زندگی یه زنونه پوش (۱)

1402/04/12

سلام خیلیا میان زیر داستان فوش میدن ببین هرکسی که دلش میخواد میاد تو این سایت پس کسی که دلش نخواد اینجا چیکار میکنه ،این داستان بر میگرده به حدود یک سال پیش من تک فرزند بودم تو خانواده ما با پدرو مادرم زندگی میکردم وضعیت مالی ما خیلی خوب بود من تو رفاه بزرگ شدم تا زمانی که یه چیزهای حالیم شد دیدم از لباس زنونه خیلی خوشم میاد مامان من هم تو خونه خیلی سکسی بود تو ۲۵ سالگی عروسی کرد بعد تو ۲۷ بچه دار شد که من باشم الان من ۱۶ سالمه که مامان میشه ۴۳ بابام نمایشگاه داره تو تهران ،بریم سر اصلا ماجرا مامان من اکثرا خونه نبود از این آرایشگاه به اون آرایشگاه از این باشگاه به اون باشگاه خیلی به خودش میرسید ،اینو بگم بیرون از خونه از اونا نبود تیپهای جلف بزنه خیلی با شخصیت بود خیلی لباس‌های مرتب خیلی به قول معروف خاطرشو میخواست آخه چیزی کم نداشت بابام خیلی خوشتیپ بود خوب پول هم که داشت شبها هم زود میومد خونه . اهل بیرون رفتن نبود مشروب میخورد تو خونه. بیرون رفتنش هم با مامان من میرفت یا با هم میموندن تو خونه مامان تو خونه اکثرا ساپورت شلوارک تاب حلقه ای میپوشید ارایش میکرد و انواع اقسام لباسهارو داشت مخصوصا لباس زیر فانتزی از جوراب بادی لباس خواب شورت سوتین دامن لوازم ارایش دیگه نگو وقتی که خونه نبود من دیگه سر وقت کمد لباس‌هایش بودم ولی خیلی مرتب می‌کرد من هم خیلی سعی میکردم که نفهمه ولی یه چند باری سوتی دادم ،وقتی خونه نبودلباساشو می‌پوشیدم عکس میگرفتم چند وقتی به این روال گذشت معلوم شد که این دفعه خیلی سوتی دادم عجله داشتم سر مرتب کردن یکی رو یادم رفت بزارم سر جاش دو شب بعد اون ماجرا به بهانه اب میوه اومد تو اتاق من ،یه ساپورت سفید که میشد رنگ توری بودن شورت شو تشخیص داد یه تاب سفید که زیرش سوتین مشکی که ست همون شورت بود پوشیده بود تاب هم از این مدل بود که پشتش تا نزدیک کمرش لخت بود خط سینش کامل معلوم بود چند باری اون ست رو امتحان کرده بودن ،یهو سر صحبت باز کرد گفت که میری سر وقت کمد لباسا من هم کاملا انکار کردم چند بار دیگه هم تکرار کرد ولی اصلا گردن نگرفتم دیگه یه چند دقیقه موند پیشم رفت نزدیکای عید شد که دیدم دارن تدارک سفر می‌بینند که بریم خارج پیش خاله من آخه یکی از خاله من تو آلمان زندگی می‌کرد که مامان خیلی نسبت به خاله های دیگه کمتر در موردش حرف می‌زد یه روز ظهر که من اومدم از مدرسه رفتم حموم برگشتنی با حوله بودم منو صدا کردگفت بیاد اتاق من کار دارم همونجور رفتم پیشش مثل همیشه نبود یه لباس خواب حریر پوشیده بود که با بند وصل بود به جوراب توری یه دستکش بلند تا نزدیک ارنج هم که ست همون بود دستش بود گه گفت برو لباس ببوش بعد بیا من یه شورت رکابی با یه شلوارک تقریبا جذب پوشیدم رفتم پیشش داشت خودشو ارایش میکرد گفتم جایی میری گفت نه گفتم آخه داری ارایش میکنی گفت که من همیشه ارایش میکنم این دفعه ولی فرق داره خیلی غلیظ تره آخه ازم خواست رو صندلی جلو اینه بشینم شروع کرد موهام رو سشوار کشیدن بعد خواست موهامو کوتاه کنه گفتم خراب میکنی به کار خوش ادامه داد البته دستکش در آورد گذاشت رو صندلی ،شروع کرد دیگه من هم حرفی نزدم آخرش چی میخواست بشه بعد حدود یه ربع بدک نبود خراب هم نکرده بود گفت چطور شد برای اینکه نخوره توذوغش گفتم عالی هست، خندید من هم همش چشمم به لباساش بود خودش هم فهمیده بود یه چند ثانیه نگام کرد دوباره شروع کرد به ارایش کردنم اول صورتم بند زد ابروهامو درست کرد آخه من همیشه درست میکردم کرم پودر بعدش پنکیک دیگه مداد ابرو سایه ریمل رژ گونه خط چشم رژ هیچ حرفی نمی زدم داشتم با تعجب نگاه میکردم در عین حال کیرم سیخ سیخ شده بود داشتم کیف میکردم تموم که شد گفت خوشت اومد گفتم آره خیلی که خنده ریزی کرد فهمیدم سوتی دادم ،گفت که پس خوشت میاد سرمو انداختم پایین گفت بلند شو بلند شدم گفت برو هرچی میخوای از تو کمد وردا منظورش لباس زیر بود گفتم نه گفت که چرا از من قایم میکنی سرو انداختم پایین خودش رفت یه ست شورت سوتین قرمز توری برام آورد گفت تا عوض کنی من اومد رفت بیرون من پریدم تو فک کنم ۳۰ ثانیه پوشیدم کیرم تو لا پام غایم کردم بعد یک دقیقه اومد یه جوراب بلند توری که بالاش ژله ای بود داد بهم ولی همش می‌خندید، یهو گفتم مامان الان اگه بابا بباد چی که گفتم نهار نمیاد رفته خونه مادرش جوراب پوشیدن همش تو آینه خودم نگاه میردم رو ابرها بودم یه تونیک توری بدون آستین آورد خودش کمک کرد بپوشم بعد رفت سراغ کفش شماره پام ۴۰ بود یه کفش تابستانی آورد از این که بندش پشت پاش بسته میشه به هر زحمتی بود پوشیدم ،لژ دار بود پاشنه بلند خیلی سخت بود باهاش راه رفتن به هر زحمتی بود رو تختش نشستم گفت یخورده راه برو عادت میکنی باز یخورده راه رفتم دوباره خودم رسوندم به صندلی ولی این دفعه به بهانه نشان رو صندلی دستکش که رو صندلی بود ورداشتم تو دستم گرفتم پاهامو انداختم رو هم وای که دیگه حال نداشتم از خوشی گفتم اجازه هست دستکشو بپوشم خودش بلند شد گرفت از من کمک کرد که بپوشم رفت جلوی من رو تخت نشست گفت که خیلی در باره زنونه پوش ها تو گوگل سرچ کردم ،میدونم نمیتونی خودتو کنترل کنی ولی نباید اصلا بیرون از خونه این کارو بکنی تو خونه من کمکت میکنم ،گفتم بابا چی گفت وقتای که نیست این کارو میکنی هر لباسی که خوشت میاد وردار ببر اتاق خودت اومد بلند شدم خودم رسوندم بهش بغلش کردم کیرم جسبید به پاش ولی اصلا به روی خودش نیاورد یه چند ثانیه همونجور موندم بعد خودم ازش جدا شدم نمیخواستم تابلو بکنم ولی اصلا تو فکر این نبود که باهاش رابطه داشته باشم اصلا ،یه دو هفته ای از این روز گذشت بابا تو فکر پاسپورت بود برای ما که معلوم بود نمیخواد بیاد با ما پیش خاله تو حرفهاشون معلوم بود چند بار باهم شبها حرف می‌زدند صداشون میومد آخه زیاد از حرفاشون فهمیدم از خاله خوشش نمیاد راستی بابا هم اصلا تو خونه به مامان گیر نمیداد واسه لباسهاش از اون روز به این ور مدل لباس پوشیدن مامان هم خیلی عوض شده بود ،یه شب یه لباس خواب قرمز حریر که رو سینه هاش گلهای خوشکلی داشت از پشت کردن با بند به هم بسته میشد پوشیده بود البته بعداز شام من هم رفته بودم اتاق خودم یه جوراب توری قرمز درشت با یه کفش پاشنه بلند رنگ قرمز با یه ارایش خیلی غلیظ یه شرت که از پشت رفته بود لا کونش جلوش فقط اندازه کص رو پوشونده بود یه دستکش ساتن قرمز هم دستش کرده بود معلوم بود که خیلی عاشق دستکش اون هم بلنده. داشت واسه بابا بساط مشروب رو آماده میکرد البته خودش هم می‌خورد من به بهانه اب خوردن از اتاق اومدم بیرون ولی معلوم بود بابا خیلی خورده بود مامان کمتر بابا مست مست بود با یه شرت سفید نشسته بود رو مبل،آب خوردم مامان یه نگاه بهم کرد برگشت تو اتاق از اتاق من که بالا بود میشد آشپز و حالو دید من هم داشتم دید میزدم مامان بابا رو با هزار مکافات برد تو اتاق دیگه فک کردم دارن میخوابن من هم رفتم به یاد مامان تو فکر لباسی که پوشیده بود آخه بار اول بود اونو میدیدم درو بسته بودم چشمامو بسته بودم داشتم به لباساش فک میکردم البته یه شورت توری مشکی که پشتش چندتا بند داشت پوشیده بودم یهو یکی در زد بعد چند ثانیه اومد تو مامان بود با همون لباس تو دستش سیگار هم بود تو دست دیگش جا سیگاری که اومد رو صندلی کامپوتر نشست پاهاشو انداخت رو هم وای خدای من فک میکردم دارم فیلم میبینم ،رو به من کرد گفت چرا هنگ کردی ،گفتم که دیگه خودت میدونی واسه لباسای خوشکل سکسی تو .مامان جون این لباسها کجا بودن تا حالا گفت که امروز اینترنتی خریده ظهر به دستش رسیده ،گفت خوشت اومد گفتم محشره محشر سیگار که کام می‌گرفت رنگ رژ ش رو فیلتر سیگار میموند با یه حرکت خاصی خاک سیگارو تو جا سیگاری می‌ریخت آنگاه که تو فیلم دارن ازش فیلمبرداری می‌کنند بلند شدم رو تخت نشستم که اومد پیش من نشست جسبید بهم گفت برو رو تخت یخورده پشت گردنمون ماساژ بده من هم بلافاصله اینکارو کردم یه پنچ دقیقه اینکارو کردم ،گفتم یه سوال بکنم ناراحت نمیشی گفت بپرس گفتم الان نبایستی پیش بابا بودی جواب داد با خنده که اون الان تواین دنیا نیست آنقدر خورده که با زور بردم سر جاش گفتم اینجور لباس میپوشی بابا ناراحت نمیشه گفتم اتفاقا برعکس خیلی خوشش میاد پرسیدم چرا اینقدر دستکش میکنی دست خودت گفتم که خیلی باحال هستن خیلی بهم حال میدن حتی موقع سکس با بابات دوباره اومد پیشش نشستم پاهامو چسبوندم بهش دستشو انداخت رو شونه من با اون دست دیگه سینه منو ماساژ میداد همونجور دستشو آورد بالا گردن من دوباره صورت من انگشت اشاره رو کرد دهنم با اون دست که پشت گردن من بود از پشت موهای منو گرفت کشید عقب خیلی خشن فک منو فشار میداد دوبار اومد پایین روشکم من شروع کرد با دستش ماساژ دادن یه چک آروم زد بهم دوباره باز ماساژ داد دستشو تا نزدیک کیرم می‌آورد دوباره میرفت بالا چند بار اینکار تکرار کرد چشمامو می‌بستم دوباره باز میکردم دستشو نگاه میکردم من بدون حرکت بودم کیرم سیخ سیخ بود یعنی چیزی تو حالت منفجر شدن یهو از رو شورت کیر منو گرفت خیلی سفت تکون میداد از پشت موهامو گرفته بود میکشید عقب داشت کیرمو می‌مالید ول کرد دستشو برد تو شورت من بالا پایین می‌کرد چون دستکش یه حالت سر بودن داشت راحت رو کیرم سر میخورد یه پاشو انداخت رو پای من سرم رو به عقب خم بود لبشو گذاشت رو لب من خیلی با شدت می‌خورد بعضی وقتا دستشو از رو کیرم ور می‌داشت یه چک بهم میزد دوباره به کارش ادامه می‌داد پاشو که رو پای من بود تکون میداد دستم برم پاشو گرفتم شروع کردم به ماساژ دادن مالیدن جوابشو می‌کشیدم دوباره ول میکردم ده دقیقه فک کنم طول کشید که دیگه دستشو برداشت به بوس لبمو کرد بلند شد بدون هیچ حرفی راه افتاد رفت بعد از چند دقیقه رفتم پایین دیدم تو همون وضعیت بغل بابا خوابیده ،اومد تو اتاق داشتم به اتفاقات چند لحظه پیش فک میکردم تو آینه خودم نگاه کردم تمام لبم جای رژ مامان مونه بود همونجور رفتم سر جام خوابیدم ،ببخشید هم طولانی بود هم قسمت سکسی کم داشت

ادامه داره…

نوشته: Sohil


👍 18
👎 4
10801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936024
2023-07-04 01:54:40 +0330 +0330

طولانی نبود اصولی و استاردش برای قسمت اول همینه . بد ننوشتی اما میتونست بهترم باش ریتم و روند داستان خوب بود

1 ❤️

936034
2023-07-04 04:41:49 +0330 +0330

یکی بیاد چت کنیم خب آنلاینم

1 ❤️

936070
2023-07-04 14:08:28 +0330 +0330

از اینکه بالاخره یکی حتی تو مخیلاتش یا واقعیت فتیش جوراب و دستکش داشت خوشحال شدم

1 ❤️

936095
2023-07-04 17:10:43 +0330 +0330

من دوس داشتم عالی بود کاش مامانت نواربهداشتی هم بهت میداد که بزاری و کامل خانم بشی

0 ❤️

936648
2023-07-08 03:32:02 +0330 +0330

کجاش گی بود

0 ❤️

937991
2023-07-16 15:16:43 +0330 +0330

پیام بده بهم

0 ❤️

940166
2023-07-31 15:32:37 +0330 +0330

وای خیلی خوب بود، خیلی دوست دارم جای مامانت بودم ،فکرشم دیونم میکنه.

0 ❤️