خردادی آ مثبت (۱)

1400/09/23

من ( م ) ۲۷ساله سردرگم از دل یک ازدواج ناموفق و او(شیما) زنی ۴۲ساله متاهل ؛ وصاحب دو فرزند

شروع ماجرا عاطفی ؛سکسی ما مانند خیلی از آشنایی های امروزی از اینستاگرام استارت خورد اما لازم به توضیح است که یک آشنایی خیلی دورا دور و مهم تر نزدیکی محل زندگی من با ویلای ییلاقی شیما در منطقه خوش آب و هوا خارج از شهر تهران همگی دست به دست داد تا ماجرای دیدار حضوری و ارتباطی ما باهم شکل بگیرد

اینکه چگونه وچطور پس از سپری کردن
چند ماه یک رابطه صرفا مجازی ؛با وجود تمام حساسیت های فکری شیما نسبت به مردا و ترس ذاتی یه زن شوهر دار برای برقراری ارتباط با مردی دیگر با وجود تمام محدودیتهای رفت آمدی وزیر ذره بین بودن از طرف همسر و فرزندانش خیلی عمیق گره خورد و
تن به هم آغوشی و دل سپردن به رابطه با مردی جوانی مانند من داد بماند !چون
به نوعی صحبت از این مسائل مناسب برای رمان عاشقانه است! نه یک روایت سکسی
اما بد نیست گذرا اشاره کنم که فضای ارتباطی زندگی شیما وهمسرش به دلیل خیانت و بی توجهی و عدم وجود علاقه به نقطه ی سرد و بی روح خودش رسیده بود و این خود یکی از هزاران دلیل برقراری این رابطه قلمداد میشد…
بگذریم :
شیوع کرونا و تعطیلی مدارس باعث شد که شیما با فرزندش روز های پاییزی را در خلوتی دلچسب و به دور از هیاهوی های شلوغ تهران بگذارند . همسرش که در تهران مشغول کار بود فقط در آخر هفته گاهی به سراغ شان می آمد ؛ماندگاری شیما وحضورش نوید تکمیل پازل دیداری وارتباطی
را به من میداد ! رابطه ای از اواخر خرداد تا اواسط آبان صرفا با چت وگاهی تماس تصویری جلو می‌رفت باید فصل جدید خود را آغاز میکرد اما مشکلات پیش رو کم نبود
میل افراطی شیما برای دوری از همه وکمتر دیده شدن ؛ حضور دوفرزند نسبتا بزرگش که به نوعی چشم وگوش پدرشان بودن شیما را مجبور به این شرایط میکرد وخب طبعا او قدرت ریسک رو برای دیدار حضوری با من را از تا مدت ها نداشت ؛:با این حال
هرچقدر که می‌گذشت
میل شیما با وجود ترس از موقعیت خاصش برای رابطه ای جدی تر و یک دیدار بیشتر میشد.
علاقه به سکس و صحبت های سکسی مسئله ای بود که بعد چند وقت از این ارتباط بین من و شیما راحت مطرح شده بود
شیما با تمام گارد های رفتاری اش اما بسیار هات و زنی سکس دوست بود ؛
و گاهی از شب ها قبل خوابیدن ازمن درخواست سکس چت را میکرد !
اون از اینکه با شنیدن این حرفا تحریک شود و به قول خودش لیز وخیس شود لذت میبرد .با این حال
سکس هایی نصف ونیمه ای و از روی اکراه که آن هم خیلی کوتاه بود
به نوعی انگار صرفا برای رفع تکلیف بود با همسرش برقرارمیکرد
آن سکس چیزی نبود که او واقعا دلش میخواست به همین دلیل ارتباطات کم با همسرش درطول چند سال اخیرش وعدم علاقه به او همسرش یک نوع دوگانگی رو در او به وجود آورد
دوگانگی تنفر از جنس مخالف با وجود میل فوق العاده بالا به سکس ! با این تفاسیر
صادقانه بگویم سکس دلیل اصلی نزدیکی من به شیما نبود ؛ چون صرف فکر برقراری ارتباط جنسی با زنی مثل شیما با وجود جذابیت های ظاهری و لوندی اش اما بسیار سخت و همراه با مشکلات و محدودیت های خاصش بود واین چنین بعد مدتی هر مرد طالب سکس را خسته و کم انگیز میکرد و خب ترجیح میداد ارتباطی راحت تر و بدون دغدغه آن هم بدون خرج زمان زیادی را انتخاب کند
اما من به دلیل درگیر شدن وهم آمیخته شدن روحی چندین ماهه با او صبوری پیشه کردم و بار ها در مقابل پیشنهاد کات کردن این رابطه که از سوی شیما مطرح میشد مقاومت میکردم
.دربرخی مواقع هم او مرا بلاک میکرد تا مدتی از من خبری نشود و بتوانیم همدیگر را فراموش کنیم اما بازهم انگار نمیشد که نمیشد ؛علاقه وحس عاطفی که بین ما شکل گرفته بود و درک متقابلی که من از شرایط او داشتم باعث شد او پس از سالها فردی دیگر غیر از همسرش را برای ارتباط برگزیند هرچند مخفیانه !
اولین دیداری که کاملا یکباره وبدون برنامه قبلی رخ داد. درست مانند هرشب که باهم گپ و گفت داشتیم ومنتطر بودم که بچه هایش بخوابند تا ویدئو کال هم بگیرم او را متقاعد کردم که بگذار به خانه اش بروم حتی در داخل حیاط ویک دیدار کوتاه ! این کمترین حق این رابطه برای من بود .
او هم این پیشنهاد مرا پذیرفت و قبول کرد دیدار در داخل حیاط ویلایش داشته باشیم چیزی که خیلی زودتر از این پیش نیامده بود اما حال فرارسیده بود
انگار شیما هم واقعا دیگر تحمل آن شکل از گفت وگو رو نداشت و دوست داشت یک بارهم شده مرا از نزدیک ببیند ! البته او انگار یک قصد دیگری هم داشت و آن هم بگوید ما بدرد هم نمی‌خوریم و فقط به خاطر اصرار های فراوان راضی شده پس از چند ماه باهم ملاقات کنیم هرچند شیما دلایل فراوانی برای این موارد داشت
از جمله :متاهل بودنش!
سن کمتر من نسبت به او ؛محدودیت های شدید درزندگی اش که با وجود دوفرزند دوقلو دختر و پسر ۱۴ساله اش که وجود شان که اکثر اوقات حتی فرصت یک تماس صوتی را از ما می‌گرفت و … اما گوشم هرگز به این حرفا بدهکار نبود
فرصت موعود رسید!

!در حیاط ویلایش آن هم ساعت سه و خرده صبح ؛درهوا سرد اواخر پاییزی!
بسیار شوق زده و کمی هم نگران
با این حال شانس چندانی برای اولین دیدار آن هم در حیاط! برای سکس قائل نبودم اما بازهم یک عدد کاندوم را در جیب گذاشتم و راهی مسیر ویلای شیما شدم
با وجود سرما وتاریکی اما به سرعت مسیر را طی کردم و به آنجا رسیدم
پشت درب ایستادم که دیدم شیما از آن سوی حیاط خیلی آرام و با احتیاط درب را باز کرد و با عرض یک سلام و کمی خنده خیلی هول هولکی و مضطرب مرا به حیاط دعوت کرد
از من خواست به انتهای حیاط بروم تا او هم بیاید
به گوشه انتهای حیاط رسیدم
مکانی که هیچ گاه فکر نمی‌کردم اولین دیدار ما بعد چند ماه در آنجا رقم بخورد .چون که به علت بارش برف و باران تمام صندلی های حیاط را جمع کرده بودن شیما با یک عدد پتو به استقبال من در گوشه حیاط آمد
پتو را پهن کرد روی یک سکو و به آرامی گفت بشین.
برخلاف او که با ژاکت و لباس های گرم هم بازم سردش بود من هیچ حس سرمایی نداشتم
اولین چیزی که برایم جذاب بودو مرا حسابی تحت تاثیر قرار داده بود رایحه دل انگیز عطر هوگوباس شیما بود که کل مشامم را فرا گرفته بود.
مدهوش ازاین بو و حرم نفس های دوست داشتنی وگرمش
دست در دستان سردش گذاشتم
او که هنوز انگار استرس داشت به چشمانم نگاه کرد و شروع به غر ولند کردن سرمن کرد البته با چاشنی عشوه های زنانه اش
که بیا تحویل بگیر پسر جان !این همه از دیدار ت با من پیر زن!چه میخواهی
بابا جان من بدردت نمی‌خورم و ازاین دست حرفا ؛
حتی اگر تا صبح که یک بند ازاین حرفا میزد افاقه نمی‌کرد ! من در دنیای دیگری بودم
دنیایی از جنس ترنم روح نواز یک خلوت دل انگیز پاییزی زمستانی بادلبری که بعد تحمل زمانی بسیارحال نرمی وگرمی بدنش را می توانستم لمس کنم
شوق اولین دیدار برای من باعث شد تا آن لحظه فقط ب چشمان زیبایش خیره شوم ومدهوش گرمای نفس هایش باشم که هر لحظه که می‌گذشت برای من مجذوب کننده تر میشد
پس از گذشت چند دقیقه و صحبت وگپ وگفت من ک مجذوب زیبایی و دلربایی شیما بودم دستم را از روی دستانش برداشتم و با نرم روی گونه های او کشیدم
انگار او هم کم کم یخ اش بازشده و در آن خلوت دونفره جسارت بیشتری را پیدا کرده بود
منتظر اتفاقی بود که این حس زیبا را گسترش ببخشد
چشمانم هر لحظه خمار ترمیشد و تمنای عشق بازی جنون آمیز را داشت
همینطور با نوک انگشتانم نرمی وظرافت صورت زاویه دار او را لمس میکرد و نزدیک گوشش میشد نفس های شیما بیشتر وحرارتش بالاترمیرفت
می‌دانستم عاشق میکیدن گوش هایش هست ؛ لب هایش را نزدیک گوش سمت راستش کردم و بوسه آرامی به رویش گذاشتم و حس گیرای عشق بازی با گوشش و سپس اطراف گردنش موجی از شهوت را در چشمان شیما و همچنین من ایجاد کرده بود
لذت بخش بود طمع گوش های گرم و خوش عطر کسی که واقعا دوستش داری
بلندی صدای نفس هایش هم برای من بسیار خوش آهنگ بود
دستم برای اولین بار به سمت سینه هایش هدایت شد ؛سینه های بزرگ سایز نود شیما برای هر مردی جذاب و خوشایند است حتی برای منی که زیبایی ودرشتی باسن را به سینه ها یک زن ترجیح میدادم .
هر دو غرق این عشق بازی زیبا بودیم اما هنوز این لحظات به لب بازی خطم نشده بود که خواستم لب هایش را به دهانم بدوزم که حرکت دست شیما مرا از بوسیدن لب هایش منع کرد
انگار منظورش این بود که فعلا در این شرایط تا همینجا هم کافی است
بدون آنکه به ذوقم بخورد از این بخش گذشت کردم برای بعد !
دستم کاملا سینه اش را گرفته بود و زبان و دهانم حول محور گردن و گوش می‌چرخید
این اتفاقات حدودا ده الی پانزده دقیقه زمان برد و هر دو به نهایت تحریک رسیده بودیم
دیگر تابی نبود دست به روی پاهایش بردم تا ران های داغش از را از روی شلوار لگ مشکی رنگش حسابی دست مالی کنم و سپس دستم به سمت لای پاهایش بردم که با واکنش دست شیما همراه بود
آرام با صدای شهوت آلودشگفت نه خواهشاً دست نزن !نمیشه
به چشمانش نگاهی کردم در حالی که تا چند ثانیه قبلش مشعوف از عشق بازی بود غمی لحظه در چشمش برق زد
پرسیدم چرا؟
گفت نمی توانم پریود هستم
برای اطمینان محکم مجدد دست بردم و متوجه پد بهداشتی زیر شورتش شدم ضد حال بدی بود اما تا همان جا هم برای من خیلی لذت بخش وخواستنی بود .لبخندی نرمی به شیما زدم و گفتم باشد عزیز نگران چیزی نباش
آرام در آغوشش گرفتم و به او گفتم او برای من ازهر چیزی دیگری مهم تر است. کم کم داشت زمان تمام میشد
حس عاطفی ام نسبت به شیما به شکل فزاینده ای بیشتر شده بود اما باید آن جارو ترک میکردم
ساعت نزدیک پنج وخرده ای شده بود پس از چند دقیقه صحبت رضایت بخش از این دیدار؛ آماده رفتن شدم
سرمایه کم کم به جسمم نفوذ کرده شیما با آغوشی باز برای اعلام خداحافظی با من بلند شد و بعد دراغوش گرفتنشم با بوسه ای روی پیشانی اش ازویلایش به آرامی وبا احتیاط کامل خارج شدم
و به منزل بازگشتم .خیلی خوابم آلوده بودم؛ دلم میخواست بقیه لحظات احساسی کنار شیما بودن را این بار در خواب تجربه کنم
قبل خواب یه پیام به شیما فرستادم
با اعلام تشکر و ابراز علاقه از آن دیدار بعد با تمام خستگی به خواب رفتم .
ساعت دو بعد ظهر رسیده بود و من هنوز در تخت خوابم بودم حس عجیب دیدار چند ساعت قبل ؛حسابی ذهن مرا درگیر خودش کرده بود کمی آشفته حال و توام با دلتنگی
صفحه گوشی را باز کردم و به او سلام کردم و ازاو ؛ و حس وحالشو از اولین ملاقات را جویا شدم … شیما با آنکه هنوز روی مواضع قبلیش مانده بود ولی لابه لای کلامش از حس فوق العاده که نسبت به آن دیدار داشت می‌گفت .
ازاین که چقدر لذت برده از عشق بازی در آن هوای سرد و
اتفاقی که برایش حس وحال تازه و خاصی داشت و مزه خوبی به او بخشیده بود و او هم مانند من تمام روز تحت تاثیر این هم آغوشی بود
فضای به وجود آمده فرصت خوبی بود برای بدست آوردن اطمینان از علاقه و خواستن من که شاید تا قبل این با دیده ی تردید به آن می نگریست
پس با اعلام یک زمان دیدار دیگر ؛از او خواستم برای سه شب بعد مجدد هم را ملاقات کنیم
با آنکه خیلی دوست داشتم این بار روی تخت خانه ی ویلایی او باهم باشیم
اما ترس شدید شیما و عدم موافقت او باعث شد قید مکان گرم ونرم را بزنیم
راستش خود هم در آنجا برغیر خانه ی پدری مکانی دیگری نداشتم و که دراشغال خانواده ی محترم بود .
چون نمی‌خواستیم کمتر کسی از وجود چنین رابطه ای بویی ببرد قید مکانی دیگر را هم زدیم ومجبور شدیم برای یک شب هم شده سختی اش را ب جان بخریم .یک شب که هزار شب نمیشود پس
یک باغ را محل بعدی دیدن هم تعیین کردیم
باغی درشعاع چند صد متری خانه شیما .!
تجربه این دیدار به من ثابت کرده بود
با تمام محدودیت و مسائل مانند حتی بی مکانی وبی زمانی وقتی هر دو نفر پایه باشند می توانند تجربه خاطره انگیز از یکدیگر داشته باشند .
او را متقاعد کردم به هیچ چیزی غیر ملاقات بعدی فکر نکند
شور و اشتیاق لازم در هر دو ما به خصوص شیما باعث شد که سه شب بعد بازهم در هوای سرد پاییزی این بار باهم در یک باغ دیدار داشته باشیم
دیداری که شروعش وقتی بود که بچه های شیما به خواب برند و او خیلی آرام ودرکمال مراقبت و حواس جمعی طوری از منزلش خارج شود که هیچ آثاری از خروج از خودش به جای نگذارد .
من هم با یک کاپشن کلاه دار و یه کوله در پشت نسبتا استتار وپوشیده سرکوچه شیما منتظر آمدنش شده بودم
در آن ساعت سحر گاهی سرد پس از چند دقیقه انتظار بلاخره شیما با کاپشن مشکلی بلندش از درب خانه خارج شد با احتیاط تمام «من شروع به حرکت کردم تا او از پشت سرم حرکت کند »
لحظاتی که من مدام به شیما فکر میکردم وذره ای ترس ودلهره دروجودم نبود ؛ قضیه برای شیما کاملا متفاوت می‌گذشت
کاملا مشخص بود ترس در گام هایش
البته که چنین اتفاقی کاملا طبیعی بود و او به خاطر دیدن من تا این حد امکان دست به ریسک زده ؛
تا با من و یکی از استرس اورترین شب های زندگی را داشت تجربه کند.
بلاخره به باغ رسیدیم و او که؛ انگار کوهی از استرس را به دوش گرفته بود
با صدای نفس نفس زنان سلام کرد و در اولین نقطه ممکنه کنار درختی بزرگ روی زمین نشست
به خودمان چند ثانیه زمان دادیم
اوضاع کمی بهتر شده بود
کوله ام را باز کردم وزیر انداز داخلش و درآوردم و روی زمین پهن کردم و از او خواستم رو این زیر انداز بنشیند و سپس خودم در کنارش نشستم .
حال که دیگر هیچ مشکل و مانعی ای وجود نداشت با کمی خوش و بش و لاسیدن های ابتدایی هر دوی مان نوازش کردن را شروع کردم او کاملا به آغوش من پناه آورده بود.
می دانستیم که بدون فوت وقت وزمان باید به چیزی که از مدت ها قبل به آن فکر میکردیم برسیم و آن هم برقراری یک سکس تمام عیار بود
فرقی نمی‌کرد کجا هستیم و شرایط چگونه هست
حس دوست داشتن و شهوت بالای مان بود که نبض این قرار را در دست گرفته بود
کاپشن های مان را در آوردیم و راحت تر به آغوش هم حمله ورشویم
عطر خوش و تحریک کننده بدن شیما مرا مدهوش ساخته بود .چشم هایم را بستم و بدون لحظه درنگ بازهم مانند دیدار نخست لب هایم را روی گردن و گوش شیما قرار دادم خیلی نرم و گرم با منتهی علیه حس خواستن شروع به مکیدن وخوردنش کردم
عطش شهوت ناک بر ماقالب بود؛ باعث شد که همزمان که مشغول لیسیدن حساس ترین نقاط حسی جنسی گردن و صورت شیما باشم دستم به سمت سینه ها و سپس رفته رفته به پایان پاهایش کشیده شد
شیما کاملا تسلیم این دقایق من بود
صدای نفس ها وزمزمه های شهوت الودش انرژی جنسی مرا چند برابر میکرد ؛ازاین که او با گاز گرفتن لب هایش و محکم گرفتن گردن و سرشانه هایم با دستانش
ثانیه به ثانیه به مرض انفجار می‌رسید لذت می‌بردم.
لباس های بالا تنه اش را بالا زدم سوتینش توری مشکی رنگ را کنار و افتادم رویش.
این بار به سراغ سینه های بزرگ و زیبای شیما با زبانم رفتم
نوک سینه هایش کاملا سیخ شده بود و آماده خوردن بودن. با دندانم گاز هایی ریز در نوک واطراف سینه هایشم می‌کشیدم . شیما کاملا برانگیخته شده بود . دستش را به سمت (کیر) من برد
(کیری) خیس و سیخ شده ی مرا
از روی شلوار به دستش گرفته
منم که چند دقیقه سینه هایش را به زبان ودندان کشیده بودم کم کم به سمت ناف و زیر شکمش روانه شدم
عطر خوش و گرم (کص) شیما دیوانه کننده بود دکمه ی شلوار جینش را باز کردم و شلوار تنگش تا قسمت زیر زانویش کشیدم پایین
پاهای خوش فرم و منعطف شیما
که یکی از دیگر از جذابیت های سکسی او بود زودتر از شورتش توجه مرا جلب خودش ساخت
با کشیدن زبان از کنار قسمت بیرونی ران تا قسمت داخل ران به سمت شورت مشکی رنگ
لامبادایش آمدم
با هر لیسی که به سمت بالا میامدم شیما صدای نفس هایش بلند میشد و با دستش سر مرا ب کنترل خودش در می آورد
انگار میخواست با تمام وجودم؛ متمرکز و دقیق روی چوچول های زیبایش را بلیسم ومیک بزنم .
زبان خیس خود را از روی شرت داغ ولیز شده اش شیما چرخاندم وبا کنار زده لبه ی شرتش برای اولین بار (کص)
شیما را می‌دیدم
بدون اغراق زیباترین (کص)زنی که دیده بود
صاف و ترتمیز و همراه با چوچول های بزرگ و شهوت انگیز.
زبانم را به چوچول هایش چسباندم
موجی سنگین شهوت را انگار به بدن شیما منتقل کرده بودم
پاهایش را سفت کرده بود و انگار دیگر در دنیای خودش نبود
طمع( کص) شیمابا تمام ترشحات واژنیالی که از شدت بالای تحریک شدنش جاری شده بود و زبانم را کمی شور کرده بود اما واقعا بی نظیر بود .از خوردن من ۳دقیقه نرسیده بود که شیما تابش را از دست داد و با صدای بلند از من خواست او را بکنم
من که از خوردن (کص) و چوچول های او سیر نمی‌شدم بار اول بی اعتنایی کردم اما بارهای بعد با درخواست جدی تر و صدای ملتمسانه شهوت ناکش تصمیم به کردنش گرفتم دکمه شلوار را باز کردم وشرتم را پایین کشیدم به سرعت کاندوم را روی (کیرم )قرار دادم و به روی خط (کصش)چند ثانیه ای مالاندم
نگاه به صورت و چشمان شیما برایم حس فتح و پیروزی را تداعی میکرد
چون فقط یک سکس معمولی قلمداد نمیشد
من توانسته بودم کسی را کمترین محلی به هیچ مردی نمی‌کرد را به زیر بگیرم و این حال قابل توصیف نبود !
آری زمان موعود من فرا آمده بودم
و من به هم آمیختگی جنسی و عاطفی با یک زن زیبای ولوند که از من ۱۵سال بزرگتر بود رسیده بودم .

شیما دست روی کیرم گذاشت و خودش آرام آرام آن را به داخل (کصش) کشید
معرکه بود ؛زیرا برای اولین با تمام اعماق وجود یکدیگررا به این نزدیکی حس میکردیم .
لب هایش را جلو آورد و اولین لب را از من گرفت و من ضربات آرام شروع سکس را ذره ذره بیشتر و با روان شدن (کص) داغش ؛تلمبه های خود را محکم تر می‌زدیم
شیرینی ناب لب هایش و داغی و چسبناکی و تنگی (کصش) تمام شرایط سخت یک سکس قابل توجه را را در محلی مانند باغ را از میان برداشته بود
بعد از گذشت حدودا ۱۰دقیقه ؛ شیما به اوج لذت خودش رسیده بود
پوزیشن را تغییر دادم و از او خواستم برگردد و من پوزیشن مورد علاقه خودم که همان سکس به شکل پشت به جلو هست را انجام دهم؛ شلوارش تا انتهای مچ پاها پایین کشیدم.
برگشت و من که عاشق باسن و لیسیدن سوراخ( کون )بودم با آب تاب فراوان زبانم را روی سوراخ (کون) و (کصش) می‌کشیدم و فرو میکردم
بوی شهوت اور لیسیدن آنال سکس برایم قابل توصیف نبود
تصمیم گرفتم کاندوم را بردارم و این بار راحت تر و دلچسب تر( کیرم)را به داخل (کصش)قرار دهم
بدون هیچگونه مخالفتی از سمت شیما این بار با این پوزیشن آن هم بدون کاندوم ؛شروع به گاییدن شیما کردم! در طول این پوزیشن او کاملا در زیرمن بود و من با کنار زدن موهایش به یک سمت اطراف گردن نرم شیما را حسابی زبان مالی کرده میکردم .
هر دو از کیفیت سکس تا اینجا رضایت داشتیم . با آنکه برایم ساک نزده بود اما همین چند مورد به قدر کافی برایم رضایت بخش بود
بعد از چند دقیقه این بار گفت بگذار پوزیشن داگی هم امتحان کنیم
پوزیشنی که بلاشک بیشترین حال سکس را به زنان می‌دهد
بلند شدم از رویش و اون زانو زنان با قمبل کردن (کون )خوش فرم و برنزه اش آماده فرود (کیر)به (کص) کاملا خیس شده بود دستانم را به سمت هر دو سمت کنار کمر شیما گذاشتم
به راحتی نسبت به دفعات قبل (کیرم) به (کص) نازش فرو کردم
تا انتهای بیضه هایم (کیرم) را فشار میدادم صدای ضربات منظم ومحکم کیر شق و راست من با صدای بلند اه وناله شیما ما را کامل از خود بی خود کرده بود
سایه سنگین شهوت چنان بر روی ما چمبره زده بودیم که بی پروا وبدون احتیاط کار را جلو می‌بردیم
این سکس همان چیزی که بود هم من هم شیما می‌خواستیم
او به مراتب بیش از من (مسخ) سکس
شده بود اما من هنوز به ارگاسم نرسیده بودم اما با تمام تمرکز و کنترل خود دیگر زمان ارضا شدن من داشت فرا می‌رسید
ضربات آخر را محکم تر زدم و با صدایی مالامال از شهوت به شیما گفتم؛ که عشقم ابم دارد می آید … ضربان قلبم بالا رفته بود و نفس نفس زدن های تند و حالتی بسیار هیجان زده آماده ارضا شدنم بود
خیلی سریع (کیرم )به بیرونش کشیدم و آب زیادی به سرعت از کیرم بیرون زد و به رو (کون) شیما ریختم
حس چند ثانیه تا مرحله ارگاسم نقطه عطف آتش شهوت من بود که بعد ارضا به ساحل آرامش خودم رسیده بود
به گوشه ای کنار شیما افتادم
اخیش چقدر خوب بود …
ابراز رضایت از اولین تجربه سکسی مان به قدر کفایت بالا بود .

چند لحظه در آغوش هم ؛ بوسیدن آرام لب های مان همراه با کلمات عاشقانه حسن ختامی شد ؛ برای آن شب بیاد ماندنی

ادامه دارد …

نوشته: Mehdi


👍 9
👎 7
30301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

847861
2021-12-14 01:40:26 +0330 +0330

اول 😀

0 ❤️

847869
2021-12-14 02:25:17 +0330 +0330

تو قسمت بعد در مورد گاییده شدن جفتتون توسط صاحب باغ بگو

1 ❤️

847871
2021-12-14 02:34:52 +0330 +0330

کص ننت به میمنت✋🏽

1 ❤️

847886
2021-12-14 04:42:46 +0330 +0330

متاسفانه به این که باز یک زن شوهر دار و دلایل و بهانه هابی که مرد را یک دیو خیانت کار بی احساس نشان میداد و اگر هم زنی با مردی متاهل رابطه برقرار کند از زن یک دیو خیانت کار بی احساس می‌ساخت و معرفی می‌کرد که هر دو مورد از نظر من قابل قبول نیست . و بعنوان اقدام نادرستی که به عنوان یک اتفاق شوم باید منتظر شد تا جناب نویسنده در یک دور تسلسل که نوبت او خواهد شد و شخصی دیگر که از ایشان یک دیو بی احساس وووو نام برده خواهد شد و این روال همچنان پایان ندارد . فراموش نکنیم که این اقدامی کثیف هست که یک زن متاهل با مردی دیگه وارد رابطه خیانت میشو د که هیچ بهانه ای قابل قبول نیست برای این اقدام . البته ازتذدروزگار

1 ❤️

847887
2021-12-14 04:56:15 +0330 +0330

البته روزگار این بلا را سر نویسنده میآورد این و که شک ندارم ولی کاش آن وقت که با همه وجود دارد میکشه اعتراف کنه که این بلا را که سر ش خواهد امد نتیجه همین کار او هست .

0 ❤️

847892
2021-12-14 07:06:41 +0330 +0330

سلام. یه مفعول متاهل میخوام که خودش و زنش رو با هم بکنم. آیدی تلگرام
@mohzoh198

0 ❤️

847900
2021-12-14 07:59:57 +0330 +0330

شب سرد زمستانی، کون لخت توی باغ میشه کُس کرد؟!

0 ❤️

847901
2021-12-14 08:01:28 +0330 +0330

البته لایک زدم
تصویر ساز خوبی داشت و هم اینکه شبیه فانتزی‌های ذهنیِ من بود.
سکس با خانم‌های مایلف باید خیلی جذاب باشه!

0 ❤️

847902
2021-12-14 08:03:31 +0330 +0330

اینایی که نصیحت میکنن رو دوست دارم خشک خشک بکنم

آقا سکس با زن شوهردار کار اشتباهی هست؟
اوکی، تو انجام نده

1 ❤️

847903
2021-12-14 08:05:31 +0330 +0330

اینایی که نصیحت میکنن رو باید از کون گائید

آقا سکس با زن شوهردار کار اشتباهی هست؟
اوکی، تو انجام نده

1 ❤️

847909
2021-12-14 08:57:03 +0330 +0330

ک و س ننت به میمنت اینم سند 👌

0 ❤️

847911
2021-12-14 09:01:03 +0330 +0330

واقعا چند درصد امکان داره با یه زنی اشنا بشی همینطوری توی اینستا و از قضا نزدیک محل کارت باشه و طرف زیر ذره بین باشه از همه نظر و توسط همه کس بعد بیاد و باهات رابطه سکسی برقرار کنه؟

0 ❤️

847917
2021-12-14 11:10:42 +0330 +0330

انقدر غلط املایی و نگارشی داشت که روال داستان از دستم خارج شد

0 ❤️

847928
2021-12-14 14:24:02 +0330 +0330

باز خوب شد نخواستی زیاد توضیح بدی وگرنه کونمون رو پاره میکردی .
دهنت سرویس پلنگم اینقد که تو واسه کردن این بابا وقت گذاشتی واسه شکارش کمین نمیکنه دفه دوم نتونه بگیرش میگه برو کس خوارت میرم یکی دیگه رو میخورم .
البته بگذریم که بازم کستان درباره زن شوهردار بود

1 ❤️

847941
2021-12-14 18:19:56 +0330 +0330

اینکه خیلی تلاش کردی روحیه احساسی داستان را حفظ کنی و صرفا خط سکسی ندی قابل تقدیر است والبته برای مخاطب خاص نوشتی نه مخاطب عام
چیزی اینجا کمتر دیده میشه
البته حس میکنم رمان های سکسی خارجی خیلی دوست داری که این سبکی نوشتی
جذاب وخاص بود

0 ❤️

847981
2021-12-15 01:21:37 +0330 +0330

نویسنده بجز اینکه نوشته 27 سالشه و از زنش جدا شده اطلاعات دیگه ای از خودش ارائه نداده اما از فی خالدون زنی که باهاش رابطه ایجاد کرده خبر میده حتی از بزرگی چوچول کصش هم مخاطب رو بی نصیب نگذاشته. خب اولین و مهم ترین ستون فضایی رو که برای داستان درست کردی تهش باد میداد …بقول معروف همه ادمهای دنیا توی رختخواب یجور حرف میزنند جز این هم نمیتونه باشه …تابحال تو این فیلمهای سوپر دیدی که یه مرد ، یه زنی رو شیک بکنه ؟ یا یه زنی به یه مرد ، شیک کص بده؟ اصلا مفهومی داره ؟ حکایت و روال این داستان هم بر پایه شیک نویسی بنا شده و از بدو شروعش با فرو ریختن اولین ستون این اجازه رو به مخاطب نداد که به باور پذیری این حکایت برسه…برای اینکه مطلب از حوصله خارج نشه از ما بقی اشکالات دیگه صرف نظر کرده و فقط به ذکر یه مثال بسنده میکنم…
شما و بعضی از نویسنده های دیگه رو به مکانیکی نشبیه میکنم که یه گیبربکس ماشین رو میخواد جمع بکنه اما از نحوه قرار دادن بلبرینگ ها و چرخ دند ها و سایر اجزاء زیاد مطلع نیست و چندان مهارت نداره…و اصلا هم نگران نیست که چه عاقبتی در اتمام کار در انتظارش هست …اما بر عکس فقط و فقط ذهنش معطوف به پوسته بیرونی گیربکس هستش و از هیچ کاری برای برق انداختنش کوتاهی نمیکنه …وقتی کار تموم شد …موقع امتحان کردنش صاحب ماشین میبینه بجای جمع کردن گیربکس یه آب میوه گیری تحویل گرفته . هیچ دنده ای جا نمیره و با هر تعویض دنده ای صدای آزار دهنده غژ غژ جا نیفتادن دنده برنجی بگوش میرسه…
از این ساده تر دیگه نمیشد برات توضیح بدم …اما برای زحمتی که کشیدی و وقتی که برای نوشتن گذاشتی تشکر میکنم .موفق باشی.

0 ❤️

848255
2021-12-16 20:36:44 +0330 +0330

اگر ویرایش کرده بودی، میتونست داستان خوبی بشه
معلومه توانایی نوشتن داری ولی یا عجولی یا کون گشاد که ویرایش نکردی
و باتوجه به طولانی بودن متن، پس همون اولی
یعنی عجولی

0 ❤️

848333
2021-12-17 10:56:10 +0330 +0330

بسیار ادبی و وزین نوشته اید جناب کصکشیان.کیر خیس و سیخ شده حافظ در واژن اول و آخرت باد.با سپاس فراوان.

0 ❤️