خواسته یا ناخواسته جنده شدم (۳)

1401/01/10

...قسمت قبل

خب تا اینجا گفتم که محسن وارد خونه شد و ازم درخواست صبحانه کرد و بهم گفته بود آماده بشم کارم داره!
یکم بهش نگاه کردم و گفتم چی فکر کردی حالا با چهارتا عکس و فیلم فکر کردی هر غلطی بخوای میتونی بکنی پدرت در میارم حروم زاده عوضی فکر کردی الکیه بیای تجاوز کنی و بعدم با چهارتا عکس مسخره تهدید کنی؟
محسن برعکس دیشب خیلی خونسرد نگاهم کرد و اومد جلو با پشت دستش یکم گونه هام نوازش کرد که دستش پس زدم بهش گفتم ببین بچه جون دیشب یک گوهی خوردی ولی … که انگشتش گذاشت روی بینیم و گفت هیس!!! بعدم گفت ببین نگار جون نمیدونم چه فکری با خودت کردی ولی دست از پا خطا کنی نه تنها کل این فیلم ها و عکس ها را برای اون ناصر کونی میفرستم که تو کل محل و در همسایه و شرکت و کارخانه هم همه میفهمن نگار خانم یک جنده به تمام معناست!!! اما اگر دختر خوبی باشی و کاری که می‌خوام انجام بدی منم کاری به کارت ندارم!!!
یکم به محسن نگاه کردم و داشتم به حرفاش فکر میکردم واقعا نمی‌دونستم چیکار کنم که گوشیش نشونم داد دیوث داشت به ناصر پیام میداد.(سلام آقا ناصر خوبید؟ ببخشید مزاحم شدم یک مشکلی پیش اومده نمیدونم چجوری باید مطرح کنم؟جسارته ولی خب مجبورم شما را در جریان بزارم)
این پیام نشونم داد و گفت خب چیکار کنم بفرستم یا نه؟
فقط نگاهش میکردم میخواستم اون لحظه جرش بدم که خندید و یکی زد در کونم گفت بدو جنده خانم صبحانه می‌خوام و رفت سمت آشپزخانه.
رفتم یک تخم مرغ نیمرو درست کردم و با چایی و نون گذاشتم جلوش خواستم برم بیرون از آشپزخانه که دستم گرفت و گفت کجا؟ توام باید بخوری و با چشم به کیرش اشاره کرد.
به ناچار نشستم روی زمین و کیرش از تو شلوارش درآوردم یکم باهاش بازی کردم تا بلند شد و همینکه خواستم بکنم تو دهنم زنگ در زدن.
وای مهسا است چیکار کنم فقط به محسن گفتم دوستم اومده خواهش میکنم آبرو ریزی نکن که گفت اوکی ولی به جاش یک تنبیه بد امشب داری و پاشد رفت.
مهسا یکی از بهترین دوستانم هست با ۳۵ سال سن و خیلی هم مهربون یک پسر داره به اسم ارسلان که ۱۷ سالشه و خیلی هم سر زبون داره.
در باز کردم که مهسا و ارسلان اومدن تو نتونستم جلوی خودم بگیرم و اشکام جاری شد.
مهسا بغلم کرد و گفت چی شده که بهش گفتم بریم تو اتاق برات میگم. تو اتاق کل ماجرا را برای مهسا گفتم حتی قسمت صبح که نزدیک بود به خواست خودم براش ساک بزنم. مهسا یکم دلداریم داد و گفت نگران ناصر و … نباش پاشو بریم شکایت کن.
با مهسا از اتاق اومدیم بیرون که زنگ زد به حمید شوهرش که بیا فلان کلانتری و با مهسا و ارسلان به سمت اون کلانتری راه افتادیم.
نمیدونم چرا حس میکردم نگاه های ارسلان عوض شده و با لبخند خاصی بهم نگاه می‌کنه.
جلوی کلانتری مهسا ماجرا را برای حمید میگه و حمید شروع می‌کنه با من صحبت کردن.
_ ببین نگار خانم قبل از شکایت یک زنگ به ناصر بزن و جریان بگو
_ولی ناصر بفهمه خیلی بد میشه حتی شاید کارمون به طلاق بکشه
_نه اینطور نیست تو اشتباه کردی ولی گناهی نداری باید به این آدم حالی کنی که بی کس و کار نیستی و مطمئن هستم ناصر ازت حمایت می‌کنه.
_نمیتونم واقعاً گفتنش برام سخته
_ببین بخوای من حاضرم بگم ولی از زبون خودت بشنوه بهتره
_آخه
_آخه نداره نگار خانم مطمئن باش این بهترین کاره.
با هزار ترس به ناصر زنگ زدم
_سلام عشقم
_سلام ناصر جان خوبی
_مرسی عزیزم تو خوبی گلم
_نه راستش ناصر یک مشکلی پیش اومده که نمیدونم چی بگم
_یک خنده کرد و گفت امروز همه هم مشکل دارن آخه صبح این سرایداره محسن هم پیام داده بود که یک مشکلی دارم
اسم محسن که آورد دلم هری ریخت پایین ولی با هر بدبختی بود کل جریان بهش گفتم.
ناصر یکم سکوت کرد و گفت کارای شکایت بکن منم سریع میام ایران و قطع کرد.
اشکام باز جاری شدن و به حمید گفتم دیدی ناراحت شد.
طبیعت مرد این هست ناراحت بشه نگار جان ولی تو بهترین کار کردی.
کارای شکایت و پزشک قانونی و … را سریع انجام دادیم و با مامور رفتیم محسن را هم گرفتیم. خوشبختانه هیچ عکس یا فیلمی هنوز منتشر نشده بود.
شب خونه مهسا خوابیدم.
یک روز طول کشید تا ناصر هم برگشت و بر خلاف انتظاری که داشتم کاملاً باهام منطقی و خوب رفتار کرد.
یک دوره مشاوره هم شروع کردم تا از ضربه ای که بابت تجاوز بهم خورده بیام بیرون.
ولی این تازه شروع ماجرای جندگی من بود.
تقریبا یکسال از این جریان گذشته بود و یادم رفته بود که تلفنم زنگ خورد.
_سلام خانم خوشگله
_سلام شما؟
_به این زودی من یادت رفت منم محسن بکنت
_خفه شو کثافت تو الان باید تو زندان باشی
_میبینی که نیستم و بد جوری حالت میگیرم
_هیچ گوهی نمیتونی بخوری
و قطع کردم.
سریع هم بلاکش کردم و استرس زیادی بهم وارد شد. نمیدونم چرا ترسیدم به کسی بگم البته با خودم گفتم این دیوث هیچ گوهی نمیتونه بخوره
یکی دو روز از زنگ محسن گذشته بود و من حتی از سایه خودم هم میترسیدم.
تا اینکه یک روز صبح ارسلان بهم زنگ زد.
_ سلام نگار جان خوبی؟
_سلام عزیزم به خوبیت تو چطوری مامانت خوبه؟
_ مرسی نگار جان واقعیت میخواستم امروز ببینمتون و باهاتون صحبت کنم
_چیزی شده ارسلان جان؟
_نه مسأله خاصی نیست فقط باید با هم صحبت کنیم
_باشه عزیزم بیا شرکت
_نه نگار جان راستش یکم خصوصی هست
_اوکی خب من چیکار کنم
_میتونید ساعت ۷ بیاید کافه … تو دربند؟
_آره عزیزم میبینمت
_ممنون فعلأ
_فعلا
ساعت ۷ رفتم جایی که ارسلان گفت روی یک تخت نشسته بود و سینی چایی و قلیون هم جلوش بود
رفتم پیشش سلام عزیزم خوبی؟
سلام نگار جان
خب گل پسر جریان چیه؟
ارسلان یکم نگاهم کرد و گفت جریان داره میاد!!!
همون لحظه محسن اومد و روی تخت کنارم نشست با کمال پرویی دستش گذاشت روی پام و گفت جنده من چطوره؟
کاملا گیج شده بودم محسن اینجا چیکار داره؟ با ارسلان چیکار داره؟اصلا چرا زندان نیست؟ارسلان و محسن با هم چه سر و سری دارن؟
فقط نگاه میکردم که محسن شروع کرد حرف زدن
ببین نگار دنیا چه کوچیکه فکر کردی من تا آخر عمرم تو زندان میمونم؟ ببین الان باز کنارم نشستی و داری باهام قلیون می‌کشی.
خفه شو پدر جفتتون درمیارم ارسلان اینجا چه خبره؟تو با این لات بی سرپا چیکار داری؟
ارسلان گفت من همه فیلم هات دیدم تجاوزی نبود نگار جون تو به خواست خودت کون دادی!!!
ارسلان خفه شو برای توام دارم
پاشدم برم که محسن هم پاشد و دنبالم راه افتاد.
بیرون کافه گفتم ببین محسن تا جیغ و داد راه انداختم گمشو.
اوکی خود دانی از این به بعد قراره هر روز زیر کیر کن ارسلان بخوابی.
یکی زدم تو گوشش و رفتم سمت ماشین.
یکم گریه کردم و تلفن برداشتم که به ناصر زنگ بزنم که یک عکس برام از یک شماره نا شناس ارسال شد.
من تو قهوه خونه روی تخت کنار محسنی که دستش توی کس و کونم هست نشستم.
یکم به عکس خیره شدم که در ماشین باز شد و محسن و ارسلان سوار ماشین شدن.

ادامه...

نوشته: Negar


👍 28
👎 6
83401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866188
2022-03-30 01:30:21 +0430 +0430

اگه واقعی یه شماره بهت بدم فقط براش لوکیشن بفرست
پولشو بعدش میگرن
امیدوارم فانتزی باشه

2 ❤️

866221
2022-03-30 03:04:49 +0430 +0430

امیدوارم فانتزی بوده باشه

1 ❤️

866222
2022-03-30 03:08:31 +0430 +0430

آقا همه بیاین بگین که قبول کردین این بابا راست میگه تا بکشه بیزون کمتر کس شعر تفت بده

1 ❤️

866235
2022-03-30 04:31:52 +0430 +0430

برو دست ا کسو گریت ور دار ساغت 5 صب داریم کسشعراتو می‌خونیم کسو گیریم حالا زور گیرت کرد سنگ سارش میکردن که دیگه خبر هم ا دمو دستگاش نباشه

0 ❤️

866246
2022-03-30 07:25:38 +0430 +0430

ببین میدونم داری شعر تفت میدی کسی که تجاوز کنه اونم به زن شوهر دار حکمش میشه اعدام بعدشم گیریم که راست میگی شرکت که داری پولدارم که هستی خواستی بهم پی بده داخل همین سایت یه خورده پول براش خرج بکن تا کاری کنم کلا ناپدید بشه

2 ❤️

866255
2022-03-30 08:58:51 +0430 +0430

کیر محسن کم بود کیر ارسلانم باید از این به بعد ورداری جنده خانم!

0 ❤️

866304
2022-03-30 23:46:20 +0430 +0430

اصل مطلبو زود بنویس خیلی کش میدی

0 ❤️

866375
2022-03-31 07:50:35 +0430 +0430

داستان خوب و جفت و جوری ه غیر از اینکه حکم این رفتار اعدام ه نه زندان . شاید نباید کار رو به زندان میکشوندی. همون ترس از آبرو ریزی و وادادن بهترین محمل برای ادامه ی داستانت بود.

دستت طلا

1 ❤️

866406
2022-03-31 12:43:29 +0430 +0430

همون شرکت با تمام دم و دستگاهش توت

0 ❤️