دخترعمو فرشته

1399/12/28

سلام . من فرشید ۳۵ سالمه . ۱۰ ساله ازدواج کردم . زندگی خوبی دارم . یه دختر عمو دارم از من ۶ سال کوچکتره ولی دوران بچگی و نوجوانی ما با هم گذشته . حتی یادمه بزرگترا میگفتن این دو تا مال هم هستن . تا اینکه بزرگ شدیم و هر کی رفت دنبال زندگی خودش . دختر عموم که اسمش فرشته است و الان حدود ۴ سال میشه که ازدواج کرده یه خانم کاملا خوش چهره با اندامی زیبا و رو فرم هست . پرستاری خوند و الان تو یه بیمارستان کار میکنه . دوران نوجوانی شلوغی هایی در حد ماچ و بوسه و کس مالی با هم داشتیم . اما بعد از ازدواج ارتباطمون فقط در حد دید و بازدید عید و دورهمی بزرگترا شده . یه شب برای عیادت یکی از همکارام که عمل شده بود رفتم بیمارستان و بعد از عیادت یهو یاد فرشته افتادم و با خودم گفتم بذار ببینم اگه باشه میتونم پیداش کنم ؟ از پرستارای اون بخشی که رفیقم خوابیده بود پرسیدم گفتن تو یه بخش دیگه است و باید از خود بخش سوال کنی ببینی امشب شیفت داره یا نه . رفتم اون بخش رو پیدا کردم گفتن هست . من تو پرستاری منتظر شدم یه نفر رفت صداش کرد . فرشته که اومد تا منو دید جا خورد و تعجب کرد . آخه تا حالا نرفته بودم محل کارش . پرسید کسی چیزیش شده ؟ گفتم نگران نباشه … اومده بودم عیادت ، گفتم یه سری هم به تو بزنم . احساس کردم حالت چشماش طوریه که انگار از چیزی ناراحته ؟ پرسیدم چیزی شده ؟ که یهو چشماش پر اشک شد و گفت این سامان بی شعور همش اذیتم میکنه … سامان شوهرشه … یه کم دلداریش دادم و گفتم تو همه زندگی ها اینجور چیزا پیش میاد … خودتو ناراحت نکن … گفت : نه مشکل ما دیگه فراتر از جر و بحث های معمولیه … خیلی اذیتم … گفتم میخوای بریم یه جایی یه کم حرف بزنیم … زود گفت آره ، احتیاج دارم یه کم حرف بزنم … خلاصه با بخش هماهنگی کرد و اومد سوار ماشین من شدیم و حرکت کردم … تو راه داشت درد دل میکرد و از زندگیش میگفت و منم دلداریش میدادم … بعد واسه اینکه فکرش رو از مشکلات زندگیش منحرف کنم گفتم یادته بچگیامون چقد بازی میکردیم … آقا رفتیم تو خاطرات و رسیدیم اونجا که قرار بود مال هم باشیم و قسمت نشد و از این حرفا … تو مسیر که داشتم تو شهر دور میزدم و صحبت میکردیم من دستم به نشانه همدردی روی پای فرشته بود و بحث که رسیده بود به خاطدات خودمون یهو فرشته گفت : فرشید شلوغیامون یادته ؟ گفتم مگه ممکنه یادم بره ؟ قشنگ ترین خاطرات زندگیم همونا بودن . فرشته گفت : واقعا ؟ منم بعضی وقتا که با سامان حرفم میشه و دلمو میشکنه ، اون خاطرات میاد جلو چشمام … اینارو که میگفت منم دستم روی پای فرشته بود و رون پاشو با یه فشار دادن خفیف میمالیدم و یه کم دستم رفته بود سمت لای پاهاش … گفتم : راستش من الانم وقتی اون روزا رو به یاد میارم حالم یجوری میشه … فرشته با شیطنت و تبسم پرسید : چجوری میشه ؟ گفتم : خودت میدونی دیگه … هوس میکنم … فرشته گفت : یعنی هنوزم منو هوس میکنی ؟ گفتم : چرا نکنم … دختر به این قشنگی … خیلی هم دلم بخواد … و دوتایی زدیم زیر خنده … فرشته گفت : راستش منم بعضی وقتا هوس میکنم … این حرفا باعث شد من جسارتم بیشتر بشه و دستمو ببریم روی کسش و آروم از روی شلوار نوازش کنم … دیدم چشمای فرشته خمار شده … ماشینو زدم کنار و بی اختیار لبامو نزدیک لباش کردم و اونم اومد نزدیک تر از هم یه لب گرفتیم و حین لب گرفتن با دست دیگم سینه هاشو یه فشاری دادم که فرشته آه عمیقی کشید . دیگه افتاده بودیم تو مسیر یک طرفه که باید میکردمش . گفتم کجا بریم یه ساعت بتونیم با هم باشیم ؟ فرشته گفت بریم باغ ما … کلیدش رو دارم . شوهرش یه باغ در حومه شهر داره با یه ویلای کوچک ‌ . با سرعت حرکت کردم به سمت باغ … تو راه دستم رو کس فرشته بود و اونم پاهاشو باز کرده بود و زیپ شلوارشو کشیده بود منم دستمو کرده بودم زیر شورتش و کس خیسش رو میمالیدم . به محض رسیدن به باغ ، وارد ویلا که شدیم عین وحشیا افتادیم به جون هم و عرض دو ثانیه لخت شدیم و روی کاناپه بزرگ توی هال به خودم که اومدم دیدم کیرم تو کس فرشته هست و دارم تلمبه میزنم … داشتم حین کردن تو گوشش نجوا میکردم … دیدی آخرش مال هم شدیم … چقد آرزوی این لحظه رو داشتم و از این کس شعرای حشری کننده میگفتم و فرشته هم فقط آخ و اوخ میکرد … خلاصه در عرض یک و نیم ساعت دو بار گاییدمش و ازم قول گرفت دیگه مال هم باشیم و اونم به اذیتهای شوهرش دیگه بی خیال بشه و با شلوغی با من از زندگیش لذت ببره … بعد از اون شب یبار دیگه هم سکس داشتیم . این بار تا صبح موندیم باغ که اگه خوشتون بیاد اونم بعدا تعریف میکنم .

نوشته: ساسان


👍 17
👎 23
57901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

797816
2021-03-18 00:54:17 +0330 +0330

احتمالا دوران نوجوانی کوچتون خیلی شلوغ بوده کوچه لاتا میشستین؟ 😁

4 ❤️

797832
2021-03-18 01:15:22 +0330 +0330

کدوم بیمارستان شب عیادت داره بگید ما هم بریم عیادت شاید دختر عموی ما هم پرستار از آب در اومد

8 ❤️

797846
2021-03-18 01:39:49 +0330 +0330

ساسی جون باغ رو خوب اومدی مشخصه شوهرش خیلی تورو برده اونجا نوش جونت

0 ❤️

797920
2021-03-18 08:33:39 +0330 +0330

شلوغی 😐

2 ❤️

797937
2021-03-18 09:38:08 +0330 +0330

خدایا سایه این جلقی جماعت را از سرما کم نکنه که بفهمیم هنوز کسخل توی این مملکت فراونه

1 ❤️

797945
2021-03-18 10:52:56 +0330 +0330

عجب… چه کشکی کشکی سفره دلشو واست وا کرده
تا تورو دید همونجا توی بخش ولو شد تو بغلت؟

0 ❤️

797989
2021-03-18 15:16:15 +0330 +0330

میشه بقیشو برا خودت نگه داری؟
اخه عزیز من یک ساعت تعرف کردی، وقتی رسیدی به قسمت سکس که مربوط میشه به موضوع سایت فامتور گرفتی خلاصه نویسی کردی

0 ❤️

798000
2021-03-18 16:19:09 +0330 +0330

والا میای شهوانی میفهمی همه جنده شدن! تا میری تو فامیل و خیابون یکی از همین جنده ها رو بمالی، خودتون به جاش میگان!!
لطفا کمتر کس بگین. کونی ها

3 ❤️

798008
2021-03-18 18:42:35 +0330 +0330

معنی دلداری و هم صحبتی با کسی که دلش پره را هم فهمیدیم اگه از فردا هر خانم چه آشنا چه فامیل اومد بمن گفت میخواد باهام در رابطه یه موضوعی حرف بزنه احتمالا درجا بگم خب کجا بریم بکنمت آخه عزیزم از چشمهای پر اشک و تعریف آزارهای شوهر و آدمی که تو اون حالته بنظرت یهو میشه بری تو فاز سکس و بقول خودت شلوغیها و این چیزها (البته خیلی معذرت میخوام در یه صورت فکر کنم بشه اونم اینکه دختر عمو فرشته احتمالا قبلا هم با بر و بچ بیمارستان و دکترها یه سری به اون باغ زده باشه)

2 ❤️

798041
2021-03-18 23:15:43 +0330 +0330

بهتره کسانیکه در موقعیت اول شخص داستان (فرشید) قرار می گیرن،انسانیت به خرج بدن و ابتدا به ساکن به مسائل جنسی و سوءاستفاده جنسی فکر نکنن.این عین بی شرفیه که بخوای تحت پوشش دلداری به یه خانوم، وادارش کنی به سکس و بعد اتمام سکس و جدا شدن اون بمونه و همون غمها و غصه هاش و البته بعلایه یه عذاب وجدان بد.
بیایید انسان باشیم.بیایید حیوان نباشیم.
دیس شدی تا مِن بعد الگوسازی منفی نکنی.

1 ❤️

798111
2021-03-19 02:23:28 +0330 +0330

منم با ننت شلوغی میکنم و کل شهوانی با زنت شلوغی میکنن😂😂😂👌🏽

0 ❤️

798112
2021-03-19 02:24:48 +0330 +0330

عاخه زن خراب این چه کصشعری بود؟ من پرستارم و عمرا بشه توی شیفت یکی بیاد و منو از بخش بتونه بکشه بیرون و ببره دستمالی کنه و بعد هم در عرض نیم ساعت دوبار منو بکنه😂😂😂
ننتو به باد دادی با این داستانت

0 ❤️

800092
2021-03-28 09:16:25 +0430 +0430

دیوث دروغگو سگوار دروغ گفتی

0 ❤️

800095
2021-03-28 09:24:47 +0430 +0430

کوس شعر بتد اخه کدوم بیمارستان شیفت شب بهت پاس یا مرخصی میده خر خودتی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها