خاله ریزه

1401/08/25

خواهش می کنم مادرجان، نه دیگه بالا نمیام فقط لطفا به جاوید بگید زودتر بیاد تا به موقع برسیم، ممنون میشم.
همیشه همینطور بود و خیلی به خودش می رسید. لباسهای عجیب و ادکلن های مارک و حتی آرایش و ابرو و … حالا خوبه یک ساعت پیش پیام دادم و گفتم تو راه هستم و زود حاضر شه خیر سرش. قرار بود بریم مهمونی باغ مسعود و اونم دوست داشت ما زودتر اونجا باشیم و کمکی کنیم قبل همه. بالاخره اومد آقا. از خنده روده بر شدم. چه تیپ عجیبی مثل همیشه (:
راه افتادیم، یهو گفت سامی بزن بغل من یه چی سفارش دادم از داروخانه بگیرم. رفت داروخانه و منم اونجا تو ماشین فقط نگاهم به ساعت بود و اطراف که یهو چشمم خورد به یک مغازه لوازم آرایشی که یه فروشنده دختر ریزه میزه ولی خوشگل و بانمک فروشنده اش بود. جاوید که اومد ازش پرسیدم این فروشنده رو می شناسی (تو محلشون بود) گفت اره بابا بچه ست ولی خیلی عشوه میاد. یکی از بچه خلاف‌های محل به زور باهاش دوست شده و همش با موتور میاد دنبالش و به هیچکس پا نمیده… ولش کن بزن بریم.
به هیچکس پا نمیده؟ هه بزار بهت یاد بدم هنوز بچه ای جونم (:
از ماشین پیاده شدم و‌رفتم تو مغازه اش، رفتم جلوی میزش و تو چشمهاش نگاه کردم و سلام کردم. سرش رو بلند کرد و منو نگاه کرد و جواب داد بفرمایید… ( چون قدش کوتاه بود که البته مقداری هم بخاطر سنش بود باید سرش رو‌ خیلی بالا میگرفت)
اسمم سام هست و بچه این محل نیستم. دیدمت از بیرون و خوشم اومد ازت جونم. این کارت من هست و منتظر تماست هستم عزیزم. روزت خوش در ادامه…
با بهت منو نگاه کرد و کارتم رو پاره کرد و گفت: بفرمایید بیرون آقا اینجا محل کسب هست و مزاحم نشید. وگرنه مجبورم… حرفش رو قطع کردم و گفتم لازم نیست، خودم دارم میرم ولی شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه. زدم بیرون و رفتم سوار ماشین شدم و به جاوید قضیه رو گفتم و کلی خندید و مسخره ام کرد ( دختره داشت از لای وسایل تو ویترین زیر چشمی نگاهمون میکرد)
چند ماهی گذشت و ما هم درگیر کسب و کار که تلفنم مثل همیشه زنگ خورد.
جانم بفرمایید؟
سلام، خوبین؟
مرسی، شما؟
من غزل هستم، شماره تون رو با پررویی تمام بهم داده بودید.

غزل؟ من؟ شماره دادم اونم با پررویی ؟ ببخشید حضور ذهن ندارم.

بله که شماره دادید. اومدید تو مغازه ام و شماره دادید و منم شماره کارت تون رو پاره کردم.

آهااااان شمایی ، چه عجب،کارت ویزیتم رو پاره کردی و منم بی خیالت شدم خانومی…

آره خب پاره کردم چون طرز درخواست دوستی تون رو دوس نداشتم و بنظرم مغرور اومدید. تازه توی محل کسب بودم و جاش نبود. همسایه ها می فهمیدن هم یقه شما رو میگرفتن و هم به صاحبکارم می گفتن. ولی بعدش راستش خوشم اومد ازت وقتی کمی فکر کردم و رفتم کارتت رو از سطل زباله دراوردم و شماره ات رو توی گوشیم سیو کردم.

وای قابل افتخاره بانو ، حالا چرا بعد اینهمه مدت؟ ( تو دلم میگفتم جاوید دهنت سرویسه، مخ اون دختره که به هیچکس پا نمیداد رو زدم)

راستش خیلی درگیر بودم و مشکلات داشتم اصلا فراموشم شده بود تا اینکه امروز یه آقای قد بلند و درشت رو دیدم و یادت افتادم خیلی شبیه تو بود.

چه خوشبختم من امروز که یادم افتادی غزل خانوم…

خواهش می کنم آقاااااا، شایدم بقول شما از شانس خوب من بوده (:

تیکه میندازی؟

ههههههه نه باور کن ، ازت خوشم اومده بود ولی خب اون لحظه باید اون عکس العمل رو نشون میدادم چون خیلی پررویی هههههه…

خلاصه من و غزل با هم آشنا شدیم و یکماهی با هم تلفنی صحبت میکردیم و گاهی هم میرفتم دربند یا درکه چای و قلیون و غذایی و از این جور بیرون رفتن ها. غزل خیلی دختر باحالی بود و همش ورجه وورجه میکرد و میخندید. صدای ضبط رو بلند میکرد و تو ماشین میرقصید و یجا بند نبود. حدودا اون موقع هجده سالش بود. منم ۲۶ ساله بودم و بیشتر سرم توی کار و خانواده و دوستام بود. اوقاتی هم که غزل مرخصی داشت یا تعطیل بود با هم بودیم البته خب خانواده اش هم خیلی گیر میدادن بهش ولی چون شاغل بود و پدرش هم مسن بود زیاد پاپیچش نمیشدن. هر چند خودش هم واقعا حواسش جمع بود. راستش منم زیاد بعنوان دوست دختر فابریک روش حساب نمیکردم چون سنش کم بود و یجورایی خیلی شلوغ بود، برعکس من.

چند وقتی از دوستی‌مون گذشت و طبق سنت دیرینه ( دیگه وقتش بود) دعوتش کردم خونه … اول که می گفت نمیام و تو میشناسی منو و خانواده مو و از این جور حرفها ولی خب معلوم بود دلش میخواد.

روز موعود رسید و رفتیم خونه. ماشین رو تو پارکینگ گذاشتیم و رفتیم داخل. رنگش مثل گچ شده بود و مشخص بود ترسیده… من رفتم داخل و تعارفش کردم بیاد تو… اومد تو و همون دم در وایستاد. اینور و اونور رو نگاه کرد و دودل بود. بهش گفتم عزیزم راحت باش لطفا مگر اینکه هنوز اعتماد نداری بهم ؟ اومد داخل و نشست. همش خونه و وسایل رو نگاه میکرد و یخش باز نشده بود. غذا گرفته بودیم سر راه و خوردیم و کمی موزیک ویدیو دیدیم و دیگه غزل شد دوباره همون غزل همیشگی… از همه جا می گفت و در همون حالت نشسته قر و عشوه میومد.
نشسته بودم کنارش و فقط خنده هاش رو، چشم‌هایم قشنگش رو، دندون‌های ردیف و مثل صدفش رو نگاه میکردم و دستش رو گرفتم. یهو ساکت شد. نگاهم کرد و چشمهاش یجوری شدن. کشیدمش سمت خودم و صورتش رو بوسیدم. هنگ کرد یه لحظه. نگذاشتم حرفی بزنه و دوباره و چند باره گونه هاش رو و گردنش رو لبهاش رو بوسیدم. هیچی نمی گفت و سرش پایین بود و گهگاهی نگاه ریزی مینداخت به من. موهاش رو پشت گوشهاش انداختم و نوازش میکردم و دوباره لبم رو گذاشتم رو لبش ولی اینبار همونطوری نگه داشتم چند تا بوس پشت سرهم کردم و شروع کردم به خوردن لبهاش. اونم چشمهاش رو بسته بود و کم کم شروع به خوردن لبهام کرد. هر چند دقیقه چشمهاش رو باز میکرد، منو یه نگاه میکرد و دوباره لب میگرفت. بوی عطر خاصش محشر بود و هنوزم گاهی دلتنگش میشم. دکمه های مانتوش رو باز کردم همزمان و سعی کردم درش بیارم. گفت نه همینطوری خوبه. یکم گردنش و بالای سینه اش رو خوردم که یهو برق گرفتش انگار و پاشد مانتوش رو دراورد. یه تاپ رکابی مشکی تنش بود. خیلی خیلی ریز و لاغر بود. بغلش کردم و همونجا رو کاناپه خوابوندمش و لب و گردن و … میخوردم و سینه اش رو شروع کردم به مالیدن. اصلا سینه انگار نداشت بس کوچیک بودن. اصلا تو دست نمیومدن سینه هاش. تاپش رو دادم بالا و شروع کردم به خوردن سینه هاش. یکی تو مشت و نوک اون یکی زیر زبون و دندون‌ها و دهنم … خیلی خیلی به سینه هاش حساس بود و با هر تماس نوک سینه اش با زبونم کل بدنش رو جمع میکرد و بازوهام رو فشار میداد. حسابی سینه هاش رو ماساژ دادم و خوردم و شکمش رو بوسه بارون کردم. دست بردم به شلوارش که یهو گفت نه البته خیلی آروم ، دوباره اومدم کمربندش رو باز کنم، گفت نه لطفا.
منم بی خیال شدم و پیراهن و زیرپیراهنم رو در اوردم و بغلش کردم. تماس بدنم با بدنش و سینه های گرمش محشر بود. تو همون حالت کمرم رو باز کردم و یه دستی شلوارم و شورتم رو دراوردم. غزل هنگ کرد یهو و گفت چکار می کنی سامی گفتم که نه!!!
گفتم کاری بهت ندارم نترس ولی خودم دوست دارم لخت باشم تو بغلت. یه نگاهی به پایین انداخت و به کمر کنارم دراز کشید. منم بغلش کردم و دوباره رفتم سراغ سینه هاش. کیرم دیگه آماده آماده بود. دستش رو گرفتم و گفتم: غزل جونم خب منم نیاز دارم لمسم کنی و منم میخوام لذت ببرم. هیچی نگفت…
دستش رو رسوندم به کیرم، یخورده طول کشید و گرفت دستش و براندازش میکرد انگار داره تحقیقات علمی می کنه (:
یخورده که باهاش بازی کرد بهش گفتم همین؟ به حالت سوالی نگاهم کرد، گفتم لبهات رو میخواد عزیزم. خندید و کمی مکث کرد… یکم فکر کرد و خودش رو کشید پایین. سرش رو بوسید و بوسید و دوباره نگاهم کرد بعد سرش رو کرد تو دهنش… منم آهی کشیدم و متوجه شد که خوشم اومده. همونطور کم و کم و کم شروع کرد به خوردن و لیس زدن (متوجه شدم که دفعه اولش نیست چون تقریبا خوب میخورد)
کشیدمش بالا روی خودم خوابوندمش و لب گرفتم و همزمان باسن شو چنگ میزدم. دوباره خوابوندمش کنارم و بوسش کردم گفتم غزل محشری و چشمهات و لبخندت جادو می کنه… دوس داشت ازش تعریف کنم…
دوباره دست بردم کمربندش رو باز کنم دستم رو کشید، گفتم غزل خواهش می کنم خرابش نکن این حال مون رو. قول میدم خوشت بیاد و میخوام ارضا بشی، نترس میدونم چکار می کنم و بچه نیستم. دستش رو کشید و منم شلوارش رو در اوردم. ( دوس نداشت دوستی مون به این راحتی خراب بشه و همیشه منو به دوست‌هاش معرفی می کرد و کلاس میزاشت براشون)
یه شورت صورتی روشن پاش بود از روی شورت یکم براش مالوندم و دست کشیدم و پاهاش لای پام بود، چشمهاش تو تمام این مدت بسته بود. شورتش خیس خیس شده بود دستم رو بردم زیر شورتش و دوباره مالیدمش. کولیتوریس اش رو پیدا کردم و حسابی با انگشتم باهاش بازی کردم. دیگه مثل فنر خودش رو همش جمع می کرد و باز شل می‌شد. رفتم پایین و آلتش رو بوسیدم چندبار. شیو تازه بود فکر می کنم چون موهاش تازه دراومده بودن. چند بار بوسیدمش و با نوک زبونم با چوچولش بازی کردم. از پایین تا بالا لیس زدمش و زبونم رو لای شیارش می کشیدم. لاشو باز کردم و زبونم رو توش می چرخوندم و شروع کردم به میک زدن … فقط صدای آه میشندم و نفس هاش که نشون میداد داره لذت میبره و به اوج رسیده. کس کوچولو و استخوانی داشت. کیرم رو اوردم جلو و مالیدم بهش. سریع خودش رو جمع کرد و گفت نه بسه دیگه . تو چشمهاش نگاه کردم و گفتم نترس عزیزدل حواسم هست و خیالت راحت، فقط لذت ببر و بهم اعتماد کن. چیزی نگفت و دوباره دراز کشید. انقدر خیس بود که راحت روش می مالیدم و انقدر کیرم رو لای کسش کشیدم و چوچولش رو باهاش با فشار تحریک کردم که یهو نفس هاش تندتر شد و تندتر که خودش رو یهو از زمین کند و کسش رو به آلتم فشار داد و ارضا شد و آه عمیقی کشید….
چند دقیقه ای تو بغل هم دراز کشیدیم و پرسیدم دوست داشتی؟ گفت عالی بود و خیلی بهش نیاز داشتم، چسبید فدات شم…
گفتم خدا نکنه جیگر، عزیز دلم، بند بند وجودم، نفسم و حسابی قربون صدقش رفتم و نازش کردم. کمی تو همون حالت به چشم‌های هم نگاه کردیم و منم با موهاش بازی میکردم و فشارش دادم تو بغلم. تو همین لحظه کیرم به پاهاش خورد (قدش خب خیلی کوتاه بود ) و تازه یادش افتاد من همچنان ارضا نشدم. رفت پایین و شروع کرد به خوردن و لیسیدن و زبون زدن (بعدها گفت که فیلم پورن زیاد می بینه موقعی که نیاز داره ارضا بشه، واسه همین وارد بود البته خب دوست پسر هم داشت قبلا، شایدم همزمان با من). خلاصه حسابی با کیرم بازی کرد و خورد و گاهی هم منو نگاه میکرد و میخندید شیطون. آقا ما ارضا نشدیم و غزل خسته شد و منم متوجهش شدم. گفتم بزار کمی لاپایی بزنم تمومش کنم. کمی مکث کرد و گفت باشه. برگشت روی شکم دراز کشید و یه متکا گذاشتم زیر شمکش که باسنش بیاد بالا.
خیس بود لای پاش و منم کمی آب دهن ازش گرفتم با دستم و حسابی روونش کردم. شروع کردم لاپایی زدن و همزمان به شیار کسش هم می کشیدم که دوباره آه و اوفش بلند شد. باسن کوچولویی داشت و جمع و جور، کلا فکر کنم زیر پنجاه کیلو وزن داشت. تو همین فاصله سوراخ کونش رو خیس کردم و با انگشتم باهاش بازی کردم و یواش یواش انگشتم رو تو میکردم و بیرون میاوردم. اعتراضی نکرد، مشخص بود دفعه اولش نیست. کیرم رو اوردم دم سوراخ کونش و کمی مالیدم به سوراخش. کونش رو آورد بالا طوری که سوراخش بهم چشمک میزد که آماده ست، تو دلم گفتم خودشم میخواد پس. دوباره خیسش کردم کمی و آروم آروم سعی کردم سرش رو بکنم تو. بازم اعتراضی نکرد و صد در صد متوجه شدم دفعه اولش نیست. سرش رو کردم تو و یهو خودش رو جمع کرد و آخ بلندی گفت. یه دقیقه ای تکونش ندادم و دوباره کونش رو آورد بالا و منم شروع به تلمبه زدن کردم. آروم و آروم با هر بار دخول مقدار بیشتر تو میکردم و بعد چند دقیقه تا نصفه توش بود که جیغ کشید و برگشت نگام کرد با عصبانیت گفت هی من هیچی نمیگم تو هم داری ادامه میدی و جرم دادی. بفرما خودتم برو توووووش…
گفتم باشه فقط سرش، قول! برگشت دوباره و دوباره خیسش کردم و سرش رو دادم توش و کم کم دوباره تا نصفه و شروع کردم به تلمبه زدن و فقط تا نیمه کیرم میکردم توش. یادم نیست چقدر طول کشید که حسابی داغ شده بودم پهلوهاش رو گرفتم با ضربات محکم تا آخر کردم توش و صدای جیغ و دادش خونه رو برداشته بود ولی نمیتونست از زیر دستم خودش رو بکشه بیرون. بالاخره ارضا شدم و کامل ریختم توش.
چند دقیقه ای همونطور موندیم و بوسه زدم به گردنش و کمرش و موهاش رو از صورتش کنار زدم و بوسش کردم. یهو برگشت گفت کثافت خیلی پررویی، خیلیییییی…
پاشو له شدم، وااااای چقدر میسوزه، جر دادی منو و سریع یه دستمال کاغذی گذاشت دم کونش و دوید سمت دستشویی…
فکر کنم ده دقیقه ای تو دستشویی بود و بالاخره اومد بیرو و با یه قیافه کج و کوله و پاهای باز و وای و آخ و اوف اومد بیرون. تا دیدمش خندم گرفت .
میخندی؟؟؟!!؟؟!! بی شعوووور
اومد سمتم و شروع کردن با مثلا زدن و نیشگون گرفتن من.
خیلی بدی! خیلی بد! انگار آتیش میاد بیرون از کونم. من دارم از درد میمیرم و تو میخندی؟
موهام رو بهم زد و مدلش رو خراب کرد مثلا و محکم بازوم رو گاز گرفت…
آخیییییش خنک شدم، حقت بود و زد زیر خنده (:
پاشدم کادویی که براش گرفته بودم رو بهش دادم و بغلش کردم و آرومش کردم. لباس پوشیدیم و زدیم بیرون، توی راه یه بستنی و معجون خوردیم و رسوندمش خونه شون…
شبش کلی پیام و اون اعتراض و منم عذرخواهی و نازکشیدن خانووم…

چند ماهی با هم بودیم و توی جریان مهاجرت های اون سال با خانواده رفتن ترکیه و منم بی خبر تا اینکه از ترکیه باهام تماس گرفت و گفت یکی از اقوام کمکشون کرده برای مهاجرت بخاطر پدرش که خب سن بالا بود و دختراش همه شاغل.

میدونم خیلی طولانی شد، معذرت دیگه شروع کردم به تایپ کردن و حواسم به طولانی شدن خاطره ام نبود. اگر دوس داشتید که خب از لذت بردنتون منم خوشحال میشم و اگر دوس نداشتین هم بگذرید و شتر دیدید ندیدید لطفا (؛ فحش رو بی خیال شید رفقا)
داغ باشید و شهوانی و بغلتون همیشه گرم

نوشته: سام


👍 57
👎 4
96601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903011
2022-11-16 02:04:33 +0330 +0330

جالب و خوندنی بود 🔥

1 ❤️

903012
2022-11-16 02:17:52 +0330 +0330

خوب بود خوشمان امد👌👌👌👌

0 ❤️

903016
2022-11-16 02:50:30 +0330 +0330

کوس ننه دروغگو مگه خودت از خودت تعریف کنی .اونایی که بردنت تو ساختمان نیمه کاره میگن فقط کونت خوشگله ودر ظاهر خیلی زاغارتی

1 ❤️

903017
2022-11-16 02:52:04 +0330 +0330

کص ننت که فهمیدی بار اولش نبود
کص ابجیت که بار اولش نبود
کیر تو دهن بابای کصکشت که بار اولش نبود
کونی

0 ❤️

903033
2022-11-16 07:24:55 +0330 +0330

خوب بود دختر تنگ مزه میدع

0 ❤️

903048
2022-11-16 10:54:46 +0330 +0330

کون ریزه هم خیلی خاصه هم خوب و کردنی نوش جان

0 ❤️

903049
2022-11-16 11:17:55 +0330 +0330

این اعتمادی که دخترا به پسرا موقع خونه رفتن میکنن خیلی جالبه😂😂😂😂😂با یه قیافه مظلوم و مرد نمایی که مثلا تو بیا تا همونجا که تو میگی پیش میریم😂😂😂😂😂اصلا بعضی وقتا که میگیم من قرارنیست به تو دست بزنم وقتی خودت رضایت نداری😂😂😂😂اونم میدونه که وقتی بیاد خونه میکنیمش به هفت روش سامورایی، ما هم میدونیم که قول میدم و دست بهت نمیزنم و هنوز پس منو نشناختی و… چرته محضه، وقتی بیاد با دستمال خونی برمیگرده😆😆😆😆😆

0 ❤️

903083
2022-11-16 17:15:44 +0330 +0330

لایک

0 ❤️

903093
2022-11-16 19:11:00 +0330 +0330

خوش بحالتون که از ثانیه و دقیقه ها و ساعت هایتان لذت بردید این یعنی عمر مفید

0 ❤️

903114
2022-11-17 00:50:29 +0330 +0330

الان یکی میاد مینویسه عمه درشته :/

0 ❤️

903129
2022-11-17 02:17:35 +0330 +0330

کل داستان این بود ک مطمئن بودی دفعه اولش نیس😑

0 ❤️

903314
2022-11-18 15:27:32 +0330 +0330

خوش به حالت واقعا ماکه همش تو کف بودیم

0 ❤️

904070
2022-11-25 03:24:02 +0330 +0330

سرتاسر فی البداهه

0 ❤️