سفر به فیلبند (۱)

1401/06/04

قرار شد بریم سفر، وسیله جمع کردیم تدارکات گذاشتیم آماده شدیم. فقط مونده بود پیچوندن خونه
تعطیلات بود چند روز پشت سر هم موقعیت مناسب
از چند نفر پرسیده بودم، با خودش هم فکری کرده بودم
که بریم فیلبند، راه افتادم اولش میترسیدم که خراب نشه یا کسی از خانواده‌ش نیاد بگه تو کی هستی؟
یا اصلا دعوا بشه با کسی؟
دلشور داشتم. خلاصه رسیدم زنگ زدم اومد پایین
وسیله های که قرار شد بود آورد
چادر من آورده بودم که اصل کاری بود…
راه افتادیم، بعد از سلام احوالپرسی متوجه شد اضطراب دارم بهش گفتم میترسیدم درست پیش نره دعوا بشه، خندید.
یه فلاسک کوچیک داشت که چای ماسالا درست کرده بود. برا اولین بار میخوردم خوشمزه بود.
باهم حرف میزدیم میخندیدم
اون حرف می‌زد من از صحبت هاش جمله درمی‌آورد برای مخ زدن بیشتر
چون هنوز چیزی بینمون نبود
باخودم قرار گذاشته بودم که تو سفر بهش دست نزنم
کاری باهاش نکنم
تا بهم اعتماد کنه بعد از سفر که برگشتیم بهش پیشنهاد بدم تا رابطه داشته باشیم.
جمله بود که میودمد اون حرف می‌زد من جواب میدادم
میگفت با این صحبت ها که میکنی راحت مخ میزنی حیف که من مخ ندارم نمیتونی…
میخندیدیم
میترسیدم بهش دست بزنم، شاید ناراحت بشه
با دست هاش موی پشت سرم بازی می‌کرد
گره می‌کرد دور انگشتش
می‌کشید ناز می‌کرد برام تازگی داشت
بهش گفتم میشه دستو بگیرم تو دستم
برا چند لحظه اجازه داد
آنقدر که حرف زدیم از جاده که باید خارج میدشم میفتادیم تو جاده فیلبند رد کردم…
هوا تاریک تاریک بود
سر بالا میرفتیم بالا کنار جاده فقط درخت های مشخص یود که نور ماشین میذاشت ببينیم…
ترسناک باحالی بود باصدای موزیک قشنگ بود
مه داشت مشخص میشد
نم نم بارون میزد و رسیدیم
هوا خیس بود فصل تابستون هوا سرد سرد بود
نزدیک طلوع خورشید بود رسیده بودیم خیلی قشنگ بود هوا گرگ و میش بود داشت روشن مید از ماشین پیاده شدیم که راه بریم زمین گل بود هوا سرد، کمی راه رفتیم برگشتم تو ماشین نشستیم طلوع خورشید نگاه کردیم یه چرت کوچیک زدیم. جلوتر نمیشد رفت جاده خاکی بود و گلی با سواری نمیشد رفت برگشتیم یه جارو پیدا کنیم برا چادر زدن…
مه شده بود شدید خیلی سخت میشد جاده رو دید
قشنگ بود
یه جارو پیدا کردیم چادر زدیم واقعا خوب بود
اول صبح بود شروع کردیم به درست کردن صبحونه
یه املت مشتی.
هوای سرد داشتن یک پتو اضافه که بقیه رو انداخته بودیم زیرمون، کنار هم دارز کشیدیم پتو کشیدم رو همدیگه گرم بشیم
ماشین بود که میرفتن میودمدن بی‌توجه فقط همدیگرو نگاه میکردیم
گفت چقدر صدای قلبت بلند میزنه گفتم دارن حکاکی می‌کن اسمتو رو قلبم…
خندید گفت ای چرب زبون
خودمم خندم گرفت تو بغلم با گرمای بدنش خیلی لذت بخش بود
بودی بدنش
عطر موهاش خیلی قشنگ بود…
بدون هیچ کنترلی فقط نگاهش کردم لبشو بوسیدم یه و لرزش تو بدنش ایجاد شد و خوابش برد
برام جالب بود
تو بغلم آروم خوابید با یه لبخند
البته فکر میکردم بیداره، ولی خوابیده بود
حس خیلی خوبی بود
با تکون خوردن من بیدار شد خجالت می‌کشید.
بعد جابه جا شدیم
چادر جوری بود که نمیشد کاری کرد، دید داشت
چند متری ما یه جایی بود نزدیک پرتگاه جای دنجی بود. پیشنهاد جابه‌جا شدن دادم قبول کرد
رفتیم اون سمت چادر اونجا نصب کردم پشت چادر ماشین گذاشتم دیگه اصلا دید به بیرون نداشت اونجا. رو به رو هم درَه بود یه منظره باز بدون هیچ مزاحمی دیگه ترسمون هم ریخته بود، چون کسی نمیتونست ببینه داخل چادر رو. خودمون هم راحت شده بودیم راحت بغلم میود منم محکم به خودم فشارش میدادم، خیلی حس خوبی بود هوا سرد با بغل کردن همدیگه گرمون میشد، از هر چی حرف میزدیم جذاب میشد برامون. هوا جوری بود که نمیتونستی بفهمی ساعت چنده، مگه اینکه گوشی ببینی. تو اون هوا آتیش روشن کردن غیر ممکن بود ولی زغال فوری که گرفته بودم خیلی کمک کرد بهمون، بندوبسات زغال کباب آماده شد و یه چنتا هم بلال داشتیم خلاصه آنقدر خوراکی بود که کم نیاریم، بعد نهار کنار هم بودیم حرف زدن، اصلا هوا جوری بود که نمیشد نشست باید دراز میکشیدی تو بغل هم می‌بودیم، هرکاری یا هرجوری میخواستم بهش نچسبم و راست کردنمون نفهمه نمیشد واقعا حسش توصیف کردنی نیست، دیگه منم بیخیال شدم بهش چسبیدم اونم تکون میداد خودشو یا با دست فشار میاد ک‌یرمو، کشیدمش رو خودمو نشست روم قشنگ داشت خودشو فشار میداد رو کیرم. بازی بازی می‌کرد،
منم با سینه هاش بازی می‌کردم، جایی هم که سخت میشد نفس کشیدن پهلو به پهلو می‌شدیم.
آخر دیگه نتونستم تحمل کنم رو به شیکم خوابندمش نشستم رو کونش شلوار شورت باهم کشیدم پایین،
کس کونش جلوم بود، بازی می‌کردم چنگ میزدم قربون صدقه‌ش میرفتم. بوس میکردم لیس میزدم، اونم از خجالت دستشو گذاشته بود رو صورتش تکون نمی‌خورد. منم دیگه چیزی نمیدیدم جز کردنش شلوار کشیدم پایین سر ک‌یرمو گذاشتم دم کسش فشار دادم رفت توش گرم خیس فکر کنم 3 دیقه هم نشد که ارضا شدم، کیشدم بیرون رو کمرش خالی شدم، حس باحالی بود، وقتی به خودم اومدم منو هل داد اونور به حالت عصبانی رفت، خیلی عصبی شده بود، گفتم نکنه ارضا نشده برا اینه یا نباید این کارو میکردم، منم ناراحت شدم هرچی هم. میگفتم جواب نمی‌داد، برا خودش سیگار روشن کرد سنگین می‌کشید، هرچی میگفتم جواب نمی‌داد، این وسط تا به حرف بیاد خیلی اتفاق افتاد که آخر گفت از لخت شدن می‌ترسه فوبیا داره و اینکه خیلی وقت بود سکس نداشته بود سر ازدواج قبلیش مشکل داشت برا همینه بود.
خلاصه بهش گفتم امشب جبران میکنم
اگه خوشتون اومد بگید ادامه بدم

نوشته: Punsh


👍 3
👎 7
16301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892178
2022-08-26 01:35:28 +0430 +0430

بنظر من هم فوق شیری بود ، ریدی تو سکس در طبیعت

0 ❤️

892196
2022-08-26 02:43:18 +0430 +0430

فاعلم 17 مسجدسلیمان

مفعول واقعی همسن بیاد پی وی
کسی مفعول از مسجدسلیمان سراغ داره؟؟؟(فرقی نداره) بیاد پی
فاعلم…

0 ❤️

892231
2022-08-26 05:24:15 +0430 +0430

چی شد یهو کرد توش این من یه خطشو نخوندم دیدم ۳ دیقس داره میکنه

0 ❤️

892261
2022-08-26 08:19:48 +0430 +0430

چطوری جرات کردی تو اون مه معروف فیلبند چادر بزنی؟
ولی نکارشت خوب بود

2 ❤️

892271
2022-08-26 10:00:19 +0430 +0430

تجربه ش رو داشتم لذت بخشه

2 ❤️

892285
2022-08-26 12:46:04 +0430 +0430

خاک تو سرت اخه ۳ دقیقه

0 ❤️

892288
2022-08-26 14:14:19 +0430 +0430

تو که زود ارضامیشی،یه قرصم می بردی با خودت

0 ❤️

892334
2022-08-27 02:01:35 +0430 +0430

خوب بود عزیزم بنوییس ولی سعی کن بدون غلط بنویسی خوشم اومد از فوبیاش و خجالتش

0 ❤️

892370
2022-08-27 12:19:41 +0430 +0430

منم میخام برم فیلبند اوناییکه رفتن چطوره خوبههع؟؟؟

1 ❤️

892377
2022-08-27 14:47:02 +0430 +0430

تابستون بود و هوا سرد؟؟
دوستان من تا الان اونجا نرفتم واقعا تابستون اونجا هوا یخه؟؟

0 ❤️

892536
2022-08-28 14:26:16 +0430 +0430

باحال بود.ادامه بده

0 ❤️