خاطرات گذشته رضا (۱)

1402/01/18

سلام دوستان
اتفاقی که میخوام واسه شما بگم حدود ده سال پیش اتفاق افتاده
اصرار ندارم بگم واقعی هست یا دروغ،ولی شما میتونی به عنوان یک داستان بهش نگاه کنی
البته اینجا اگر بگی تو حموم جق زدی هم بعضی میگن دروغ داری میگی و دنبال پشم زیر بغل مار میگردن
من تو یک خانواده کم جمعیت به دنیا اومدم
پدر و مادرم هر دو کارمند بودن
خواهر بزرگترم دانشجو بود و در شهر دیگه مشغول درس خوندن
در تهران و یک آپارتمان زندگی میکردیم
با کلی قرض وام خونه خریده بودیم،در کل زندگی معمولی داشتیم مثل خیلی های دیگه
همسایه روبرو ما هم تقریبا مشابه خانواده ما بود،تنها یک دختر به اسم مریم داشت
مریم به شدت لاغر اندام،ریزه میزه بودش میشه گفت اسکلتی با روکش پوست
من قدم حدود ۱۸۰ بود،وزن متعادلی داشتم و در هر فرصتی با دوستام فوتبال بازی میکردم
اسم من رضا هست،
من و مریم تقریبا از بچگی باهم بزرگ شدیم، اون موقع من نوزده سالم بود و مریم هفده ساله
پدر مریم آدم خشک،اتو کشیده ای بود بر خلاف مادرش که شوخ طبع و خیلی اجتماعی بود
از شانس گوه من مریم عین پدرش بود! همیشه هم تو سر کول هم میزدیم ولی چون تک فرزند بود خیلی لوس بار آورده بودنش
وقتی چهارده پونزده ساله شدیم کمی چشم گوشمون باز شدش پدر مادرش روی رابطه ماها کمی دقت بیشتری کردن
ولی بعد مدتی بیخیال شدن و کمتر گیر میدادن
برخلاف تصور شما اصلا تجربه سکس به درد بخوری با مریم نداشتم! بیشتر اس ام اس بود و چسناله هاش باید میخوندم،حرفهای صدمن یک غازش گوش میکردم
یک بار با کلی خواهش ازش خواستم ساک بزنه که اونقدر منت گذاشت غر زد که از دماغم در اومد،در حد لاپایی ارضا میشدم باهاش چون خیلی تنگ بازی در میاورد
مریم همکلاسی داشت به اسم مهسا، یک دختر تو پر،با کون گنده و سینه های درشت،هرچی مریم نداشت مهسا جفت جفت ازش داشت
خیلی هم بذله گو بودش ،بدون اینکه مریم بفهمه مخ مهسا رو زدم،الان که دارم به گذشته نگاه میکنم به مهسا میگفتی سلام عزیزم واست لخت میشد!
خونه ما اکثرا خالی بود،منم واسه کنکور میخوندم
دو روز بعد از اینکه با مهسا آشنا شدم اون رو آوردم خونه میشه گفت اولین سکس به درد بخور عمرم رو با مهسا انجام دادم
این دختر توی سکس از هیچی کم نمیزاشت
اوپن بود،داغ، از کوس کون بهت میداد و جوری ساک میزد که دیوونه ات میکرد،سینه های سفت و محکم ،یک دختر هفده ساله شدیدا داغ وحشی و از همه مهمتر تو مخی،تیغ زن نبود! تقریبا هم همیشه در دسترس بودش!
فکرش بکنید مثل سگ میگاییدمش ولی یک ساعت بعد از رفتنش زنگ میزد که باز میخواد
رابطه من و مهسا باعث شد همون رابطه نیم بند من و مریم سرد و سردتر بشه! مریم ادمی نبود که بی توجهی رو تحمل کنه! ولی اونقدر غرور داشت که واسه جلب توجه پا پیش نزاره
تا اینکه یک روز با مهسا قرار داشتم و سکس من تموم شدش و داشت میرفت مادر مریم مهسا رو توی پارکینگ دید از اونجایی که مریم خونه نبود سه سوت فهمید قضیه چی هست!
و این شروع داستان من بودش!
مهسا بهم زنگ زد و گفت اماده باشه چون مادر مریم خیلی شوکه شده بود با اونکه حرفی بهش نزذه ولی خیلی خیلی عصبانی شده بودش
چند دقیقه بعد رفتن مهسا ،مادر مریم که اسمش ملیحه بود زنگ در خونه زد!
قلبم اومد تو دهنم، رفتم دم در و بدون سلام و احوال پرسی بهم گفت لباس بپوش بیا خونه ما کارت دارم!!
من بدون اینکه حرفی بزنم گفتم چشم
توی اون چند دقیقه همه حرفهایی که باید میزدم رو جمع بندی کردم و رفتم خونه اش
مرگ یکبار شیون یکبار
ملحیه:رضا تو خجالت نمیکشی؟مگه تو با مریم نیستی،واسه چی با مهسا رو هم ریختی؟ من بهت اعتماد داشتم که اجازه دادم با دخترم رابطه داشته باشی، قرار نیست ازش سواستفاده کنی قلبش بشکونی!! توی این دوماه اخیر روحیه دخترم خیلی بد شده بود،از بس تودار هست دخترم که بهم چیزی نگفت،
ملیحه همچنان داشت از دخترش میگفت و اینکه چقدر کارم بد هست از این حرفها
بعد اینکه حسابی خالی شد گفتم: اخه خاله یه جوری میگی من از مریم سواستفاده کردم انگار دختری اش ازش گرفتم،یا توی این چندسال باهش سکس داشتم، یا بهش پیشنهاد ازدواجی چیزی دادم،چه میدونم تیغش زدم ،خدایی بگو من چه نامردی کردم تا جبران کنم! تمام اس ام اس هاش هم هست بگیر بخون!
ملیحه انگار شوک شده بود بدون اینکه بفهمه چی داره میگه یهو گفت: توی این چندسال اصلا نکردیش؟ (سریع خودش جمع کرد) یعنی هیچکاری نکردین!؟
از حرفش کمی خنده ام گرفت و گفتم: خاله ،مریم از قطب جنوب هم یخ تر هست! اگر اهل حال بود که مرض نداشتم با مهسا رو هم بریزم، مهسا هم هر وقت بخوام هست ،میاد میره کار به کارم نداره نه من میپرسم به غیر از من با کی هستی نه اون از من! حالمون میکنیم وقتی هم ارضا شدیم میریم سر کار زندگی خودمون! باور میکنی یک سر سوزنم ازم چیزی نخواسته؟ یک بلوز واسش گرفتم با هزار بدبختی ازم قبول کرد…

ولی مریم هر روز باید به درد دلهاش گوش کنی،اگر هم تو بخوای باهاش درد دل کنی میگه بهم استرس وارد نکن، بهش میگی بیا کمی خوش بگزرونیم قهر میکنه میگه تو منو واسه بدنم میخوای! شما باشی چه کار میکنی؟! والا من خودم به اندازه کافی دغدغه دارم قرار نیست مریم هم بهش اضافه بشه،
ملیحه کمی ساکت بودش باورش نمیشد که اصلا سکسی نداشتیم ولی وقتی بهش گفتم اس ام اس ها رو بخون تا حدودی مطمئن شدش دروغ نمیگم
بهم گفت: اخه همه چی که سکس نیست؟
من: ولی بدون اون مریم چه فرقی با خواهرم داره یا بقیه دوستام که پسر هستند؟ تازه من با اونها کلی شوخی میکنم و با هم بیرون میریم ولی فقط لازمه دستم بند باشه جواب زنگ مریم ندم تا دو روز زندگی واسم جهنم میکنه! خاله بچه که نیستیم من الان تو اوج جوانی و هیجان هستم تا یک حدی تحمل دارم
ملیحه: یعنی مهسا همه نیازت براورده میکنه؟ مهسا صمیمی ترین دوست مریم هست خودت میبینی که مریم با کسی جوش نمیخوره، این دختر هم با هزارتا بدبختی کنارش نگه داشتم که کمی اجتماعی بشه اگر بفهمه دلیل کم محلی ات مهسا هست دیوونه میشه، حالا تو هم اَد باید دست میذاشتی روی این دختره؟
من: خوب میگی چه کار کنم؟ حالا خوبه خودت دخترت از من بیشتر میشناسی! انصافا هرکی غیر من بود تا حالا با صدتا فحش بدبیراه یا سواستفاده ازش جدا میشد!! الان شما هرکاری بگی انجام میدم اصلا ریش قیچی دست خودت
ملیحه رفت توی اشپزخونه داشت چایی میزاشت ولی مشخص بود داشت فکر میکرد چه کار کنه
از طرفی دخترش بود که میدونست چه تحفه ای هست و از طرفی من بودم که اعصاب موندن با مریم نداشتم و فقط دنبال یک دعوا زرگری بودم که مریم واسه همیشه از زندگی و مغزم بیرون کنم، چون تجربه اولم بود و قبل مهسا فکر میکردم همه دخترها همینجوری هستند ولی مهسا به معنی واقعی کلمه در آرامش مطلق بودش! یک دختر شهوتی که توی سکس واسم هیچی کم نمیذاشت و حتی خودش پیش قدم میشد و اصلا هم بعد سکس تو مخ روانت نبود که فاز عاشقانه ازدواج ور داره
ملیحه با چایی اومد بیرون بهم گفت: رضا به جون مادرت قسم میخوری هرچی اینجا قراره گفته بشه همین جا چال بشه؟
من: به جون مادرم کسی به کسی چیزی نمیگم!
ملیحه : به مهسا بگو دیگه باهات نباشه البته توی پارکینگ وقتی دیدمش خیلی ترسیده بود فکر کنم سریع قبول کنه!
من: واسه چی خاله؟ اذیت نکن دیگه، واسه چی این کارو با من میکنی؟ من که نه شما نه مریم اذیت نکردم
ملیحه: میشه اینقدر بهم نگی خاله بگی ملیحه!!!
تو مریم رو با همین اخلاقش تحمل کن تا از بحران بلوغ و جوانی در بیاد من جبران میکنم نمیزارم اذیت بشی! به مهسا هم میگم مثل قبل بیاد خونه ما و مثل قبل با مریم باشه ،خواهش میکنم دیگه ناز نکن رضا جان!
کارد میزدی خونم در نمیومد
من: اخه ملیحه خانوم جبران چی؟ چرا اخه…
ملیحه وسط حرفم اومد و با کمی تندی گفت: وای پسر تو چرا اینقدر خنگی؟ تو مهسا رو کنسل کن من جاش واست پر میکنم،نترس از اون بهترم! اگر هم خوشت نیومد خودم یکی رو واست پیدا میکنم ولی تو فقط با مهسا نباش چون مریم یه جورایی شک کرده به خدا تحمل افسردگی این بچه و بچه بازی های بعدش ندارم
من که انگار آب یخ ریخته بودم روم هاج واج داشتم نگاهش میکردم، ملیحه متوجه حالتم شد و یک لبخندی رو لبش اومد و گفت:حالا چایی ات بخور برو خونه فکرات بکن
ولی من چایی نخورده خداحافظی کردم رفتم خونه
هنگ هنگ بودم! یک ساعت بعد مهسا زنگ زد و با صدای لرزان ازم خواست که فعلا رابطه نداشته باشیم،مطمئن بودم ملیحه بهش زنگ زده و کار خودش کرده ! مهسا دختر نازی بود و منم بهش گفتم باشه و برای اولین بار نیم ساعت باهاش حرف زدم و قربون صدقه اش رفتم بابت همه چیز ازش تشکر کردم، میشد صدای بغضش شنید ولی کاری نمیشد کرد خانواده مهسا کمی بسته بودن و اگر بو میبردن واسش بد میشد،
بعد اینکه قطع کردم ملیحه اس ام اس زد و فقط یک علامت سوال واسم فرستاد
منم بهش گفتم قبوله
بهم پیام داد فرداساعت ده جایی نرم،،اگه میشه یک هدیه کوچیک بگیر امشب به مریم بده از دلش،در بیار
منم همین کار رو کردم، وقتی هدیه رو به مریم دادم واسه اولین بار از خوشحالی بغض کرد و پرید تو بغلم! دو ماهی میشد که محل سگ بهش نذاشته بودم، توی پارک محل نشسته بودیم و بهم گفت تو این دوماه به رفتارش فکر کرده،دیده خیلی تحملش کردم و بابت خیلی چیزها ازم معذرت خواست
من: مریم خودت میدونی من آدم ازدواج و عاشقی نیستم، من تو باهم بزرگ شدیم منم مواظبت بودم دوست ندارم اذیت بشی
مریم: نه به خدا رضا!! من که نمیخوام گردنت بیفتم، فقط وقتی نبودی انگار یک چیز از زندگی ام گم شده بودش! اونقدر که داشتم میترکیدم

مامان فهمید بهش گفتم( کلا هر قضیه ای به مامانش مو به مو میگفت) اونم گفت وقتی بابا نیست حتی وقتی من هستم بیاید خونه ما، اصلا هم خجالت نکشید، میخواستم بهت بگم ولی دیدم حتی جواب سلامم نمیدی! مامان هم گفت خودش درست میکنه
توی حرفهای مریم فهمیدم که از جریان مهسا اصلا خبر نداره و اینکه مادرش چند روز داشت منو میپایید تا بفهمه من با کی هستم البته میشد حدس زد ولی میخواست مچ منو مهسا رو بگیره تا راه فراری نداشته باشیم
خلاصه مطلب چرچیلی بود واسه خودش و حتی پیشنهاد دادن رابطه اش هم از قبل بهش فکر کرده بود! ولی توی اون سن و اون روز اصلا متوجه نشده بودم

اون شب گذشت و من هم با روی دیگه مریم اشنا شدم
یک دختر تنها که با گارد بالا نمیخواست کسی از تنهایی اش خبردار بشه ولی همچنان تومخی،مغرور و زودرنج بودش
من شب به سختی خوابم بردش
همه کارهایی که ملیحه گفته بود انجام دادم و اونم به عنوان پاداش مبخواست باهاش سکس کنم،نه اینکه دلم نخواد ولی فکرش بکنید با کسی که مثل خاله خودت میدونستی و خیلی بهش احترام میذاشتی و هیچ نگاه سکسی بهش نداشتی میخواسنتی سکس کنی
ملیحه برخلاف دخترش زن چهارشونه،سینه های هشتاد پنج،بدن خوش فرمی داشت توی عروسی ها پایه رقص بودش، خیلی بگو بخند میکرد و کلا باهاش حوصله ات سر نمیرفت فقط نمیدونم این ادم چطور به شوهرش حامد اوکی داد، مریم کپی برابر اصل حامد و عمه اش بود، هم از نظر قد قواره اندام و هم اخلاق! نه اینکه حامد آدم بدی باشه کلا یه جوری بودش که احساس خوشایندی در کنارش نداشتی
اون شب بارها تصمیم گرفتم به ملیحه پیام بدم و بگم کلا بیخیال سکس بشیم و همه چی با مریم بشه قبل آشنایی من و مهسا ولی هیجان کنجکاوی اصلا نمیزاشت
صبح با صدای پدر مادرم که داشتن میرفتن سرکار بیدار شدم، صبحانه مفصل خوردم و بعدش یک قرص تاخیری خوردم
دوش گرفتم و منتظر پیام ملیحه بودم، تو دلم ارزو داشتم بهم پیام نده چون مطمین بودم مریم رفته سیرتاپیاز قضیه دیشب واسه مادرش گفته و از اونجایی که ملیحه میدونست پسر نامردی نیستم اگر زیر حرفشم میزد من رابطه خودم رو با مریم ادامه میدادم از طرفی مهسا هم کلا از دست رفته میدونستم!!
ولی ساعت نه نیم ملیحه زنگ زد! البته نه به گوشی ،زنگ در زد!! رفتم دم در قلبم توی دهنم بود
هی میخوای خودت آروم نشون بدی ولی بدتر میشه
ملیحه یه چادر خونه پوشیده بودش،کاری که اصلا نمیکرد و نهایتش اگر غریبه ای میومد یک مانتو میپوشید، کاملا مشخص بود ارایشگاه رفته بودش
با یک خنده ریز بهم گفت: اوووف حالا انگار چی دیده، سلامت کو پسر ؟
من:سلام ،ملیحه اصلا نشناختمت ،حالا چرا چادر پوشیدی!؟ بیا داخل چرا دم دری اخه!،؟
ملیحه: نه دیگه قرار شد تو بیای خونه ما
بعد آروم چادر باز کرد به جز یک شرت سوتین خیلی نازک هیچی تنش نبود، انگار این زن رو کردی باشی توی وایتکس در آورده باشی اینقدر سفید بودش
سریع چادر بست با یه چشمک زد گفت: نیم ساعت دیگه بیا منتظرتم
منو میگی گفتم کس خار مهسا این عجب چیزی بودش، اصلا به یک زن ۳۸ ساله نمیخورد این اندامی داشته باشه، از بس رقص و ورزش کرده بود تقریبا عضله شده بودش،کیرم جوری سیخ شده بود که حکم تیر آهن شونزده رو داشت
اون نیم ساعت اندازه چند ساعت گذشت،
در خونه باز بود رفتم داخل، ملیحه توی اتاق خواب منتظرم بود و با صدای نازک صدام میکرد
با اونکه صبخونه خورده بودم یک صبحونه مختصر توی اتاق خواب اماده کرده بود
پرده ها کشیده بودن و اون زیر پتو بودش
ملیحه: خوب پسر جون لخت بشو بیینم چی داری
مثل یک ادم اهنی سریع حرفش گوش کردم و لخت شدم کیرم مثل موشک سیخ بود
ملیحه که دیدش غش غش زد زیر خنده!
ملیحه: پسر بد، واسه مامان دوست دخترت سیخ کردی؟ مرد که نبودی اون رو بکنی بینم مردش هستی مادر دوست دختر تخم سگت بگایی!!؟
ملیحه همون اول جوری حرف زد که قشنگ روم بهش باز شد، به قول گفتنی کار آخر رو همون اول انجام داد
منم یخم باز شد از خنده اش خندم گرفت و گفتم: جوری بکنمت که بعد بیست دقیقه بگی چه اشتباهی کردم با همون مهسا باش! تمام ندادن های مریم سرت خالی میکنم
ملیحه: جوووون ! شما کمرت سفت باشه من کم نمیارم
بعد اروم اروم پتو کنار زد گفت: فعلا بیا بغل مامانی یکم بخورمت بیینم دنیا دست کدوم کس کشی هستش!؟

انگار بغل یک آدم دیگه بودم،چیزی از ملیحه که خاله صداش میکردم در وجود این زن نبود،خیلی دریده حرف میزد
شروع کردم از گردنش خوردن، گونه هاش بوس کردن
با دستام سینه هاش از روی سوتین فشار میدادم سینهایی که به مرز انفجار رسیده بودش،
منو محکم بغل کرده بود طوری که فشار ناخونش روی شونه هام درد میگرفت
فقط اوووف و جووون میگفت
رفتم پایینتر سوتنیش باز کردم و هر دوتا سینه هاش گذاشتم دهنم، اخخخ چه حالی داد، دستم روی شرتش بود، کوسش خیس خیس انگار شاشیده باشه،
شرتش در آوردم و شروع کردم به خوردن کوسش با دستاش سرم فشار میداد ،دستام زیر کمرش بود و همه کوسش توی دهنم
وسط خوردن گفت: لامصب کیرتو بزار دهنم ،برگرد مبخوام بخورمش
اینبار من روی تخت خوابیدم ‌و اون اومد روم
مدل شصت نه بودیم
اوووف نمیشه اون صحنه رو توصیف کرد با اونکه با مهسا کلی انجامش داده بودم ولی اون روز یک چیز دیگه بودی
کیر منو تا خود خایه میخورد، انگار نه انگار مادر مریم کوسخولی هست که نمیشد بهش دست زد!
کیر منو به صورتش میزد لیس میزد ، از توی اینه کمد میتونستم تا حدودی بیینمش داره چه کار میکنه
حسابی حشری شده بود
ملحیه از روم بلند شدش بدون اینکه نظرم بپرسه و نگام کنه نشست روی کیرم ،با خودش حرف میزد و یک خط در میون فحش میداد ،متوجه شدم داره به حامد شوهرش فحش میده
خودش کیرم میزون کرد گذاشت تو کوسش
ملیحه: رضا جررررم بده جوری بگا انگار داری جنده میکنی، جوری بگا انگار داری دشمنت مبگایی
میخوام فلجم کنی ،فقط رضا بگااا ،جررررررم بده رضا من دارم میمیرم!!
از این دست حرفها میزد که پیرمرد لب گور رو حشری میکرد چه برسه به یک پسر نوزده بیست ساله که توی اوج حشری بودن هستش ، خودش روی کیرم کمر میزد بالا پایبن میکرد، وقتی انجامش میداد سینه هاش بالا پایین میشدن، اخخخخ چه صحنه ای بود، صدای شالاپ شلوپ کل اتاق پیچیده بود دیدم خسته شدش بهش گفتم به شکم بخوابه، یه بالشت گذاشتم زیر شکمش تا کمی کمرش بالا بیاد، عاشق این مدل بودم
کیرم تا خایه کردم تو کوسش ، شللاقی میکردمش
روش خوابیده بودم از پشت گردنش و موهاش گرفته بودم حس کردم از این خشونت خوشش میاد
من توی اوج شهوت : خوووب مادر جنده هنوز کم نیاوردی؟ بازم کیر میخوای، اخخخ ملیحه عجب کوس داغی داری ، کونت عین ژله شده
کونش با هر تقه من موج میزد
وقتی مدل سجده شدش واقعا نمیشد از کونش گذشت
دوباره به شکم خوابونمدش

اینبار ولی کیرم گذاشتم روی سوراخ کونش
داشت خواهش مبکرد اینکار نکنم منم محکم گرفته بودمش
آروم اروم کله کیر گذاشتم تو سوراخش مشخص بود از کونش کار کشیده ولی هنوز تنگ بود وقتی یکم رفت داخل بقیه اش محکم کردم تو
رسما جرررر خورد، با اونکه محکم دهنش گرفته بودم صدای جیغش از گلوش میشد شنید، یکی دو قطره اشک ریخت شروع کردم نرم نرم جلو عقب کردن تا حسابی جا باز کرد ،وقتی جا شدش، دیدم خوشش اومده ، کیرم تا خایه میرفت میمود و شده بود همون ملیحه جنده
اونقدر کونش بهم حال داد که توی کونش خالی کردم
تقریبا نزدیک یک ساعت بود داشتیم سکس میکردم

وقتی که تموم شدش انگار توی دوی ماراتن شرکت کرده باشیم فقط نفس نفس میزدیم
همه بدنمون شده بود عرق
ملیحه خسته خسته بودش.یه نگاه بهش کردم و کاملا بی اراده بغلش کردم، یک بغل از ته دل
نمیتونم توصیفش کنم ولی اولین بغل عاشقانه زندگی ام بود، ملیحه خودش تو بغلم ول کرد، داشت ریز گریه میکرد، دستم لای موهاش بود و خیلی آروم بهش گفتم: ملیحه ببخش نمیخواستم اینجور از کون سکس کنم
ملیحه با همون بغض با صدای نازک توی بغلم گفت: دیوونه شدی، خودم خیلی دوست داشتم،گریه ام واسه یک چیز دیگه هست، هنوز زوده بفهمی،
من: نکنه واسه حامد هست؟
احساس میکردم حس گناه داره ولی اینطور نبود
ملیحه: گور پدر حامد هم کردن، مرتبکه ماهی یکبار هم به زور میاد توی تخت،ول کن دیگه رضا چقدر حرف میزنی؟
ساکت شدم تا خودش خالی کنه، بعد همون وضعیت لخت نشستیم و صبحونه خوردیم
وسط صبحونه ملیحه دلقک بازی اش گرفت و شروع به بگو بخند کردیم
باهم رفتیم حموم اونجا هم کلی نوازش کردم یکم از کون کردمش .خودش فهمیده بود چقدر طلبه کونش هستم حوری قمبل میکرد حشری بشم و بکنمش
کونش هم جا باز کرده بود و راحت میرفت داخل ،ملیحه رقاص خوبی بود و حسابی با کونش و کمرش دلربایی میکرد
مریم بعداز ظهر کلاسش تموم میشد و حامد هم دم غروب میمود
نزدیک ظهر بود، ملیحه فقط یک شورت پوشیده بود نشسته بودیم توی پذیرایی
داشت چایی میخورد و منم نگاهش میکردم
ملیحه: حالا رضا واسه چی مریم نکردی؟ نگو واسه معرفت و فردین بازی که باورم نمیشه!
من: خودت دیدی چه جوری سکس میکنم،مریم خیلی وسواسی و نازک نارنجی هست، یه بار بهش گفتم ساک بزنه اونقدر حالت تهوع بهش دست داد غر زد به حونم به غلط کردن افتادم، یه بار هم لاپایی گذاشتم آبم اومد یکمش ریخت روی بدنش جوری رفتار کرد انگار گوه ریخته رو تنش! اصلا یه وضعی باهاش رابطه ذاشتم

ملیحه: لنگه عمه کوسخولش هست،وسواسی هست عمه اش هم همین طوره شوهرش میخواست ازش جدا بشه با مشاوره کمی بهتر شدش، شوهرش البته دوست دختر داره زنش هم میدونه ولی چیزی نمیگه چون مشکل از خودش هست…
شروع کرد حرفهای خاله زنکی زدن ،خودش هم میدونست مریم چش هست و نگران آینده اش بود، دلیل اینکه گذاشت با من باشه به خاطر این بود که عین عمه اش نشه
ملیحه: خوب بگو سکس با من چطور بود؟ بهتر از مهسا بودم یا نه؟
من: عالی بودی، با مهسا سکس داشتم ولی نه اینقدر زیاد
ملیحه: نمیخواد خرم کنی، اون یک فنچ هفده ساله هست من سی هفت سالمه
من: میشه بگی ایرادت کجاست؟ مهسا در حد پیاده روی هم ورزش نکرده شما ماشالله سرپا ،استخون دار ،کار کشته با تجربه
ملیحه یک سوال بپرسم راستش میگی البته اگه نگی هم ناراحت نمیشم!
ملیحه: بپرس
من: قبلا یا الان دوست پسر داشتی منظورم بعد ازدواج هست؟
ملیحه: آره داشتم ولی زیاد طول نکشید، بچه دار که شدم اصلا وقت هیچی نداشتم، حامد هم که دیدی،
اونقدر راحت جواب داد که تعجب کردم و روم بیشتر باز شد
من: میخوام پرده مریم بزنم،میدونم که اگر سکس درست درمون تجربه کنه اینقدر تنگ بازی در نمیاره،ولی میترسیدم گردن بیفته، مهسا پرده نداشت خیالم راحت بود
ملیحه: من فکر میکردم تا حالا زدی، ولی مواظب باش توش نریزی، گردن افتادن هم در کار نیست
دوست نداشتم دخترم به خاطر شهوت به هر بی سرپایی بده و ازش سواستفاده کنند ، میخوام بدونم کی هست چه کارست ،واسه این مشکلی با تو نداشتم، میدیم داره عذابت میده ولی اونقدر پسر خوبی بودی که تحملش میکردی، پیش خودم میگفتم پسره داره کوس مفت میکنه واسه این صداش در نمیاد ،اون روز که با مهسا مچت گرفتم میخواستم با دندونام پارت کنم ولی وقتی گفتی اصلا سکس نداشتی تازه فهمیدم چه خبر هست
من: حالا بیخیال، ولی خیلی چسبید،
بلند شدم بهش نزدیک شدم، با دستام بلندش کردم روی میز نهار خوری دولا شدش
کووس کونش بالا بود، بهم گفت فقط از کون دیگه نزارم
منم شروع کردم به گاییدنش از کوس ولی آرومتر
هنوز کمی موهاش بابت حموم خیس بود
من ایستاده بودم اونم پاهاش روی زمین بود و به شکم روی میز دولا شدش
شروع کردم کمرش و شونه هاش ماساژ دادن
چنان آخ اوووفی کرد که فکر کنم همسایه هم شنید
بعد حموم،لخت ،یک کیر توی کوست باشه ماساژت هم بدن
تمام خستگی اش در رفت ، وقتی دیدم حسابی حشری شده شروع کردم شلاقی کردنش داشت آبم میمود که گفت خالی کنم تو دهنش
وقت واسه فکر کردن نبود تا قطره آخر خالی کردم دهنش همه چی فوق العاده بودش
لباسم پوشیدم خونه اش نهار خوردم و رفتم خونه ام، کلی از ملیحه تشکر کردم اون روز محشششر بودش ،
دوستان این قسمت اول هست اومیدارم خوشتون بیاد ،اگر نظرات مثبت بود قسمت دوم مینویسم

نوشته: رضا


👍 56
👎 5
41201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922407
2023-04-08 00:55:19 +0330 +0330

هرچی فکر کردم نتونستم مثل اعضا کامنت درخور بزارم فقط کیرم دهنت

1 ❤️

922419
2023-04-08 01:50:22 +0330 +0330

به قول خودت به چشم داستان نگاه کردم وگرنه باور کردنی نیست اما قشنگ نوشته بودی منتظر بقیه اش هستم

2 ❤️

922427
2023-04-08 02:09:59 +0330 +0330

از لحاظ داستانی قشنگ بود ولی از لحاظ واقعیت داشتن نمیشد قبول کنی واقعیه

3 ❤️

922430
2023-04-08 02:22:06 +0330 +0330

داستانت تخيليى ميزنه با اينكه من خودم مادر اينجورى ميشناسم خيلى راحته با دوس پسر دخترش
اما انصافا از خيلى كسمغزاى كه داستان ميزارن نوستاريت بهتر بود و جالب مينويسى

2 ❤️

922438
2023-04-08 02:47:42 +0330 +0330

بیشتر به این میخوره که فیلم پورنی رو که شب قبل دیدی در قالب داستان بازگو کردی

کمتر کصشر بگو

1 ❤️

922445
2023-04-08 03:46:09 +0330 +0330

منم يه بار مامانه دوست دخترم كردم اما نه به اين راحتى و صراحت،
تو مستى با وجود اينكه انقدر با هم امار بازى چشمى كرده بوديم كه ديگه جفتمون ميدونستيم چى ميخوايم

0 ❤️

922451
2023-04-08 04:56:24 +0330 +0330

حامد بدجوری کونت گذاشته حالا اومدی اینجا چاخان میکنی یکم از فیلم هندی در بیا

0 ❤️

922457
2023-04-08 06:23:33 +0330 +0330

اگه همچین مادری پیدا میشه تحسین داره.

0 ❤️

922503
2023-04-08 18:54:03 +0330 +0330

مرسی ب خاطر داستان قشنگت ولی به نظرم منطقی بنویسی بهتره. پسر ۱۹ ساله با ی میلف خوشگل سکسی خوابیدی ۱ ساعت کردی؟ خودت باورت میشه؟ اینکه چندبار کردی اکی ممکنه ولی اینکه بار اول ۱ ساعت منطقی نیست

1 ❤️

922518
2023-04-08 22:33:39 +0330 +0330

کردی نوش جونت

0 ❤️

922611
2023-04-09 15:23:12 +0330 +0330

نمیگم نمیشه ولی خب
معمولا مادرا اگه بفهمن دخترشون رفیق داره ناراحت میشن،حالا نهایتش بی خیال میشن
ولی این که برا این که پسره با دخترشون رفیق بمونه،خودشون بهش بدن یه خورده دور از ذهن هست
ولی خب اگه اینقد کص پیشونی هستی،خوشبحالت

0 ❤️

923391
2023-04-14 15:57:10 +0330 +0330

عالی بووووود ادامشو بنویس
حال کردما

0 ❤️

923814
2023-04-17 11:57:50 +0330 +0330

خوب بود غلط زیاد داشتی ولی خوب بود بزار قسمت بعدی رو

0 ❤️

924188
2023-04-19 17:54:17 +0330 +0330

قشنگ نوشتی شاید ملت فکر کنن داستان هست ولی من دوستم شرایطش این بود هم مادرشو میکرد هم دخترشو

0 ❤️

928617
2023-05-18 11:14:55 +0330 +0330

گوه خورده ایساک آسیموف
غلط کرده ژول ورن
تخیلات ایشان پیش رویاهای تو پشم زیر خایه سنجاقک هم نیست .

0 ❤️