سلام.من مهدی ام یکی از شهرای شمال کشور،۲۱سالمه و الان توی دوران تخمی خدمتم،سرتونو درد نیارم.توی محله ما همه خونه ها طرح ویلاییه و تقریبا ده تا خونه پایین تر خونه یه زن و شوهر و ۳ تا بچه شونه که شوهر زهرا خانوم رانندس و خیلی کم وقت میزاره برای زنش و چون سنشم بالاست اینجوری که خود زهرا میگفت نمیتونست زهرارو از کیر سیر بکنه. زهرا جون ۳ تا دختر داره که دوتاش ازدواج کردن و یکیش که تقریبا ۲۳ سالش میشه پیش خودش زندگی میکنه و همیشه تنهان…زهرا خانوم ماهم ۴۴ سالشه و از هیکلشم بگم ورزشکار و کون خوش فرم و سینه های ۷۵ شق و رَق که توی همسایگی همو میشناختیم و تقریبا هر روز توی کوچه همو میدیدیم.گذشت و گذشت تا ما رفتیم خدمت تیرماه ۱۴۰۲ بود که اومده بودم مرخصی منو با کوله سربازی دید توی کوچه و حسابی حال و احوال و کجا خدمت میکنی و سخته یا نه و بلاخره تموم میشه و ازین کسشرا که منم یکمی کسلیسی کردمو رفتم خونه.گذشت دو روز بعد از این قضیه که من داشتم ماشینو جلوی در می نشستم که دیدم زهرا خانوم وسیله خریده و داره میبره خونه حسابی دست و بالش پر و یه تعارف الکی زدم اونم از خدا خواست و وسایلا رو براش بردم از پشتش که میرفتم محو کونش شده بودم یه جفت صندل تابستونه پوشیده بود با یه شلوار تنگ که مچ پاهای سکسیش دیوونم کرده بود وسیله هارو بردم توی حیاط خواستم بیام بیرون گفت مهدی جان اگه میشه بیا این لامپ پذیرایی مونو عوض کن امشب مهمون دارم تولد هانیه اس میخوان دوستاش بیان منم از خدا خواسته رفتم داخل دخترش خونه نبود مشغول عوض کردن لامپ بودم که دیدم لباس عوض کرد و با یه ساپورت آبی فوق تنگ و یه تیشرت صورتی که سوتینم نبسته بود اومد با یه شربت بهار نارنج تشکر کرد وقتی داشتم شربتو میخوردم فقط چشم به چاک کصش بود و نوک سینه هاش که یجورایی پیدا بودن .دلو زدم به دریا لیوانو گذاشتم تو سینی و دست گذاشت لای پاش و شروع کردم گردنشو بوسیدن .انگار از خداش بود حسابی غرق هم شده بودیم که یهو به خودم اومدم دیدم داریم لباسای همو وسط پذیرایی در میاریم که دستمو گرفت و رفتیم توی اتاق خواب دخترش انداختمش روی تخت شروع کردم سینه هاشو خوردن لعنتی خیلی خووب بود کم کم رفتم پایین شورت زرد سکسیشو در اوردم کصش شیو کرده نبود ولی پشمالو هم نبود معلوم بود سه چهار روزی از شیو کردنش گذشته ولی در کل کص کوچولو و تمیزی داشت و مزه بهشت میداد و قرمز تیره بود شروع کردم به خوردن کصش یه ۵ دقیقه ایی حسابی با ولع کصشو خوردم دیدم داره از حال میره یکم لب گرفتم باهاش و خودم دراز کشیدم بهش گفتم بیا بالا اومد روم کیرو با دستش تنظیم کرد روی کصش با یه عشوه خاص اروم نشست روی کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن سرعتو بردیم بالا که یهو دیدم داره از خود ببخود میشه و ارضا شدن زهرا خانومو دیدم دمر خوابوندمش و در گوشش گفتم حالا نوبت منه گذاشتم تو کصش و اروم تلمبه میزدم که گفت بریز توش لوله هام بستس منم که از این حرفش بال در آورده بودم تلمبه هارو سریع تر کردم و با یه حرکت جانانه آبو ریختم توش سریع جمع جور کردیم و رفتم.از اون روز به بعد هر وقت میام مرخصی زهرا خانوم روحمو تازه میکنه و قراره این دفعه یه شب باهم بخوابیم اگر بتونه دخترشو بپیچونه…
نوشته: Mahdi
بیشترین سرقت ادبی تو داستانهای شهوانی میشه ،یکم خلاقیت
جانی سینز بزنه ب کمرت
با این سرعت آخه؟
فلسفه سکسو گاییدی ک
جنده پولی هم ب این سرعت لنگا رو نمیده بالا
کسی تاحالا کص با رنگ قرمز تیره دیده؟حتی فکرشم میکنم مغزم میگوزه.کص کوچولو واسه زن ۴۴ ساله اونم به رنگ قرمز تیره 🤔😵💫😳
من زن خودمم نمیتونم اینجوری و به این سرعت بچسبم بهش بکنمش،چجوری تا شربت خوردی چسبیدی بهش و اونم هیچی نگفت و داد بهت؟؟خاله الکسیس هم به این سرعت و راحتی نداده تاحالا،حداقل یکم ناز میکنه واسه عموجانی 😂😂😂
لامصب این فیلترشکن میدونست این کصشر رو نوشتی که وصل نمیشد
احمق یه چیزی بگو با عقل جور دربیاد.خودش ۴۴ سالشه.دختر آخریش ۲۳ سالش.دوتا دختر هم داره که شوهر کرده.نوزادی ازدواج کرده حتما
با دو طایفه سکس نکن
اعضا فامیل و در و همسایه
لو بری خانوواده رسوا میشه
وناگهان ازخواب بلندشدی دیدی پتو، تشک بالش، شلوار، خودت روبه گندکشیدی ازرویایی که داخلش فرورفتی.
اینجور داستانا رو که میخونم دقیقا یاد تیزر پورن هایی که سایت ها میزارن مثلا از فیلم یک ساعته پنج مین خلاصه شو میزارن میافتم که یهو از صحبت کردن میره رو تلمبه
ننویس خب عزیز من چرا خودتو اذیت میکنی
چرا همه داستانا از چهار پایه…بردن وسایل به منزل…تعویض لامپ.نثب ماهواره. و شربت شروع میشه
شبا بیاد همسایه ها جق میزنی ایبارم خاطره جق زدنتو نوشتی ملجوق
داستان زود تموم کرده که بیاد شلنگ اب ببنده.همون شلنگ تو کونت
داداش طرف مرغ رو هم بااین سرعت تو نمی گیره
چه بگم!!!