روز اول

1401/02/10

داستان من از اونجایی شروع میشه که دیدمش. البته اولین بار نبود که میدیدمش. حتی اولین بار نبود که لخت میدیدمش. ولی اون روز یه جرقه توی دلم زد و اتیشش هنوز روشنه.
طبق معمول بعد از هرجلسه ی کاراته با بچه ها میرفتیم رختکن که لباسامونو عوض کنیم. آرین، شاهین، رضا. اکیپ چهار نفرمون توی باشگاه. عوض کردن لباس که کاری نداره، ولی گاهی تا یک ساعت طول میکشید. با بچه ها حرف میزدیم. از همه چی. از مدرسه از درس از کنکور … و همینجور خرد خرد لباسا رو در می اوردیم. کمربند باز میشد بعد شلوار سفید کاراته پایین میومد و شلوار جین بالا میرفت و بعد لباس و تیشرت و… از اونجایی ک سینه هام برای یه پسر یه کوچولو بزرگه و همیشه ازش خجالت میکشیم، در کمدو باز میذاشتم که پشت اون لباس عوض کنم و خیلی کسی حواسش به سینه هام نباشه. در هی بسته میشد و هی بازش میکردم. مشغول حرف زدن بودیم و آرین اون روز یکم عجله داشت و میخواست زودتر بره. اون برعکس من عادت داشت که کامل لخت میشد (به جز شورت) و بعد لباساشو میپوشید. اون روز، روز عجیبی بود. همیشه به شورت هفتیش دقت میکردم که دودولش خیلی سیخ و صاف از پشتش معلومه و حسادت میکردم که چرا هیچ وقت دودول من اینجوری نیست پشت شورت. ولی اون روز، وقتی داشت شلوار جینشو میپوشید، چیزیه که همیشه تو ذهنمه. انگار تاحالا ندیده بودمش. پسری با بدن سفید و یکم کک و مک زیر گردنش، نوک سینه های ریز و صاف، بدن لاغری که معلوم بود نرم نرمه و باسنی که با اون بدن داره بالا و پایین میپره که یه جوری توی اون شلوار جا شه. شلوار خیلی تنگی نبود ولی جوری بالا پایین میپرید که دلم ریخت. نمیدونستم به تکون تکونای کونش نگاه کنم یا دودول صافش زیر شورت. در کمد جلوم بسته شده بود و بدون شلوار جلوش ایستاده بودم. به خودم اومدم دیدم داره دودولم راست میشه و الانه که پیش بچه ها ضایع شم. خودمو جمع و جور کردم و در کمدو دوباره باز کردم و اون خدافظی کرد و رفت.
از اون روز به بعد یه جور دیگه میدیدمش. موهای بورش دیگه برام موهای یه دوست نبود که هیچ توجهی بهش نکنم. چیزی بود که دوشت داشتم همیشه دستمو توی اون حرکت بدم و حالتشو خراب کنم. دیگه به دودولش زیر شورت حسادت نمیکردم. میخواستم بهش دست بزنم. لمسش کنم. صورتمو ببرم نزدیکش و ببوسمش. دلم میخواست دودولمو به دودولش بمالم. سه ماه گذشت و من با همین تصورات هرروز راست میکردم. روزی نبود که بهش فکر نکنم. آره، گی شده بودم. نمیدونم شاید بعضیا از روز اول گی باشن، ولی روز اول من، اون روز بود. دیگه آرین برام نمونه ی مجسم یه پسر بود. همه ی چیزی که از یه پسر‌ میخواستم. بعد از سه ماه، دیگه همه ی فکرام این نبود که من بکنمش و همه چیو توی کونش ببینم. آره، انگار داشتم کونی میشدم. دودولشو میخواستم. میخواستم وزنشو بندازه روم. شنیده بودم پسرایی که کون بزرگی دارن تلمبه هاشون سنگین تره. دوست داشتم با کون گردش روم تلمبه بزنه و جلو و عقب کنه. فکر میکردم که همیشه قراره فقط بهش فکر کنم. همیشه باید بدنشو تصور کنم و تا آخر عمرم دستم، هم نقش کونشو داشته باشه، هم کیرش. دیگه توی اون رختکن نمیرفتم با بچه ها. ازش میترسیدم. میترسیدم که بیشتر وابستش شم. سریع لباسامو عوض میکردم و میرفتم خونه و تا میرسیدم خونه میرفتم حموم با آرین. با خیال آرین. یک ساعت با خیال آرین تو حموم بودم. گریه میکردم. میخندیدم. بالا پایین میشدم. چشمام سیاهی میرفت و اینا همش‌ خیال بود…
قسمت دوم دارد

نوشته: رامتین17


👍 14
👎 5
14401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871360
2022-04-30 02:15:56 +0430 +0430

خنده دارترین جمله ای که خوندم تا الان : از اون روز گی شدم 😒 😕 😳
لااقل قبل از اینکه تراوشات ذهنیتون رو به نگارش در بیارید، یه مختصر کاوشی راجع به مفاهیمی که قصد صحبت و نوشتن ازشون دارید به عمل بیارید تا از این دست افاضات ازتون صادر نشه.

1 ❤️

871373
2022-04-30 02:35:44 +0430 +0430

خوب دیگه برو رک و راست بهش بگو من دوست دارم بهت بدم اونم قبول می‌کنه دیگه این شر و ورا چیه

1 ❤️

871392
2022-04-30 05:22:48 +0430 +0430

فعلا نظری ندارم تا قسمت بعد، ببینم داستان به کجا میره

1 ❤️

871552
2022-05-01 08:46:36 +0430 +0430

ادامه بده عزیزم …
هیجان انگیزه انگار

1 ❤️

871592
2022-05-01 13:58:51 +0430 +0430

یعنی همون روز درست بعد از نگاه به بلوغ جنسی رسیدی و گرایش جنسی خودت رو هم فهمیدی
کس کمتر تراوش کن کس کیر مغز

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها