دوستان عرزشی من

1401/10/06

تو تراس نشسته بودیم. من با دو تا از دوستای جدید و دوس دختراشون. دو دوست کاری مذهبی که سعی میکردن بگن مثل باقی عرزشیا خشک و متعصب نیستن بلکه خیلی هم آپدیت هستن. هیلدا که با امین بود و ملودی خانم کوچولو هم با فربد. این آدما که وصل به بالا بودن برخلاف ظاهر محیط کار خیلی هم راحت و عادی مثل خودمون بودن. من دعوت شده بودم که باهام رفیق بشن و کل خریدهای شرکت ما از شرکت اونا انجام بشه. رقم خرید بالا بود و منتظر بودم بهم پیشنهاد رشوه بدن که رد کنم. تقریباً سه چهار ماه بود که دوست شده بودیم و چند تا خرید کوچیک هم از اونا کرده بودم. به من گفته بودن با خانومت بیا ولی من مجرد بودم و دوست دختر فابریک هم نداشتم. ملودی سبزه و بامزه بود ولی خیلی کوچولو و لاغر بود. اصلاً جلب توجه نمی‌کرد اما هیلدا، یه نمه تو پُر، قد متوسط، پوست سفید. مثل برف سفید بود بیشرف و سینه‌های درشتی داشت. خوش صحبت هم بود. لباساشون پوشیده بود. بلوز بلند و شلوار. پیک زدن شروع شد و ملودی خانوم بعد از حدوداً یک ساعت با خوردن دو پیک پلکاش سنگین شد و رفت که بخوابه. چند دقیقه بعد میزبان یعنی فربد پاشد رفت داخل. من یه سیگار کشیدم و پاشدم که برم دستشویی. صدای ناله شنیدم. ناله‌های ضعیف که لای سر و صدای موزیک تلویزیون به سختی شنیده میشد. در اتاق نیمه باز بود و چون چراغ خاموش بود چیزی معلوم نبود. فهمیدم که مست کرده و شبیخون زده به دختره. رفتم تو دستشویی و کارمو کردم و آروم اومدم بیرون که ببینم هنوز داره می‌کنه یا نه. اما صدای خنده بچه‌ها از تراس اومد. تو حالت مستی زد به سرم یهو. با فکرش کیرم شق شد. رفتم سمت اتاق. به زور از لای در توی تاریکی دیدم که دمر خوابیده و یه پتوی نازک روشه. خیلی ظریف و لاغر بود. اما قلمبگی کونش مشخص بود. اصلاً حالیم نبود دارم چیکار می‌کنم. با خودم فکر کردم اگر فربد برگرده میزنم به مستی و خنده میگم دفعه بعد تو دوست دختر منو بکن و… در همین حد کصشعر تو ذهنم بود… خیلی راحت به خودم قبولوندم که این الان فکر می‌کنه فربد دوباره برگشته که دوتا تلمبه دیگه بزنه. دلم خواست این صحنه رو ثبت کنم و فیلم هم بگیرم ازش. رفته بودم تو یه فاز شدیداً سکسی و حشری. دوربینو با فلاش روشن کردم. رفتم رو تخت. ملودی یه ناله غرغر مانند کرد. شلوار و شورتشو کشیدم پایین. سر کیرمو با تُف خیس کردم و از پشت فرو کردم تو کصش. هنوز کصش از سکس با فربد خیس بود من آروم تلمبه میزدم و اون بازم ناله میکرد فقط. همینطور ادامه دادم. کارم که تموم شد کیرمو کشیدم بیرون و انداختم تو شورتمو پاشدم. گیج تر از قبل شده بودم. سریع خارج شدم از اتاق. دم در هیلدا رو دیدم که داشت می‌رفت تو دستشویی. هیلدا یهو برگشت منو دید که از اتاق خواب اومدم بیرون. نگاه متعجبش نشون میداد که فهمیده چی شده. پس نباید توضیحی میدادم. رفتم سمتش کشیدم این طرف که از تراس دید نداشته باشه. چسبوندمش به دیوار میخواستم بگم که چیزی به کسی نگه ولی جمله بندیش تو ذهنم یه ذره طول کشید. اون گفت: اینجا نمیشه!!! باورم نمیشد اینو بگه. دیگه کیرم بلند نمیشد وگرنه همونجا میکردمش. خودمو بهش چسبوندم. رون پای راستم رفت لای پاش و چسبید به پف کصش. لبشو آورد جلو و گفت من نمیخوام که … جمله ناتموم موند و لب گرفتیم. زبونمو وحشیانه میخورد. من هنوز هیچی نگفته بودم. دو دستی سینه‌هاشو چنگ زدم. اما زمان نداشتیم برای اینکارا. فقط خیلی سریع برای اینکه یه کاری کرده باشم، دستمو کردم تو شلوارش و کصشو گرفتم تو دستم و فشار دادم. از لحظه‌ای که یهو دیدمش شاید بیست ثانیه هم نگذشته بود. بعدش سریع دستمو کشیدم بیرون و گفتم برو. صدایی از سمت تراس گفت، هیلدا آقا رضا دستشوییه. اون رفت تو و درو بست و من مثلاً در حال خشک کردن دستام با داخل تیشرتم جواب دادم من اومدم بیرون بابا.
رفتم و نشستیم و پیک بعدی… هیلدا که برگشت فکر کردم عصبانی و پشیمون و نچسب رفتار کنه. اما پررو و رک شده بود. یه لحظه که امین رفت دستشویی و فربد هم پشت به ما مشغول باربیکیو بود، از زیر میز کف پامو فشار دادم رو کصش اما اون خیلی عادی و حرفه‌ای به حرف زدنش ادامه داد. با خودم فکر کردم این دیوثا احتمالاً با این همه مایه هر شب دو تا از این جنده‌های آس میارن.
اون شب گذشت. صبح وقتی بیدار شدم. یهو یه چیزی اومد تو ذهنم. ملودی!!! کصشو گاییده بودم ولی اصلاً یادم نمیومد آبمو کجا ریختم؟!!! اون جنده ازم بچه‌دار نشه به گا برم. سریع پاشدم رفتم تو جیب لباسای دیشبم دنبال دستمال کاغذی گشتم. چندتایی گوله شده بود ولی همه‌شون کبابی بودن. قبل ظهر سکرت چت تلگرام از هیلدا اومد. نوشته بود. دیشب تو اتاق ملودی چیکار میکردی؟ شاید براش جای سوال بود که کن چیکار میکردم اما پیام دادنش دلیل دیگه‌ای داشت و من فهمیده بودم که چرا پیام داده. جواب دادم دیشب خیلی حشری بودی. الانم هستی؟ اون جواب نداد. دوباره پرسیدم بیام صحبت کنیم این قضیه رو جمع کنیم. همون‌طور که حدس میزدم پذیرفت که مثلاً برم پیشش صحبت کنیم مشکل حل بشه. اما هر دو میدونستیم که قراره چی بشه. وقتی رفتم تو خونه آرایش نرمی کرده بود. بلوز شلوار تو خونه‌ای قشنگی تنش کرده بود. چاک سینه هاش معلوم بود.جالبتر اینجا بود که شرت و سوتینش ست بود. یعنی به قصد دادن بهم زنگ زده بود. اون روز یه سکسی وحشیانه و بی‌تعارف داشتیم با هم. شاید اولین سکس راحتم بود. دو طرف معذب نبودیم و هر کاری که دلمون خواست رو از هم درخواست کردیم.
بعدش دراز کشیدیم و با هم حرف میزدیم. هیلدا یه چیزی گفت که یهو خشک شدم. نگران نباش فربد و ملودی دلشون بچه‌ نمیخاد اگه نطفه هم تشکیل بشه میندازنش!!! سرم گیج رفت. پرسیدم مگه قراره ازدواج کنن؟؟! هیلدا گفت زن و شوهرن دیوونه. یعنی نفهمیدی.؟!!
گفتم از کجا باید بفهمم. اصلاً تیپ زنش به طرز فکر شوهره نمی‌خوره. گفت مگه تیپ من به طرز فکر امین میخوره ؟!
دیگه نفهمیدم چی شد. از خونه سریع اومدم بیرون. هیلدا زنگ زد. گوشی رو خاموش کردم. یه ساعت پیاده روی کردم تا رسیدم به اتوبان همت. به هیلدا زنگ زدم. راضیم کرد که برگردم صحبت کنیم. اونا زن و شوهر بودن و گویا اصلاً قصد پنهان کردن هم نداشتن ولی چون صحبتش نشد و من از اول فکر میکردم اینا مجردن یا اگه زن داشته باشن حتماً چادری باید باشن، یک درصدم ذهنم نرفت سمت اینکه اینا زن و شوهر باشن.
همه اینا یه طرف سکس با ملودی داستان جدیدی شده بود. داشتم به این فکر میکردم که بذارم برم گم و گور شم. یا اصلاً آبم ریخته تو کص ملودی یا نه!؟
و اما اون شب آبم تو کص ملودی ریخته بود و اگه هیلدا نبود نمی‌دونم چی میشد. هیلدا با شوخی به ملودی میگه که دیشب شوهرت اومد تو اتاق سکس کردین صداتون میومد بیرون و … که سر صحبت باز بشه تا این جمله رو بگه، که موقعی که مستید مواظب باشید امکان بارداری زیاده چون سرتون گرمه حواستون نیست. و ملودی گفت اتفاقاً فربد دسته گل به آب داد. و دارم قرص میخورم و … چه دلهره‌ای داشتم. اگه نطفه تشکیل بشه و بچه به دنیا بیاد و شبیه من باشه چی!!؟!!! البته خوشحال بودم که هیچکدوم نفهمیدن اونی که آبشو ریخته من بودم. یعنی اصلاً ملودی بهش نگفت که دفعه دوم اومدی آبتو ریختی. یا شایدم گفت و فربد حواسش نبود که یه بار رفته تو اتاق یا دوبار. نمیدون. مهم این بود که نفهمیدن یه نفر دیگه هم ملودی رو کرده. خیلی روزای عجیبی بود ولی بالاخره هیلدا یه روز زنگ زد و گفت که خطر رفع شده و احتمالاً اصلاً تو دوره مناسب بارداری نبوده.
حالا همه چی تموم شده بود. پیشنهاد رشوه خوبی هم دادن اما من همون رقم رو ازشون تخفیف گرفتم و آوردم تو فاکتور. به نفع دو طرف شد. اصلاً کلایی که ما می‌خواستیم با کیفیت اینا تو بازار نبود و ما مجبور بودیم از اینا بخریم یا نمونه تخمی داخلی بخریم. این دو تا دوست ما هم مجوز واردات داشتن. یه جورایی چون به آدمای کله گنده وصل بودن رانت گرفته بودن.
حالا این دو تا آدم دو رو و رانت خور و زرنگ، زن یکیشون اونجوری گاییدن شد و زن دومی بدون سکس هفتگی با من آروم نمیشه. حتی وقتی پریود میشه روز چهارم دیگه میخواد بیاد بده.
حالا که هیلدا مال من شده با اینکه ملودی اون اول اصلاً به چشمم نیومد حالا هوس ملودی رو کردم. سبزه و بامزه و تو بغلی
فیلم اون شب از صورت خواب آلودش و کون کوچیک گردش که کیرم از بین دو تا لپاش می‌رفت تو سوراخ کصش، صحنه زیباییه. هر وقت میبینم دلم میخواد همون لحظه بهش زنگ بزنم.
هیلدا میگه میارم بکنیش، خیلیم راحت راضی میشه.
اما می‌دونم که به این راحتیا نیست. در هر صورت زن‌های این دو عرزشی گاییده شدن. اگر بشه دومی رو هم دائمی می‌کنم.

نوشته: Kamy


👍 13
👎 19
46301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908333
2022-12-27 01:44:10 +0330 +0330

😂کیر تو کون دروغگو

3 ❤️

908335
2022-12-27 01:53:46 +0330 +0330

تو که راست میگی😂😂

2 ❤️

908340
2022-12-27 02:01:16 +0330 +0330

بعد از جمله یک ماه پیش خامنه‌ای که گفت بیشتر از نود درصد مردم طرفدار نظام هستن این داستان نه در حد اون جمله ولی خب یکم کمتر معلوم بود که واقعیه و خالی‌بندی نیست😂😂😂😂

1 ❤️

908341
2022-12-27 02:04:21 +0330 +0330

منکه نفهمیدم چی گفتی … مارم دعا کن .

1 ❤️

908356
2022-12-27 03:55:07 +0330 +0330

ديگه اوضاع سكيم خيارى شده هم شدن بكن زن سپاهى و بسيجى واسه لايك گرفتن اوسكولاى دوزارى

5 ❤️

908387
2022-12-27 09:51:27 +0330 +0330

چه کسشعری بود گفتی مگه کوس دستگاه کپی هس که بچه کپی تو بشه بعد بگن بچه مال تویه

2 ❤️

908394
2022-12-27 10:32:38 +0330 +0330

من کاری ندارم که عرزشی اند یا ورزشی
مرد حسابی عرق خوری حرمت داره
آدم با کسی که میشینه عرق میخوره، زنش و نمی گاد

آااادم البته، آدم

5 ❤️

908404
2022-12-27 13:02:15 +0330 +0330

به قول دوست اصفهانی مان، حرمت مشروب را ضایع نکن. مشروب لقمه حرام لقمه ها نیست. به همین خاطر هم عرزشی ها نمی خورند. از قدیم گفتند عرق خور مرام دارد.

2 ❤️

908405
2022-12-27 13:50:24 +0330 +0330

داستانت که لاف خالی بود و کار ندارم ولی سپاهی نه فقط دوس دخترش که زنش و ننش و خواهر و دختر و پسرش همه رو باید گایید حالا چه مست باشی چه هوشیار

4 ❤️

908415
2022-12-27 16:35:49 +0330 +0330

داداش نوش جونت هرکی دادباید بکنی

0 ❤️

908435
2022-12-27 20:47:20 +0330 +0330

سبزی پلو با ماهی

3 ❤️

908496
2022-12-28 09:11:06 +0330 +0330

شما ها هم از این اتفاقات اخیر برای خودتون داستان بسازید . اره تو راست میگی بابا . 🤮 🤮 👎 👎

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها