وقتی میخواستم از یکی از بانکها وام بگیریم مرا برای بیمه کردن وام به یک دفتر نمایندگی بیمه مرفی کردند منهم با همون دفتر بیمه مراجعه کردم نمای بیرونی دفتر شیشه دودی بود و نمای داخل در روز به راحتی دیده نمی شد وقتی داخل شدم خانم خوشگلی پشت میز نشسته بود سلام کردم و گفتم برای چکاری اومدم ولی قیافه اون خانم بنظرم آشنا اومد بهرحال نشستم و مدارکم رو دادم تا بیمه نامه رو صادر کنه . وقتی شناسنامه منو دید یهو جیغ خفیفی کشید و اسم کوچیکمو صدا کرد و با خوشحالی از پشت میز بطرفم اومد و خودشو معرفی کرد فهمیدم اعظم یکی همسایه های قدیم که رابطه نزدیکی هم با هم داشتیم البته منظورم رابطه دوستانه و نه چیز دیگه .
اعظم حدودای 30 تا 33 سالش بود و باورم نمیشد اینقدر خوشگل و خوش هیکل شده باشه و لباس خیلی شیکی هم پوشیده بود که به تنش نشسته بود و زیبایی های بدنشو بیشتر می کرد و طاقت نکردم و اینو بهش گفتم لبخند ملیحی زد و معلوم بود از این تعریفم خیلی خوشش اومد . اعظم از من خواست روی یه صندلی جفتش بشینم و هم بیمه نامه رو تکمیل کنیم و هم صحبت کنیم وقتی درکنار اعظم نشستم احساس کردم حالم تغییر کرد و کیرم بد جوری به شلوارم فشار میاورد و می ترسیدم که اعظم متوجه بشه و ابروم بره و بگه چقدر کم ظرفیته به همین خاطر پامو رو پام گذاشتمو به کیرم فشار اوردم بلکه بی خیال بشه اما اون بیشتر فشار میاورد بخار همین شروع کردم به صحبت کردن که چکار می کنی چند تا بچه داری و از اینجور حرفا که اعظم گفت هم شوهر دارم هم ندارم چون شوهرش 2 سال پیش به امریکا رفته و هیچ خبری ازش نداره و بچه هم نداره .
اون دفتری که توش بودیم قسمت اخرش بوسیله پارتیشن جدا شده بود و به عنوان ابدارخونه و استراحتگاه ازش استفاده می شد و من برای اینکه خودمو جمع و جور یه فکری برای کیرم بکنم که حاضر به خوابیدن نبود به بهانه اب خوردن به اون قسمت رفتم و همینکه از روی صندلی بلند شدم کیرم جای بیشتری پیدا کرد و رها شد و من با عجله رفتم توی پستو و حالا هر کاری میکنم تا کیرمو جا سازی کنم نمیشه و هرچی دستکاریش می کنم بیشتر تحریک می شد در همین حال یکدفعه اعظم صدام کرد و من که پشتم به او بود ناخدا برگشتم و اعظم که چشماش به شلوارم افتاد یهو گفت ووا این چیه و من من کنان بطرفش رفتم و بغلش کردم و شروع به بوسیدنش کردم ابتدا تقلا کرد ولی کم کم اروم گرفت و خودشو رها کرد و برای اطمینان ولش کردم ولی دیدم خودشو به چسبوند و خودش لبامو بوسید و بعد بهش گفتم یه لحظه صبر کن و رفتم در دفترو از داخل قفل کردم و برگشتم اعظم گفت چرا درو قفل می کنی ولی من شروع کردم با بار کردن مانتوش هیچ مقاومتی نمی کرد ولی میگفت می خوای چکار کنی و من گفتم می خوام بکنمت اعظم دهنش اب افتاد و گفت اینجا که جاش نیست بریم خونه من گفتم همینجا خوبه اعظم لباسم کامل در نیار و زود تمومش کنیم ولی من کامل لختش کردم و چه هیکلی داشت چقدر مامان بود شنیدن کی بود مانند دیدن . یه مبل اونجا بود نشوندمش رو مبل و شروع کردم به لیسدن کوسش ، خیلی زود جیغش دراومد چون 2 سال بود بعد از شوهرش کسی به او دست نزده بود بنابراین زود به ارگاسم رسید . اعظم شلوارمو باز کرد و کیرم که از بند ازاد شده بود بیرون پیرید و اعظم که از دیدن کیر هیجان زده شده بود شروع کرد با ولع به لیسدن کیرم ولی من که طاقتم کم شده بود از روی مبل بلندش کرد و به پشتش رفتم و خمش کردم روی مبل و کیرممو از پشت فرو کردم توی کسش و اونقدر لذت بخش بود که اینگار اولین بار بود که کس می کردم و از لذت صدام در اومد و صدای اعظم دراومده بود چون هر دومون داشتیم لذت می بردیم بعد اون کیرمو کشیدم بیرون و لم دادم روی مبل و اعظم کیرومو با دست گرفت و نشست رو کیرم و هدایتش کرد تو کوسش و شروع کرد به تلمبه زدن و منم با سینه هاش بازی می کردم در همین حال احساس کردم ابم داره میاد به همین خاطر باسن اعظمو تو دست گرفتم و بطرف بالا و خودم کشیدم و کیرم از تو کوسش در اومد و کمی کیرمو به کوسش مالوندم و ابم پرتاب شد بیرون و اعظم لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد بوسیدن و باسن شو بالا و پائین می کرد تا کوسش با کیرم تماس داشته باشه و بعد کیرمو که در حال شل شدن بود دوباره فرو کرد تو کسش و خیلی ملایم بالا و پائین می رفت و اینکارش خیلی لذت بخش بود ودر همین حال موبایلش زنگ خود و یکدفعه از روی پام بلند شد و برای جواب دادن به موبایل باید به قسمت جلوی دفتر می رفت بنابراین سریع لباساشو پوشید و رفت و من هم .
موقع خداحافظی از من قول گرفت که مرتب بهش سر بزنم و می گفت به کسی دیگه نمی تونم اطمینان کنم و لی تو رو می شناسم و میدونم برای کسی تعریف نمی کنی چون خودتم متاهلی و اینو بدون که من هر روز منتظرتم و امروز خیلی لذت بردم و ایکاش می شد بیای خونم ولی من گفتم معذورم و همینجا بهت سر می زنم و از اون موع تا حالا بعضی روزا بهش سر میزنم و ملاقاتهای دیگمونو در یه وقت دیگه تعریف می کنم .
نوشته: ؟
من معمولا فحش نمی دم به نویسنده های داستان ها
اما تو بچه کونی جلقی دقیقاً با اون مغز پوکت چی فکر کردی با خودت اومدی این کس شعرها رو نوشتی؟ !
آخه مادر قهوه تو آمریکا هم این جور جنده خونه هایی نیست چه برسه دفتر بیمه
اون هم ایران
هم شوهر داره و هم شوهر نداره
آخه کمتر کیر بخور بچه کونی تا این قدر هذیون نگی کیر هر چی داعشیه تو سلول های خاکستری کونت
در واقع خوشبختانه مردم دنيا اينجوري بر اساس تخيلات شما نيستن كه همه راحت بعلــــه …!
ببخشيد شما نويسنده هاي اين سايت كلا زبان فارسي رو با لهجه ياد گرفتين ؟؟؟ خب كاش املا و نگارشم ياد ميگرفتين …
ننويس داروهاتم سروقت بخور !
انگار همه چى رو زود با اون مغز پريوديت سرهم بندى كردى تا ابتو خالى كنى
اين بيمه صاحاب نداشت . يدفه فكر كردى اشناست بعدشم اعظم خانم . ريدم به مغز پريوديت
دوست عزیز آقا یا خانم ؟ کاش قبل از آپلود خودت متنو میخوندی،ضمن اینکه مگه ممکنه آدم همسایهٔ قدیمیشو که صمیمی هم بودن بعد از چند سال نشناسه؟!..کامل نخوندم،قبلا ازت داستان خونده بودم و بدم نبود،اما سر این داستان تعجب کردم فکر میکردم خوب مینویسی…مرسی
پای چهارم هشت پای یونانی تو کونت کس خل مشنگ نزن انقدر نزن اخرش شدی این… bomb
داستان کس و شعر!املا کیری!مغز پریود! پس نتیحه میگیریم خوب بود .مر30