زن شهید

1402/06/29

تقریبا یک سالی میشد که طلاق گرفته بودم و تنها زندگی میکردم ولی روزای سختم تازه شروع شده بود و از لحاظ روحی خیلی داغون بودم و همین اوضاع بد روی زندگی سکسی و شهوتیم خیلی تاثیر بد گذاشته بود آخه من یه سگ حشر تمام عیار بودم ولی کم کم دیگه داشت بهم باورم میشد که دیگه اون آدم سابق قدیم نیستم … اینم بگم توی این چند وقت با خیلیا مقطعی سکس داشتم و خودمم خیلی پیگیر اینو اون بودم ولی بیشتر زندگیم خلاصه شده بود واسه کارم آخه مجبور بودم دو شیفت کار کنم تا بتونم هزینه های مهریه و نفقه و یه مقدارم دیه واسه درگیری با خانواده زنم رو پرداخت کنم به همین دلیل باید سگ دو میزدم که مثل گذشته نتونه حکم جلبم رو بگیره حتی منی که یه بار بخاطر نپرداختن سکه زندان رو هم تجربه کرده بود
از قدیم همیشه دنبال تنوع طلبی بودم ودوست داشتم کیس های مختلف رو تجربه کنم و ترتیب بدم شاید باورتون نشه ولی اگه تیکه ترین دختر ممکن رو هم میکردم بعد یکی دو بار سکس دیگه حوصلشو نداشتم و دلم یه دختر جدید رو میخواست . تیپ و قیافمم خوب بود و خیلی هم توی دختر بازی ‌و مخ زدن بواسطه شغلم که اصلش زبون بازیه اوستا شده بودم . همه اینارو گفتم تا اصل داستان رو واستون بگم . جالبیش بیشتر واسه اینه که توی تمام رابطه هام این یکی خیلی عجیب و دور از دسترس به نظر میرسید ولی چیزایی دیدم که واسم غیرقابل باور بود با اینکه تجربم از زندگی و اجتماع خیلی زیاده این یکی واقعا خفن بود و واسه تمام عمرم خاطره شد . شاید خیلیا به خاطر اعتقادات تخمی و افراطی باورشون نشه ولی همشون واقعیته محضه چون از نزدیک تجربش کردم
من یه آدمی هستم که همیشه چشمام دنبال کیس میگرده و همیشه توی محل کار با اینکه حواسم به کار گرمه ولی آمادگی اینو دارم توی بدترین شرایط بتونم یا مشتریا ارتباط خوب بگیرم و نظرشونو نسبت به خودم و‌ محیط کار خوب جلوه بدم .
نزدیک به ده ساله یه بنگاه املاک خیلی شیک و تروتمیز توی جنوب تهران دارم کار بنگاه هم این چند سال آخر اصلا قابل پیش بینی نبوده و یه روز عالی و یه مدت خراب بوده خلاصه یه روزی بود خیلی هم من و تیمم بیکار بودیم که یه خانم تقریبا ۳۵ ساله با یه تیپ خیلی مذهبی با چادر البته خیلی تر و تمیز که توی نگاه اول همه دوستداران اهل دل رو شاخکاشونو تیز میکرد اومد توی بنگاه و از یکی از مشاورای مربوط به اجاره درخواست کرد که با مدیر بنگاه صحبت کنه و راهنماییش کردن که اومد سمتم . اینم بگم با اینکه من خیلی دنبال این چیزام فقط و فقط زمانی پیگیر میشم و به طرف نظر دارم که احساس کنم کون طرف میخاره والا آبروم و آبروی محیط کارم واسم اولویته .
ازش درخواست کردم که بشینه و اونم نشست روبروم منم خیلی مودبانه بهش خوشامد گفتم و‌منتظر شدم ببینم دنبال چیه و شروع کرد از فلان سازنده گفتن که نزدیک به چند ساله پول کامل یه واحد پیش فروش رو ازشون گرفته و الان نزدیک به دوساله کارش متوقف شده و اعلام ورشکستگی کرده و نمیتونه واحدی بهش تحویل بده و ازم خواستش این بود که واحد نیمه کاره رو به ما بسپره و فایلش کنیم تا بتونه حتی شده با قیمت پایین بفروشه . منم با اینکه به کل اون منطقه آشنایی کامل داشتم و دقیق میدونستم جریان این سازنده چیه و با توجه به آمار بد این سازنده و اینکه چند تا ساختمون در حال احداثش به بدنامی شهره شده بود و میدونستم با هیچ شرایطی نمیشه واحد این خانم رو فروخت ولی واسه یه لحظه شیطون رفت توو جلدم بهم گفت یه امید الکی بهش بده تا یکم ارتباط بگیریم با اینکه اصلا سیگنالی از طرف این خانم بهم نمیرسید ولی بهش گفتم روی واحدتون کار میکنم و میتونم نتیجه بگیرم اونم خوشحال شد و شمارشو ازش گرفتم و رفت
یه چند روزی گذشت و این چند روز یه وقتایی بهش فک میکردم و یهو به سرم زد بهش یه پیام بدم ببینم کونش میخاره یا نه اگه ببینم خوشش نمیاد دیگه ادامه ندم . طرف های ۱۱ شب بهش پیام دادم و خودمو معرفی کردم و گفتم نهایت تا متری چقدر با مشتری کنار میای و دیدم سریع جواب داد و این شد موضوع صحبتمون و من هی ادامه میدادم یه وقتا حاشیه میرفتم و توی حرفامون گفت یه زن تنهاست که با پسرش زندگی میکنه واسم جالب شد که بپرسم شوهرش کجاست و احساس میکردم طلاق گرفته آخه زن و مردای مطلقه الان خیلی زیاد شده ولی در کمال تعجب بهم گفت شوهرش توو یکی از استانهای جنوبی شهید شده اولش باورم نشد ولی بعدش که استوریا و عکس واتساپشو دیدم باورم شد آخه پروفایل واتساپش عکس شوهرش با لباس نظامی بود . تا اینارو دیدم یکم ترسیدم آخه میگفت خودشم قبلا استخدام یکی از نیروهای مسلح کشور بوده و یهو ریدم گفتم مبادا تلفنش شنود بشه و بگا برم ولی بازم ادامه دادم آخه اونم احساس کردم دلش میخواد باهام حرف بزنه . خلاصه از ساعت ۱۱ تا ۵ صبح پیام دادانمون طول کشید و این چن ساعت از همه چی صحبت کردیم و با خودم گفتم این اگه دلش نمی خواست تا نصف شب با من حرف نمی زد خودمم دخترا و زن های کون خارشی رو میشناختم
شروع دوستیمون به این شکل گذشت و فرداش بهش زنگ زدم و کلی با هم حرف زدیم و بازم ترسم از این بود که مبادا خطش شنود شه آخه خودشم یه کسشعرایی می گفت مثل اینکه یه وقتا بخاطر تقدیر و سپاس از مقام شهادت مسوولای اون ارگان نظامی به خونشون سر میزنن و از طرف اون ارگان خیلی بهشون کمک میرسونن .
همه اینا باعث شده بود یکم ترس تو دلم داشته باشم ولی هرچی میگذشت ما رابطمون داشت بهتر میشد و منم داشتم پرروتر میشدم و دوست داشتم زودتر بزنم جاده خاکی و ولی باز هی میگفتم این یارو درسته باهام دوست شده ولی اصلا بهش نمیاد این کاره باشه و بتونم ترتیبشو بدم
ولی اینم بگم من صبرم خیلی زیاده و به مرور خیلی وقتا به خواستم رسیدم اینبارم صبر رو پیشه کردم و گفتم یواش یواش
خلاصه یه چن بار دیگه ای هم اومد بنگاه و میگفت قبل فروش خونه یه چنتا آپارتمان بهش نشون بدم که تا پولش نقد شد بتونه خرید کنه منم با اینکه میدونستم حالا حالاها پولی دستش نمیاد میردمش آپارتمان ببینه یه بارم با برادرش اومد منم خیلی با شخصیت برخورد میکردم جوری که همه توی نگاه اول رو سرم قسم میخورن که بهترین انسان روی کره زمینم
کم کم رابطمون به یه دوستی خفن داشت تبدیل می شد و داشتم بهش اصرار میکردم بیاد خونم ولی همش بهونه میاورد که فرصت ندارم و گرفتارم و این کسشعرا .
نادیا چشمای خیلی درشت داشت و اولین باری که دیدمش چیزی که از دید من خیلی به چشمم اومد قد بلندش بود و من با اینکه قدم ۱۸۵ هس انصافا شاید یه ده سانتی از من کوتاهتر بود و چون چادر مشکی و سرتا پا مشکی می پوشید توی نگاه اول خیلی بلند و خاص به نظر میرسید . هیکلشم مشخص بود خیلی تو پر و خوش دست و پایه آخه آستین دستش میرفت بالا مشخص بود سفید و گوشتیه . این چیزارو که میدیدیم بیشتر دوس داشتم بهش اصرار کنم بیاد خونه تا بتونم ترتیبشو بدم
اینم بگم که بعدا فهمیدم یه چند سالی از من بزرگتره با اینکه من احساس میکردم خودم بزرگترم ولی واسم مهم نبود و تنها چیزی که جلوی چشمام میومد یه فانتزی از کوس و کون و رونا و سینه های نادیا بود .
نزدیک یه ماه بود از رابطمون می گذشت که دیگه یه جورایی ناامید شده بودم که نادیا رو بیارم خونه آخه هی می گفت میام ولی همش یه جوری میپیچوند . توی حرفامون به بار بهش گفتم بیا بساط عرق قلیون بچینیم با هم بشینیم گپ بزنیم و‌عشق و حال کنیم که دیدم از کوره در رفت و گفت اصلا نمیام آخه میونه ای با الکل نداره و چون نماز میخونه هیچوقت سمت الکل نرفته منه بدبختم با خودم گفتم این تا حالا عرق نخورده اونوقت منه اسکول دنبال اینم ترتیبشو بدم . تقریبا یه جورای رابطمو کم کردم و نا امید شده بودم و پروژه داشت با شکست مواجه می شد ولی هرزگاهی چت میکردیم و میگفت اگه بیام خونه و تو باهام کاری کنی من زود وابسته میشم و این کسشعرا بیشتر رو‌ مخم بود و چون جریان جداییمو بهش گفته بودم یه وقتا صحبت ازدواج میکرد منم بیشتر تو دلم بهش میخندیدم آخه دلزده هرچی رابطه و تعهد و‌ متاهلی شده بودم ولی مستقیمم بهش نه نمی گفتم و دوست داشتم بیاد حداقل یه بار مثه سگ بکنمش .
سر جریان الکل و عرق خیلی ناراحت شده بود و منو نصیحت میکرد که سمت این چیزا نرو .
منم تنها خلاف توی زندگیم همین دورهمی با رفیقام و عرق خوری بود اونم اگه شاید دو سه ماهی یه بار تکرار میشد .
یه روز توی حرفاش که داشت نصیحت میکرد که عرق نخور بهم گفت به جای این چیزای مسخره مثلا تریاک بکشی خیلی بهتره من یهو ریدم به خودم آخه به عمرم سمت دود و‌ دم حتی سیگار نرفته بودم و تعجبم بیشتر واسه این بود که نادیا بیاد همچین حرفی بزنه .
منم چون فقط دوست داشتم راضیش کنم بیاد خونه بهش گفتم خب بیا با هم بکشیم . انگار منتظر همین حرفم بود که بهم گفت برو یه جنس نابشو بخر وقتی گرفتی بهم بگو بیام . منم با خودم گفتم این شاید معتاده و به خاطر تریاک میاد ولی خداییش بهش نمیومد منم بدم نیومد واسه اولین بار با این نادیا تست بزنم . رفیق معتاد و ساقی یه چندتایی داشتم و راحت با یه زنگ یه مقدار تریاک واسم فرستادن و جلدی به نادیا گفتم اوکی بدی بساط پهنه .
بعد چن روز گفت بیا دنبالم منم قبلش همه چیو واسه کردن نادیا آماده کرده بودم و به خودشم بهش گفته بودم که بیای دنبال اینم که بکنمت که خودشم بدش نمیومد . حتی بهش گفته بودم عاشق شورت و کرست مشکیم و حتما بپوشی و از این منگوله ها تو پات بندازی آخه بدجوری شهوتیم میکنه
خلاصه رفتم دنبالشو بعد یه مدت کوس لیسی و منت آوردمش خونه اول نشست روی مبل و یکم حرف زدیم و بواسطه همین چادرش خایه نمیکردم برم جلو . بهش اصرار کردم چادرشو در بیاره اونم در آورد و نشست و با اینکه مانتوش چسب و تنگ نبود ولی مشخص بود کون گرد و خفنی داره . توی صحبتامون تا نظرش جای دیگه جلب میشد من یه نگاه به سرتاپاش مینداختم خودشم متوجه شده بود که دارم با نگاهام میخورمش . میوه و چایی تنقلات واسش آوردم و بعدش با کلی استرس بهش گفتم بساط تریاک رو جور کنم که بدش نیومد و با اینکه من قدیما خیلی تو جمع تریاک کشا بودم ولی لب نزده بودم ولی بلد بودم موشله و سیخ و اینارو درست کنم ولی نادیا بهم گفت تو همه چیو آماده کن من خودم میام درست میکنم .
هود اجاق رو روشن کردم آخه نمیخواستم بوی تریاک بپیچه و به نادیا گفتم بیاد توی آشپزخونه دوتا صندلیم گذاشتم و نشستیم سر بساط . بهشم گفتم من دفعه اولمه مبادا بگا برم اونم گفت نه اصلا و دوای همه درداست .
تا نشست بهش اصرار کردم مانتوشو در بیاره که بو‌ نگیره که با یکم مکث مانتوشو در آورد و هی به من نگاه میکرد که غلطی نکنم منم نمیخواستم هول بازی در بیارم و با خودم گفتم چند تا دود میگیرم کمرمم سفت میکنم بعدش میچسبم بهش .
حالا اون نادیا با اون حجاب خفنش روبروم با یه تاپ و شلوار با سیخ و سنگ دستش نشسته بود روبروم و با توفاش یه موشله خفن واسم درست کرده بود داده بود دستم و بیشتر کیرم راست شده بود .
یه دونه و دوتا دود شد دو ساعت با هم پای تریاک کشی بودیم و با اینکه بار اولم بود تا لحظه آخر نشستم و هم پاش کشیدم و چشمام خیلی سنگین شده بود اونم همینطور .
تریاک سر سیخ که تموم شد دیگه اجازه ندادم با اینکه نادیا میخواست بازم بکشه گازو خاموش کردم گفتم بسه بریم تو هال گپ بزنیم اونم قبول کرد و رفت نشست روی مبل . منم چایی آوردم کنارش نشستم حالا نعشه شده بودم عین معتادا . یه چیزی هم بهم ثابت شده بود که این تریاک لعنتی حس شهوتتو کم میکنه آخه کیرم مثل یکی دو ساعت قبل راست نبود و شل تر شده بود .
خلاصه نشستم کنار نادیا دستمو بردم واسه اولین بار دستشو گرفتم شروع کردم مالش دادن دیدم خودشم همکاری میکنه پرو تر شدم دستمو انداختم دور گردنش و با دست دیگم رونای خوش فرم و گوشتیشو دست میزدم و هی بهم میگفت خیلی پررویی و اگه فک میکردم اینجوری هستی نمیومدم ولی الکی میگفت از همون اول بهش فهمونده بودم دنبال این چیزام .
دوتامون نعشه و خفن بوی کیری تریاک گرفته بودیم آخه متنفرم از دود ولی واسه تجربش بد نبود با همچین تیکه ای تریاک بکشم
صورتمو بردم سمت صورتش و لبامو چسبوندم به لبای خوشگلش و شروع کردم به خوردم . لب بالایی و لب پایینیشو وحشتناک میخوردمو بهش میگفتم زبون بده و زبونشو میخوردم حالمم اصلا خوب نبود . بهش گفتم بریم توی اتاق و باز شروع کرد کس شعر گفتن که میخوای چیکار کنی و نمیام این چرندیات . منم دستشو کشیدم و خودش از خداش بود بیاد تو اتاق . خوابوندمش رو‌تخت و رفتم روش و شروع کردم خوردن لباش . شاید نزدیک نیم ساعت فقط لباشو میخوردم و هی دستم از روی تاپش روی سینه هاش بود و محکم سینه هاشو فشار میدادم . نادیا اصلا تو این دنیا نبود و چشماش شهلا شده بود و فقط آه ناله میکرد دوست داشتم صدای پر شهوتش تا سر کوچه برسه . بهش میگفتم جااااااااااااااان ناله کن کونکشششششششش
اونم بدش نمیومد با لباس وسط روناش بودم و نمایشی همزمان تلمبه میزدم و برجستگی کیر و خایم از رو لباس نادیا رو خیلی شهوتی میکرد و دستش از رو شلوارم رو کیرم بود و هی میگفت درش بیار و منم نمیخواستم این داستان به این زودی تموم بشه
تاپشو در آوردم و سوتیش مشکی که به انتخاب من پوشیده بود رو در آوردم و‌ پرتش کردم پایین تخت و شروع کردم یه خوردن سینه هاش . با اینکه سینه های خوشگل و روفرمی نداشت ولی منه نعشه جوری میخوردمشون که نادیا روانی شده بود و همونجوری میومدم پایینتر .
اطراف نافشو لیس میزدم و میبوسیدم و زبونمو میکردم توی نافش و میچرخوندم یه نگاه به نادیا انداختم دیدم اصلا توی این دنیا نیست و توی آسموناست . رفتم پایینتر و شلوارشو در آوردم و از روی شورت مشکیش شروع کردم به خوردن کوسش . اطراف شورتشو میلیسدمو پاهاشو باز میکردم می انداختم رو شونم .
شورتشو کشیدم پایین با اینکه دوست داشتم توی پاش پارش کنم انداختمش اونور . رفتم توی کوسش و شروع کردم به خوردن و هر مدلی که بلد بودم چوچوله و لبه های کوسشو و سوراخ کونشو میلیسیدم . رو تختی زیر کون نادیا به شدت از آب کوس نادیا و آب دهن من خیس خیس شده بود انگار یه لیوان آب ریخته بودن زیر کونش .
نادیا توی این یه ربع که کوسشو میخوردم حداقل دو بار ارضا شد جوری که لگد میزد و به شدت میلرزید تا حالا همچین ارضا شدنی رو از نزدیک ندیده بودم منم دوس‌ داشتم اونم حال کنه .
هی میگفت کیرتو در بیار بزار توش منم شورتمو در آوردم یه کاندوم کشیدم سرش توی این مدت نادیا بدجور نفس نفس میزد و با چشمای خمار بهم زل زده بود . رفتم وسط پاهاش و کیرمو گذاشتم لبه کسش و چند تا ضربه با کیرم به کسش زدم بیشتر شهوتی شد و کلشو گذاشتم لبه کسشو فرو نمیکردم و هی با لبه کسش با کیرم بازی میکردم . نادیا تقریبا از شدت شهوت و نعشگی بیهوش شده بود منم دوس داشتم بعد از این مدتی که اینهمه منتشو کشیدم که اومد خونه له له کیرمو بزنه که توی چشماش که هر چن وقت یبار باز میشد التماس کیرمو تو چشماش میدیدم . بالاخره کیرمو تا دسته فشار دادم داخلش . وحشتناک کوس چرب و‌ چیلی داشت منم لنگای نادیارو انداختم رو شونه هام و شروع کردم تلمبه زدن و همزمان لباشو‌ میخوردمو سینه هاشو می گرفتم تا برگردوندمش به شکم بخوابه از پشت گذاشتم تو کسشو موهاشو میگرفتم توی مشتم نادیا هم خوشش میومد باهاش خشن باشم . خلاصه یه ده دقیقه ای کردم که تا میخواست آبم بیاد کاندومو کشیدمو آبمو با فشار ریختم روی کمر نادیا و همونجوری ولو شدم روش و همونجا یه چند دقیقه ای توی بغل نادیا خوابیدم اونم همینطور. نای حتی تکون خوردن نداشتم ولی بازم شروع کردم لبای نادیا رو خوردن
نادیا هم جنازه شده بود و رمق تکون خوردن نداشت . مثل یه گاو نر وحشی نادیا رو جوری ارضا کرده بودم که توی خوابشم ندیده بود . به زور لباساشو تنش کردم و لباسای خودمو پوشیدمو نوبتی رفتیم دستشوویی یه آبی به سر و صورتمون بزنیم . یکم با هم بودیم که نادیا رو بردم رسوندم خونش
داستان نادیا از این جهت واسم جالب بود که با این همه که ادعای پاکی و نجابت میکرد ولی اینجور سگ حشر بود . هنوزم باهاش رفیقم و‌ چند بار دیگم ترتیبشو‌ دادم ولی دیگه اصلا باهاش تریاک نکشیدم چون اصلا حال نمیکنم .
کوچیک شما رضا

نوشته: رضا


👍 11
👎 36
62601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

948551
2023-09-21 01:03:27 +0330 +0330

کص ننت ناله کن کونکش تازه مد شده
بعدشم اگه بگی موضوع برای اخیرا هست دیگه کسی رو به خاطر مهریه زندان نمیکنند کیر تو کص زن آدم دروغگو

5 ❤️

948575
2023-09-21 02:43:49 +0330 +0330

تعداد دیسلایکا ینی کیر خواننده دهن نویسنده با کسشری ک نوشته

2 ❤️

948620
2023-09-21 10:30:50 +0330 +0330

آفرین خوب بود، به دری وری گفتن عده ای ملجوق هم توجه نکن ، داداش

1 ❤️

948629
2023-09-21 12:21:57 +0330 +0330

ناله کن کونکش ؟؟
کیرم دهنت چقدر از خودت تعریف کردی
احتمالا زنت هم به خاطر مغز توهمیت طلاق گرفته

0 ❤️

948638
2023-09-21 13:00:57 +0330 +0330

آخه حقی کونی سال 67یعنی 35سال قبل جنگ تمام شده بعد طرف 35,سالش است آمده پیش تو آخر بدرد نخور بنیاد شهید خودش تیم وکالت داره هرکس سر خانواده شهید کلاه بگذارند از کون دارش میزنن چرا دروغ سرهم میکنی از دولت بدت میاد به آنها فحش بده نه با آبروی کسانی که حافظ ناموس من و تو شدن را میبری بعد که یک روز میگیرند شروع می‌کنی مثل زن گریه کردن و تمام فک و فامیل و دوستانت را می‌فروشی بعد میگی آهای دنیا من و جدوابادم را شکنجه کردن یادت می‌ره خودت فروختی با یک چک که یک روز بری مرخصی نکن و به خودت و جدواباذت رحم کن کلمه شهید فرق داره بفهم بچه حقی گول نخور خر حرف دیگران نشو

2 ❤️

948645
2023-09-21 13:52:23 +0330 +0330

دم دست شوهرش تریاک میکشیده و وارد شده بوده. تاخیری ارزشیها تریاکه.

1 ❤️

948663
2023-09-21 16:06:07 +0330 +0330

شیشه نکش تریاک بکش

1 ❤️

948679
2023-09-21 18:50:25 +0330 +0330

اگ بار اول اینقدر بکشی گوز پیچ میشی 😂

0 ❤️

948684
2023-09-21 19:31:12 +0330 +0330

ساختمونه چیشد🤣

1 ❤️

948685
2023-09-21 20:11:28 +0330 +0330

به عنوان‌ یه شهروند معمولی میگم فقط ؛ کسی که بار اول تریاک‌مصرف کنه سر دود سوم بشدت حالت تهوع پیدا میکنه و گاهی حتی راهی بیمارستان هم‌میشه بعد شما تا اخرش کشیدی ؟ بعدش اون همه کشیدی کلا ۱۵ دقیقه هم تحمل نکردی ؟ درود بر همه خروس های مملکتم ایران

1 ❤️

948702
2023-09-21 23:46:22 +0330 +0330

خیلی کیری بود

0 ❤️

948768
2023-09-22 03:46:51 +0330 +0330

اسم داستانتو دیدم فهمیدم واقعا یه بی ناموسی وسلام

1 ❤️

948836
2023-09-22 12:52:39 +0330 +0330

اینکه ادعای پاکی و نمابت داره ولی سگ حشره کسشعرترین جمله ای بود شنیدم . اخه حشر چ ربطی ب مذهب داره ‌ بفدشم کی گفته هر کی مذهبیه ادم خوبیه

0 ❤️