روز خاطره انگیز بانوی متاهل

1400/11/16

سلام. ببخشید خاطرم طولانیه. با جزئیات. ممنون که میخونید.
اسمم ساراست. یه خانوم 33 ساله جذاب. قدم 168 وزنم 72 با سینه های سایز 85 و باسنی که هر مردی آرزشو داره. همیشه سنگینی نگاه مردا رو روی باسنم حس می کنم. و البته چشمهایی اغواگر که اگه بهش زل بزنی حتما گرفتارش میشی. من متاهلم و یه پسر 5 ساله دارم. رابطه عاطفی خوبی با همسرم دارم و عاشقانه دوسم داره و منم عاشقشم و اینو هم بگم که فوق العاده با هم راحت و رفیق هستیم و از همه چیز هم خبر داریم. از رابطه جنسیمون اگه بخوام بگم، رابطه جنسی لذت بخش و همراه با رضایتی رو داریم. البته که گاهی من خیلی حشریم و گاهی شوهرم. گاهی هم هر دومون همزمان. امروز میخوام واستون داستان یه خاطره شیرین رو تعریف کنم که اتفاقا توی روزهایی اتفاق افتاد که آتش شهوت تو وجودم شعله میکشید و از سکس سیر نمیشدم. همش خیس بودم و عطش ارضا شدن داشتم. ولی خوب گویا شوهرم خیلی تمایل نداشت به سکس. منم درکش میکنم بالاخره آدم همیشه آمادگی همه چیزو نداره و توی زندگی باید به طرفت فرصت بدی تا خودشو از لحاظ روحی و جسمی آماده کنه.
بهش گفتم نصف شب که بچه خوابید واسه سکس بیدارش میکنم اما بهم گفت خستست و باشه برای یه فرصت دیگه. اما کص خیس و حشری من این چیزا رو نمیفهمید و فقط بهونه کیر میگرفت. یه کیر کلفت و حشری که حسابی جرش بده و ارضاش کنه. وقتی شوهر و پسرم خوابیدن شروع کردم توی گوشیم به فیلم سوپر نگاه کردن. چه فیلمی بود چه پسر خوشتیپ و جذابی، چه کیر خوش تراش و خواستینیی. آروم با دستم شروع کردم به مالیدن ناز کصم. اونقدر حشری بودم که لای پاهام کامل خیس شده بود. داشتم لذت میبردم. تصمیم داشتم خودمو ارضا کنم. چه فیلمی. خوش بحال زنه، چه ناله هایی می کشه. کاش من بجاش بودم و با اون پسر جذاب یه سکس محشر رو تجربه میکردم. داشتم خودمو بجای اون زنه فرض می کردم. لحظه به لحظه لای پاهام خیس تر میشد و آتیش شهوت تو وجودم بیشتر شعله میکشید. میدونستم بزودی ارضا میشم و این حس خوبی بهم میداد. حسابی اوج گرفته بودم که یهویی با صدای پسرم به خودم اومدم. چه بدشانسیی آوردم ، بیدار شده بود و منو صدا میکرد. خیلی ضد حال خوردم. گوشیو گذاشتم کنار و رفتم کنار پسرم دراز کشیدم و آرومش کردم. سعی کردم بخوابم، هرچند از شدت شهوت نمیتونستم. اما چاره ای نبود باید تحمل میکردم. اون لحظات نمیدونستم که فردا چه روز خاطره انگیزی انتظارمو میکشه.
فردا صبح حدودای 8 و نیم پسرمو بردم مهد، بعدش رفتم سمت باشگاهی که سر کوچمونه. دوستم هم اومد. اونم مث من یه پسر 4 ساله داره. تقریبا یه ساعتی باشگاه بودیم که بعدش به پیشنهاد دوستم قرار شد بریم خرید لباس. فرصت کافی داشتم، تا ظهر که باید پسرمو از مهد برمیداشتم وقتم آزاد بود تقریبا. اسنپ گرفتیم و رفتیم بازار. توی بازار مشغول چرخیدن و دیدن مدل ها بودیم و با دوستم گرم صحبت، که اون اتفاق افتاد. من کلا به پسرهایی که همیشه میخوان بهم شماره بدن یا پیشنهادی دوستی دارن توجهی نمیکنم. ینی نه احساس نیاز میکنم به وجود کسی و نه حوصله رابطه دیگه ای رو دارم. من به همسرم وفادارم و اون تنها عشق زندگیمه. اما اون روز یه روز خاص بود. همونطور که با دوستم گپ میزدیم و راه میرفتیم، دیدم یه پسر حدودا 28 ساله از روبرومون داره میاد. خیلی اتفاقی نگاهم بهش افتاد. تیپش، فرم بدنش، لباس پوشیدنش و از همه مهمتر چهرش برام خیلی خوشایند بود. آره ازش خوشم اومده بود اونم خیلی زیاد و فقط چند ثانیه طول کشیده بود که این حس درونم بوجود بیاد. ناخوداگاه باهاش چشم تو چشم شدم و همونطور چند ثانیه نگاهامون به هم دوخته شده بود. دیگه تقریبا کنارمون بود و داشت از کنارمون در جهت مخالف رد میشد. تو آخرین لحظه ناخوداگاه یه لبخند ریز زدم و اونم خندید و رد شد. نمیدونم چی شده بود، دلم میخواست برگردم و پشت سرمو نگاه کنم اما کار جالبی نبود، اونم جلوی دوستم که باهاش تو این زمینه ها راحت نبودم. همینطور دوستم داشت باهام حرف میزد اما من اصلا حواسم نبود، انگار حرفاشو نمیشنیدم. به راه رفتنمون ادامه دادیم و لاین ها رو گشتیم و بعدش رفتیم یه طبقه دیگه. از پله برقی که رفتیم بالا، تو یه مغازه لباس فروشی دیدمش. داشت خرید می کرد. تو یه فروشگاه برند خیلی باکلاس. مشخص بود پسر باکلاسیه و این هم واسم جذاب بود. فکر میکردم اون منو ندیده، اما بعدا فهمیدم که کاملا حواسش به من بوده. یکمی سرعتمو کم کردم تا بتونم بیشتر تماشاش کنم. رد شدیم و رفتیم. نمیدونم چرا حس بدی بهم دست داده بود. شاید انتظار داشتم میومد جلوم زانو میزد و بهم پیشنهاد دوستی میداد. سعی کردم دیگه بهش فکر نکنم واسه همین تصمیم گرفتم یه چیزی واسه خودم بخرم تا حالم بهتر بشه. خیلی وقت بود میخواستم یه ست خوشگل بخرم. رفتیم با دوستم و یه ست سکسی صورتی واسه خودم خریدم. میخواستم شب واسه شوهرم بپوشمش. دیگه کم کم میخواستیم از پاساژ بریم بیرون. داشتیم لاین ها رو رد میکردیم که برسیم به در خروجی.
گوشی دوستم زنگ خورد و مشغول صحبت کردن با گوشیش شد.یهو همون پسر جلومون ظاهر شد. ناخوداگاه ضربان قلبم تند شد. انتظار نداشتم دیگه ببینمش. اومد جلو و ازم در مورد یه فروشگاه برند تو این بازار سوال کرد که من گفتم نمیدونم دقیقا کدوم طبقست. یه فضای خاصی بود هر دومون ناخوداگاه میخندیدیم. چقدر خوب صحبت میکرد. حالا بیشتر از قبل ازش خوشم اومده بود. تشکر کرد و بدن اینکه چیزی بگه یه کارت بهم دادو رفت.
“من فرهاد هستم. خوشحال میشم یه فنجون قهوه مهمون من باشید. توی کافی شاپ پاساژ منتظرتونم بانوی زیبا” پشت کارت نوشته بود.
یهو بدنم یخ کرد. اصلا انتظارشو نداشتم. غافلگیر شده بودم. اگر کس دیگه ای این کارتو بهم داده بود همونجا مینداختمش سطل زباله و میرفتم، اما این کیسو نه نمیتونستم. با خودم فکر کردم، الکی گوشیمو بردم سمت گوشم انگار دارم با مامانم صحبت میکنم. قطع کردم و به دوستم گفتم یه کار واجب واسه من پیش اومده. ببخشید تو برو من میام خودم. خداحافظی کردمو با سرعت خودمو به سرویسای بهداشتی رسوندم. خودمو تو آینه نگاه کردم. به چه خانوم خوشگلی. زیاد آرایش نداشتم و لباسای خیلی شیکی هم تنم نبود. اما خوب همینطوری هم برای اغوا کردن فرهاد کافی بودم. یه نفس عمیق کشیدم و به سمت کافش شاپ حرکت کردم. وارد کافی شاپ شدم. یه گوشه نشسته بود و منتظر من بود. رفتم نزدیک و سلام کردم. بلند شد و جواب داد. نشستیم و قهوه سفارش دادیم. من ساکت بودم و اونم همینطور. زیرچشی به حلقه توی دست چپم نگاه میکرد. شروع به صحبت کرد. “خیلی ممنونم که دعوتمو قبول کردین بانو جان” نمیدونم دقیقا چی شد ولی وقتی بخودم اومدم دیدم نزدیک بیست دقیقست که داریم صحبت میکنیم (صحبت که چه عرض کنم حرف میزدیم و شوخی میکردیم و قهقهه می زدیم) و دست من روی میزه و فرهاد هم دستشو گذاشته روی دستم و داره نوازشم میکنه. بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم واسم جذاب بود. اینو میشد از خنده های روی لبم، نگاه دوخته شدم به نگاهش، انگشتای گره خوردمون و همینطور از خیسی شرتم فهمید. با شهوتی که این چند روز درگیرش بودم و سکسی که نکرده بودم، و با این کیس خوبی که مهمونش بودم، میشد حدس زد که نشستن توی کافی شاپ و بازی انگشتامون با هم، آخرین تماس فیزیکیمون نباشه. بهم پیشنهاد داد بریم یکم دور دور منم سریع قبول کردم.
وقتی وارد پاساژ شده بودم، یه خانم متاهل سنگین بودم همراه دوستم، اما موقع خروج حس یه دختر مجرد رو داشتم که دستاش تو دست دوست پسرشه. میخواستم دوباره تجربش کنم، چیزیو که سالها پیش با همسرم تجربه کرده بودم. میخواستم شده یک روز به خودم فرصت و آزادی بدم. پس دلمو به دریا زدم و دستشو گرفتمو به سمت ماشینش حرکت کردیم. صدای موسیقی رو زیاد کرده بودیم و هر دو آواز میخوندیم و دور میزدیم.ساعت حدودای 11 و نیم بود. یک ساعت دیگه باید میرفتم مهد پسرم. هنوز فرصت داشتم. اما هم من و هم فرهاد هنوز چیزای بیشتری از هم مخواستیم.
“یه استخر سرپوشیده آب گرم توی یه ویلای دنج و خوشگل” . فرهاد رسما داشت بهم پیشنهاد سکس میداد. اونم تو استخر ویلاشون. دو دل بودم. این دودلی باعث شده بود سکوت کنم و فقط گوش بدم. پسرمو چیکار کنم. شوهرم که خبردار نمیشه تا بیاد خونه هوا تاریک شده. باید چیکار کنم. خودمم میدونستم آخرش نه میارم و شهوتمو نادیده میگیرم. یهو یاد یه حرف شوهرم افتادم. “عزیز دلم، من میخوام تو مثل یه دختر مجرد آزاد و رها و شاداب باشی” . واقعا چرا انقدر به خودم سخت میگیرم. تصمیم گرفتم برای یک بار هم که شده به تنها چیزی که فکر کنم شهوت بی انتهام و خواسته ناز کصم باشه. تلفنمو برداشتم و به دوستم زنگ زدم. گفتم کار من بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول میکشه و ازش خواستم بره مهد و پسرمو با خودش ببره خونشون تا بعد خودم برم برش دارم. بعدش هم یه تماس با شوهرم گرفتم و کمی با هم حرفای عاشقانه زدیم و بهش گفتم که دوسش دارم و عاشقشم و اون هم قربون صدقم می رفت و بهم ابراز عشق و علاقه میکرد.در همون حال که با شوهرم صحبت میکردم گرمی دستای فرهادو روی رونای پام حس کردم. ناخوداگاه خودمو جمع کردم. این باعث شد دستشو برداره. دیگه خیالم ار پسرم و شوهرم راحت بود. گوشیو قطع کردمو به فرهاد نگاه کردمو و یه لبخند شیطنت آمیز زدم. اونم دستشو انداخت دور گردنمو منو کشید سمت خودش و لباشو گذاشت رو لبام. طعم لباشو دوست داشتم خیلی خوشم اومد. منو هدایت کرد سر جام و گفت کمربندتو ببند. منم گفتم گازشو بگیر که میخوایم بترکونیم. رفتیم سمت شاندیز. توی مسیر هنوز یکم استرس داشتم. دستای فرهاد روی رونام حرکت میکرد و سعی میکرد کصمو لمس کنه. دوست نداشتم بدونه چقدر خیسم. نمیدونم چرا. با یه دست فرمونو گرفته بود و با دست دیگش با من بازی میکرد. با دستش سینمو گرفت و کمی فشار داد و بعد یدونه محکم زد روی رون پام. من چیزی نمیگفتم. راستش خوشم میومد و داشتم لذت میردم. خوشم میومد که پسر آسی مثل فرهاد انقدر تو کفم بود. دستمو گرفت و برد سمت کیرش و گذاشت روی کیرش. از روی شلوار گرفتمش. داغیشو از همینجا حس میکردم. حسابی راست شده بود و داشت واسه من پوستشو پاره میکرد. کمربندشو باز کرد و شلوارشو یکم کشید پایین طوریکه میرش افتاد بیرون. وای چقدر خوشگل و خواستنی بود. تو دلم قند آب شد. دستمو دورش حلقه کردم و به حالت جلق کیرشو میمالیدم. اونم حسابی لذت میبرد و همش قربون صدقم میرفت و ازم تعریف میکرد. دیگه نزدیک شده بودیم. خودمو خم کردم و سر کیرشو بوسیدم. شلوارشو کشید بالا.
از مسیر اصلی خارج شدیم و وارد فرعی ها شدیم. چند تا فرعی رو رد کردیم تا به یه در سفید بزرگ رسدیم. ریموت رو زد و در باز شد و رفتیم تو. از ماشین پیاده شد و در ماشینو برام باز کرد. پیاده شدم و یه نگاهی به دور و اطراف انداختم. باغ خوبی بود. نه بزرگ و نه کوچیک. تعارف کرد برم داخل. “باغ خودته عزیزم راحت باش. تا تو استراحت کنی من آب گرم استخرو ردیف میکنم.” رفتم تو و لباسامو درآوردم. هوا تقریبا سرد بود و زیر لباسام لباس خونه داشتم. یکم فضولیم گل کرد و خونه رو بررسی کردم. خیلی مرتب بود. یه اتاق خواب داشت که توش یه تخت خوشگل دونفره بود و تو پذیرایش هم دو دست مبل بود. رفتم زیر کتری رو روشن کردم. مشغول نگاه کردن به اطراف بودم که فرهاد اومد تو و بغلم کرد.
فرهاد: سارا جونم تو کتری رو روشن کردی؟
سارا: آره عزیزم گفتم یه چایی بخوریم میچسبه.
فرهاد: چایی رو بیخیال چیزای بهتر دارم واست.
سارا: مثلا چی عزیزم؟
فرهاد: یه مشروب عالی با کلی خوراکی های خوشمزه. ناهارم زنگ زدم پیتزا بیارن.
سارا: مرسی عزیزم با کمال میل قبول میکنم.
فرهاد: من بساطو میبرم لب استخر، تا اون موقع تو آماده شو و بیا. ضمنا فضای استخر گرمه لزومی نداره با لباس بیای. حوله هم هست.
سارا: چشم عزیزم هرچی شما بخواین.
رفتم تو اتاق و ست صورتی که خریده بودم و قرار بود شب برای شوهرم بپوشم رو تنم کردم. چشامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم و لبخند زدم. وارد محوطه استخر شدم. وای چقدر چیدمان قشنگی داشت. یه استخر بزرگ با کاشی های آبی و فیروزه ای. کنار استخر هم مشروب و مزه ها آماده بود. فرهاد در حالیکه یه شرت پاش بود به استقبالم اومد و بغلم کرد. بدنش واقعا خوب بود. دوست داشتم روی بدنش دست بکشم.لبامون بهم گره خورد. از پشت با دستاش لپای کونمو گرفته بود و فشارشون میداد.منم دستامو دور بندش حلقه کرده بودم و بدنشو نوازش میکردم… چند دقیقه ای رو لب گرفتیم. فشار کیرشو کامل حس میکردم. از خوشحالی اینکه همچین کص نابی گیرش اومده اونم انقدر اتفاقی و سریع تو پوست خودش نمیگنجید. ازم قدش بلندتر بود و تقریبا کیرش زیر شکممو لمس میکرد. از پشت سوتینمو باز کرد. سینه های سفید و نازم افتاد بیرون. شرو کرد به بوسیدن و مالوندنشون. نشست رو زمین وشرتمو از پام کشید پایین و دستشو گذاشت لای پاهام. اونقدر حشری بودم که آب از کصم راه افتاده بود. کصمو نوازش کرد و دستش خیس خیس شد.بلندش کردم و خودم جلوش زانو زدم. شرتشو کشیدم پایین و کیر شق شدشو گرفتم تو دستم. یه بوس از سرش کردم و به بالا نگاه کردم. شهوت تو چشماش موج میزد. یه چشمک بهش زدم و شرو کردم به ساک زدن کیرش.با دستاش سرمو گرفته بود و تو ساک زدن کمکم میکرد. حسابی اه و نالش در اومده بود و تو آسمونا بود. یکم که براش خوردم بلند شدم و همونجوری لخت مادر زاد شیرجه زدم توی آب و شرو کردم به شنا کردن. اونم تماشام میکرد. راستی من شنام خیلی خوبه و به همه شنا ها مسلطم. از عمدی براش شنای پروانه میرفتم و با هر موجی که به بدنم میدادم کونمو واسش بیرون آب به نمایش میزاشتم. با یه شیرجه بلند خودشو بهم رسند و توی آب دوباره بغلم کرد. شرو کردیم با هم شنا کردن. بازی کردن و لذت بردن. انگار سالها بود فرهاد رو میشناختم درحالیکه هنوز عمر آشناییمون به 3 ساعت نمیرسید.بعد از کمی شنا کردن به سمت بساط رفتیم و سه تا پیک زدیم و بعدش من همینطور که توی آب بودم یه سیگار روشن کردم. فرهاد هم همینطور. خیلی بهم خوش میگذشت. به این فکر میکردم که قسمت جذابتر ماجرا هنوز مونده. هر دو میدونستیم به اندازه کافی فرصت برای لذت بردن داریم واسه همین برای شروع سکس عجله نمیکردیم. یهو صدای زنگ در اومد. فرهاد گفت حتما پیک موتوریه. پیتزاها رو آورده. از آب بیرون رفت و یه حوله تنش کرد و همونطوری رفت که پیتزاها رو بگیره. من تنها شدم. شیرجه زدم توی استخر و به پشت روی آب دراز کشیدم و فکر میکردم. واقعا داشتم لذت میبردم. این اولین باری بود که فارغ از همه مسئولیت هام و تعهدهام داشتم به خودم لذت خالص و بدون مسئولیت رو هدیه میدادم. چشامو بستم و لبخند زدم و ریلکس کردم. با صدای در بخودم اومدم. فرهاد درحالیمه از سردی هوا ناله میکرد و بد بیراه میگفت وارد شد و پیتزا ها رو گذاشت کنار استخر و پرید توی آب. منم رفتم سمتشو بغلش کردم و دوباره شروع کردیم به لب گرفتن. بعد دو تا پیک دیگه زدیم و نفری دو تا تیکه از پیتزا ها خوردیم. حس میکردم دیگه وقتشه. نازکصم برای کیر فرهاد و کیر کلفت فرهاد برای کص من لحظه شماری میکردن. فرهاد یه حوله پهن کرد کنار استخر و هر دو روش دراز کشیدیم و شرع کردیم به عشق بازی. کیرشو میمالید روی کصم. خیلی این حرکتو دوس دارم. منو به پشت خوابوند و رفت سراغ کصم و شروع کرد به خوردن و لیسدین. بی شرف خیلی خوب میخورد. آه و نالم در اومده بود و آب از کصم سرازیر شده بود. چند دقیقه خورد که گفتم بسه. میخواستم واسش ساک بزنم که گفت نیازی نیست و فقط تو داگی شو. داگی شدم و اومد پشتم. چند بار سر کیر کلفتشو مالید روی کص خیسم. سرش لزج شده بود.سرشو آروم کرد و یهو کل کیرشو با فشار فرستاد ته کصم. منم جیغ زدم که چخبرته فرهاد مگه جنگه عزیزم. کون گنده و خوشفرممو تو دست گرفته بود و محکم تو کصم تلمبه میزد. اونقدر محکم که با هر تلنبش به سمت جلو پرت میشدم و با دست نگهم میداشت. دستاشو گذاشت رو شونه هام و ادامه داد و ضربه هاشو آرومتر کرد. هر دومون از شدت لذت ناله میکردیم و صدامون توی فضای استخر پیچیده بود. کاملا رامش شده بودم و خودمو کامل در اختیارش گذاشته بودم. حسابی بهم مسلط شده بود و داشت ازم نهایت لذت رو میبرد. چند دقیقه ای داگی کردیم. بعد بلند شد و زد دم کونم و گفت به پشت بخواب. خوابیدمو پاهامو باز کردم. کیرشو فرو کرد و خوابید روم. وای خیلی زیاد نفوذ کرده بود داشتم پاره میشدم. از بالا لب میگرفتیم و از پایین حسابی مشغول بودیم. کصم بشدت تنگ تر از همیشه شده بود و این لذتمو بیشتر میکرد. بعد از چند دقیقه فرهاد پاهامو گرفت و بهم چسبوند و داد بالا و شدت تلمبه هاشو بیشتر کرد. من دیگه رسما داشتم جیغ میزدم. جیغ از سر لذت و شهوت. فرهاد خیلی خوب منو میگایید.
چند دقیقه ای هم اینطوری گاییده شدم تا اینکه حس کردم میخواد ارضا بشه. با دستم اشاره کردم که وایسه.
فرهاد : چی شده عشقم؟
سارا: فرهاد جان حس ارضا داری؟
فرهاد : آره داشتم ارضا میشدم.
سارا: تا من ارضا نشدم حق نداری ارضا بشی.
فرهاد : چشم خانمی هرچی شما امر کنین.
سارا: من باید سوارش بشم. این حرکتو دوس دارم ارضا میشم باهاش.
فرهاد : معلومه سوارکار قابلی هستی. الان اسبمو واست زین میکنم.
فرهاد بلند شد و برام یه حوله آورد و گفت بقیش روی تخت. خودمونو خشک کردیم و رفتیم سمت اتاق خواب. پریدیم روی تخت و دوباره شرو کردیم به لب گرفتن و عشق بازی. فرهاد رو خوابوندم و حالت 69 شدیم. زبونشو میکشید روی کص و کونم و حسابی لیس میزد. منم کیرشو با تمام توانم ساک میزیدم و تخماشو میلیسیدم و میک میزدم. وقتی کیرش کاملا راست شد بلند شدم و رو بهش نشستم روی کیرش. کیرش تا ته تو کصم جا افتاد. فرها شرو کرد به گاییدن کصم. منم با حرکت بدنم کمکش میکرم. البته فنرهای تخت هم خیلی بهمون لطفا داشتن. حسابی تو کصم تلمبه میزد. منم خودمو بشدت میمالوندم بهش. داشتم به نقطه جوش میرسیدم. بهش گفتم دستشو بزاره روی گودی کمرم. و فشار بده. دیگه هیچی نمیفهمیدم. داشتم از شدت شهوت و لذت جیغ میزدم. به نقطه اوج رسیدم و انفجار شهوت و با لرزش شدید ارضا شدم. طوری ارضا شدم که دست و پاهام بی حس شد. یهو ولو شدم روش و همه وزنمو تنداختم روش.کصم بعد از ارضا تنگ تر و لزج تر هم شده بود. این بشدت فرهاد رو تحریک میکرد. فرهاد بلندم کرد و لبامو بوسید.منو برد لبه تخت و به حالت داگی دوباره قنبل کردم. اونم وایساد کنار تخت و با تمام وجود کصمو گایید. من غرق در لذت ارضا شدنم بودم. یکی دو دقیقه که منو تو همون حالت کرد سرعت و کلفتی کیرش بیشتر شد. یهو کشید بیرون و گفت برگرد و صورتتو بیار جلو. واقعا فکر نمیکردم بخواد اینطوری ارضا بشه. فقط اطاعت کردم و سریع نشستم رو به کیرش. چشامو بستم و زبونمو آوردم بیرون. یهو با شدت و درحالیکه فریاد میزد، آب کیرش فوران کرد. یکی دو تا سه تا چهار تا … داشت صورتموپر میکرد با آب گرمش. آخرین قطراتش روی سر کیرش باقی مونده بود که با زبونم جمعشون کردمو خوردمشون. فرهاد همونطوری روی تخت ولو شد و من رفتم سمت دستشویی که صورتمو تشورم.
توی آینه دستشویی بخودم نگاه کردم. به آرایش چشام که فقط چند تا لکه سیاه ازش مونده بود و صورت نازم که با آب کیر فرهاد پر شده بود. یه لحظه جا خورم. من خانم متاهل که عاشق شوهرم هستم و یه زن وفادار و یه مادر کامل هستم، اینجا الان با این وضعیت. اما واقعا عمیقا راضی بودم از کاری که کردم و لذتی که بردم. صورتمو شستم بخودم رسیدم. اومدم بیرون. فرهاد هنوز رو تخت بود. رفتم پیشش و خوابیدم تو بغلش. نوازشم میکرد و سرمو بوس میکرد. یه نگاه به ساعت انداختم. دیرم شده بود و سریعتر باید برمیگشتم. به فرهاد گفتم و گفت مشکلی نیست. لباسامو پوشیدمو یکم آرایش کردم و بخودم مسلط شدم. نشستم تو ماشین فرهاد و یه سیگار روشن کردم. یه آهنگ لایت.
فرهاد : سارا جونم ممنونم ازت خیلی حال داد بهم.
سارا: عشقم منم خیلی لذت بردم.
فرهاد : کدوم سمتی برم؟
سارا: برو خیابون … (خونه دوستم که البته نزدیک خونه خودمون بود)
سارا: فرهاد، عزیزم ما امروز یه روز شگفت انگیزو داشتیم. تو واقعا دید منو نسبت به مردهای غیر از همسرم عوض کردی. هرگز فکر نمیکردم بتونم ارضا شدن رو با مردی جز همسرم تجربه کنم.
فرهاد : خواهش میکنم سارا جونم. ازین بعد تو مال خودمی فقط.
کمی سکوت کردیم و رانندگی میکرد. دیگه نزدیک بودیم. خواستم ازش که نگه داره. شمارشو روی یه کارت نوشت و بهم داد. داشتم پیاده میشدم که صدام کرد. دیدم چند تا تراول تو دستشه. گفت این پیشت باشه عزیزم. گفتم من جنده نیستم عزیزم. من نصیب هر مردی نمیشم. اگر با تو اومدم چون دلم خواست باهات حال کنم. فرهاد گفت میدونم فرض کن هدیست. گفتم هدیه سکس توپی بود که کردیم. با یه بوس و خداحافظی از ماشین پیاده شدم. فرهاد رفت و من چند قدم اونورتر کارتی که شمارشو روش نوشته بود انداختم توی جوی آب. نمیخاستم وابستش بشم. با خودم قرار گذاشتم هر زمان دلم خواست با هر کس دلم خواست سکس کنم اما وابسه کسی نشم و کسیو بخودم وابسته نکنم چون عاشق همسرم هستم.
پسرمو از خونه دوستم برداشتم و رفتیم خونه. ناهار خورده بود. با هم خوابیدیم. عصر هم به کارای روزمره رسیدم تا سر شب که شوهرم اومد. در آپارتمانو که باز کردم دوییدم و بغلش کردم و بهش گفتم که عاشقشم. اونم درحالیکه کمی غافلگیر شده بود بغلم کرد و گفت “منم دوستت دارم عشق من” و آروم لبامو بوسید. کیفشو از دستش گرفتم و هدایتش کردم داخل. بهم گفت اینکه میبینم انقدر شاداب و سرحالی حالشو خوب میکنه. منم یه لبخند زدمو رفتم سمت آشپزخونه تا قهره درست کنم.پایانچند دقیقه ای هم اینطوری گاییده شدم تا اینکه حس کردم میخواد ارضا بشه. با دستم اشاره کردم که وایسه.
فرهاد : چی شده عشقم؟
سارا: فرهاد جان حس ارضا داری؟
فرهاد : آره داشتم ارضا میشدم.
سارا: تا من ارضا نشدم حق نداری ارضا بشی.
فرهاد : چشم خانمی هرچی شما امر کنین.
سارا: من باید سوارش بشم. این حرکتو دوس دارم ارضا میشم باهاش.
فرهاد : معلومه سوارکار قابلی هستی. الان اسبمو واست زین میکنم.
فرهاد بلند شد و برام یه حوله آورد و گفت بقیش روی تخت. خودمونو خشک کردیم و رفتیم سمت اتاق خواب. پریدیم روی تخت و دوباره شرو کردیم به لب گرفتن و عشق بازی. فرهاد رو خوابوندم و حالت 69 شدیم. زبونشو میکشید روی کص و کونم و حسابی لیس میزد. منم کیرشو با تمام توانم ساک میزیدم و تخماشو میلیسیدم و میک میزدم. وقتی کیرش کاملا راست شد بلند شدم و رو بهش نشستم روی کیرش. کیرش تا ته تو کصم جا افتاد. فرها شرو کرد به گاییدن کصم. منم با حرکت بدنم کمکش میکرم. البته فنرهای تخت هم خیلی بهمون لطفا داشتن. حسابی تو کصم تلمبه میزد. منم خودمو بشدت میمالوندم بهش. داشتم به نقطه جوش میرسیدم. بهش گفتم دستشو بزاره روی گودی کمرم. و فشار بده. دیگه هیچی نمیفهمیدم. داشتم از شدت شهوت و لذت جیغ میزدم. به نقطه اوج رسیدم و انفجار شهوت و با لرزش شدید ارضا شدم. طوری ارضا شدم که دست و پاهام بی حس شد. یهو ولو شدم روش و همه وزنمو تنداختم روش.کصم بعد از ارضا تنگ تر و لزج تر هم شده بود. این بشدت فرهاد رو تحریک میکرد. فرهاد بلندم کرد و لبامو بوسید.منو برد لبه تخت و به حالت داگی دوباره قنبل کردم. اونم وایساد کنار تخت و با تمام وجود کصمو گایید. من غرق در لذت ارضا شدنم بودم. یکی دو دقیقه که منو تو همون حالت کرد سرعت و کلفتی کیرش بیشتر شد. یهو کشید بیرون و گفت برگرد و صورتتو بیار جلو. واقعا فکر نمیکردم بخواد اینطوری ارضا بشه. فقط اطاعت کردم و سریع نشستم رو به کیرش. چشامو بستم و زبونمو آوردم بیرون. یهو با شدت و درحالیکه فریاد میزد، آب کیرش فوران کرد. یکی دو تا سه تا چهار تا … داشت صورتموپر میکرد با آب گرمش. آخرین قطراتش روی سر کیرش باقی مونده بود که با زبونم جمعشون کردمو خوردمشون. فرهاد همونطوری روی تخت ولو شد و من رفتم سمت دستشویی که صورتمو تشورم.
توی آینه دستشویی بخودم نگاه کردم. به آرایش چشام که فقط چند تا لکه سیاه ازش مونده بود و صورت نازم که با آب کیر فرهاد پر شده بود. یه لحظه جا خورم. من خانم متاهل که عاشق شوهرم هستم و یه زن وفادار و یه مادر کامل هستم، اینجا الان با این وضعیت. اما واقعا عمیقا راضی بودم از کاری که کردم و لذتی که بردم. صورتمو شستم بخودم رسیدم. اومدم بیرون. فرهاد هنوز رو تخت بود. رفتم پیشش و خوابیدم تو بغلش. نوازشم میکرد و سرمو بوس میکرد. یه نگاه به ساعت انداختم. دیرم شده بود و سریعتر باید برمیگشتم. به فرهاد گفتم و گفت مشکلی نیست. لباسامو پوشیدمو یکم آرایش کردم و بخودم مسلط شدم. نشستم تو ماشین فرهاد و یه سیگار روشن کردم. یه آهنگ لایت.
فرهاد : سارا جونم ممنونم ازت خیلی حال داد بهم.
سارا: عشقم منم خیلی لذت بردم.
فرهاد : کدوم سمتی برم؟
سارا: برو خیابون … (خونه دوستم که البته نزدیک خونه خودمون بود)
سارا: فرهاد، عزیزم ما امروز یه روز شگفت انگیزو داشتیم. تو واقعا دید منو نسبت به مردهای غیر از همسرم عوض کردی. هرگز فکر نمیکردم بتونم ارضا شدن رو با مردی جز همسرم تجربه کنم.
فرهاد : خواهش میکنم سارا جونم. ازین بعد تو مال خودمی فقط.
کمی سکوت کردیم و رانندگی میکرد. دیگه نزدیک بودیم. خواستم ازش که نگه داره. شمارشو روی یه کارت نوشت و بهم داد. داشتم پیاده میشدم که صدام کرد. دیدم چند تا تراول تو دستشه. گفت این پیشت باشه عزیزم. گفتم من جنده نیستم عزیزم. من نصیب هر مردی نمیشم. اگر با تو اومدم چون دلم خواست باهات حال کنم. فرهاد گفت میدونم فرض کن هدیست. گفتم هدیه سکس توپی بود که کردیم. با یه بوس و خداحافظی از ماشین پیاده شدم. فرهاد رفت و من چند قدم اونورتر کارتی که شمارشو روش نوشته بود انداختم توی جوی آب. نمیخاستم وابستش بشم. با خودم قرار گذاشتم هر زمان دلم خواست با هر کس دلم خواست سکس کنم اما وابسه کسی نشم و کسیو بخودم وابسته نکنم چون عاشق همسرم هستم.
پسرمو از خونه دوستم برداشتم و رفتیم خونه. ناهار خورده بود. با هم خوابیدیم. عصر هم به کارای روزمره رسیدم تا سر شب که شوهرم اومد. در آپارتمانو که باز کردم دوییدم و بغلش کردم و بهش گفتم که عاشقشم. اونم درحالیکه کمی غافلگیر شده بود بغلم کرد و گفت “منم دوستت دارم عشق من” و آروم لبامو بوسید. کیفشو از دستش گرفتم و هدایتش کردم داخل. بهم گفت اینکه میبینم انقدر شاداب و سرحالی حالشو خوب میکنه. منم یه لبخند زدمو رفتم سمت آشپزخونه تا قهوه درست کنم.پایان

نوشته: سارا


👍 15
👎 13
56901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

857492
2022-02-05 01:24:35 +0330 +0330

از این که شوهر داری و از زندگی با اون رضایت داری خنده ام گرفت و فکر کردم اگر شوهرت هم همینطور با کسی دیگه باشه و شما هر دو فقط ریا کار هستید و وانمود میکنید عاشق هم هستید . خیلی مسخره هست اینطور زندگی که اگر واقعیت باشه و این داستان میتونه جایی واقعا اتفاق افتاده باشه البته نه برای شما اما می‌تواند حقیقت داشته باشه جایی دیگه . بهر حال ممنون که نوشتی و خواندم تا با چنین دیدگاهی بهتر آشنا بشوم . نمیدونم چرا احساس میکنم خیلی کار زشتی کردی ویا میکنی .

4 ❤️

857493
2022-02-05 01:29:08 +0330 +0330

البته لایک میدم ولی میخوام نکته ای و یادآوری کنم زنی که متاهل هست بدون رصایت شوهرش و مردی که متاهل هست بدون رصایت همسرش واقعا چنین کاری کند یعنی خیانت کرده و در زندگی به شریک زندگی خودش نارو زده که خیلی خیلی حرکت نادرستی هست و از نظر من بی نهایت بی ارزش هست آن شخص . البته بگم که من معتقد هستم تا وقتی مجرد هستند هرکاری کردن بخودشون مربوط میشه ولی متاهل که شدند زندگی مشترک و باید باهم در هرچیز اشتراک داشته باشند و حرمت تاهل و خانواده رو باید حفظ کرد

3 ❤️

857519
2022-02-05 02:12:31 +0330 +0330

تا جایی که یادم میاد این حرف مردم و کلا کسانی که اهل مذهب هستند یا بعبارتی این حرف عوام تو گوشم بوده که هر کسی رفت جهنم دیگه بیرون بیا نیست …هر کی هم از شدت عذاب جر بخوره و روزی صد بار هم بمیره باز هم هربار زنده میشه تا کنده ذغال تو کونش بره و ککافات عملش رو ببینه تا ابدالدهر…البته هیچوقت به این خزعبلات ایمان نداشتم …اما بعد از خواندن داستانت…احساس خوبی بهم دست داد …عمیقا ارزو میکردم که بهشت و جهنم وجود داشته باشه طولی نکشید ایمان قلبی بهش پیدا کردم … چون دلم میخواست تو رو در مقام یه قدیس تصور کنم
و تو رو شایسته ستایش بدونم و اولین جایگاه وی آی پی بهشت رو حق تو بدونم …باور کن اگه بهشت قسمتم باشه و اونجا باشم هر کی سر اون جایگاه باشه با پس گردنی میکشمش پایین …حالا هر کی میخواد باشه تورو مینشونم سرجاش.
تاوانش هم اگر سوختن تا ابد در جهنم باشه حاضرم پس بدم …اگر هم کوتاه مدت باشه (که امریست محال چون میگن جهنمی همیشه جهنمیه )…در این صورت سر موعد ازادی …سریع به دربون جهنم میگم چطوری کصکش کچل ؟ اگه بیام بیرون زن جنده ات که مثل زغال اخته میمونه میکنم …خلاصه با این حرفها دربند بودنم رو هر موقع تمدید میکنم …شاید برات جای سوال باشه وقتی که به چنین خیانتی اعتراف کردی و حکمش هم از قبل معلومه …یه کصخل پیدا شده منو اینچنین ستایش میکنه؟!! فقط جونم برات در پاسخ این معما بگه …الهی قربون اون قدو بالات …تو کاری کردی که از عهده هیچ انسانی از زمانی که خدا حضور خودش رو به بشریت اعلام کرد برنیامده بود و تو اولین کسی هستی که جیگر این کارو داشتی و کل قانون عرش اعلا رو بگای عظمی دادی تو باعث شدی از همون زمانی که گفتم …تمام جنده های عالم حشریت از کوچیک و بزرگ …پیر و جوون هر کی که جرم جنده گی داشته و انگ خیانکار رو پیشونیش بوده از گذشته تا به امروز همه و همه حکم برائتشون صادر شه و روزه از جهنم به بهشت کوچ داده بش…حتی نمیتونی تصور بکنی چند صد ملیون نفر هستند که با از خود گذشتگی تو همشون رو در مقابل این اتهام رو سفید شدند و صاحب عرش افرینش رو وادار کردی بی تامل و بدون فکر کردن به عواقبش تن به این عمل بی سابقه بده …! حال در مقابل اینهمه جنده جات هفت هزار ساله …قشون حوری های بهشتی جلوشون کم خواهند آورد …صد لشگر حوری هم باشه …اگر روزی ده لشگر هم بهشون اضافه بشه برای دفاع کردن از خودشون باز هم جلوی قشون هزاران لشگری جنده جات رهانیده از جهنم شانس نخواهند داشت و بسرعت کل بهشت رو تصاحب خواهند کرد!! کی فکرش رو میتونه بکنه حشر یه بانوی متاهل با کلاس بتونه افرینش اعظم رو به اشوب و بلوا بکشه صاحب اون رو به باج دادن وادار بکنه …دست مریزاد .دمت گرم جنده بانوی حشری …
وقتی صدها میلیون جنده رو از جهنم نجات میدی …چرا اونها نتونن پای تو بایستند و با خودشون روانه بهشت نکنند؟! جدا قابل ستایش هستی. فقط یه مصیبت دیگه هست که غصه اونو هم نخور …حوری های بهشتی مثل اینکه در جنگ شکست خوردند و بی فوت وقت همه اسرای اونهارو به جهنم منتقل کردند تا مردهای جهنمی که از صدقه سرت شق دردی هم به دردهای اونها اضافه شده بود از این مصیبت رهانیده بشند…خلاصه با شعار یکی از همشهری های اذری که البته ترجمه شده اش رو براتون میگذارم این گزارش رو پایان میدم …
دوستان اذری برای شیرینی کلام …خودشون مطلب رو به اذری دیلماجی کنند…
به به …یه بگا بگا چکار کرد؟! این چه کص و کونی بود چه حشری بود ؟ کیرم توش… کص و کونی که بهشت و جهنم رو زیرو رو نکنه… بهش که کص و کون نمیگن .! بلی اقا سیکیم اونون صاحبین گوتون .

0 ❤️

857525
2022-02-05 02:48:58 +0330 +0330

داستان خوبی بود نمیشه زیاد ازش ایراد گرفت شیطونی کردی و نوش کوست
ولی با میر یارو خوب حال کردیا
میر آخه؟
مجید جان اون کیره کیر
اگه نگی کیر سلطان جنگله
اون شیره شیره

0 ❤️

857531
2022-02-05 03:04:10 +0330 +0330

یکی از طرف من بزنه پس کله این اسپوزیتو
داستان قشنگی بود، نوش جونت

0 ❤️

857551
2022-02-05 04:22:22 +0330 +0330

ای بابا دوباره یه اف گوزه دیگه معلوم نیست از ده بالا داستان رو ارسال کرده یا آبادی پایین،که قشنگ معلوم امده آرزوهاش اینجا به قلم بکشه،فهمیدن این موضوع هم زیاد سخت نیست.من چون تا وسطاش خوندم دیگه تعریف هاش داشت حالم رو بهم میزد چند نمونه از عقده های خانم رو بگم که اگه خودش داره می خونه سری بعد جایی اینجوری گنده نگوزه بهش بخندن،1:یه باسني دارم که هر مردی آرزوشه(ما آرزو نداریم زنگ پایین رو بزن ببین اسم دخترشون آرزوئه)2:پسره خیلی با کلاس(ببین کلاس چندمه خودم واست می خرم) 3:سومی قشنگ مشخص شد از روستا داستان رو فرستاده،(پله برقی)،میدونم حق داری چون پله برقی هنوز تو روستا لوله کشی نشده4:پسره تو یه مغازه (برند)،باشه دستت درد نکنه نگفت کجا (برند)،دیگه از اینجا به بعدش رو نخوندم،خانم برند که ادعات میشه عاشق شوهرمم (ذارت) با ذ دو چشم،کسی که عاشق شوهرش باشه،چی شد یه بار دیگه با هم تکرار می کنیم،کسی که (عاشق)شوهرش باشه تا آخره عمر از شهوت بمیره هم رابطه که هیچی حرفش رو نزن چون نمی‌تونه تو بغل کسی دیگه بره،حتی سرشم نمیاره بالا تو صورتت یه مرده دیگه نگاه کنه چون عشق بهش راه نمیده،پس حصه کوسشعری که به شوهرت داری رو اسمش رو عشق نزار،اگه داستان من و دختری که چون اون موقع کارگر مردم بودم و اون یه دختره سوپر تیلیاردر بود عاشق مني شده بود که لنگ پول یه نخ سیگارم بودم و ندادن این دخترو به من حاصلش شد من با 38 سال سن اینجا هنوز تو ایران مجردم(با اینکه لطف خدا به هر آن چیزی که می خواستم نمی خواستم رسیدم)و نازی با 36 سال سن هنوز تو تورنتو کانادا (لج کرد رفت پیشه خواهرش) هنوز مجرده،چرا چون جفتمون اعتقاد داشتیم و داریم که عشق تو زندگی آدم یه بار اتفاق میوفته،آی نمیدونم من خیلی داغم همیشه کسم خیسه ولی شوهرم سردشه کاپشن نیاورده پس من لنگام رو واسه یکی دیگه بدم بالا تا سری بعد کاپشنش رو بیاره اونم داغ باشه،اینا بهونه های کسشعریه که توش هیچ عشق و علاقه ای به هیچ شخصی نداره خواهشا اسم عشق رو خرابش نکنید،در ضمن انقدرم گونده نگوز که بهت بخندن،32 سالت خیطه هم سن و سالای تو الان فلافلی دارند،این رو بدون همیشه کسی که پَرش خالیه منم منم می کنه،کسی که چپش پره تخمشم نیست احتیاجی نداره از خودش تعریف کنه،ببخشید خیلی زر زدم موفق باشی.

1 ❤️

857555
2022-02-05 04:40:06 +0330 +0330

داستان قشنگی بود ،خوب هم نوشته شده بود،اون دوستانی هم که به این خانوم ایراد میگیرن که چرا خیانت کردی و این حرف ها،این سایت عموما محتواش همین چیزاس،خودتون اینجا چه گوهی میخورین؟؟اومدین قصص الانبیا بخونید؟؟؟

2 ❤️

857572
2022-02-05 07:19:21 +0330 +0330

عاشق همسرم هستم چه جالب

0 ❤️

857576
2022-02-05 07:48:01 +0330 +0330

داستانت زیبابود.خوشم اومد.هم موضوعت خاص بودهم نوشتارت روان.چنتاغلط املایی هم داشتی که جذابیت موضوع توخودش گم میکنه.اگه بعدفرهادکس دیگه هم جرت داده بنویس.اگه خواستی به منم بده.دوستانی که الان شدن ملاباجی وملارجب ورگ غیرتشون بادکرده دقت کنن اینجاروباحوزه عملیه اشتباه نگیرن.هممون پای بندیه سری اصول هستیم شکی توش نیست.امااینجاییم تاهمچین داستانهایی روبخونیم…

1 ❤️

857578
2022-02-05 08:02:28 +0330 +0330

عاشق شوهرتی بعد حشری شدی رفتی دادی؟
جنده دوزاری، البته جنده شرف داره به امثال شما
اسم عشقو با دهن کثیفتون گه‌مال نکنید، خوک ماده هم اینطوری تو خوکدونیش وا نمیده.

0 ❤️

857595
2022-02-05 10:17:42 +0330 +0330

کاری به واقعی یا تخیلی بودن داستان ندارم. اما بنظرم داستان خوبی بود. چند مورد ایراد نگارشی داشت که نشان میدهد قبل از ارسال متن آن را بازخوانی نکرده بود. در مجموع نوشته خوبی بود.

0 ❤️

857599
2022-02-05 10:58:50 +0330 +0330

کارت کاملا درست و معقولانه و منطقه چرا یه زن خودشو از تنوع سکس محروم این کارت حتی به عشق ورزی به شوهرتم تو هات تر میکنه و سکسهای با شوهرتم بهتر میشه بسیار عالی نوشتید

0 ❤️

857600
2022-02-05 11:00:52 +0330 +0330

من و خانمم هم عاشق همیم وخانمم هم آزاذ هست در سکس با وجودی که من خودم به هیچ وجهه حتی نمیتونم به زن دیگه ای حتی نگاه کنم

1 ❤️

857606
2022-02-05 12:12:03 +0330 +0330

خیلی هم عالی…واقعا لذت از زندگی حق هر زن و مردیه…از داستانتم لذت بردم…کارت عالی بود که شما شمارشم انداختی وابسته نشی

0 ❤️

857611
2022-02-05 13:19:06 +0330 +0330

ممنونم از نظرات. ببخشید این تنها داستانیه که نوشتم.

3 ❤️

857617
2022-02-05 13:58:04 +0330 +0330

نه داستان رو کامل خوندم نه فرصت کردم کامنت ها رو بخونم ،هیچ زن متاهلی ریسک نمیکنه تو نگاه اول و …بره سکس کنه حتی اگه بقول داستان شوهرش ناراضی نباشه ،حداقلش بخاطر اینکه ممکنه طرف ازش فیلم و عکس بگیره و تا همیشه ازش سواستفاده کنه،ضمنا جمله بندیا و کلماتی که استفاده شده خیلی بیشتر میخوره یه پسر نوشته باشدش

0 ❤️

857624
2022-02-05 16:50:10 +0330 +0330

عجب

0 ❤️

857625
2022-02-05 16:58:13 +0330 +0330

این داستان شروع جندگی

0 ❤️

857634
2022-02-05 18:59:54 +0330 +0330

باغ ما هم بیا

0 ❤️

857642
2022-02-05 19:45:27 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

857658
2022-02-05 23:15:54 +0330 +0330

کپی کن قابلی هم نیسی حداقل یه داستانومیخوای کپی بزنی دقت کن۶مین دیسلایک

0 ❤️

857662
2022-02-05 23:43:14 +0330 +0330

نمیدونم چرا هرچی جنده که میخواد بره بده اول اینهمه از خودش تعریف میکنه،یکم دیگه برای خودت نوشابه باز میکردی…
بعد عاشق شوهرتی و بایک نگاه دل و کس و کونو باختی!!!
تا آخر نخوندم از بس که از خودت تعریف کردی حالم بهم خورد
جنده دوزاری کمتر عقده های درونیتو بریز توی داستان
انقدم خیانتو رواج ندین جنده های بی شوهر

0 ❤️

857723
2022-02-06 02:53:28 +0330 +0330

بیچاره شوهرت که برای تو جنده کار می‌کنه خودتو بزار جای اون اگر تو جای اون بودی چیکار میکردی شک نکن زمین گرده و انشالله به زودی تاوانش خواهی داد

0 ❤️

857736
2022-02-06 05:21:38 +0330 +0330

جسارتا شما نصف داستانو دوبار کپی‌کردی

پسرم‌نرو داستانای مردم رو کپی کن اینجوری بگا میریا خخخخخ

لاشی رفتی داستان‌ یکی‌دیگه رو کپی‌کردی آوردی

0 ❤️

857748
2022-02-06 07:26:28 +0330 +0330

کیر آیت الله جق منش چغندرابادی از پهنا به اول و آخرت زن متاهل سنگین و عاشق شوهر و فرزند و خانواده دوست توی اینه دیدی که یک جنده ی به تمام معنی با اب کیری که بوی فاضلاب میده رو صورتش وایساده و یهو یادش اومد که هنوز کیرهای فتح نکرده ی زیادی باقی مونده و باید فتح کنه.

0 ❤️

857768
2022-02-06 09:20:31 +0330 +0330

نوش جونت
داستان خوبی بود و ارزش خواندن داشت
تنوع نمک زندگیه

0 ❤️

857781
2022-02-06 11:03:33 +0330 +0330

کوس شعر محض

0 ❤️

857849
2022-02-07 00:27:40 +0330 +0330

داستانه زیاد جدی نگیرید

0 ❤️

857985
2022-02-07 18:37:05 +0330 +0330

عه ایشونم همشهری مان پس
خوشحال میشم اگه بانوی نویسنده قابل بدونن و پیام بدن
ممنون

0 ❤️

858451
2022-02-10 13:58:40 +0330 +0330

خیلی داستان قشنگی بود
سکس وقتی زیباست که ممنوعه باشه… نوش جانت

0 ❤️

861799
2022-03-02 18:44:17 +0330 +0330

😘داستانت قشنگ بود و اما یک سری از دوستان که نه ننر های غیرت زده اینجا میان برای خوندن همین کس شعرها بعد که میخوانند جقشان را میزنند یدفعه فیلشان یاد هندستون میکنه و غیرتی میشوند کس شعر بار نویسنده مادرمرده میکنند اخه یکی نیست بهشان بگه جقول تو اینجا چه غلطی میکنی اینجا هر کس میاد واسه داستان خوندن جق زدن میاد بگذریم که تو هم خواندی و جقت را زدی اما اگه احساس میکنی دلت دعا و نیایش میخواد هر خری میدونه راه را اشتباه اومدی باید بری به زیارتگاه اولا نود نه درصد داستانها فانتزی است دوم که ان یک درصد هم گناه صوابشان به خودشان مربوطه به تو چه بعد از جق عشق و وفاداری را تفسیر میکنی ❤️

0 ❤️

864162
2022-03-16 03:30:48 +0330 +0330

پیتزاهارو کی خوردین پس؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها