دختر زیبای همسایه

1402/06/25

بعد از کلی مستاجر نشینی خلاصه قسمت شد تو خیابون جمهوری تهران صاحب یه آپارتمان 60 متری بشم با کلی قرض و قوله ، کیر قول و شکوندیم ، من آرش 38 ساله مجرد از تهران یه آدم معمولی مهندس کامپیوتر هستم و تنها زندگی میکنم شب اول ورودم به ساختمان جدید مصادف شده بود با چهارشنبه‌سوری از بخت من از وسط دود و آتیش و ترقه با کمک چندتا از دوستان لوازم خونه رو جابجا کردیم و تو اون آشفتگی بخاطر اینکه جایی برای موندن نبود تصمیم گرفتم به منزل یکی از دوستان برم و فردا از شرکت مرخصی بگیرم و چون به آخر سال نزدیک می‌شدیم خیلی هیجان داشتم که هر چه زودتر لوازم خونه رو بچینم و یه سرو سامانی به خونه بدم با یه زیر پوش رکابی و یه شرت مامان دوز تو خونه مشغول بودم که سر و صدای دعوای همسایه پایین توجهم رو به خودش جلب کرد صدای ضبط و کم کردم و پنجره نور گیر مشاعات که تو آشپز خونه بود رو باز کردم تا آمدم یه ذره کنجکاوی کنم پنجره مشاعات واحد روبرویی هم همزمان باز شد و من با دو تا چشم سیاه درشت و یه دختر خانم زیبا قفل شدم هر کاری کردم که خودمو جمع و جور کنم نشد که بشه شیرینی نگاهش تو عمق دلم نشست بدجوری هم نشست دیگه دعوا رو فراموش کردم و برای طبیعی شدن داستان خیلی یه هویی سلام کردم جوابمو داد و پنجره رو بست خوب بی شعور یکم صبر میکردی حداقل حق همسایگی رو بجای میاوردی رفتم سیگارم و روشن کردم و پنجره رو هم کامل نبستم تا شاید یه بار دیگه ببینمش تو حال خودم بودم و درگیر که صدای در خونه آمد از چشمی نگاه کردم دیدم یه آقای حدودا 55 الی 60 ساله خیلی جدی پشت در وایساده لا ی در و باز کردم و سلام کردم ایشون آقا محسن مدیر ساختمان بودن که برای آشنایی و یه کم کنجکاوی تشریف آورده بودن عذر خواهی کردم تا لباس مناسب بپوشم ازشون درخواست کردم تشریف بیارن داخل روی میز نهار خوری دو تا لیوان چایی گذاشتم و خیلی صمیمانه داشتم راجب به خودم و زندگیم صحبت می کردم محسن تو سن 16 سالگی ازدواج کرده بود و صاحب 5 تا دختر بود فقط نگار آخرین دخترش که دانشجوی حسابداری بود هنوز تو خونه مونده بود و اونم از شانس خوب من همسایه روبرویی ما شده بودند آخر سال تو شرکت گروه حسابداری در حال جمع و تفریق بودن محمد از بچه های تیم حسابداری شرکت بود که از دوستان نزدیک من هم به حساب می‌آمد بهش راجب نگار گفتم و اونم وقتی فهمید داداشش خلاصه به یه نگاه دل داده پیشنهاد داد تا از نگار درخواست کنم برای کمک به تیم حسابداری به شرکت بیاد منم موضوع رو با آقا محسن در میون گذاشتم و پدر و دختر فردا حدودای ساعت ده تو شرکت بودند بعد از پر کردن فرم و گذروندن چند تا داستان مصاحبه و تایید نگار البته با توجه به درخواست من قرار شد از همون روز اول مشغول به کار بشه محسن پدر نگار کلی تشکر و دعای خیر کرد و نگار رو به ما سپرد و قرار شد نگار همراه من غروب برگرده خونه منم خیلی شیک و مجلسی پذیرفتم و قصه تازه شروع شد نگار علاوه بر کون گنده و گردش که خیلی هم جلب توجه میکرد سینه های دهن پر کنی هم داشت . چند ماهی گذشت و دوستی من و نگار عمیق تر میشد تا اینکه چندتا از بچه های شرکت با نظر مدیر عامل برنامه تور دو روزه دامن‌های الم کوه رو گذاشتند با توجه به اینکه تعداد خانمهای گروه قابل توجه بود و اکثرا هم با دوستان مذکرشون تشریف می‌آوردند نگار رو هم به درخواست من وارد تیم کردم اتوبوس با آهنگ شاد و رقص شادی فراوان از میدان آرژانتین شروع به حرکت کرد ، شب اول تو دامنه های رویایی الم کوه کمپ کردیم واقعا بی نظیره حتما تجربش کنید تعداد بی شمار ستاره ها صدای رودخونه پر آب و آتیش و گیتار و رقص و آواز گروهی با دو تا پیک روح و از آن تن آدم جدا میکرد وسط رقص دو نفرمون دستم و برای اولین‌بار تو این ماه ها دور کمر نگار حلقه کردم و نا خواسته باهاش لب تو لب شدم نفهمیدم کی نزدیک آتیش بخاطر سرمای هوا زیر پتو مسافرتی محکم بغلش کرده بودم و از لایه لباساش سینه هاشو و می مالیدم اونم از رو شلوار خیلی با احتیاط رو کیرم دست میکشید ساعت از دو نصف شب هم گذشته بود مردای گروه به چهار دسته دونفره تقسیم شدیم تا نگهبانی بدینم برای مراقبت از کمپ من گروه اول بودم بناچار تا سه و نیم صبح مثل سگ لرزیدم وقتی از پشت بغلش کردم تو کیسه خواب متوجه شدم لباسا شو درآورده و لخت خوابیده برام مثل رویا بود کیرمو با دو تا توف گذاشتم رو سوراخ کونش و با یه آخ جون از طرف نگار متوجه شدم خیلی تو کف تازه اونجا بهم گفت چهار سال پیش بعد از یکسال جنگیدن از همسرش جدا شده و خانم اوپن تشریف دارن توی اون فضای کوچیک و تنگ چادر از توی کیسه خواب بیرون کشیدمش با سر رفتم لای کوسش با دست سرمو فشار میداد روی کسش و با هر بار نفس کشیدنم یه جون کشدار می‌گفت منم که اونقدر داغ شده بودم که عرق از سر کلم می‌ریخت به حالت داگی گذاشتم توش و با چندتا تلمبه عمیق همه ابمو خالی کردم رو کمرش نگار فقط گفت ای شل دودول از خنده غش کردم آخه این کیر 17 سانتی متر و کلفت برای این بنده خدا حکم دودول رو بازی میکرد ولی برای من نقش مار پنتون و داشت و کلی به قد و بالاش مینازیدم هوا داشت روشن میشد و من اتیشم دوباره روشن شد و بنده خدا رو از خواب ناز بیرون کشیدمش تاق باز خوابوندمش رو کیرمو با آب کسش لیزش کردم تا دسته چپوندم تو کسش صدای نالهاش وقتی رو کیرم بالا پاینش میکردم و با دو تا دستم لپ کونش و از هم باز میکردم و چنگشون میزدم و شالاپ شلوپ لپ کونش و بهم میزدم دیوونم میکرد با صدای ای کوسم وای کوسم هم زمان جفتمون ارضا شدیم و اینبار همشو خالی کردم توش عجب حالی داد اون سکس خیل بعدش با هم اوکی بودیم ولی هیچی اون سکس اول نشد که بشه و این شل دودول هنوزم بعد از پنج سال نمیتونه از خیر کون نگار بگذره .

نوشته: آرش


👍 15
👎 5
32501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

947783
2023-09-16 23:30:43 +0330 +0330

عجب…

2 ❤️

947793
2023-09-17 00:00:04 +0330 +0330

دوستان از خجالتت در میان…

2 ❤️

947890
2023-09-17 10:54:28 +0330 +0330

کمپ کردید؟
یعنی آخه کمپ میکنن؟
دودولت نقش مار پنتون رو برات بازی میکرد؟
مار ‌پنتون آخه، کیر‌ ریده،
دیوث کونی، مجبوری وقتی بلد نیستی خارجی زر بزنی که برینی؟

0 ❤️

947894
2023-09-17 11:27:16 +0330 +0330

الم یا عَلَم
نگهبانی!!در مقابل چی؟
اگه منظورت خرس بود، که تو خرس رو ببینی به خودت میشاشی.
در ارتفاع شابیل (کمپ جبهه شمالی علم کوه)، سرما و سوز جوری هست که نخوای از کیسه خواب دربیای، بعد ساعت سه و نیم چطوری توی کیسه خواب بوده، کردی تو کونش!!! بعد از کیسه خواب در آوردیش تا کوسش رو بخوری!!
یکبار داستانت رو خودت بخون بعد بذارش.

0 ❤️

947949
2023-09-17 17:55:19 +0330 +0330

کسکش کدوم خری لخت میره تو کیسه خواب.بعدم همی؟؟؟تف تف رفت توش؟؟؟؟تو یه فیلم ۵ دقیقه ای رو ترجمه کردی

0 ❤️

948008
2023-09-17 23:56:30 +0330 +0330

اورش جقی تو کجا عمو جانی کجا شومبول طلا تو مگه وقتی شیفت نگهبانیت بود به همه مردها ندادی دیدی ریدی

0 ❤️

949654
2023-09-26 09:34:34 +0330 +0330

بزن نوش جونت
منم یه همسایه دارم که یه دختر بیست ساله داره خیلی آمار میده ولی خب من جرعتشو ندارم برم سمتش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها