دودل (۳)

1401/11/04

...قسمت قبل

دوساعت بعد رسیدم فروشگاه که دیدم فروشگاه حسابی از مشتری پر بود عمو و پسر عموم داشتن با مشتریها صحبت می کردن تا عموم منو دید شاکی شد که چرا دیر کردم
من: عموجان خیابون خیلی شلوغ بود شرمنده الان درخدمتم
عمو: زود باش برو ته فروشگاه به مشتریا برس
من: چشم
رفتم و چند نفر مشتری رو راه انداختم فکر همش پیش نرگس بود که میترسیدم حماقت کنه و هر لحظه بیاد و آبرو ریزی کنه خیلی استرس داشتم
پسر عموم: خیلی نگرانی چیزی شده
من: نه چیزی نیست
یه دختر خیلی خوشگل ناز اومد جلوم و با عشوه یه شلوار مشکی کشی خواست من نفهمیدم بجاش یه بلوز مشکی دادم خانم گفت آقا حواستون کجاست من شلوار خواستم ازش عذر خواهی کردم و شلوار دادم بهش
آخرهای وقت فروشگاه بود و مشتری فقط یه آقا و خانم بودن که لباسها رو قفسه ها نگاه می کردن که یهو دیدم نرگس وارد فروشگاه شد هری دلم ریخت دیگه گفتم اومده عوضش رو دربیاره یک راست اومد طرف من . صورتم رو برای یه سیلی آماده کرده بودم
ن: سلام ببخشید اون لباس مجلسی که گفته بودید آوردید
یکم خیالم راحت شد فهمیدم که خیال آبرو ریزی و جار و جنجال نداره
من: بله آوردیم بفرمایید طبقه بالا نشونتون بدم
عمو و پسر عموم با چشمهاشون ما رو تعقیب می کردن
نیم طبقه جایی بود که ما دفعه اول اونجا با هم سکس کرده بودیم
نرگس داشت به لباسها نگاه می کرد و آروم بهم گفت
ن: اگه خواسته بودم اینجا آبروتو پیش عموت و پسر عموت می بردم
فهمیدم که قضیه کار کردن من تو فروشگاه رو فهمیده
ن: الانم که اینجام اومدم یه معامله کنیم
من: مرسی ولی چی می خوای
ن: اون فیلم رو میدی به من منم بی خیال این قضیه میشم البته الان یه لباس مجلسی برمی دارم و پولشو خودت حساب می کنی و…
تا خواست ادامه بده گفتم پس می خوای منو تلکه کنی نه؟
ن: من باهات خوب راه اومده بودم ولی تو بهم نامردی کردی
من: منم یه پیشنهاد بهت دارم
ن: بگو گوش می کنم
من: الان یه لباس بردار برو و من اون حساب قبلی رو هم نمی خوام ولی فیلمو برای اطمینان نگه میدارم تا تو حرکت غطلی نکنی
ن: منم یه پیشنهاد دیگه دارم اگه اون فیلم رو پاک کنی دوباره دوستیمو باهات ادامه میدم بشرطی که دوباره به من نارو نزنی
من: باشه ازت معذرت میخوام حمید به زور وارد ماجرا شد چون ویلا مال دایی اونا بود
ن: من وقتی وارد اونجا شدم فهمیدم چون یه بار داییش منو اونجا برده بود
تو دلم گفتم گیر عجب جنده ای افتادم می خواست ادامه بده و هربار بیاد منو تلکه کنه بره
من: باشه ادامه میدیم
با صدای بلندی گفتم: بفرمایید زحمت کشیدید و اون پیراهن مجلسی رو گذاشتم نایلون با خودش برد
تا دم در بدرقش کردم
عموم: چرا حسابشو نداد
من: پولشو داده بود پیراهن تنگ شده بود اونو آورد عوض کرد رفت
عمو: مجتبی بجنب چراغها رو خاموش کن کرکره ها بده پایین بریم اومدیم بیرون و عموم ریموتها رو به من داد
عموم: پسر مواظب خودت باش میدونی که چی میگم
من: چشم عمو من مواظب هستم
عمو: مجتبی میگه یکی از لباسهای مجلسی کمه
من: بله یکی شو فروختم قراره بیاره پولشو بده
عمو یه ابرو شو داد بالا گفت : خلاصه از ما گفتن
دیگه فهمیدم که عموم یه چیزهایی بو برده باید کاری می کردم که نرگس به فروشگاه نیاد راستش می خواستم کلا کات کنم ولی کس و کونش و اندامش حسابی منو جذب خودش کرده بود
خلاصه هم من از جیک و پوک نرگس سر درآوردم هم اون دیگه دستمون رو شده بود و باید مثل گمار بازها دست باز ، بازی می کردیم
نرگس زن خیلی زنگ و باهوشی بود که می خواست منو بازی بده و منو تیغ بزنه حدس میزدم احتمالا کار دومش این باشه
رفتم خونه و شام مختصری خوردم و به ماما و بابام شب بخیر گفتم رفتم رو تختم دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم نمی دونستم چی تصمیم بگیرم اشتباه بزرگم این بود که محل کار منو اون میدونست و مهمتر اینکه فهمیده بود صاحب کارم عمومه و این یه امتیاز بزرگ برای اون بود اولین حدسی که زدم فهمیدم از فروشگاه روبرویی رفته پرسیده و آمار منو در آورده
من فیلم رو داشتم و اونم عموم و آبروی من رو به عنوان برگ برنده تو دستش داشت
واسه همین تصمیم گرفتم با هاش ادامه بدم
گوشی رو برداشتم یه استیکر
من: ⚘️🙏 براش فرستادم
چند لحظه بعد آنلاین شد
ن: 😔 تو دلمو شکستی من خیلی دوست داشتم
م: معذرت جبران میکنم عزیزم
ن: چطوری به من نامردی کردی مستم کردی و با دوستت منو … کردی بعد فیلممو گرفتی بعد وسط جاده گذاشتی رفتی تو جای من بودی چکار می کردی
من: شرمندم شیطون قولم زد دیگه از این غلطها نمی کنم
من: آخه تو هم به من خیانت کردی
ن: چه خیانتی؟
من: تو قبل من شغلت پرستو بود ولی در مورد این به من چیزی نگفتی
ن: شغل پرستو چیه دیگه
من: خودت مگه نگفتی دایی حمید تو رو به اون ویلا برده و ک…
ن: چرا اراجیف می بافی من با دخترش دوستم برای دعای توسل اونجا رفته بودم عجب ذهن منحرفی داری
من: واقعا ؟ خب اگه من اینقدر نامردم پس چرا منو لو ندادی و دوباره خواستی دادمه بدی
ن: نفهمیدی یعنی ؟
من: من یکم از اولش کند ذهن بودم😆
ن: خب دلیلش واضحه هیچ وقت خانمها به مردها نمی گن دوستت دارم
من: یعنی ؟ عجب آدم خری بودم من با تو اینکار کردم ببخشید
تو دلم گفتم خر خودتی
ن: باشه گذشته ها گذشته مهم اینکه آدم جبرانش کنه
من: راستی این همه اینور اونور میری بابا و مامانت گیر نمیدن
ن: نه چون مادرم خونه سالمندانه و پدرم فوت شده فقط یه داداش دارم که اونم از ترس زنش سالی یه بار به من سر میزنه
من: چرا تو این مدت این نگفتی
ن: چه فایده وقتی مردی که می خواد زود هوسش رو ارضا کنه و زود از دستش فرار کنه بره پی کارش
من: یعنی اینو به من می گی
ن: نه به این بالش که بهش لم دادم می گم
من: یه چیزی بگم ناراحت نمی شی
ن: نه چون در مقابل اون کارت دیگه چی میتونه باشع
من: خب بابا گفتم غلط کردم
ن: خب بگو
من: من بخاطر اینکه شما اون روز اون خانم رو اونطور بردید خواستم هم انتقام بگیرم هم بهت بگم که شما هم فرشته نیستید
ن: هیچ کس فرشته نیست اتفاقا اونیکه ادعاش میشه از همه بدتر می خوره
من: پس چرا مردم رو اذیت می کنید وقتی خودتون هم جائز الخطا هستید
ن: چون اینکار رو نکنم من و مادر از گرسنگی میمیریم
حرفاش تو دلم نشست ولی بازم می دونستم زن زرنگیه و می خواد خامم کنه یه فکری سرم زد
من: نرگس هفته بعد میرم مشهد زیارت و هم توبه از این کارم
ن: باشه برو خدا هم تو رو ببخشه من بخشیدم
ن: 🤗🤗🤗 وای خیلی دلم میخواد منم بیام
من: یعنی میتونی بیای
ن: معلومه
من: شرمنده بابام صدام میکنه فردا باهم در این مورد حرف می زنیم فقط خواهشا اصلا فروشگاه نیا عموم بو برده
ن: باشه نمیام بای
تو خودم رفتم چی بشه اگه با خودم ببرمش . مشهد بفکرم زد چون این قشر مسافرتشون مشهده
دو سه روز گذشت ظهر بود داشتم کرکره فروشگاه رو میدادم پایین دیدم جلو فروشگاه پشت به فروشگاه ایستاده اروم از کنارش گذشتم دنبالم اومد
پیچیدیم کوچه بهش گفتم : مگه نگفتم عموم فهمیده اینجا نیا
ن: اومدم یه خبر خوب بهت بدم
من: خوب چی؟
ن: ۷ روز مرخصی گرفتم
من: خب مرخصی تو به من چه ربطی داره
ن: بابا اسکول کردی منو مگه نگفتی میریم مشهد
من: من گفتم ولی فکر ننی کردم بیای
ن: اگه منو با خودت ببری قول میدم ببخشمت اون کارتو
بازم تو دو راهی گیر کردم
من: بزار فکر کنم بهت می گم میدونی مسئله این نیست خودت بهتر میدونی که …
ن: آها قضیه هتل و اتوبوس و غیره
من: ایول زود گرفتی
ن: نگران اونش نباش
خلاصه خداحافظی کردیم رفتیم
تو خودم گفتم واقعا این دختر عجب سریشه مثل اینکه دست بازی منو می خونه برام یواش یواش مشکوک می اومد از یه طرف اون مامور بود و میخواست فیلم رو از من بگیره و ازیه طرف فکر می کردم شاید واقعا دوستم داره بازم دو دل بودم
تو این افکار بودم که به خونه رسیدم ماشین رو دم در نگهداشتم رفتم خونه
مامانم: پسرم چته تو چقدر اینروزا تو فکری ؟ عاشق شدی
من: نه بابا خستم یه مدت می خوام از این شهر شلوغ خارج بشم
مامانم: ای گفتی ماهم پوسیدیم باهم بریم شمال یا اصفهان هرجایی
من: نه مامان من با دوتا از دوستان میرم
ماما: بچه بزرگ کردیم الان بشه اعصای دست ما
بابا: خوب بذار ایندفعه رو خودش بره فردا زن گرفت می خوای آویزونش بشی؟
نهار خوردم دوباره رفتم اتاقم
داشتم چرت میزدم که صدای درینگ تلگرام اومد
ن: سلام
من: علیک خوبی
ن: عالی عالی چون قراره برم مسافرت
من: الان کی دعوتت کرد
ن: تو یادت نیست اگه قراره بری مسافرت پس چرا به من گفتی
من: میترسم گیر بیوفتیم ما زن و شوهر نیستیم
ن: بابا چقدر ترسویی مثل اینکه یادت رفته من کجا کار می کنم اگه من کارتم رو نشون بدم از ما شناسنامه نمی گیرن
من: ها شما کبوتر دور حرمین واسه همین
ن: بله دور حرم گفتی دلم حرم خواست😍😍
من : مطمئنی میخوای بیای بهت مشکوکم نقشه مقشه نباشی
ن: من مثل تو هفت خط نیستم
من: باشه منم ازعموم فرصت بگیرم پس فردا صبح بریم میای دیگه نه؟ پایه ای؟
ن: حتما میام برو وسایلت رو جمع کن منم جمع کنم بای
دیگه از کارش سر در نمی آوردم من می خواستم دروغکی بگم مشهدم نیاد فروشگاه مثل اینکه تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم
خلاصه من با هزار بهانه چند روز از فروشگاه مرخصی گرفتم و با نرگس تو جای خلوت قرار گذاشتم و با ماشینم رفتم سراغش
ایندفعه چادر نداشت با یه مانتو مشکی سوار ماشین شد تا رسیدیم بیرون شهر
ن: اجازه میدی من رانندگی کنم؟
من: چرا که نه فقط گواهی نامه داری دیگه؟
ن: مگه خولم گواهینامه نداشته باشم و رانندگی کنم
جامون رو عوض کردیم برای اینکه خودشو نشون بده یه تیکاپ به ماشین داد
من: بابا فهمیدیم حالا با آسفالت دعوا نکن
تقریبا یه ۶۰ کیلومتر از تهران دور شده بودیم که من از دور ماشین پلیس رو دیدم
من: نرگس یه کم آروم برو پلیس دوربین گذاشته جاده
سرعت رو بیشتر کرد به آمپرسرعت نگاه کردم داشت ۱۳۰ تا می رفت
من: یواشتر پول جریمشو خودت میدی؟
تا رسیدیم به نزدیکشون کف گیر ایست رو بلند کردن
نرگس زد کنار .پلیس اومد کنار ماشین
خانم مدارک لطفا
ن: جناب همکاریم یه ماموریت داریم باید زود برسیم
کارتشو درآورد به گروهبان راهنمایی نشون داد
مامور یه سلام نظامی داد گفت بفرمایید احتیاط کنید
وقتی کارت رو برمیگردند دیدم یا کارت نیروی انتظامی هست دوباره زد به دنده یک و راه افتاد
من: اون کارتت رو بده ببینم ناقلا
ن: کدوم؟ این؟ مهم نیست
از دستش گاپیدم جلو اسم شهرتش ستوان یکم نوشته بود
من: تو ماموری به من نگفتی؟
ن: مگه لولو خورخورام چرا ترسیدی
من: داری با من بازی می کنی
ن: ببین جمشید خودت روز اول فهمیدی که من مامورم
من: ولی گفتی سازمان بسیج کار می کنی؟
ن: چه فرقی می کنه مهم اینکه من تورو انتخاب کردم
من: نفهمیدم
ن: راستش من خواستگارهای زیادی تو همکارام داشتم ولی می خوام که خودم انتخاب کنم نه اونا فهمیدی؟
من: آها یعنی از پاسدار جماعت و پلیس جماعت خوشت نمیاد
ن: دقیقا چون اونا فقط زور میگن و دست بزن روی خانمها دارن
من: الان تصمیمت چیه؟
ن: من تصمیمم رو گرفتم الان تویی که تصمیم بگیری
من: بریم مشهد اونجا بهت میگم
ن: داری طاقچه بالا میزاری
من: ببین نرگس فعللا تصمیم ازدواج ندارم ولی میتونیم دوستی مون رو ادامه بدیم اینم بگم تو تنها ماموری هستی که عقده ای نیستی اگه بودی الان من پشت میله ها بودم
ن: اینو خوب اومدی
ما تا مشهد چند جا نگه داشتیم و دوباره راه افتادیم
تا رسیددیم مشهد
من: الان مشکل اسکان رو چکار کنیم بازم می خوای کارتتو نشون بدی؟
ن: خب معلومه نکنه می توای صیغه موقت کنیم تا هتل بگیریم
رفتیم چند هتل اکثرا قبول نمی کردن ولی یه هتل پیدا کردیم که به کارت نرگس ۶ روز اقامت گرفتیم
من: ناراحت نیستی با یه مرد غریبه می خوای ۶ روز تو یه تختخواب بخوابی
ن: نگران نیستم چون تو مرد آینده منی
من: برای خودت دوختی و بریدی
ن: میشه بریم یه صیغه یک ماهه بگیریم تا هم تو راحت باشی و هم من؟
من: نگیریم چی میشه
ن: از اتاق میندازمت بیرون خخخخخ
منم خندیدم ولی فکرش رو خوندم می خواست خودشو به من قالب کنه
من : باشه فقط یک ماه البته شرطش این که خرجی هرکس با خودش باشه
ن: مرسی باشه
من: اخه تو جلو من به یه نفر دادی اونو چکار کنم؟
ن: اون مشکل خودت بود نباید اینکار می کردی از زندگیت حذفش کن اصلا به اون روز فکر نکن
ما شب رفتیم یه دفتر و یه عقد موقت مختصر گرفتیم و رفتیم یه زیارت کردیم اومدیم هتل و شام خوردیم و بعد از شام یه سکس مفصل کردیم
من ۶ روز که اونجا بودم تقریبا ۶ کیلو لاغر شدم از بس که با نرگس سکس کردم اونم که اصلا سیری نداشت
روز آخر بود وسایلمون رو جمع می کردیم
در واحد ما باز بود یه آخوند چاق عراقی بغل واحد ما تازه اومده بود یه دختر سبزه و خوشگل داشت که وقتی می خواست به واحدشون به من نگاه می کرد یه چشمک بهش زدم اونم دستشو گذاشت دهنش خنده کنان رفت واحدشون
شب بود ما وسایلمون رو جمع کردیم و قرار بود فردا ساعت ۱۲ تخلیه کنیم من دوباره نرگس رو بعد از شام کردم و بهش پیشنهاد کردم که وقتی سکس می کنیم سروصدا کنیم تا همسایه ها متوجه بشن
اونم قبول کرد من وقتی نرگس رو از کون می گاییدم
اونم آه بلندی می کشید و ناله و آه بلندی می کشید تا اینکه همسایه ما چند بار در رو زد و عربی چند کلمه گفت رو رفت
ولی من چشمم تو اون دختر عرب مونده بود چشمهای خیلی نازی داشت و خیلی شلوغ بنظر می رسید
صبح ساعت ۶ بعد که اونام با سر و صدا از هتل برای زیارت خارج شدن و دیدم دختره رو باخودشون نبردن
نرگس هم از سر و صدای اونا بیدار شد
ن: بیرم زیارت و از امام خداحافظی کنیم
من: از کدومش؟
ن: بابا اینجا امام رضا خوابیده دیگه پس کی؟
من: اگه خوابیده چطور می خوای خداحافظی کنیم
ن: برو بابا بگو حوصلشو ندارم دیگه من خودم میرم دو ساعت دیگه میام
من: باش برو
نرگس هم رفت .من در واحد رو باز گذاشتم تا ببینم این ماهی می افته تورم یا نه
تا اینکه دیدم آروم با یه لباس راحتی اومد بیرون و آشغالها رو گذاشت بیرون در و به واحد ما یه سرک کشید
من: مرحبا اهلا و سهلا
دختره: صباح الخیر کیفک؟
چندتا عربی گفت و من دوباره بهش چشمک زدم خندید و رفت واحدشون ولی اونم در رو نبست
منم به بهانه آشغال گذاشتن رفتم بیرون دیدم رو مبل نشسته و داره مثلا تلویزیون نگاه می کنه
یه جمله عربی بهم گفت سریع اومدم توگوگل معنیشو سرچ زدم فهمیدم بهم گفته شب صداتون می اومد
منم دوباره از لغت نامه گوشی فارسی به عربی یه جمله پیدا کردم رفتم در بهش گفتم
من: اگه مزاحم شدیم به بزرگی خودتون ببخشید
دوباره یه جمله عربی گفت همونجا معنی شو گرفتم که گفت اتفاقا من خیلی خوشم اومده بود
یه ریسک کردم می خواستم زود جواب بگیرم یه جمله در آوردم که بهش گفتم می خوای توهم امتحان کنی؟
دیدم خیلی خوشش اومد و خندید سرش رو زمین انداخت
من: متى سيأتي والداك؟ یعنی پدر مادرت کی میان؟
دختر عرب: في وقت لاحق من زوجتك یعنی دیر تر از زنت میان
دیدم مثل اینکه اینم برنامه ریخته به عربی بهش گفتم مهمون من میشی؟ اونم با تایید سر و با تشکر اومد واحد ما و واحد خودشو با کلید بست
یا دختر سبزه و زیبا با چشمهای قهوه ای روشن و بسیار خوش اندام که حدود ۲۵ سالش میشد که نرگس پیشش حتی نمره ۱۰ هم نداشت
تا اومد تو من دستم رو دراز کردم و باهاش دست دادم
تا دستش رو گرفتم بطرف خودم کشیدم تا زودتر شروع کنیم مثل اینکه اونم عجله داشت چون حرف همدیگه رو به غیر از سکس نمی فهمیدیم اسمش رو گفت رافعه بود
من بغلش کردم کونش از نرگس بزرگتر و کمرش باریکتر بود بدنش مثل کوره داغ بود
از کمرش گرفتم و اون لبهای غنچه ای قهوه ای رنگش رو تو لبم گرفتم به لبم چنان فشار می آورد که انگار می خواست از ته بکنن شون دستمو بردم رو سینه هاش سفت و بزرگ بودن یکی از سینه هاش تو کف دستم جا نمیشد قدش هم اندازه من بود واسه همین تمام نقاط سکسینون راحت به هم جفت شده بودن
تا دستمو به کون گردش رسیدم کیرم مثل فنر سیخ شد چه بدن گرم و نرمی داشت تو عمرم همچین جنسی رو بغل نکرده بودم
سریع شروع کردم به درآوردن لباسهاش . یه بوی عرق تندی میداد ولی برای من بهترین بو بود هرکدوم رو که در می آوردم لباسش رو بو می کردم و میزاشتم زمین اونم می خندید لخت لختش کردم واقعا اندامش کونش و سینه هاش معرکه بودن
تا خواستم لباسهامو در بیارم عربی یه چیزی گفت و اونم مال منو در می آورد و بو میکرد میزاشت رو زمین
فکر کنم فکر کرده بود این کار مراسم ماست
خلاصه لخت مادر زاد شدیم خوابوندمش رو تخت خواب و رفتم پایین سراغ کسش
رافعه پاهاشو باز کرد من رفتم سراغ کسش یه کس تمیز قهوه ای رنگ و چوچوله پررنگتر صورتم و لبمو به کسش چسبوندم شروع کردم به لیس زدن
آه گفتنش با ما فرق داشت یه چیزی شبیه عععه می گفت و کمرشو بالا پایین می برد
کسش حسابی آب میداد خواستم ببینم باکره هست یا نه انگشت کردم دیدم بله پرده داره گفتم جوون کس دست نزده دستم افتاده
یه کم لیسیدم پاشد نشست و با اشاره گفت کیر میخوام بخورم به پشت دراز کشیدم و اومد برام ساک زد لباش فوق العاده بودن دور کیرم می چسبید و برام محکم ساک می زد
من پا شدم رافعه رو به پشت خوابوندم و دوتا پاشو از هم جدا کردم و اونم پاهاشو تو هوا طوری که کسش به طرف بالا قوس برداشته بود نگه داشت
رافعه: انا عذرا انا عذرا نمی دونستم چی می گه ولی اصول پاره کردن کس باکره رو می دونستم
سر کیرمو دم چوچولش می مالیدم و اه و نالش بلند شده بود سر کیرمو آروم فشار دادم تو از ختنه بیشتر نمی رفت توش
خیلی تنگ بود می ترسیدم قبل از سوراخ شدن ارضا بشم
با کیرم به کسش فشار دادم با یه فشار اروم دیدم داره میره تو رافعه یه جیغ نازکی کشید ولی من شروع کردم تلمبه زدن کس تنگش. که تو عمرم ندیده بودم
کسش نبض میزد و منو محکم به بدنش فشار میداد وقتی دیدم شهوتش زیاد شده شروع کردم به تلمبه زدن
عربی چیزهایی می گفت ولی حکاما گفتنش فهمیدم که می خواست محکم تر بزنم
منم محکم تر و سریع تر می زدم چون دیشبش با نرگس حال کرده بودم آبم نمی اومد
اولین سکس رافعه بود و حسابی عرق کرده بود و سرش رو تو بالش چپ و راست می کرد
روش دراز کشیدم و پاهاشو دور کمرم قفل کرد دستام زیر شونه هاش بود و سینه هاشو نوبتی میک میزم
خواستم برش گردونم و اشاره کردم سجده بخوابه اونو فهمید چون تو زبون اوناهم سجده هست
وقتی سجده خوابید به لحاف نگاه کردم که چند قطره خونش چکیده بود ولی رافعه بهش اعتنایی نمی کرد فقط می خواست گاییده بشه
دوباره کیرمو تنظیم کردم فرو کردم تو کسش شروع کردم به تلمبه زدن کون رافعه به خاطر کمر نازکش و کون بزرگش به شکل ۵ جلوم بود هربار که ضربه میزم کونش مثل ژله می لرزید ساعت نگاه کردم دیدم یه ربعی میشد که ما سکس می کردیم
نمی خواستم زودتراز رافعه ارضا بشم چون داگی کردن زود ارضا می کنه
کیرمو درآوردم و شروع کردم به لیسیدن کس خونی رافعه اونم مدام بالش رو چنگ میزد رافعه توان جنسی بالایی داشت هر قدر کوس و کونشو لیسیدم ارضا نشد
به پشت خوابیدم کیرمو گرفتم دستم یه پاشو انداخت اونور شکمم با دو انگشتش کسشو باز کرد و با دست دیگش کیرمو گذاشت لای چوچولش و نشست روکیرم به یه عععه صدای بلندی تا تهش نشست و خودش رو کیرم میسایید تند تند خودش رو کیرم جلو عقب می کرد که یه صدای عربی دیگه ای بدنش لرزید و روی من دراز کشید منم دوتا لمبه های کونش رو گرفتم شروع کردم به تلمبه زدن رافعه جیغ می کشید و سرشو چپ راست می کرد دیدم داره آبم میاد گفتم بهتره حامله نشه واسه همین کونشو دادم بالا کیرمو درآوردم و مثل آبپاش به ناف و سینه هاش پاشید
و دوباره بغلش کردم و یه چرخ زدم و رو هم لب به لب شدیم رافعه از بوس کردن دست نمی کشید عاشق من شده بود
من با دست راستم به مچ دست چپم به معنای ساعت اشاره کردم که دیره باید زود جمع کنیم
ما زود لباس پوشیدیم و رافعه دختر کاری و زرنگی بود سریع ملافه خونی رو جمع کرد و برد داخل حموم شست و برد پشت بام پهن کرد و اومد پیشم ما یک ساعت دیگه هم وقت داشتیم که با بغل کردن هم و بوسیدن هم وقت گذروندیم و من با هزار مصیبت ازش جدا شدم و بردمش تو اتاقش گذاشتم
تند تند می اومد در رو میزد تا من در رو باز می کردم منو بغل میکرد دوباره می رفت تو واحدش
دوساعت دیگه گذشت و نرگس اومد و نیم ساعت دیگه خانواده رافعه که معلوم بود خرید کرده بودن برگشتن
نرگس واسایل رو برداشت برد پایین منم در رو قفل کردم که دیدم رافعه با چشمهای اشک آلود داره منو بدرقه می کنه که از داخل صداش کردن و من برای آخرین بار اون چهره زیبا و دوست داشتنی شو دیدم و با سر خداحافظی کردم
دیگه خاطره اون دختر از سرم محو نمی شد و تا تهران با نرگس حرف نزدم تو افکارم می خواستم دوباره رافعه رو پیدا کنم ولی چطور؟
من با کلی خرج کردن و مفلس شدن برگشتم خونه و گوشیم رو خاموش کردم تا در مورد آینده فکر کنم که رو تخت خوابم برد الانم دودل برای ادامه با نرگس یا کات کردن

ادامه...

نوشته: جمشید


👍 3
👎 4
19701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912008
2023-01-24 11:17:50 +0330 +0330

اولین
ادامه بده عالیه😍

0 ❤️

912040
2023-01-24 16:28:52 +0330 +0330

خب کیرم تو کص مادر جندت, ناخن کردی تو کصش ببینی پرده داره یا نه؟ بعدشم متوجه شدی پرده نداره و باکره ست؟ چیزی ندارم بگمت می سپارمت به بقیه دوستان شهوانی

0 ❤️

912042
2023-01-24 16:47:21 +0330 +0330

بنظرم برگرد هتل دختره رو پیدا کن و بگیرش .چون با نرگس بم.نی باید پاهاشو رو شونه های کسی دیگه ای ببینی

0 ❤️