از وقتی که با دنیز مهاجرت کردیم کانادا همه چیز بر وفق مراد بود. درآمد عالی، خونه و ماشین خوب کلی لباس کوتاه که تو فصلای گرم سال می پوشید و من هم موردی نداشتم و کاملا اپن مایند بودم اما اون فانتزی عجیب همیشه با من بود. سکس زنم با یه مرد غریبه! نمی دونستم چجوری باهاش این فانتزی رو در میون بزارم تا اینکه تو هیستوری لپ تاپش سایت شهوانی رو دیدم و فهمیدم داستاناه کاکولدی و بیغیرتی رو دنبال میکنه! همه چیز الان آماده بود ولی داشتیم برمیگشتیم ایران برا 1 ماه. پس باید تو ایران این ایده رو پیاده می کردم یا صیر میکردم تا دوباره برگردیم کانادا.
بعد از یک هفته چمدون بستن سوارهواپیما شدیم و تو راه فیلم دیپ واتر رو با هم دیدیم که صحنه های خیانت و کاکولدی دارم. دیدم دنیز خوشش اومده و سر صحبت و باز کردم. اولش یکم شوکه شد ولی در مورد سایت شهوانی که گفتم اونم اعتراف کرد که بدش نمیاد با مردای غریبه باشه. تصمیم گرفتیم تو مدت سفریه سر بریم شمال با تور و ببینیم چی میشه.
در مورد دنیز بگم 25 سال داره با قد 167 و وزن 50. همیشه ورزش کرده و اندامش باربیه. هفته سوم تو ایران یه تور خوب رزرو کردیمو رفتیم سمت شمال. به پیشنهاد من دنیز شلوار کوتاه قد 80 پوشید کل طول سفر. فکر نمیکردم که پسرا چقدر سر به زیر شده بودن در طول سفر و همش ساق پاهای دنیز و دید میزدن. تو جمعمون یه پسری بود به نام عیسی . قد بلند و هیکل ورزشکاری و یکم پر رو. در طول شب اول که تو اتوبوس بودیم صندلی کناری ما بود و چشاش به پاهای دنیز بود که وقتی نشسته بود شلوار کوتاش، کوتاهتر شده بود. دنیز با اشاره به عیسی بهم گفت که ازش خوشش اومده. قلبم داشت از شدت ضربان منفجر می شد. تصور اینکه عیسی بخواد دنیز و لخت کنه هم ناراحتم می کرد هم هیجان زده. خلاصه که حس عجیبی بود.
شب رسیدیم اقامتگاه و اتاق ما کنار اتاق عیسی و یه همسفر دیگه که یه مرد 45 ساله بود. دنیز تو اتاق یه شلوارک پوشید که یکم بالای زانوش بود و یه تی شرت گشاد. یهو با همون لباسا از اتاق زد بیرون و 30 ثانیه بعد با عیسی و کامران(بعدا فهمیدم اسم اون آقا کامران هست) اومد تو!
-علی این آقا عیسی ادعای حکم داره منم با آ قا کامران دعوتشون کردم که بیان رقیب ما بشن!
-خوش اومدین، برا باخت آماده هستین؟
کامران نذاشت حرفم تموم شه گفت:
روز بعد وقت برگشت بود و تجربه عجیبی برا من و دنیز بود. داشتیم وسایلامونو جمع می کردیم که دنیز گفت: عیسی گیر داده تو ماشین بازم شلوار کوتاه بپوشم. شمارمم گرفته ول کن نیست. فکر کنم تهران بازم برم زیرش. شلوار کوتاه و پوشید و من و بوسید و رفت از اتاق بیرون.
نوشته: علی
من تا کانادا رفتنت خوندم دوس داری مهاجرت کنی ولی کون گشادت نمیزاره؟؟؟
عجب داستانهایی رو به بچه جلقی توهم داره.!
رفتی کانادا اونجا ندادی آمدی ایران فقط بابت دادن تور گرفتی و دادی زن جنده خودت ! راستی تو توهم نگفتی آب خودتم آمد و چکار کردی ، یا وسط کار از خواب پریدی.؟
آخه مجلوغ جوری داستان بنویس که با عقل جور درآد .
البته این داستانها با عقل که جور در نمیآید همون توهم بچه هست .
قشنگ نوشتی یکم زود رفتی تو سکس و جزئیات رو کم کردی غلط املایی هم خیلی داشتی یبار خودت بخون ویرایش کن ولی قلمت خوبه بشرطی که جزئیات رو کوتاه نکنی که به سکس برسی جزئیات بدن زنت طرفین کفتگو ها و غیره رو خیلی کوتاه کردی
داستان خوبی بود. هیجان خاصی داشت. زنتم که عالیه، عاشق زیر خوابی مردای غریبه. تا می تونی بده جلو چشت بگانش و توام لذت ببر. زن جنده رو باید همه بگاااان.
بابا خارجی ، بابا اُپن مایند
یعنی حیف فحش که آدم به تو بِده و حیف بد و بیراه که آدم به تو بگه . آخه اورنی تورنگ پلاتیپوس رفتی کانادا و دو تا کلمه انگلیسی هم ( البته به غلط ) قاطی داستانت کردی که بگی مثلاً انگلیسی بلدی ؟! آخه تو هنوز فارسی نوشتنو بلد نیستی . یه بار داستانتو بخون ببین چند تا غلط داشتی . در ضمن اون کلمه ای که معنیش شیطونه ناوتی ( Naughty ) و نه تااتی گوسفند ! این هم بقیه اش :
خلع صلاح = خلع سلاح
هموم = حموم
زهنم = ذهنم
در خاتمه کجای این چرندیاتی که نوشتی به دیپ واتر ربط داشت ؟
امیدوارم دوستان حسابی از خجالتت در بیان .
نظر شخصی من ربطی به نویسنده یا چنین رابطه هایی نداره، هر شخصی هر جوری دوست داره به خودش مربوط میشه، و در مورد افرادی که این تم را دوست دارنند نظری ندارم.
اما من میگم،
ک یی رم تو سر در از اولین عشق و حال تا آخرین شهوت رانی و شهوانی بودن الی اخر… که اجازه میده زنی جلوی شوهر خودش اینجور بقول نویسنده گا ییده بشه که با اشک ادامه بده و آخرش میگن لذت داشته.
و دوباره ک ی رررررم تو این لذتها.
امضاء:اينجانب
اصلا نمیگم موافق یا مخالف این سبک سکس هستم. اما این چه حرفیه تا وارد این رابطه میشین به اون زن میگین جنده و به مرد میگین بیغیرت؟ که چی بشه؟ میخواین تحقیر کنین؟ داری سکس میکنی دیگه چرا احترام نمیزاری؟ شاید این حرفت بعدها تو ذهن اونا اثر کنه و باعث بهم خوردن زندگیشون بشه.
من عاشق داستانهای بی غیرتی هستم ، حتی اگه مثل این داستان متوسط رو به پایین باشه ، لایک زدم
بجز از کلمات غلط اینگلیسی ، که معلومه نویسنده مدت بسیار کمی یا شاید هم اصلا خارج رفته ، سوار اسنپ شدیمش کلی خندیدم ، خوب شد نگفت تاکسی خطی 😂😂
اسنپ ماله ایرانه عزیز ، کانادا اوبر و لیفت هست
توجه به جزییات واقعا خوبنوشته شده. البتهبعنثان یه کاکولد موقعیت ها با واقعیت تجربه شده من نزدیک نیست و تا حدی اکستریمه.
خسته نباشی و ممنون
تصورات ذهنیت رو گاییدم بشر