من خیلی وقته دوست داشتم لباتو بخورم نوازشت کنم بغلت کنم همیشه وقتی کنارهم بودیم عطرت دیونم میکرد از همون وقتی که دیدمت حس بهت داشتم الان میدونم خیلی بد شروع کردیم ولی لازم نیست بد تمومش کنیم . این حرف هارو که میزد من اصلا از تنفرم نسبت بهش کم نشد فقط از ترس اون فیلم همون کاری که خواست کردم باهاش سکس کردم
خوب سکس میکرد وقتی همکاری کردم اصلا دردی نداشت من هم خودم خیلی حشری شده بودم کیرم راست راست بود سایز نسبتا بزرگی هم دارم (21cm) وقتی سرپا داشتیم سکس میکردیم دستش رو ژل زد برام جق زد ارضا شدم چند دیقه بعد اونم ارضا شد وقتی ارضا شد ازم لب گرفت و حسابی بوم کرد گفت فوق العاده ای پسر

فیلم رو پیشم از گوشیش پاک کرد اون یکی گوشی رو هم اوارد گفت تو این یکی نریختم منم گوشش رو گرفتم تمام گشتم که مبادا باشه
تقریبا ساعت سه نیم بود پاشدم برم خیلی میخواست باهام حرف بزنه تا ارومم کنه . به حرفاش توجه نمیکردم رفتم خونه وقتی رسیدم خونه فقط گریه کردم ر یه دوش گرفتم تا بوش تا اثارش رو از رو خودم پاک کنم تو هموم اشک میریختم بدنم رو با تمام قدر صابون میزدم. صبح که از خواب بیدار شدم اصلا حوصله سرکار رفتن نداشتم (جمعه بود ولی تعطیل نبودم)
تلگرام چک کردم دیدم زهره پیام داده حالمو میپرسه ازم میپرسید چیزی تو گوشی داشتم که نباید کسی ببینه منم گفتم نه ولی معلوم بود که باور نکرده چون هرکسی حالمو بعد از شنیدن این خبر میدید میفهمید کلی چیز توش هست

از اون روز به بعد رابطم با زهره هروز روز بیشتر بهتر میشد تقریبا دوستای خوبی شدیم زهره هیچ وقت ازم نخواست رابطه جدی داشته باشیم همیشه خودش رعایت میکرد منم که کلا حس جنسی بهش نداشتم .

چند روزی از اون ماجرا گذشته بود شایان بهم پیام داد خواست همو ببینیم منم اصلا جوابشو نمیدادم چتش رو پاک میکردم یه چند بار که پیام داد تو تلگرام بلاکش کردم زنگ زد جوابش رو ندادم اونجا هم بلاکش کردم تا اینکه واتساپ پیام داد لطفا جواب بده . بعد همون موقع زنگ زد از واتساپ جوابشو دادم کلی خواهش التماس که همو ببینیم صحبت کنیم من گفتم نه قطع کردم قطع که کردم تماس تصویری گرفت جواب دادم, داد زدم حالیت نیست گفتم نه یهو گریش گرفت گفت ببینیم همو وقتی دیدم گریه میکنه !!! این پسر که مظهر غرور جذبه دانشگاه بود قبول کردم ببینمش قرار گذاشتیم تو یه پارک دیدمش ازم معذرت خواهی میکرد میگفت از بس تو فکرت بودم همشه میخواستم ماله من باشی همیشه با هرکی سکس میکردم چشمامو میبستم تو تصورم تو بودی همیشه میخواستمت ولی نمیدونستم چطور بدستت بیارم وقتی دیدم گوشیت گذاشتی رو میز بخاطر حسی که بهت داشتم حس کنجکاوی نذاشت که سمت گوشیت نرم وقتی برداشتم چتاتو دیدم خیلی خوشحال شدم گی هستی و من احمق احمقانه ترین فکر برای بدست اواردنت اومد توسرم همیشه میترسیدم بیام سمتت نخوای منو چندبار با اکانت فیک پسر اومدم پیویت تا ببینم نظرت چیه ولی اصلا چت رو بازم نکردی الان احساس میکنم برای همیشه ازدستت دادم محمد بهم یه فرصت بده تا هم جبران کنم هم عشقمو بهت ثابت کنم .چند دقیقه ای سکوت شد پاشدم بدونه خدافظی رفتم اونم چیزی نگفت توفکر فرو رفتم حرفاش کارش برام حل نمیشد نمیتونستم اون فشاری که تو اون چند ساعت فشاری که بعد از اون روز روم بوده رو فراموش کنم به ابراز علاقش بدونه توجه گذشتم و از همجا بلاکش کردم بعد از اون اتفاقات زیادی برای من زهره افتاد که تو خاطرات بعدی براتون مینویسم

نوشته: mohamadkoo


👍 6
👎 2
8501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

784299
2021-01-01 00:47:44 +0330 +0330

دخترا رو میکرد چون عاشق تو بود؟ نمیتونست پسرا رو بکنه حداقل یه کم شبیه باشن؟؟ 😁

3 ❤️

784361
2021-01-01 06:34:10 +0330 +0330

تا آخر منو کشوند تا بخونمش … جالب بود

0 ❤️

784498
2021-01-02 04:15:02 +0330 +0330

نه،،،واقعا شما فول گی هستین،،،واقعا،،،،،میدونین برای چی؟چون فول گی ها خیلی،،،،خیلی مشکل روحی روانی دارن،،،،،و خیلی حساس اند،،،،،،و بلد نیستن با همه مسائل کنار بیان،،،خلاصه خدا به همه مون کمک کنه

0 ❤️

784549
2021-01-02 16:19:25 +0330 +0330

اخه وقتی خودت دوست داری کون بدی به یارو و اون هیچ تمایلی به تو نداره بعد میای فانتزیتو برای ما داستان میکنی.میخوای ادای تنگا رو در بیاری کون قسنگ

0 ❤️

789768
2021-02-02 18:05:52 +0330 +0330

عجب کاش منم میگاییدم 👀😂😂😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها