سکس با خانم فلانی همکارم

1402/11/04

سلام
خدمت دوستان همیشه در صحنه شهوانی
میخوام براتون خاطره تعریف کنم تا داستان
میدونم فحش و بد و بیراه شاید بگید ولی چیزیه که اتفاق افتاده دوست داشتی بخون دوست نداشتی نخون
چند سال پیش رفتم توی ی ارگان دولتی شروع ب کار کردم به قول گفتنی اون ارگان بعد از حدود ۱۰ سال ۲ تا نیرو به عنوان قرارداد کار معین گرفته بود
یکیش من بودم، یک ساختمانی بود قبلا حالت خوابگاه و مهمانسرا بود
اونجا مشغول بودیم تا یک سری اتفاقات افتاد گفتند جمعدار اموال لیست موجودی ساختمان میخواد قبلا یک خانمی اونجا مسئول بود و لیست اموال به نام خانم (کیانی) بود
یکی دو مرتبه از داخل ساختمون وسیله ها میخواستن ببرن که مدیر بخش گفت این اموال به نام خانم فلانی هست و اون باید جواب بده جنابعالی که اینجا هستید حواستون باشه فردا روزی ی چیزی گم بشه تقصیر شماس
بنده هم که ی جورایی به عنوان نگهبان ساختمان بودم، شماره اموال وسیله ها رو برداشتم و رفتم پیش خانوم کیانی گفتم اینا رو امروز بردن گفتم اطلاع بدم، که خیلی تشکر کرد
گفت خدا خیرت بده این اموال آخر کار دست من میده از این حرفا
خانم کیانی یک خانومی بود حدود ۳۴ ساله اندام متوسط البته از روی چادر ،صورت گرد چهره اش خوب بود ،دو تا بچه داشت که پشت ساختمان یک اتاق تعبیه کرده بودن به عنوان مهد که بچه ها رو نگه میداشتن یه خورده شناخت پیدا کردم نسبت بهش و هر از گاهی میومد دنبال بچه هاش میدیدمش سلام احوال پرسی و تمام ، به قول گفتنی من تازه وارد مجموعه شده بودم و میبایس عاقل و سنگین رفتار کنم ، با گذشت مدتی خانم کیانی برخوردش خوشرو تر شد و کم کم شوخی هاش زیاد شد و خوش بشمون بیشتر تا اینکه یک روز صبح من در مجموعه بودم خیلی خسته بودم خواب چشام گرفته بود اومد گفت چیه امروز حال نداری نکنه دیشب اضافه کاری کار کردی من فکر بابت کار میگه گفتم اره ی خنده ای کرد گفت پس خوش بحالت دستش حالت گاییدن تکون داد ی خنده هم کرد و رفت اولین بار از این همکار اینجور عکس العملی دیدم وقتی دیدم نه خیلی پایه هس وقتایی میدیدمش باهاش شوخی میکردم از این حرفا ، دگ شوخی هامون شوخی های سکسی شد تا یک روز بهش گفتم خانم کیانی این اموال تون اینجا مونده لیستشون دارین که یه فحش به مسئول بالا سری داد گفت این کسکش اونروز یه دفعه تغیر داد گفته اینجا رو میخوایم برای فلان قسمت شما باید برید فلان قسمت و تغییر پست و مسوولیت از این حرفا ، خیلی دلم میخواست بکنمش اصلا به شوخیاش فکر میکردم شهوتی میشدم تا اینکه یه روز گفتم بیایین اموال تون مشخص کنین جمع دار اموال گفته باید اموال ساختمون به لیست من اضافه بشه و از لیست شما خارج
گفت خدا خیرت بده برو یه لیست بردا به تمام اتاقا برو گفتم بیا با هم انجام بدید که شما اینجا بودید این ساختمون ۴ طبقه هست که دو تا طبقه اش داره استفاده میشه وسایل داخل اتاقای ۱ و ۲ رو برده بودن توی طبقه ۳ و ۴ به زور جا داده بودن گفت من نمیتونم وقت ندارم بعدشم نکنه میخوای منو بکشونی اینجا بزنی توووش خیلی تعجب کردم گفتم نترس کاریت ندارم مثل کبریت بی خطر میمونم خنده ای کردیم و رفتیم تا اینکه شد کرونا باز از قسمتای دگ اومدن میخواستن چندتا تخت خواب و کمد ببرن که زنگ زدم فلانی اومدن ببرن گفت شماره امولشون یاد داشت کن من یادداشت کردم باز، دوباره بهش پیله کردم فلانی بیا تکلیف مشخص کن الان کرونا هست حجم کار کمتره و شدیم دور کاری وقتایی من نیستم اگر کسی بیاد وسیله ای ببره گردن من نیست گفت باشه سر فرصت میام چند روز بعد اومد گفت بیا بریم سرشماری و لیست کنیم رفتیم شروع به لیست کردن با هم شوخی میکردیم باید از ی جایی بین تختا رد میشدیم تا برسیم به ۴ تا از اتاقای دگ شده بود کوت حلال حروم به سختی رد شدم اونم داشت رد میشد چادرش گیر کرد من باز رفتم داخل تختا ازادش کردم دوباره خودش گیر کرد اوند بخوره زمین دستش گرفتم اومد تشکری کرد لباساش پر خاک شده بود که گفتم خاکی شدیم که خودمو تکوندم اونم چادرش تکوند بهش گفتم پشتتون خالیه بزار بتکونم گفت خیلی دلت میخواد گفتم کسی هست بدش بیاد گفت دگ پررو نشو لیست چهارتا اتاق برداشتیم خلاصه باز از کوت حلال و حروم رد شدیم باز خاکی شد لباسامون من خودم تکوندم اینبار جرات کردم رفتم جلو پشت کمرش رو با روی باسنش تکوندم بعدش گفتم نترسیدی تنهایی اومدی لیست برداریم
گفت میدونم هنوز اول کارت هست و به امید استخدام شدن کاری انجام نمیدی پشیمون بشی واسه همین خیالم راحت بود این حرفش خیلی برام سنگین بود چون ی جورایی داشت راستش میگفت، لیست اموال برداشت رو رفت
چند روز بعد یک اتاق بود به نام سرپرستی زمانی که خوابگاه و مهمانسرا بود کلی وسیله از کسایی جا گذاشته بودن داخلش بود که کلید اتاق نداد بهم سرپرست ما به من گفت هماهنگ کردم برو پیش مدیر اداری کلید رفتم مدیر اداری گفت کلید دست خانم کیانی هست رفتم پیش خانم کیانی گفت این اتاق نمیشه داد وسیله بچه ها هستن از این حرفا به سرپرست زنگ زدم گفت بزار الان هماهنگ میکنم زنگ زد مدیر اداری تشری زد بهش اونم فورا زنگ زد خانم کیانی همین امروز باید این اتاق خالی بشه و تحویلشون بدین وسایل برید توی طبقه سوم بگذارید و یکی از اتاقای طبقه سوم برای نگهداری وسیله انتخاب کنید با هم رفتیم مجموعه خودمون و شروع ب جابجایی وسایل کردیم ، ی تعداد از همکارامون که دورکاری بودن ۵ نفر دگ داخل اتاقشون، شد ساعت ۱۳ همه همکارا رفتن ، من بهش گفتم خانم کیانی ی چی بگم گفت چی گفتم خیلی بدن نرمی داری گفت‌گمشو گفتم جدا گفت لوس نشو بیا زود تموم کنیم بریم تا شر نشده گفتم باشه رفتیم دگ اخرای وسایلا بود
خسته شدیم نشستیم گفتم بزار ببینم چایی هست بیارم رفتم دیدم نیست اومدم گفتم نیست به جاش دو تا اب معدنی اوردم خوردیم کنارش نشستم یکم دست رو روناش کشیدم گفت بچه میخوای شر بشی گفتم دلم میخواد باهات باشم‌ گفت خاک تو سرت چرا با زنت حال نمیکنی گفتم دگ دگ ، تقصیر خودته با من سر شوخی باز کردی الاروی تو کراش دارم گفتم شوهرت رو دیدم همچین چنگی به دل نمیزنه ی اهی کشید گفت بریم تمومش کنیم گفتم باشه من ک هواتو دارم چون چند ماه قبلش ضامن وام میخواست من رفتم ضامنش شدم، ی چی میخوام دلم میخواد سینه هات بمالم گفت برو دستم بردم نزدیک مقاومت کرد بلاخره دستم به هر طریقی بردم زیر سوتینش وای عجب سینه های مشتی داشت لباس و مانتوش یکم بهش فشار اورد گفت بشین بسه ، من حرف گوش نکردم بدون معطلی دستم از پایین مانتو یکم باسنش گرفتم بالا کردم زیرپیراهن با هم اوردم بالای وای عجب گوشتی بود شروع کردم به ممه هاش مالیدن و لیسیدن کیرم راست راست بود دستش گرفتم گذاتشم رو کیرم یکم مالیدش ی دفعه زد کنار گفت بریم داری خطری میشی من قسمش دادم گفتم صبر کن ی لحظه رفتیم طبقه ۲ یک اتاق بود ی وقتایی یک سری وسایل میگذاشتیم اونجا متعلق به خودم بود روی میز نشوندمش گفتم یک لحظه تموم میشه استرس داشت میترسید کسی ببینه از این حرفا من شهوت گرفته بود به هیچی جز کردنش فکر نمیکردم یکم باسنشو مالیدم واقعا عجب کون نرمی داشت حد نداشت این کون همینطوری نشسته بود مانتوش دادم بالا شروع کردم ممه های ناژشو خوردن یکم دیدم اونم شهوتی شد گفت زودی بکن تمومش من من دارم از ترس میمیرم یکی بیاد خیلی بد میشه به جفتمون شلوارش تا زیر زانوش کشیدم پایین وای چی میدیدم انگار این کس کس یک دختر ۱۲ الی ۱۳ ساله بود خیلی خیلی صاف بی مو رنگش به نسبت کس هایی که تو این چند سال کرده بودم روشن تر واقعا توقع همچین کس نازی ازش نداشتم خیلی عالی بود بی درنگ شروع به لیسیدن کردن یکم عرق کرده بود مزه شوری میداد بعدش عادت کرده بودم وقتی اب کسش راه افتاد مزه اش تغییر کرد گفت بکن تو زودی تموم کن گفتم میخوام اول تو ارضا بشی گفت منو ول کن من دارم از ترس میمیرم اخه اینجا میشه ارضا شد من خیالم جمع بود از این ساختمون اما اون نمیخواست ریسک کنه خلاصه کیرمو در اوردم گذاشتم وسط چاک کسش عین جارو برقی مکش کرد داخل وای دنیا رو انگار بهم دادن شروع کردم به تلمبه زدن حدود ۳ دقیقه ای تلمبه میزدم و ممه هاش میمالوندم دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون ریختم روی زمین سریع خودشو جمع جور کرد تشکر کردم گفت ریده بودم با خودم خیلی خری و بی کله ای گفتم بخاطر این کس تو هر کار میکنم از این به بعد، گفت دگ تو خواب ببینی رفتی مدتی سر سنگین شد باهام اما ی چند روزی باز باهام بهتر شده اما میگه دگ‌تنها باهات نمیشم فقط در حد شوخی هست،
دو تا اتفاق و داستان دگ هم هست اگر خوشتون اومد بگید به اشتراک بزارم اونا اینقدر قصیده ندارن، اما این چون برام خیلی عالی بود اول گفتم اینو بگذارم، ممنون از اعضای شهوانی همیشه در صحنه

نوشته: Ramin2695


👍 15
👎 17
57501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968137
2024-01-24 23:57:26 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

2 ❤️

968190
2024-01-25 06:52:58 +0330 +0330

دوستان کس گفته شما باور نکنید

1 ❤️

968203
2024-01-25 07:23:13 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

968224
2024-01-25 10:29:43 +0330 +0330

منم از این فرصت ها داشتم افسوس که استفاده نکردم 😔😃

1 ❤️

968292
2024-01-26 00:12:20 +0330 +0330

آخه رامین جقی هنوز استخدام نشده بودی بعد رفتی ضامن شدی دیدی ریدی جوجو کم بده همیشه بده

0 ❤️

969702
2024-02-05 15:46:10 +0330 +0330

من فک میکنم نویسنده کم آوردن دارن از افغانی استفاده میکنن
آخه گراز نگارش که بلد نیستی
غلط املایی که موج میزنه
اول جمله و آخر جمله مشخص نیست
منظورتو که نتونستی برسونی
دیگه موندم چرا کصتان نوشتی؟
که کی بشه؟
ننویس دیگه
گم شو اورانگوتان بغض آلود

0 ❤️

970418
2024-02-10 18:12:39 +0330 +0330

کیر کوچیکی داشتی ک دیگه باهات ادامه نداده
والا ما کیرمو رو ب هر کی نشون دادیم دیگه پوست از سرمون من از بس اصرار کرد ک دوباره باهاش باشم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها