خاله ازت ممنونم (۱)

1401/11/01

سلام علی هستم ۲۸ ساله این خاطره تقریبا مال ۵ سال پیشه !
ما اصالتا مال غرب کشوریم ولی به خاطر شغل پدرم تهران زندگی می‌کنیم ولی خانواده پدر و مادرم تو شهرمون ماندگار شدن
هنوزم همونجا هستن
یکم از خالم بگم
الان 47سالشه اون زمان42 ساله بود یه زن تقریبا قد متوسط و یه بدن معمولی ویه کون گوشتی خالم تو ۱۷ سالگی ازدواج کرده بود که حاصل ازدواجش دو تا دختر بودن ،یکیشون دانشجو بود تو کرمان و یکی هم متاهل شده بود با شوهرش اصفهان زندگی میکردن
من از بچگی عاشق خالم بودم چون خالم پسر نداشت منو خیلی دوست داشت و بعد از فوت شوهرش هم من بیشتر کارهای خالمو انجام میدادم وقتی دختر کوچیکه خالم دانشگاه کرمان قبول شد پدر بزرگ و مادر بزرگم با اصرار خالمو راضی کردن که خونشو بده اجاره و بیاد پیش اینا زندگی کنه ، دقیقا یادم نمیاد کی به خالم گرایش پیدا کردم اولش یکم عذاب وجدان داشتم ولی کم کم عادی شده بود همیشه وقتی حواس خالم نبود بدنشو دید میزدم شبها قبل از خوابم همیشه تو فکرش بودم و تمام داستان‌های سکس با خاله رو میخوندم و همیشه تو رویای سکس با خاله بودم تا اینکه یه سال پدر بزرگ و مادر بزرگم میخواستن برن حج واجب ومنم با کلی اصرار خانوادم راضی کردم که یه مدت پیش خاله وایستم تا خالم تنها نباشه وقتی پدر بزرگ و مادر بزرگم رفتن خالم سه چهار روزی رفت اصفهان پیش دختر خالم و وقتی اومد من رفتم پیشش و یکی دو روز اول کلا فقط قفل بدن خالم بودم هر وقت خالم راه میرفت من نگاهم قفل می‌شد به کون ژله ایش و یه فیلم دانلود کرده بودم زنه خیلی شبیه خالم بود با اون فیلم جلق میزدم یه روز خالم رفت بیرون خرید کنه ومنم گفتم تا موقعی که اون بره و برگرده من اون فیلمو نگاه کنم و یه جلق حسابی بزنم چون یه هزارم هم امید نداشتم که بتونم خالمو راضی کنم بکنمش هندزفری رو گذاشتم تو گوشمو فیلمو پلی کردم و شلوارمو در آورده بودم و کیرمو میمالیدم و تو حس فیلم بودم که یهو خالم درو باز کرد و با دیدن من چشاش میخواست از حاذقه بزنه بیرون !!! خاله ؛ خاک بر سرم علی معلومه داری چه غلطی میکنی ! و منم کلا خشکم زده بود خاله سریع درو بست و رفت تو حیاط منم سریع لباس پوشیدمو رفتم تو حیاط !! خالم تا منو دید داد زد داشتی چه غلطی میکردی پسره بی حیا ؟؟؟ من : خاله ببخشید معذرت میخوام!!خاله : بذار الان به مادرت زنگ میزنم و همه چی رو میذارم کف دستش ، بهش میگم داشتی چه غلطی میکردی ، من : خاله به خدا غلط کردم تو رو خدا به کسی چیز نگی خالم رفت تو خونه و منم رفتم از خونه بیرون اصلا باورم نمی شد خالم منو تو اون وضعیت دیده بود بدترین لحظات عمرمو سپری میکردم هزار تا سوال تو ذهنم بود ، اگه خاله به مادرم همه چیو میگفت چی ؟؟ جواب پدر و مادرم رو چی میدادم ، و رفتم تو پارک نشسته بودم و به بگایی که داده بودم فکر میکردم مه دیدم گوشیم زنگ میخوره و مادرم پشت خط بود خوایه جواب دادن رو نداشتم دفعه سوم که گوشی زنگ خورد جواب دادم و هر لحظه منتظر بودم مادرم فحش کشم کنه که دیدم اصلا در جریان نیست و فهمیدم خالم به مادرم چیزی نگفته ، یه نیم ساعتی تو پارک بودم و راه افتادم سمت خونه پدر بزرگم در زدم خالم درو باز کرد و سلام کردم جواب سلاممو نداد خواستم براش توضیح بدم که خالم گفت خفه شو صداتو نشنوم خلاصه رفتم تو اتاق و به سرم زد وسایلمو جمع کنم برم خونمون داشتم وسایلو جمع میکردم و دیدم خالم زیر چشمی داره منو نگاه میکنه بعد از چند دقیقه گفت به سلامتی جایی تشریف میبرین و گفتم اره دارم میرم خونمون رون نمیشه بت این گندی مه زدم اینجا بمونم که خالم گفت نه مثل اینکه یکم حالیت میشه ، گفتم خاله بذا توضیح بدم برات و گفت نمیخوام چیزی بشنوم و رفت تو آشپز خونه منم دیدم اوضاع خوب نیست از خونه زدم بیرون و شب وقتی اومدم خونه بازم خالم سرسنگین بود باهام و فقط گفت اگه شام نخوردی برو تو اشپزخونه شام بخور خلاصه موقع خواب شد و هر دو تامون سرمون تو گوشی بود بهش پیام دادم خاله از دستم ناراحتی ؟ خالم تا پیامو خوند گوشی رو گذاشت کنار و گفت علی خجالت نمیکشی واقعا ؟ من: خاله نمیذاری توضیح بدم اصلا !! خاله : چیو میخوای توضیح بدی ؟ چه دلیلی واسه کثافت کاری ظهرت داری ؟ من: خاله به خدا منم آدمم باید یه جوری نیازمو برطرف کنم !! خاله: اینجوری ؟ با خود ارضایی میدونی چه گناهی داره میدونی چقدر ضرر داره ؟ من : خاله چیکار کنم خوب ؟خاله : این راهش نیست ! چرا ازدواج نمیکنی ؟ من؛ خاله دلت خوشه که به من زن میده ؟ خاله : واسه چی زن ندن اگه کسی رو در نظر داری بگو تا با مادرت صحبت کنم بریم خواستگاری ؟ نکنه کسی تو زندگیت نیست ؟ من: چرا خاله هست ولی نمیشه برم خواستگاری !!خاله: واسه چی نمیشه تو فقط بگو طرف کیه من خودم راضیش می‌کنم ، گفتم خاله جان کسی رو که دوستش دارم نمیشه برم خواستگاریش و بلند شدم قرآن رو آوردم بهش گفتم خاله به همین قرآن قسم بخور این چیزایی رو که میگم بین خودمون میمونه ؟ خاله گفت مگه چی شده گفتم خاله دستتو بذار رو قرآن خلاصه قسم خورد و منم با هزار ترس و لرز گفتم چند ساله عاشق شما ام خاله ! خالم باشنیدن این حرف زد زیر خنده و گفت : خیلی بی نمک بود علی !! من خاله شوخی نبود من راستشو گفتم ! خالم گفت علی جدی بگو‌طرف کیه منم دستمو گذاشتم رو قرآن و گفتم خاله طرف خود شمایین خالم که دید دارم جدی حرف میزنم زد تو خط نصیحت کردن و گفت علی جان خاله ما به هم محرمیم این اسمش عشق نیست یه هوس زودگذره و من گفتم اکه هوس بود تا حالا از سرم پریده بود و خالم گفت علی جان گفتم که اینکار نشدنیه تازه میدونی من چند سال ازت بزرگ‌ترم این همه دختر خوشگل هست تو از چیه من خوشت اومده و گفتم خاله از چشم من تو از تموم زنای دنیا خوشگل تر و خانوم تری ! خاله : فکر کنم تبی چیزی داری چون داری هزیون میگی من بازم بهش گفتم که چقدر دوسش دارم و اومدم کنارشو یه ماچ کردمشو گفتم خیلی خیلی دوست دارم خاله و بغض کردمو اشکام سرازیر شد خالم با دیدن این صحنه داشت از تعجب شاخ درمیاورد و وقتی دید من کاملا جدی ام منو تو بغلش کرد و گفت علی جان خاله این عشق ممنوعه هست عزیزم ما به هم محرمیم از لحاظ شرعی مشکل داره ‌گفتم خاله دین وشرع همش این اخوندا درست کردن که از اون دنیا اومده که بگه واقعا بهشت و جهنم هست ؟ خالم گفت علی کفر گفتم خاله کفر نمیگم من دارم میگم از شما خوشم میاد چیکار کنم خلاصه اون شب نتونستم خالمو قانع کنم و روز بعد حرف خاصی بینمون رد و بدل نشد و شب که میخواستیم بخوابیم از عمد جاهامونو پهلوی هم پهن کردم و رفتم تو حال خالم رفت بخوابه و منم رفتم تو اتاق پهلوش دراز کشیدم و بعد از چند دقیقه سر بحث رو باز کردم و اونقدر گفتم و گفتم تا یه کم قانع شد گفت کن چه کمکی میتونم بکنم و گفتم خاله بیا مثل زنو شوهر باشیم باهم منظورم نفهمید گفت یعنی چی گفتم خاله یعنی کارایی که زنو شوهرا با هم میکنن که یهو خالم عین جن زده ها گفت خاک بر سرم علی میفهمی چی میگی ، گفتم خاله مگه چی گفتم ؟ خاله: پس منظورت از عشق و عاشقی این بود باید میفهمین چی تو سرت میگذره و گفتم خاله به خدا من عاشقتم به دین به آیین من عاشقتم خاله پس این حرفا چیه گفتم خاله با منطق تو زنو شوهرایی که عاشق همدیگه آن نباید با هم نزدیکی کنن ؟؟ خاله: خوبه خودت داری میگی زنو شوهر ماکجا زنو شوهریم ، خودمو چسبوندم بهش و بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم گفتم خاله خیلی دوست دارم و دستمو گذاشتم رو کمرش و یواش کمرش ماساژ میدادم و یواش گفتم خاله میذاری یکم بدنتو لمس کنم ، خاله : علی میفهمی چی داری میگی تو که هر چی من میگم باز حرف خودتو می‌زنی ، من خاله تورو خدا جون بچه هات بذار یکم فقط لمست کنم تورو قرآن ، خالم لا اله ال الله علی چی داری میگی برو اونور میخوام بخوابم ، گفتم خاله چی ازت کم میشه یکم بدنتو لمس کنم خالم گفت هیچی کم نمیشه تو چی بهت اضافه میشه و از من اصرار و ازون انکار خلاصه به هزار زحمت راضیش کردم یکم بدنشو لمس کنم دستمو گذاشتم رو سینه هاشو آروم میمالوندمشون کشیدمش سمت خودم و دستمو گذاشتم رو باسنشو وایی چه کون نرمی داشت خالم با دستاش دستمو گرفت و گفت علی بسه دیگه لمس کردی بدنمو بگیر بخواب و تو دلم گفتم امشب تموم تلاشمو می‌کنم ببینم چی میشه دستمو از رو کونش برداشتم و یواش از زیر پیراهنش گذاشتم رو شکمش و شکمشو میمالوندم. خواستم دستمو از زیر سوتین ببرم زیر سینه هاش دستمو گرفت گفت علی بسه دیگه گفتم خاله جان بذا یکم سینه هاتو لمس کنم به خدا قول میدم زود دستمو بردارم خاله: هوووفففف پسر تو چقدر پررویی و یواش دستمو گذاشتم رو سینشو و آروم آروم میمالوندم با انگشتم با نوک سینش بازی میکردم نوک سینش سیخ شده بود گفتم خاله میذاری سینتو یکم ببینم خالم نیم خیز شد خواست بلند بشه بره تو اون اتاق بخوابه به زور دوباره خوابوندمش و گفتم خاله چه قدر لجبازی چی میشه بذاری یکم خالم گفت من لجبازم یا تو گفتم خاله بذار یکم ببینمش و منتظر نموندم که جوابش چیه و لباسشو دادم بالا خالم دستشو گذاشت رو چشماش و منم آروم نوک سینشو گذاشتم تو دهنم تا فهمید منو هل میداد تا از روش بلند شم و گفت علی بلند شو اگه بلند نشی داد میزنم ولش کردم و گفتم باشه خاله و کنارش دراز کشیدم یه چند دقیقه گذشت دوباره بهش چسبیده چیزی نگفت با دستم آروم سینه هاشو نوازش میکردم و گاهی هم دستمو تا نافش پایین میاوردم که خالم گفت : علی تو نمیخوای بیخیال شی نه ؟؟؟ عجب اشتباهی کردم گذاشتم تا اینجا پیش بری ، من : خاله مگه چیکار کردم یکم بدنتو لمس کردم و دستمو گذاشتم رو کونش الان که یاد اون صحنه افتادم کیرم سیخ شده خواست دستمو بگیره نذاشتم و گفتم خاله بذار دستم روش باشه یکم همکاری کن خالم با تعجب گفت یعنی چی همکاری کنم ؟؟؟ گفتم هیچی خاله فقط یه لحظه جلومو نگیر قول میدم زیاده روی نکنم و چراغ خواب رو خاموش کردم تا چشامون به هم نیوفته و اومدم روش و کیرمو از رو شلوارامون به کسش میمالوندم و دیدم اینجوری حال نمیده و پاهاشو از هم باز کردم و کیرمو به کسش میمالوندم و خواستم با زبونم گردنشو لیس بزنم که با دستاش مانع این کارم شد گفتم خاله برمیگردی و منتظر جواب نشدم و برش گردوندم و وای حالا کونش زیر کیرم بود کیرمو رو کونش میمالوندم یکم که اینکارو کردم آبم اومد ولی اجازه ندادم خالم بفهمه یکم دیگه کونشو مالوندم و از روش بلند شدم و کنارش دراز کشیدم خالم با کنایه گفت اجازه میدین بخوابم و گفتم خاله تورو جون بچه هات بذار یکم بدنتو لمس کنم خاله : مگه لمس نکردی ؟؟؟ من : خاله از رو لباس که فایده نداره خاله : پسر تو چقدر پررویی راست میگن اگه به بچه یکی ندی دوتا نمیطلبه گفتم خاله جان به جون مادرم بین خودمون میمونه قول میدم هر وقت تو بگی همون موقع تموم می‌کنم ، گفتم خاله تورو خدا اذیت نکن گفت علی تو شیطون رفته تو جلدت میفهمی داری چه پیشنهادی بهم میدی گفتم خاله من که پیشنهاد سکس ندادم گفتم فقط بذار یکم با بدنت بازی کنم با هزار خواهش و تمنا قبول کرد شلوارشو تا زانو بکشه پایین گفتم خاله خودم یواش میکشم پایین و دستمو بردم شرت و شلوارشو با هم گرفتم خواستم بکشم پایین که گفت علی شرتمو در نمیارم گفتم خاله این که میشه همون قبلی و به زور کشیدم پایین کونش تو تاریکی جلو چشمام بود با دستم کونشو تکون میدادم مثل ژله بود و سرمو بردم بوسش کردم خالم گفت علی زود باش تمومش کن لمبرای کونشو از هم باز کردم و سرمو بردم لای کونشو سوراخ کونشو بوسیدمو و زبونمو روش میکشیدم همین که زبونم با سوراخ کونش تماس پیدا کرد یه لحظه عین برق گرفته ها خواست بلند شه و گفت علی چیکار میکنی گفتم هیچی خاله و دوباره سرمو بردم لای کونش و سوراخشو زبون میزدم و کونشو میبوسیدم و قربون صدقش میرفتم و خالم گفت علی زود باش کارت تموم نشد و گفتم اگه الان جلوش شلوار و شورتمو در بیارم قشقرق به پا میکنه و گفتم خاله من برم آب بخورم زود بیام تو آب نمیخوای گفت نه و رفتم تو اسپزخونه و شلوار و شورتمو در آوردم و یک لیوان آب خوردمو اومدم تو اتاق و سریع کنارش دراز کشیدم دیدم شلوارشو پوشیده گفتم خاله تو که لباس پوشیدی گفت اره نکنه میخواستی بقیه رو هم دربیارم گفتم خاله ضد حال نزن و و خواستم شلوارشو در بیارم مقاومت کرد با هزار خواهش تمنا شلوارشو در آوردم این دفعه کامل از پاش در آوردم و گفتم یواش دستمو بردم سمت کسش و همین که فهمید دستشو گذاشت رو کسش و خواستم دستشو بردارم نمیذاشت هر کار کردم نذاشت با کسش بازی کنم و ناچارا برش گردوندم دستش به زانوم خورد فهمید شلوار پام نیست (من فکر کردم همین که وارد اتاق شدم فهمید شلوار پام نیست ) و قاطی کرد و منم فهمیدم اگه الان نتونم بکنمش عمرا بتونم بکنمش و روش خیمه زدم و هر چی تقلا می‌کرد نذاشتم بلند بشه وقتی آروم شد گفتم خاله به خدا این اولین و آخرین باره با بغض گفت خفه شو بذار اگه فردا همه چیو کف دست مامانت نذاشتم گفتم خاله جان به خدا نیاز دارم به خدا فردا خودم میرم خونمون ولی امشبمون رو خراب نکن و هلش دادم رو تشک و گفتم خاله به خدا بین خودمون میمونه و برش گردوندم و شروع کردم به خوردن کونش گفتم خاله یه لحظه برگرد و برش گردونم با دستش جلو چشماشو گرفته بود سینشو تو دهنم کردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش یکم کیرمو خیس کردم و گذاشتم لای پاش یه جورایی که کیرم با کسش تماس داشته باشه موهای دور و برش کیرمو اذیت می‌کرد رفتم پایین و پاهاشو باز کردم و زبونمو رو کسش میکشیدم دستشو گذاشت رو سرمو با موهام ور میرفت یکم که کسشو خوردم چوچولشو تو دهنم کردمو میک میزدم یکم که اینکارو کردم صداش در اومده بود برش گردونم و کیرمو خیس کردم گذاشتم لای پاش و عقب جلو میکردم و خالم هی میگفت علی نکنی داخل همین جور عقب جلو میکردم و کیرمو با کسش تنظیم کردم خواستم بکنم خالم گفت علی چیکار میکنی نکنی داخل گفتم خاله زود تموم میشه دستشو برداشتم و با یه فشار کوچیک سر کیرم رفت داخل کسش همین که رفت خالم گفت :آیییی که در جا آبم میخواست بیاد یه لرز عجیبی بدنمو گرفته بود نمی‌دونم به خاطر استرس زیاد بود یواش کیرمو تا آخر کردم تو کسش و و روش دراز کشیدم آروم تلمبه میزدم و پست گردن خالمو هم میخوردم و گاهی هم لاله های گوششو خبر وقت خالم آخ و اول می‌کرد من دم گوشش قربون صدقش میرفتم کیرمو در آوردم و لای کونش و خیس کردم و کیرمو گذاشتم لای کونشو عقب جلو می‌کردم یکم سوراخ کونشو با آب دهنم خیس کردم و کیرمو گذاشتم دم سوراخش دیدم نمیره داخل کیرمو با یه فشار به زور کردم تو کونش همین که سر کیرم رفت داخل خالم یه جیغ کشید و یکم ثابت موندم خالم گفت علی درش بیار گفتم باشه الان یکم فشار دادم بیشتر بره خالم داد زد : آییییی علییی درششش بیییییار و خودشو از زیرم کشید بیرون و خواست بلند شه نذاشتم روش خیمه زدمو با هزار زحمت کیرمو گذاشتم تو کسش و آروم آروم تلمبه میزدم خالم با التماس میگفت علی زود باش دیگه تمومش کن گفتم باشه خاله یه دقیقه دیگه آبم میاد گفتم خاله بذار داگی بکنم آبم زودتر میاد کفت داگی چیه با خنده گفتم حالت چهار دست و پا وایستا و فنی وایستاد از پست گذاشتم تو کسش و آروم شروع کردم تلمبه زدن سرعتمو بیشتر کردم و کمرشو گرفته بودم و تلمبه میزدم از حالت خوردن شکمم به کونش لذت میبردم چند تا تلمبه زده و ابمو ریختم رو کمرش همین که کیرمو در آوردم سریع با شرتش ابمو پاک کرد و بدو بدو رفت تو حموم تا دوش بگیره یه بیست دقیقه ای گذشت بلند شدم برونو حموم رفتم در زدم خالم گفت چیه گفتم اومدم دوس بگیرم در و باز کن گفت لازم نکرده بذار من بیام بیرون بعد تو بیا دوش بگیر هر کار کردم قبول در و باز نکرد و منم رفتم تو اتاق و دراز کشیدم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد صبح بیدار شدم روم نمیشد نگاه خالم کنم خالم ولی عادی برخورد می‌کرد تا دوسه روز بعد همه چی عادی بود تا یه شب آخر شب خالم میخواست بره حموم و گفت هر وقت صدات کردم بی زحمت لباسامو بیار و رفت حموم و بعد از یه نیم ساعتی صدام کرد گفت لباسام بیار و فهمیدم خاله هم از جریان اون شب راضی بوده اگه دوست داشتین ادامشو براتون مینویسم

نوشته: Hd2


👍 55
👎 16
123401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911602
2023-01-21 02:06:31 +0330 +0330

با این همه داستان نصفه و نمه ای که خوندیم دیگه ترجیح میدم تا کلمه پایانی تو عنوان نباشه نخونمش

1 ❤️

911625
2023-01-21 03:59:30 +0330 +0330

نمیخواد دیگه ادامشو بنویسی

1 ❤️

911629
2023-01-21 05:11:00 +0330 +0330

نمیخواد دیگه ننویس بسه این داستان عینه دندون درد میمونه ننویسی دیگه برو پی کارت

0 ❤️

911644
2023-01-21 10:25:12 +0330 +0330

چه زن معتقد و با ایمانیه خالت. قرآن گذاشتی وسط لنگاشو واکرد😂😂😂
منم قرآن جیبی بذارم جیبم برم مقر بسیج خواهران😂😂

1 ❤️

911657
2023-01-21 13:07:22 +0330 +0330
  • متاسفانه جامعه ما، به خاطر محدودیتهاش برای اجازه سکس نونهالان با همدیگه منجر به این فانتزی های کیری میشه…
  • نونهالان کیری هم با نصب فیلترشکن وارد سایت میشن و گوز و گوه خوری میکنن…
  • به نظرم یکم پول جیبت بزار یه کس پولی چیزی بکن بهتره اینه که بشینی به خالت فک کنی و کص ببافی…
  • دودول کوچولو
5 ❤️

911679
2023-01-21 18:13:32 +0330 +0330

چشام از حاذقه زد بیرون با این داستان 🤥🤥

4 ❤️

911683
2023-01-21 19:59:08 +0330 +0330

اره بزار

1 ❤️

911691
2023-01-21 22:22:32 +0330 +0330

یکمی به حقیقت به نسبت داستان های دیگه نزدیک تر بود ولی نگارش بشدت ضعیف و تکرار کلماتی مثل خاله خیلی زیاد و برای خواننده حوصله سر بر
اگر خواستی ادامه شو بنویسی بیشتر روش کار کن

1 ❤️

911696
2023-01-21 23:32:47 +0330 +0330

بنویس ادامشو ببینیم چجوریه
باید میکردی تو کونش کردن کون اصن یه چیز دیگس
عالی بود بقیشو بنویس

0 ❤️

911736
2023-01-22 06:26:00 +0330 +0330

توکه همش این ور اون ورش کردی کی وقت کردی بزاری توش خالت مگه یه دختر نداشت؟چطور فرمودید چون بچه هات.فکرکنم از کردن اینو میدونی زن دوتا سوراخ داره یه کوس یه کون موقع کردن باید تو کوس بزارن دیگه جاهاشو بلد نیستی کدوم عقبه کردم جلو اصلا کوس چطوریه .عیب نداره ماهم چشم پوشی می کنیم ارزو برجوانان عیب نیست تا توانی در جوانی جق زن گر دست چپت قطع شود با راست زن

0 ❤️

911782
2023-01-22 20:44:46 +0330 +0330

سلام
من که تا نصفش را بیشتر نخوندم، ولی خیلی کصشر بود و حوصله سر بر چقدر التماس کردی خسته شدم.

0 ❤️

911805
2023-01-23 01:12:43 +0330 +0330

رفتی داستان کپی کردی تازه بقیشم گذاشتی برای بعد😂😂😂

0 ❤️

912838
2023-01-30 06:37:30 +0330 +0330

پسری که نتونه تو محیط جامعه نیازشو در ارتباط با جنس مخالف برطرف کنه طبیعیه که واسه رفع نیازش بسمت التماس به خاله و عمه و خواهر .و…متمایل بشه چرا که برخلاف انچه‌که حضرات زمامدار توصیه میکنن نیاز جنسی نه با صبر تعدیل میشه نه با پیشه کرردن تقوی برطرف

0 ❤️