روزگار دانشجویی فرخنده (۳)

1401/10/25

...قسمت قبل

(تمام وقایع و اسامی این داستان کاملا تخیلیه)

پارت سوم

انتظاراتم درست پیش رفت و تابستون جذاب و پر از سکسی رو تجربه کردم. بعد از اون شب تولد، که شبش همونجا خوابیدم، من و پیمان چند بار دیگه هم لذت با هم بودن رو چشیدیم، سه بار خونه‌ی اون، دو بار خونه‌ی من و دو بار هم توی ماشین.
با این حال هردومون به خوبی می‌دونستیم که این موقته، من و پیمان کوچک‌ترین وجه اشتراکی نداشتیم، هرگز نمی‌تونستیم موضوعی برای حرف زدن یا فیلمی که هردومون ازش لذت ببریم پیدا کنیم. بودن ما با هم بیشتر برای رفع نیاز جنسی بود تا دوست داشتن، من همچنان ازش خوشم میومد، ولی این علاقه کافی نبود تا ما رسما وارد رابطه بشیم.
اواخر تابستون، کمی قبل از شروع ترم جدید پیمان با تکست کوتاهی بهم خبر داد که با سوگل، یکی از هم‌کلاسی‌هامون وارد رابطه شده. اگه بگم خبرش اصلا ناراحتم نکرد دروغ گفتم، ولی تنها یکی دو روز لازم بود تا باهاش کنار بیام. رابطه‌ی ما انقدر سرد شده بود که چنین خبری مثل آوار روی سرم خراب نشه.
خروج از چارچوبی که تا قبل تابستون برای خودم گذاشته بودم کمی شجاع‌تر و جسورتر از قبلم کرده بود، انقدر که تونستم خجالت رو کنار بزارم و به شهاب، پسر چشم روشن کلاس که چشم نیمی از دختر‌ها دنبالش بود، پیام بدم. درست طبق انتظارم، سرد برخورد کرد. با اکثر ترم پایینی‌ها سرد بود، تنها وقتی که توی کلاس تنها میشد حاضر بود با چند تا پسر ترم پایینی هم صحبت بشه. چند شب برخورد سردش رو تحمل کردم، هر دفعه کلی موضوعات مختلف رو پیش می‌کشیدم، بلکه به یکیش علاقه نشون بده. بالاخره در شب چهارم، موقعی که دیگه داشتم ناامید میشدم، با صحبت از فیلم لئون حرفه‌ای، صفحه‌ی چتمون رونق گرفت و پیام‌های تک کلمه‌ای شهاب به چندین خط تبدیل شد. فیلم مورد علاقه‌اش بود، اون شب تا چند ساعت بعد نیمه‌شب بیدار بودیم و شخصیت‌های لئون و ماتیلدا، و فیلم‌نامه‌ی محشر و پایان زیبا ولی غم‌انگیز فیلم رو تحلیل کردیم.
شب بعد وقتی پیام اول رو شهاب فرستاد غافلگیر شدم. دیگه تکه‌ای از فیلم نمونده بود که دربارش حرف نزده باشیم، در نتیجه فیلم دیگه‌ای رو توی این ژانر انتخاب کرد. این مدل فیلم‌ها مورد علاقه‌ی من نبود، از فرصت استفاده کردم و بحث فیلم‌های اروتیک رو پیش کشیدم. کمی طول کشید تا خودش رو علاقه‌مند نشون بده، انگار اوایلش خجالت می‌کشید. تصمیم گرفتم برای اون شب خیلی آزارش ندم و با گفتن اسم سه تا از فیلم‌های اروتیک مورد علاقم، بحث رو ببندم.
فردا شبش بهش پیام دادم، اما تا دو شب بعد پاسخی نگرفتم. گفت که فیلم‌ها رو نگاه کرده و به نظرش چیزای باحالی میومدند. “چیزهای باحال” حرف‌های زیادی رو توی خودش جا داده بود، حداقلش فهمیدم که منظورم رو گرفته. به کمک فیلم‌ها یخ بینمون تقریبا آب شده و حرف زدن راحت‌تر شد، تو اون چند روزی که تا شروع کلاس‌ها مونده بود فهمیدم که قبلا با دختری دوست بوده اما رابطشون فراتر از بوسه نرفته.
روزهای باقی‌مانده به سرعت سپری شده و ترم جدید شروع شد. گروهک‌های دوستی دوباره شکل می‌گرفتند و تعدادی هم توی تابستون “کاپل” شده بودند، مثل پیمان و سوگل. دیدن اون دوتا با هم اوایل کمی آزارم داد، ولی خیلی زود عادی شد. دو هفته‌ی اول کلاس‌ها یکی در میان تشکیل شدند و خلوت بودند. از هفته‌ی سوم بالاخره  دانشگاه کاملا پر شد. از دیدن دوباره‌ی دوستانم خوشحال بودم، اما پیش خودم اعتراف می‌کردم که تنها برای دیدن یک نفر ذوق دارم.
شهاب بهم گفته بود که یک‌شنبه، دو‌شنبه و چهارشنبه کلاس داره، تنها دوشنبه‌هامون مشترک بود و این فکر که تنها یک روز در هفته میبینمش کمی دپرسم کرد، ولی وقتی اون دوشنبه متوجه شدم که کلاس مشترک داریم ناراحتیم از بین رفت.
وقتی وارد کلاس شدم، شهاب با دوستان ترم بالاییش انتهای کلاس نشسته و مشغول گفت و گو بود، با دیدن من رنگش سرخ شده و روش رو برگردوند. با کمی فاصله سمت راستش یک ردیف جلوتر نشستم و در طول کلاس چند بار از گوشه‌ی چشم نگاهش کردم، متوجه شدم که اونم به من نگاه می‌کنه.
کلاس ساعت دو و نیم تمام شد، شهاب تقریبا اولین نفری بود که از کلاس زد بیرون و دوستانش رو جا گذاشت. رفتارش کمی متعجبم کرد، انتظار نداشت که من جلوی جمع کاری بکنم؟
یک ساعت بعد، هنگامی که سر کلاس بعدیم نشسته بودم و استاد داشت درس می‌داد، لرزش گوشیم تمرکزم رو گرفت و با دیدن نام شهاب کلا درس رو بیخیال شدم. نوشته بود که کار مهمی داشته زود باید میرفته، تک تک کلمات پیام داد میزد که داره چرت میگه. به بهانه‌ی کلاس داشتن، جوابش رو سرد و کوتاه دادم، اون هم پیگیر نشد.
کار مهمش دو هفته‌ی بعد هم تکرار شد، هفته‌ی سوم قبل از شروع کلاس بهش پیام دادم که بعد از کلاس صبر کنه، باهاش حرف دارم.
از اول کلاس تا انتها، اضطرابش رو احساس می‌کردم. چند بار وسوسه شدم حین کلاس، در حالی که فقط چند تا صندلی با هم فاصله داشتیم بهش پیام بدم، ولی برای تلافی این مدت، تصمیم گرفتم بذارم تو عذابش بمونه.
وقتی استاد کلاس رو تعطیل کرد، شنیدم که به دوستاش گفت کاری برای انجام دادن داره و ازشون خواست بدون اون برن. از کلاس که خارج شد اون طرف راهرو ایستاد و چشمای مضطربش رو به در کلاس دوخت. من هم از قصد کمی خداحافظی با دوستام رو طول دادم. وقتی از کلاس رفتم بیرون با سر بهش اشاره کردم باهام بیاد. کنار من، با کمی فاصله راه می‌رفت، نمی‌خواست بچه‌های دیگه بفهمند که ما کوچک‌ترین ارتباطی با هم داریم.
تا جایی که در توانم بود قدم‌هام رو کوتاه و آهسته برمی‌داشتم، ولی این دفعه قصدم آزار شهاب نبود بلکه نمی‌دونستم می‌خوام چیکار کنم. وقتی اون پیام رو فرستادم برای بعدش هیچ برنامه‌ای نداشتم، شاید چون انتظار داشتم شهاب دوباره فرار کنه. ولی حالا اون اینجا بود، و من داشتم به انتهای راهرو نزدیک می‌شدم و برای کاری که بعدش می‌خواستم انجام بدم هیچ ایده‌ای نداشتم.
صدای شهاب من رو برگردوند: درباره چی می‌خواستی حرف بزنی؟
چند لحظه بدون حرف نگاهش کردم، سرش پایین بود و به چشمام نگاه نمی‌کرد. خیلی خجالتی بود.
_ بزار اول یه جایی رو پیدا کنیم که بشه راحت حرف زد.
امیدوار بودم تا اون موقع موضوعی برای بحث پیدا کنم. شهاب سری تکون داد: من یه جایی رو میشناسم.
کمتر از یک ربع بعد تو محوطه‌ی کوچکی پشت یکی از ساختمون‌های دانشگاه ایستاده بودیم. زمین با علف هرز و بوته‌های کوچیک پوشیده شده بود و هیچ شباهتی به زمین آسفالت شده‌ی بقیه‌ی دانشگاه نداشت. شهاب دوباره سوالش رو تکرار کرد، به جای جواب، به ساختمون پشت سرمون نگاه کردم. کلا دیوار بود و هیچ پنجره‌ای نداشت.
نگاهم رو به شهاب دوختم، باز سرش رو انداخت پایین. ازش خوشم میومد، دوست داشتم تو رابطه بودن باهاش رو امتحان کنم، اگه شانسی داشتم البته.
_ نظرت درباره فیلم‌ها چی بود؟
شاید بهتر بود با موضوع ساده‌تری مثل هوا و یا درس‌ها شروع می‌کردم، اما هیچ وقت تو مقدمه‌چینی خوب نبودم. سر شهاب بالا پرید و کل صورتش سرخ شد: چی؟
دوباره پرسیدم، قرمزتر شد: جالب بودن.
صداش به زور به گوشم رسید. فیلم‌هایی که معرفی کرده بودم دست کمی از پورن نداشتند، به جرئت میشد گفت از دو ساعت فیلم بالای یک ساعت و سی دقیقه‌اش سکس بود. لحظه‌ای شهاب رو پشت میز کامپیوتر در حال تماشای فیلم و ور رفتن با کیرش تصور کردم، و بعد دو نفرمون رو در حال فیلم دیدن.
_ فکر کنم بهتر باشه من برم.
این حرف رو زد، اما از جاش تکون نخورد. هردومون هم می‌دونستیم که قرار نیست جایی بره. اگه منتظر نبود که اتفاقی بیفته، همچین مکان سوت و کوری رو برای حرف زدن انتخاب نمی‌کرد. اون یه پسر بود و دلش سکس می‌خواست، اصلا چیز غیرمنتظره‌ای نبود. با این حال خجالتش مانع از این میشد که بخواد کاری دربارش انجام بده.
دو قدم به سمتش برداشتم و مقابلش ایستادم: پس چرا نمیری؟
اخمی کرد و نگاه رو دزدید، تا گوش‌هاش قرمز شدند. تک خنده‌ای کردم و بعد دست‌هام رو آوردم بالا: من هنوز هیچ کاری نکردم. اگه نمیخوای، فرصت داری که همین حالا از اینجا بری.
با تعجب به من نگاه کرد. بین بچه‌های دانشگاه، من به کم‌حرف و خجالتی بودن شناخته می‌شدم، ولی متاسفانه وقتی شهوت بهم غلبه می‌کرد تنها حسی که داشتم همون بود که وادارم می‌کرد کارهایی انجام بدم که خودم تجب کنم. و حضور چهره‌ی جذاب شهاب در چند سانتی‌متری صورتم شرایطش رو مهیا کرده بود.
وقتی شهاب از جاش تکون نخورد خیلی آروم دست‌هام رو دو طرف صورتش قرار دادم و با کمی بالا کشیدن خودم، لبام رو روی لباش گذاشتم. صورتش کاملا اصلاح شده و نرم بود، توی بوسیدن تازه‌کار نبود، ولی چند لحظه طول کشید تا همراهیم کنه. دستم رو توی موهای بور و حالت‌دارش فرو بردم و تصادفا دسته‌ای از موهاش رو کشیدم، آه آرومی از گلوش خارج شد و بوسمون رو شکوند. با این که تنها چند ثانیه طول کشیده بود ولی شهاب نفس نفس میزد، شاید به خاطر هیجان و ترس بود.
_ من نمیدونم که…
اون دودل شده بود، جالب بود، جای پسر و دختر عوض شده بود.
بوسه‌ی دیگه‌ای رو لبش زدم: نگران نباش. آروم پیش میریم.
شاید هنوز هم پیدا می‌شدند پسرایی که می‌خواستند اولین سکسشون رو تو فضایی رمانتیک روی تختی با ملافه‌های قرمز، همراه کسی که عاشقش هستند تجربه کنند، شاید شهاب هم از اون دسته پسرا بود. تصمیم گرفتم فرصت اون تجربه رو بهش بدم، با این حال نمی‌تونستم برآمدگی سفت زیر شلوار جینش رو که داشت به رون پام کشیده میشد رو نادیده بگیرم.
به محض این که دستم به شلوارش خورد، لباش رو روی هم فشار داد. یک دستم رو روی شلوار می‌کشیدم و با دست دیگه کتی که جلوش رو باز گذاشته بود رو کنار زدم و دکمه‌ی بالای پیرهنش رو باز کردم تا گردن سفیدش نمایان بشه. بوسه‌ی دیگه‌ای رو لبش زدم، و بعد روی چونه‌اش، و تا زیر گردنش پایین اومدم. پوستش به قدری سفید بود که حس می‌کردم حتی بوسه‌های ملایمم هم ممکنه روش مارک بندازه. انتهای گردنش، به برآمدگی ترقوه‌اش رسیدم. ترقوه… به نظر من سکسی‌ترین استخوان بدن بود، و پوست بلوری شهاب، که با موهای کوتاه و بور پوشیده شده بود، تنها وسوسه‌ترم کرد، طوری که تحملم رو از دست دادم و گاز آروم و کنترل شده‌ای از استخوانش گرفتم. ناله‌ای از گلوش خارج شد و فهمیدم شاید زیادی محکم گاز گرفتم، جای گاز رو بوسیدم و همزمان، کیرش رو از روی شلوار گرفتم. با این حرکت زانوهاش شل شدند و اگه به خاطر دیوار پشت سرش نبود احتمالا نقش بر زمین می‌شد. چیزی زیر لب گفت، ولی نفهمیدم چی بود. با یک دست شروع به مالش کیرش کردم که با هر حرکت، ناله‌ی خفه‌ای از شهاب شنیده می‌شد. با دست دیگه بقیه‌ی دکمه‌های پیرهنش رو باز کردم و بوسه‌هام رو روی پوست سفیدش تا نوک سنه‌اش ادامه دادم. اول کمی نوک سینه‌اش رو مک زدم و بعد با لب‌هام فشار دادم. از هردو دستم برای باز کردن کمربند و پایین کشیدن شلوارش استفاده کردم. حالا بزرگی کیرش از زیر شورت بهتر دیده می‌شد. وقتی اون رو هم پایین کشیدم کیر سفیدش بیرون افتاد. بلافاصله کمی پاهاش رو جمع کرد و دستش رو آورد پایین تا کیر شق شده‌اش رو پنهان کنه، ظاهرا اون مکث بهش فرصتی داده بود که ذهنش رو جمع و جور کنه. دستش رو کنار زدم: مگه همین رو نمی‌خوای؟ اگه نمی‌خواستی چرا نگفتی؟
لحظه‌ای به من نگاه کرد و تا خواست حرفی بزنه کیرش رو لمس کردم. حرفش تو گلوش خفه شد و به جاش اسمم رو زمزمه کرد. مقابلش روی زمین زانو زدم و دستم رو دور کیرش بالا و پایین کردم. سال‌ها بود که دیدن فیلم‌های پورن برای من به سادگی دیدن فیلم‌های معمولی شده بود، انواع پورن با ژانرهای مختلف، و ساک زدن چیزی بود که تو نود درصد اون فیلم‌ها پیدا می‌شد.
وقتی سر کیر شهاب وارد دهنم شد، ناله‌ی بلندی از گلوش خارج شد، لحظه‌ای نگران شدم شاید یکی بشنوه. سرم رو کمی جلوتر بردم و حواسم بود که فقط لب‌هام رو روی کیرش حرکت بدم. بار اولم نبود که ساک میزدم، پیمان چند بار ازم خواست، با این حال قرار نبود با دوبار حرفه‌ای بشم.
با هر عقب و جلو کردن سرم، آه آرومی از دهن شهاب خارج میشد. سرش رو چرخانده بود و به من نگاه نمی‌کرد، چهره‌اش همچنان سرخ بود. سرم رو کمی بیشتر جلو بردم، ولی به محض احساس برخورد سر کیرش با ته حلقم عقب کشیدم. هنوز به اون مرحله نرسیده بودم و ترجیح می‌دادم امروز تمرینش نکنم. دستم رو از کیرش آوردم پایین و به تخماش رسیدم. فشار خیلی آرومی وارد کردم که نتیجه‌اش شد ناله‌ای از طرف شهاب. میدونستم جای حساسیه، ولی چون نگران بودم بهش آسیبی بزنم خیلی ادامه ندادم، تنها چند فشار کوچک.
ناگهان شهاب مشتش رو آورد بالا و روی دهنش فشار داد: فرخنده… من…
لازم نبود بهم بگه. کیر داغ و نبض‌دارش بهم فهمونده بود که نزدیکه. کیرش رو از دهنم در آوردم و از جلوش بلند شدم، لحظه‌ای ناامیدی رو توی صورتش دیدم. کنارش ایستادم و دوباره دستم رو دور کیرش حلقه کردم، این دفعه تندتر عقب و جلو کردم. شهاب هم خواست دستش رو بیاره جلو که نذاشتم، در عوض سرش رو پشت گردنم فرو برد و سعی کرد با گاز گرفتن مقنعه‌ام، که سر خورده و روی شونه‌ام افتاده بود، صداش رو خفه کنه. بالاخره آه بلندی کنار گوشم کشید و لحظه‌ای بعد ارضا شد. مایع چسبناکش تمام دستم رو خیس کرد، ولی به حرکت دادنش ادامه دادم و وقتی آخرین قطراتش روی زمین جلوی پامون ریخت، بالاخره دستم رو برداشتم. شهاب روی دیوار سر خورد و نشست، کیرش که تا چند دقیقه قبل سفت و بزرگ بود، حالا به اندازه‌ی نرمال برگشته و از بین پاهاش آویزان بود. به سمت کیفم رفتم و از توش چند تا دستمال کشیدم بیرون. اول دست‌های خودم رو پاک کردم، حس چسبناکش از بین نرفت، ولی حداقل دیگه خیس نبود. بقیه دستمال‌ها رو گرفتم سمت شهاب. گرفتشون، ولی اقدامی برای تمیز کردن خودش نکرد، هنوز روش کامل باز نشده بود که جلوی من همچین کاری بکنه. خنده‌ای کردم و با دستی که کمتر کثیف بود کیفم رو برداشتم: خدافظ. اگه دوست داشتی بعدا بازم حرف میزنیم.
با اخم نگاهم کرد، روم رو برگردوندم و تنهاش گذاشتم. نیاز داشتم سریعا یه دستشویی پیدا کنم و علاوه بر تمیز کردن دستام، حالی به کصم که کمی خیس شده بود و با هر قدمی که برمیداشتم بیشتر تحریک میشد هم بدم. همین حالا هم نصف کلاس بعدیم رو از دست داده بودم، خب، یه غیبت به جایی بر نمی‌خورد.

نوشته: فرخنده


👍 13
👎 0
17401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910808
2023-01-15 13:10:32 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده

1 ❤️

910839
2023-01-15 18:58:01 +0330 +0330

من رو یاد یکی از پسرای دانشگاه خودمون انداخت

0 ❤️

910862
2023-01-15 23:34:02 +0330 +0330

یعنی دانشگاه اینقدر کسخری شده که وسط ترم با این همه شلوغی جای خلوت میشه گیر اورد و برا کسی ساک زد؟عجبا
ولی از حق نگذریم داستان قشنگی بود و خیالپردازیهای جالبی داشت نویسنده عزیزمون

1 ❤️

916964
2023-02-28 00:58:09 +0330 +0330

و منی که تو دوراهی ازدواج و نیفتادن تو گناه و اجاره یه خونه و کردن کصای مختلف گیر کردم
حس عذاب وجدان!

0 ❤️