دلم می‌سوزد و کاری ز دستم برنمی‌آید (۳)

1402/05/12

...قسمت قبل

من از اون دسته آدمام که همیشه یه شکل ام
و هر موقع هم که خیلی بخوام به خودم برسم به یه ژل مو و یکم عطر اکتفا میکنم .

ساعت ۸ صبح بود که آماده شدم و راه افتادم سمت دفتر ، اما اون‌روز یه روز خاص بود یعنی
یه روز خوب ، از اون روزا که هر یک ساعت۶۶بار نگاه ساعتت میکنی و زمان انگار
دلش کشیده سربه‌سرت بذاره آخه امشب بعد از کار قرار بود سینا بیاد پیشم
یه عکس و صبح بخیر فرستادم و روز خوبی رو براش آرزو کردم که درجا جواب داد و یکم
باهم حرف زدیم و قرار شب رو یادآوری کردیم
بین صحبت هامون یه جمله سینا مدام مثل یه
آهنگ قشنگ ریپلای میشد :« رابطمون دوست دارم حفظ بشه »
اینو همون موقع که از احتمال رفتنش به تهران گفت برام فرستاد

بالاخره ساعت هشت شب شد و منم بعد از رفتن همکارام شروع کردم به آماده کردن دفتر و از اونجایی که قبلش از سینا خواسته بودم این دفعه یکم بیشتر زمان بذاریم و باهم حرف بزنیم یه مقدار تنقلات گرفتم و به همسایه مون سفارش یه مقدار پاچینی دادم
چند روز با خودم فکر کرده بودم و واسه اون شب
یه سری حرف آماده کرده بودم و واسه گفتنشون برنامه ریخته بودم ، سرم مال خودم نبود اون شب همه چیز داشت مثل یه رود زلال
بی کم و کاست و منظم پیش میرفت…

-سلام عزیزم
+سلام سلام سلام سلااااااامممم
-خوبی؟بخشید یکم درگیر خرید خونه بودم
+قربونت برم عزیزم من خرابم باشم پیامت که میاد خوب میشم شما خوبی؟
-منم خوبم ، چه ساعتی بیام امشب
+هرچه زودتر بیای و هرچی دیرتر بری بهتر
-۸،۳۰ خوبه بیام
+هروقت دوس داری بیا ،فقط ی زحمت بکش
+از ماشین پیاده شدی خواستی بیای تو ساختمون یه بطری آب
جوری که انگار مشروب داخلش هست بگیر دستت

از اونجایی که از قبل هم خودم تنقلات
گرفته بودم میخواستم جوری بنظر بیاد که
هم مغازه ای ها فکر ناجوری نکنن«به هر حال اینجا ایرانه»
خلاصه پایین بودم که سینا رسید یه شلوار جین خاکستری روشن چسبون و یه پیرهن آستین کوتاه مشکی با کمر چسبون ترکیب بینهایت زیبایی بود که اون قدبلند و اندام کشیده و منظمش رو خیلی خوب به معرض نمایش گذاشته بود ، اصلا انگار خدا واسه خلقت این آدم شخصا نشسته بود و سفارشی طراحی کرده بود ، باهم رفتیم بالا بعد از سلام و احوال پرسی سینا گفت که برنامه امشبش تغییر کرده و کارفرماش چون میخواد بره مسافرت ازش خواسته که ساعت ده ونیم ببیندش محل کارش هم از دورترین نقطه های شهر به محل کار من بود و این یعنی کمتر از یک ساعت میتونستیم باهم باشیم ، بدجور توی ذوقم خورد تمام
حرف ها و برنامه ریزی‌هایی که از قبل روشون کار کرده بودم از یادم رفت و سراسر استرس شدم که با صدای سینا بخودم اومدم

-میشه زودتر شروع کنیم؟ زیاد تایم ندارم
به محض خاموش کردن چراغ ها کنارش دراز کشیدم و دستم رو بردم پشت کمرش کشیدم سمت خودم و با یه حرکت بدن هامون بهم گره خوردن ،
تو معاشقه‌ی قبل از سکس بودیم که من هم زمان با اینکه سعی داشتم کمک کنم پیرهنش رو از تنش بیرون بیاره تصمیم گرفتم تمام حرف هایی که آماده کردم رو تو قالب یه جمله
بیان کنم و بگم : به نظرم ما دوتا خوب میدونم از هم چی میخواییم و بیا همینجوری پیش بریم ، اما خودمم نفهمیدم چی شد که تا دهن باز کردم گفتم : سینا من دارم بهت وابسته میشمااا
ناگفته‌نماند من توی سکس بخصوص تو معاشقه‌ی قبل از سکس آدم قوی و اکتیوی هستم بخصوص که سینا بشدت من رو مجذوب میکرد و به وجد می‌آورد ، بخاطر همین توی اون لحظه به جرأت میتونم بگم که سینا توی اوج‌بود و عقربه‌ی حشرش روی هزار « خودم شخصا تو چنین موقعیتی باشم حاضرم هر حرف خوشایندی به طرف مقابل بزنم فقط بین حال کردنم وقفه نیفته»
اما سینا با شنیدن این حرف من یه‌دفعه انگار کسی که برق گرفته باشدش شد و با یه حالت بشدت مضطرب برگشت رو بمن و فقط پشت سر هم گفت نه!! نه! نه نه محمد نه
شروع کردم به صحبت و آروم کردنش تا جایی
که چند دقیقه بعد سکس‌مون رو از سر گرفتیم
اما من از شدت ضدحال و گندی که زده بودم
حتی ارضا هم نشدم و فقط توی تاریکی اداشو درآوردم ،
بعد از اینکه خودمون رو شستیم و لباس تنمون‌کردیم در حد پنج دقیقه باز من شروع کردم به صحبت و آروم کردن سینا و همونجا بود که بین حرف هاش از دهنش پرید که هنوز
سوگ‌وار یه رابطه پونزده ساله‌ست !!!

به جرأت میگم درد و رنج این حرفش از درد ندیدنش واسه من بیشتره چون وقتی یه جوون۲۵ساله از یه رابطه ۱۵ساله میگه ، یعنی اینکه اون رابطه و پارتنر قبلیش اصلا گی نبودن ، این آدم یه قربانی کودک آزاری بوده و حالا که به بلوغ فکری رسیده هرجا یه نفر بهش ابراز علاقه و عشق کنه یادش میفته به لحظاتی که این جملات عاشقانه ابزار سواستفاده و بازی دادنش می‌شدن ، حالا بگذریم که اگر توی اون سن و سال کمتر از ۱۰سالگی به پست یه پدوفیلی عوضی نمیخورد شاید الان یه پسر استریت بود
اونشب سینا‌ آروم شد و قبل رفتنش بهم گفت یه قرار میذاریم و راجع به این مسائل بیشتر حرف میزنیم اما حدود یک ساعت بعد از رفتنش بود که پیام داد :

-ممنون که درکم کردی ،گفتم که من از درون ادما رو دوست دارم… تو
زیبا
پر از راز
مهربان
و
قوی هستی
ولی من خیلی ضعیف تر از اونیم که بخوام دوباره یه رابطه جدی رو شروع کنم
خسته م محمد ،
میخوام یکم تنها باشم محمد میشه تا اون لحظه کات باشیم …من نمیخوام به هیچ کسی قول جدی بودن بدم و نتونم عملی کنم و بعد از خودم یه زندگی جهنمی به طرف مقابلم بدم . من آدم این چیزا دیگه نیستم …

ادامه دارد…

خوب رفقای گل بازم بخاطر ایرادات نگارشی ازتون معذرت میخوام و بابت وقتی که پای درد دل من گذاشتید ممنونم ، از اینکه نتونستم لحظات سکسی رو توی داستان بگنجونم هم عذرخواهی میکنم اما قصد دارم داستان رو ادامه بدم و قطعن توی قسمت های پیش رو لحظات سکسی و فوق‌العاده ای رو براتون به تصویر میکشم

نوشته: محمد

...ادامه


👍 10
👎 0
6601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940730
2023-08-04 12:04:41 +0330 +0330

سوگنامه ننویس عزیز
بیشتر روی موارد سکسی مانور بده

1 ❤️

940753
2023-08-04 15:27:33 +0330 +0330

امان ار عشق و علاقه یکطرفه

1 ❤️

940759
2023-08-04 17:08:52 +0330 +0330

با حرف اون دوستمون (peymanlgbt) موافقم چون قسمت قبل هم گفتم؛ اینجا جای دلنوشته نیست پس حداقل روی قسمت های سکس بیشتر مانور بده.
ضمنا خیلی کوتاه نوشتی و گاهی کاملا بیجا رفتی خط بعد.
اگه قراره کل داستان کوتاه باشه بهتره همه رو یجا جمع کنی؛ چون خیلی ها تو صف انتشار دارن جون میدن.
در نهایت 👍🏻 تقدیمت شد .

0 ❤️

940761
2023-08-04 18:20:12 +0330 +0330

درود به همگی
راجع به صحنه های سکسی قبلن هم گفتم که از بازگو کردن خاطراتم با سینا معذورم ، اما از قسمت بعد صحنه های سکسی اضافه میشن و احتمالن دوسه فصلی در خدمت عزیزان هستم ،
ضمنن به همون اندازه که مخاطب هایی دنبال خوندن صحنه های سکسی هستن افرادی مثل منم توی این سایت حضور داریم که بیشتر دنبال خوندن سرگزشت هاییم؛
و در جواب هرمان عزیز تو بهترین و حرفه ای ترین آثار سریالی ، چه داستان چه ترانه و… قسمت های قوی و کسل کننده کنار هم هستن
دیگه چه برسه به افراد آماتوری چون من

به هر حال ممنون از نگاه های زیباتون ، بی شک با تلاش واسه برطرف کردن ایراداتی که به چشم شما اومده در آینده کیفیت نوشته هام بهتر و بهتر خواهد شد

1 ❤️