خاله جنده اش نذاشت ارضا شم

1401/10/30

سلام
همش دو سه ساعت به تحویل سال جدید مونده بود و من فقط و فقط به تنهاییام فک میکردم که چقد واقعا با وجود اینکه توی این ده سال مثه سگ جون کنده بودم ولی هر سال دارم تنهاتر میشم . چن سالی بود با زنم اختلاف شدید داشتم و با وجود اینکه حاضر بودم توافقی ازش جدا بشم ولی بر خلاف گفته هاش ول کنم نبود و میگفت هیچوقت ازت طلاق نمیگیرم تا راحت بری هر غلطی خاستی بکنی و زن بگیری بهم میگفت اینقد میمونم و عذابت میدم تا آخرش سکته کنی و بمیری ‌. راستم میگفت من خیلی آدم حرص و جوشی بودم و با اینکه همش ۳۵ سالم بود تویه این دو سال اخیر هزارتا مریضی اومد سراغم و همش به یه نحوی توی بیمارستانا بستری میشدم جوری که نصف موهام تویه این دو سال به شکل عجیبی سفید شدن .
من واقعا یه پسر خوشتیپ و خوش هیکل بودم و تویه مخ زنی حاضر بودم با هرکسی کل بندازم که از همون قدیم همیشه چنتا دوس دختر داشتم ولی از اونجایی که خیلی زندگیمو دوس داشتم نمیزاشتم روابط بیرونم تاثیری توی زندگیم داشته باشه و اگه میدیدیم جایی دارم گاف و سوتی میدم فرار و بر قرار ترجیح میدادم و همیشه کابوسم این بود که سر بزنگاه زنم مچمو بگیره و فوق العاده آدم باهوشی بودم و خطر رو از دور احساس میکردم .
خلاصه امسالم داشت مثه سالای قبل واسم شروع میشد و من موقع تحویل سال جدید تویه این شهر به نسبت کوچیک تنها مونده بودم و با اینکه همه خواهر برادرام عید نوروزارو مشهد جمع بودن منم بواسطه حال روحی نامساعدم امسالم موندم و نخاستم جایی برم .
ساعت حدود ۷ و نیم بعد از ظهر لحظه سال تحویل امسال بود که من تویه خونه تنها بودم و واقعا دلم گرفته بود و داشتم به بدبخیتم فک میکردم که الان همه پیش زن و بچشون بودن ولی من تک و تنها توی خونمم . اینم بگم که چن روز قبل از نوروز شهر ما مثه شهر ارواح میشه و پرنده توش پر نمیزنه و همه میرن شهرای دیگه . یه ساعت قبل از سال تحویل با اینکه اصلا حال و حوصله نداشتم با خودم گفتم بزار برم حداقل پیش مامان بابام تا اونا تنها نباشن چون بواسطه سن زیادشون خونه نشین شده بودن . با یه عالمه غصه و بیحالی لباس پوشیدمو سوار ماشینم شدم سر چهارراه که رسیدم دیدم سر چهارراه چقد شلوغه و اونایی که موندن چقد در حال خرید سال جدید هستن و بازار ماهی قرمز فروشا و سبزه فروشا چقد داغه و یکم با دیدن این لحظه ها روحیم داشت بهتر میشد و داشتم درو دخترارو دید میزدم که یکم جلوتر که رفتم دیدم دوتا دختره که عجب دافایی هم بودن خیلی با حالت کون خارشی بهم نیگا کردن و نظرمو جلب کردن . یکم جلوتر که رفتم فرمون رو گرد کردم و دور زدم و دوباره از اونور خیابون یه نگاه بهشون کردمو یه بوقم زدم ببینم چیکارن که دیدم بله هنوزم دارن مثه سگ نیگا میکننو با خودم گفتم من رضا نباشم که این دوتارو مخ نزنم . یکم جلوتر رفتم پیچیدم تویه کوچه جوری که ببینن رفتم توو کوچه اونام تا رسیدن کله خرو کج کردن و اومدن توو کوچه .تا از آیینه دیدمشون که اومدن از ماشین پیاده شدم و مودبانه سلام کردم که احساس ترس و ناامنی نکنن اخه تویه شهر ما راست راست دخترارو میدزدن و ناامنی یه چیز عادی شده . جواب سلاممو دادن و بهشون گفتم بفرمایین میرسونمتون و دستمو سمت خریداشون گرفتم و گفتم بدین به من بزارمشون توو ماشین . ازشون خریدارو گرفتم و گذاشتم جعبه عقب و دیدم دوتاشون اومدن عقب بشینن که یهو عین بچه پروها گفتم یکیتون بیاین جلو بشینه . اینم بگم واقعا دوتاشون به یه شکلی خوشگل و جذاب بودن . یکیشون لباس محلی شهر مارو خیلی با سلیقه و خوشگل پوشیده بود که میخورد بزرگتر باشه اون یکی هم که بیشتر روش کراش زده بودم از همون اول خیلی کم سن و سال ولی فوق العاده خوشگل و سفید و گوشتی بود و از این لباسای ترکمنی پوشیده بود که ساق پاهاشون دیده میشه .
خلاصه گیر دادم به اون کم سن و ساله که بعدش فهمیدم اسمش الهامه بیاد جلو بشینه که اومد نشست و شروع کردم به زبون بازی واسه الهام و از آیینه وسطم چشمم همش به پشت سری که خاله الهام بود و یکسره نیگاش میکردم و همزمان رانندگی میکردمو داشتم مخ هردوتاشونو میزدم و فقط و فقط فکرم کردن دوتاشون همزمان بود که تا حالا سکس دوتایی تجربه نکرده بودم . یکم که گذشت گفتن برسونمشون خونشون آخه باید سال تحویل رو خونه میبودن منم هول بازی در نیاموردمو بدون اینکه بهشون گیر بدم که بمونن رسوندمشونو لحظه آخر شماره الهامو گرفتم و گفت مهموناشون که برن بعد سال تحویل بهت ز میزنم . منم توو دلم گفتم این لاشیا فقط میخاستن برسونمشونو دیگه عمرا ببینمشون آخه اینجوری خیلی کیر خورده بودم .
ولی اشتباه حدس زدم و طرفای ۹ بهم ز زد و گفت بیا دنبالمون به شرطی عرق بگیری با هم بخوریم اینو که گفت فهمیدم جنده و اینکارن و بیشتر از خدام شد ولی روز سال جدید هیشکی از رفیقام توو شهر نبود و به بدبختی و سرچ کلی ساقی لاشی یه عرق خیلی تخمی با قیمت خیلی بالا گرفتم و همونجا قسم این دوتارو خوردم و گفتم باید مثه سگ حداقل یکیشونو بوکونم تا آروم بشم و دلم خنک بشه . رفتم دنبالشونو و اینبار هیچکدومشون لباس محلی نپوشیده بودن و چه تیپای کوسی زده بودن و نشستن تویه ماشین ولی ادای تنگارو در میاوردن . الهام جلو نشست و دیگه باهاش صمیمی تر شده بودم و چون همه رفته بودن شهرستان و کلیدای خونه هاشونو به من سپرده بودن گفتم اینارو خونه خودم نبرم و بردمشون خونه خواهرم که یه خونه لوکس و لاکچری داره . دم خونه که پیاده شدن کرک و پرشون ریخت و گفتم خونه خودمه و متوجه شدم شاخکاشون تیز شد آخه استاد اینجور دخترای تیغ زن بودمو اندازه موهای سرم اینجور آدمارو ترتیب داده بودم . رفتیم بالا و خودشون شروع کردن بساط مزه و این کسشعرارو چیدن و عرقو هم از تویه ماشین آوردم گذاشتم سر بساط .
الهام از همون اول مانتو و شالشو در آورد و نشست کنارمو تا نشست شروع کردم به انگولک کردنش و همزمان ساقی شده بودمو پیک هارو سنگین واسه الهام و خالش میریختم و مال خودمو خیلی چوس چوس میریختم . دو ساعت گذشت دیدم یه یکو نیمی عرقو سه نفره خورده بودیم الحق که واقعا این دوتا عرق خورم بودن ولی با خودم میگفتم لحظه ریدنتون هم میرسه که چیزی نگذشته بود که دیدم الهام تویه بغل من شروع کرد به زار زدن که چرا بچشو شوهرش ازش گرفته و طلاقش داده . منم بیشتر انگلوکش میکردمو مثلا دلداریش میدادم و سینه هاشو میگرفتم و دست به روناش میزدم ولی اون کلا توو فاز مستی بود و هیچی حالیش نبود منم از فرصت استفاده میکردمو دستمو دراز میکردم که بخوره به خالهه و از اونم فیض ببرم ولی کلا از خالهه یکم خجالت میکشیدم ولی زده بودم به اون در .
یه صحنه الهام افتاده بود توو بغل خالش و داشت زار میزد و خود خالشم که توو فضا بود و هیچی حالیشون نبود گفتم بزار یه تیکه ازشون فیلم بگیرم که دیدم خالش فهمید و بهم گفت داری فیلم میگیری که من گفتم نه بابا دارم با گوشیم ور میرم اونم زیاد گیر نداد . ساعت حدود یک شب شده بود و من هنوز نتونسته بودم هیشکی رو ترتیب بدم که زدم به سیم آخر و به الهام که تقریبا غش کرده بود گیر دادم ببرمش طبقه بالا آخه خونه خواهرم دوبلکس بود و راحت قبول کرد بیاد به بدبختی زیر بغلشو گرفتمو بردمش بالا انداختمش رو تخت ولی حالیمم بود که پایین خالش چیزی رو تک نزنه آخه اینجوری خیلی کیر خورده بودم . تیز برگشتم پایین به خالهه گفتم تو هم بیا بالا تویه هال بشین که حواسم یجورایی به اونم باشه و شایدم بشه بعدش اونم ترتیب بدم .
درب اتاق رو نیمه باز گذاشتم لامپم خاموش کردم پریدم رو الهام شروع کردم به لبا و گردنشو خوردن واقعا تیکه ناز و خوش بدنی بود و از لای درب هی به خالهه هم نیگا میکردم میدیدم رو مبل که نشسته چشماشو بسته و تویه این دنیا نیست و یه جای دیگه داره سیر میکنه منم خیالم راحت شد و چسبیدم به الهام و پستوناشو از لای سوتین درآوردم و جوری به نیش میکشیدم که انگار داری دل و جیگر و قلوه میخوری . تاپشو دادم بالا شروع کردم خوردن نافش واقعا شکم سفت و محکم و خوشگلی داشت دیگه بیخیال خالهه شده بودمو سرم به الهام گرم بود شلوار و شورتشو درآوردم و شروع کردم به کوسشو خوردن و فک کنم نیم ساعت داشتم کوس خوری میکردم که دیوانه شده بود و هی موهامو میکشید به سمت بالا که بیام بزارم توش ولی من نمیخاستم داستان به این زودی تموم بشه و میخاستم تا صبح ول کنش نشم . لباسامو در آوردم و کیرمو کردم توو دهنشو و تا حلق فرو میدادمش و ترسم از این بود که همه عرق و هله هوله هارو بالا بیاره ولی با خودم میگفتم باید اینو به جبر بگایم بعدش برم سراغ خالش .
لنگاشو بالا میدادمو سوراخ کونشو میلیسیدمو اونم توو مستی بدجوری شهوتی شده بود و هی میگفت منو بوکون منو بوکون از اینور من صبرم زیاد بود و میخاستم تموم بدن الهامو موشکافی کنم و عین این کوس ندیده ها یهو نزارم توش .
اینقد کوس و کون الهام و لیسیدم که فک کنم دو سه باری ارضا شد و کیرمو آروم گذاشتم توو کوسش و لنگاشو انداختم رو شونه هام و مشغول تلمبه زدن بودم و به همه روشهایی که بلد بودم الهام رو گاییدم از قضا وقتی که عرق میخورم کمرمم خوب سفت میشه و میتونم ده یا بیست دیقه یه کله بوکونم . آخراش بود که نزدیک بود آبم بیاد که یهوو دیدم لامپ روشن شد و یکی از پشت حلقمو گرفت و منو کشید سمت خودش . به خودم ریدم یه لحظه برگشتم دیدم خالهه اومده داخل و داره کلی فحش و بد و بیراه بهم میگفت و کلا اون آدم قبلی که بگو بخند میکرد و شوخ بود دیگه نبود . هی میگفت عوضی داری چیکار میکنی و از رو خواهر زادم بلند شو و هی از پشت مثلا داشت منو میزد منم هی میگفتم کاری نمیکنیم تو برو بیرون الان الهام میاد پیشت .
خلاصه با شلیته بازی منو از رو الهام انداخت اونور و شروع کردم لباسامو پوشیدن و اونم شروع کرد لباسای خواهرزادشو به بدبختی تنش کردن . منم هی میگفتم نکن اینکارارو چرا لباس تنش میدی بزار بخوابه . گیر داده بود ما میریم حالا ساعت شده بود ۳ نصف شب . بدجور کیر خورده بودم به بدبختی لباساشو تنش داد و آب میزد توو صورتش و سرپاش کرد که ما میریم منم گفتم باشه خودم میرسونمتون و اومدن پایین نشستن توو ماشین .
چون منم مست عرق بودم دوس نداشتم رانندگی کنم واسه همین خالهه گفت بزار من بشینم ولی بهش گفتم بیلاخ عمرا ماشینمو دست کسی بدم و به بدبختی و اینکه تویه خیابون همه چیزو چهارتا میدیدم رسوندمشون خونشون و برگشتم خونه خودم ‌.
با اینکه خاله نذاشت آبم بیاد ولی کوس و کون الهام رو صفا داده بودم و داشتم واسه خالش نقشه میکشیدم که از روی حسودی یا از روی غیرت نزاشت کارمو به اتمام برسونم . ولی بدن و کوس و کون الهام واقعا محشر بود و هنوز تویه ذهنمه و یکی از خوشگلترین کوسایی بود که تویه عمرم ترتیب داده بودم .
رابطمون یه چن ماهی طول کشید و تویه این مدت الهام رو چندین بار جرواجر کردم ولی نتونستم هیچوقت ترتیب خالشو بدم . الهامم یکم که گذشت زدمش توو دیوار آخه خیلی سعی میکرد بتیغه منو ولی وقتی دید از من چیزی جز کردن بهش نمیماسه اونم سرد شده بود ولی تخم منم نبود آخه طرفای بهتری داشتم که اگه میخاستم واسه اونا خرج کنم مرید و جندم میشدن ولی من آدم خرج بوکونی نبودم و همیشه دنبال کوس مرامی بودم .
عید اون سال با اینکه واسم دلگیر بود ولی از این جنبش واسم خاطره شد
کوچیک شما رضا

نوشته: رضا


👍 7
👎 28
44901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911452
2023-01-20 01:45:25 +0330 +0330

این (بوکونم) یعنی چی؟ بوی کونت؟ یعنی کونت بو میده؟

3 ❤️

911454
2023-01-20 01:46:25 +0330 +0330

به دیوثی مث تو که فقط بفکر حال کردن خودشه کس دادن حرومه

اول داستانت چی بود وسطش چی بود، ربطش به زنت چی بود رو هر کی فهمید توضیح بده

3 ❤️

911458
2023-01-20 01:58:41 +0330 +0330

چون حالت خوب نبود وسایل گذاشتی جعبه عقب وگرنه میزاشتی صندوق عقب ماشین 🤣🤣🤣🤣

3 ❤️

911460
2023-01-20 02:07:28 +0330 +0330

کسو شعر تفت دادی برو جلقتو بزن

1 ❤️

911492
2023-01-20 07:15:47 +0330 +0330

این داستان هایی که نویسنده خیلی منم منم میزنه جالب نیست
نمیدونم بقیه نظرشون چیه؟ یا نظر خود نویسنده رو اگر بدونم خوشحال میشم

من البته به خاطر زحمت نوشتن که شما کشیدی لایک کردم

4 ❤️

911508
2023-01-20 09:41:11 +0330 +0330

بد نبود

1 ❤️

911521
2023-01-20 10:46:22 +0330 +0330

بیشتر روش کار کن

1 ❤️

911534
2023-01-20 12:24:02 +0330 +0330
  • تاکسی مرسی رو داستانشو میدونی؟
  • جقتو بزن عمو
1 ❤️

911540
2023-01-20 13:41:00 +0330 +0330

کوچولو تو هم بوکون دستت تو شرتت و بزن اون کف قشنگرو ولی زیادی خیالبافی نکن

2 ❤️

911572
2023-01-20 23:15:39 +0330 +0330

چرند جدید

1 ❤️

911573
2023-01-20 23:18:14 +0330 +0330

دِ اخه دیوث چی پیش خودت فکر کردی تو اخه.کستان نوشتی به امید لایک گرفتن .مشروب میخوری کمرت سفت میشه ؟عجبا ،ملت مشروب که میخورن زود انزال میشن ولی تو برعکس کمرت سفت شد!!!

1 ❤️

911689
2023-01-21 21:34:37 +0330 +0330

گدا گودال
گری گوری
چه افتخارم میکنه به لاشخوری هاش
بیا پایین بابا
سرمن درد گرفت.

2 ❤️

911732
2023-01-22 05:05:51 +0330 +0330

خوبه ولی زیاد از خودت چس میای میزنه تو ذوق

1 ❤️