خداحافظ بکارت (۱)

1401/09/23

دوماهی از اون ارضای افتضاحمون میگذره، عجیبه برام که همش دلم لبای شاهین رو میخواد، انگاری دست های ظریف و کوچک خودم جوابگوم نیستن.
تو این مدت شاهین رک و پوست کنده گفت تا وقتی رضایت کامل بهش ندم باهام سکس نمیکنه، مطمئنم میخواد منو تو فشار بزاره! یبار بهش گفتم خب اینجوری که خودت بیشتر اذیت میشی؟ خندید و گفت نه عشقم من بلدم بدون احساس و فقط از روی نیاز خودمو خالی کنم. گفتم ینی با کسه دیگه ای؟ گفت نه فقط جنده پولی میکنم، با کسی تو رابطه نیستم
هیچوقت یادم نمیره که چه دعوایی اونروز تو پارک باهاش کردم و چه سیلی حسابی هم ازش خوردم
شاهین میگفت ادم دروغگویی نیست و من باید با واقعیت های زندگی کنار بیام، میگفت من اونجا بزرگ شدم و از ۱۵سالگیم مدام دوست دختر داشتم و دختر میکردم، حتی وقتی اومدم ایران برای درس هم سکسم همیشه براه بود، میگفت تو نباید از من انتظار داشته باشی که مثل مردای قدیم بخاطرت ریاضت بکشم!!!
شاید حرفاش بنظر خودش منطقی بود ولی برای من که یه دختر ۱۸ ساله بودم سنگین بود و سخت. ۳روز با شاهین قهر بودم که یروز اومد خونمون، فکر کردم اومده منت کشی ولی توپش خیلی پر بود. گفت یا باید این بچه بازی ها رو تموم کنم یا قیدمو میزنه، برای همیشه. اولش بهم برخورد و جبهه گرفتم، گفتم اتفاقا تویی که لیاقت منو نداریو یسره داری هرز میپری، بهتر که بهم بزنیم و منم از دستت راحت شم. شاهین پوزخند زد و گفت فقط تا فردا ساعت ۵ وقت دارم فکرامو بکنم و خبر بدم
اون شب خیلی فکر کردم، حالم خیلی بد بود، شاید در ظاهر گارد میگرفتم جلو شاهین ولی در باطن دوسش داشتم، شاهین خوب تونسته بود منو رام خودش کنه. من همیشه دوست داشتم با پسرای بزرگ تر از خودم دوست بشم، با پسرای همسن خودم حال نمیکردم، دوست داشتم طرفم پخته باشه، بدونه باید چکار کنه. شاهین همه ی خصوصیاتی که من میخواستمو داشت، هم رفتاری هم هیکلی! اوووووف نه واقعا نمیتونم، دلم برای کیر داغش خیلی تنگ شده، دوباره با یاد کیر داغ شاهین و زبون خیس و گرمش، خودارضایی کردم. فردا حتما بهش زنگ میزنم

—————————————————————-

توی کافی شاپی که اولین بار اومده بودیم نشستیم و منتظره منه که حرف بزنم، هنوزم فکر میکنم باید قید این رابطه رو بزنم، شاهین خیلی پررو و زورگوعه، ولی واقعا تمام ملاک هایی که من میخوام رو داره! اونم منی که از بچگی انقدر کمبود محبت دارم، میترسم… اره من از اینکه تنها بمونم و دیگه مثل شاهین گیرم نیاد میترسم، من همیشه ادم محتاط و ترسویی بودم!
با صدای شاهین از فکر اومدم بیرون: نمیخوای حرف بزنی؟
-چرا میخوام. ببین شاهین تو خیلی زورگویی، تروخدا یذره سعی کن منم درک کنی. تو یدفعه اومدی تو زندگی منو حرف از ازدواج…
پرید وسط حرفم و گفت: شادی تمومش کن!
حرف تکراری نزن. قبلا حرفامونو زدیم، من اینجام تا حرف اخر تو رو بشنوم
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: باشه قبوله
+چه عجب!
فقط نگاش کردم. انقدر سخته واقعا درک کردن حال من!!!
+ببین راه برگشت نداریااااا. من ادمی نیستم که دو روز دیگه بگی پشیمون شدی و من ناز بکشماااا
-اوهوم میدونم
+خیلی خب. پس پاشو بریم که بدجور دلم تنگته
-الان؟؟؟!!! شوخی میکنی؟
مگه قرارمون این نبود که زودتر ازدواج کنیم؟
+اره ولی منم گفته بودم که برای سکس منتظر ازدواج نیستم…
-اووووف شاهین اذیت…
دوباره پرید وسط حرفمو گفت: شادی پاشو حرف اضافه هم نزن.

——————————————————————

تموم طول مسیر تا خونه رو ساکت بودم. احساس میکردم به دو تا ادم متفاوت تبدیل شدم، ادمی که این شرایط رو با تمام وجودش میخواد و حتی داره لذت میبره، و ادمی که بشدت میترسه و میخواد عقب بکشه!!!
با خودم تو جنگ بودم. انگاری هنوز باورم نمیشه. چقدر همه چی رو دور تنده…
+شادی تا من یه سیگار بکشم برو تو اتاق تا بیام
با صدای شاهین یهمو پریدم. کی اومدیم تو خونه!
حتما شاهین فهمیده تو حال خودم نیستم که میخواد بهم زمان بده.
وارد اتاق شدم. شالمو در اوردمو گیره موهامو باز کردم، لبه ی تخت نشستم. تنم دوباره از استرس یخ کرده بود،اما مدام یاد اتفاقایی که اونشب رو این تخت افتاد میفتم. شاهین وارد و اتاق شد و اومد سمتم، هولم داد روتخت و گردنم رو بوسید
+شادی دلم برات تنگ شده بود
به چشمام نگاه کرد و گفت: سخت نگیر شادی، ذهنتو ازاد کن، انقدر با خودت نجنگ، بزار لذت واقعی رو بهت نشون بدم، باهام همکاری کن
اروم گفتم: باشه
شروع کرد بوسیدن لبم، اخ لباش. چقدر طعم لباشو دوست دارم، مخصوصا الان که بوی سیگار میده. دستمو دور گردنش حلقه کردم و خودمو در اختیارش گذاشتم.
+شادی توهم منو ببوس. هر کاری من میکنم توهم بکن
سعی کردم تمرکز کنم،هر کاری با لبام میکرد، چند ثانیه مکث میکرد تا منم همونکارو باهاش بکنم. رفت سمت لاله ی گوشم که اه کشیدم، خیس شده بودم، لعنتی انقدرخوب بود که با یه لب گرفتن تونست کامل خیسم کنه. دکمه های مانتومو باز کرد و گفت: دفعه ی بعدی خودت کامل لباساتو درمیاری
کامل لختم کرد و خودشم لخت شد، برای بار دوم نگاهم به الت بزرگ و کلفتش خورد، این چجوری میخواد تو من جابشه خب!!!
شاهین خندید و به بوس محکم از لپم کرد.
-وا چرا میخندی؟
+اخه انقدر ساده و بچه ای که وقتی نگات میکنم میتونم بفهمم به چی فکر میکنی
لبمو کج کردم و بی مزه ای گفتم، امااون بیخیال سمت سینه هام رفت و شروع کرد نوکشونو لیس زدن، دوباره اهم بلند شد، سرعت لیس زدنشو تند تر کرد و دستشو رسوند لای پاهام. کمرمو بلند کردمو اه کشیدم، انقدر ادامه داد تا نزدیک ارضا شدنم اما یدفعه کشید کنار، خمار نگاش کردم که دیدم التشو گرفته جلوم، مغزم هنگ بود، دنبال ادامه ی لذتم بود، هنوز تو اسمونااا سیر میکردم که یدفعه خودشو فشار داد توم، جیغم گوش خودمو کر کرد، اشکام رو صورتم پر شد، شاهین برای ساکت کردنم لبامو بوسید، اروم شروع به حرکت کرد اما من درد داشتم، ناخنامو تو بازوش فرو کردم، دستشو رسوند به کلیستورم و شروع به مالیدن کرد، چند دقیقه ای گذشت تا عادت کردم و دردم قابل تحمل شد، لذت دوباره تو وجودم شکل گرفت و چشمام خمار شد
+جونم نفسم، تموم شد عشقم، دیگه مال خودم شدی، فقط مال من. اگه یدفعه نمیکردم پردت پاره نمیشد، پردت خیلی عقب بود
فقط اه کشیدم، قدرت حرف زدن نداشتم، اما شاهین مدام حرف میزد، قربون صدقم میرفت، نوازشم میکرد و همه جامو میبوسید. اما تمام مدت ریتم تکون خوردنش اروم بود، خسته شده بودم
از خجالت چشمامو بستمو گفتم: شاهین تندتر
+جوووونم نفسم، بیشتر میخوای؟
-هوم
ریتمشو بیشتر کرد، کمرمو قوس دادم و بلند تر اه کشیدم، خدایا! داشتم ارضا میشدم، لعنتی، خیلی خوب بود، شاهین نوک سینمو گاز زد و من با جیغ ارضا شدم و شاهین هم با یه اه محکم خودشو تو من خالی کرد
بعد از اینکه حالم جا اومد فقط به این فکر میکردم که بدون ازدواج تو سن ۱۸سالگی زن شدم!!!

نوشته: Shadi


👍 9
👎 2
20501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906664
2022-12-14 09:43:18 +0330 +0330

نه دیگه سعی نکن چیزی ننویسی!!بنویس.
به منم بده

0 ❤️

906673
2022-12-14 11:29:29 +0330 +0330

نخوندم ولی چون نظر اول خوب نبود خواستم بگم کس نگو. مرسی بای

0 ❤️

906717
2022-12-14 22:20:02 +0330 +0330

جالب بود . قشنگ تو صیف کردی این مدل دخترا و پسرا رو

0 ❤️

907844
2022-12-23 09:59:27 +0330 +0330

Bravo!

0 ❤️