سکسی برای فراموش کردن ریحانه

1402/09/02

چند ماهی بود که با ریحانه کات کرده بودم ولی همچنان دوسش داشتم و هر روز بهش فکر میکردم و هر بار به ی شکلی یادش برام زنده میشد و تموم خاطرات و لحظه هایی که باهم ساخته بودیم رو مرور میکردم ، ی رابطه ی چهار ساله‌رو تموم کرده بودیم و من عاشقش بودم و نتونسته بودم از فکرش درام…
سعی میکردم خودمو هر جوری که میشد سرگرم کنم ، سه چهار سالی میشد که نچرال بدنسازی کار میکردم و تونسته بودم ازون فرم لاغر و نحیفی ک داشتم در بیام و ی بدنه تقریبا خوبی رو بسازم و همین تا حدودی اعتماد به نفس خوبی بهم میداد
هر روز یکی دو ساعت رو تو باشگاه میگذروندم و فارغ از فکر و خیال و مشکلات و البته فکر کردن به ریحانه میتونستم تمرین کنم و این آرامش خوبی بهم میداد
روز ها هم تو دانشگاه سپری میکردم و مشغول درس خوندن بودم ولی چندان علاقه ای به درس نداشتم…
توی دانشگاه دوستای زیادی نداشتم و همون چندتاییم که بودن از دبیرستان باهم دوست بودیم و زیاد اهل معاشرت نبودم و همیشه از تنهایی بیشتر لذت میبردم تا هم صحبت شدن با آدمها و وقت گذروندن با بچه های دانشگاه
سرگرمیم بیشتر چرخیدن تو یوتیوب و نگاه کردن ویدئو هاش یا چک کردن اخبار ورزشی داخل تلگرام و خوندن محتوای کانال هایی که داشتم
ی شب که همینجوری داشتم واسه ی خودم توی تلگرام میچرخیدم دیدم نیما ی لینک برام فرستاد
نیما حریف تمرینی باشگام بود و تا حدودی با هم صمیمی بودیم
زدم رو لینک و داخل تلگرام ی ربات دوست یابی بود و همون لحظه ازش اومدم بیرون چون قبلا ازین ربات ها دیده بودم که فیک بودن ، به نیما پیام دادم : این ربات چیه فرستادی اینا همشون فیکن ، چند دقیقه بعدش جواب داد: ن این فرق میکنه برو توش پروفایلتو بساز و توش سرچ کنی سرگرم کنندس من خودم با همین ربات با چند نفر اوکی شدم تا الان.
رفتم تو ربات پروفایلمو تکمیل کردم و توی کانال های پشتیبانیش جوین شدم و تونستم ازش استفاده کنم و شهر و بازه سنی ک میخواستم رو انتخاب کردم و بعد از چند تا سرچ به یکی وصل شدم و دیدم نه واقعا راست میگفت و فیک نیست
اون شب با یک نفر چند دقیقه ای حرف زدم و باهاش خداحافظی کردم اومدم بیرون و چتو باهاش بستم و خوابیدم.
چند روزی به همون منوال گذشت و از دانشگاه برگشتم خونه ساعت حدودای پنج بودو هوا دیگه داشت تاریک میشد هر هفته سه شنبه تمرین نمیکردمو و روز استراحتم بود ، لباس هام رو عوض کردم گوشیم رو برداشتم و روی تخت ولو شدم چرخی تو اینستا زدم و دایرکتامو چک کردم و جواب دادم و رفتم سراغ تلگرام و مشغول خوندن پیامای کانال بودم که یاده اون ربات افتادم ، واسه سرگرمی توش چندتا سرچ زدم و به چند نفر که توش انلاین بودن درخواست دادم که حرف بزنیم یکیشون قبول کرد و وصل شدیم ، یکم باهم حرف زدیم و یکم سوال از هم پرسیدیم تا کمی شناخت پیدا کرده باشیم
اسمش فاطمه بود ۱۹سال داشت قدشم۱۶۵ بود پشت کنکوریه رشته تجربی
منم از خودم براش‌گفتم که اسمم ایمانه ۲۲سالمه ۱۸۲قدمه و توی دانشگاه شهر خودمون معماری میخونم …
همینجوری حرف زدیم تا فاطمه گفت عکستو برام بفرست، دوتا عکس همونجا براش فرستادم ،منم ازش خواستم عکسشو برام بفرسته ک‌ ببینمش قبول نکرد ،با خودم گفتم اشکالی نداره من اومدم واسه سرگرمی حرف بزنم مهم نیست اون شب حرف زدیم تا دیر وقت ک دیگه خوابم گرفته بود میخواستم چتو ببندمو برم بخوابم بهش گفتم دیگه بریم بخوابیم اونم خوابش میومد قبول کرد و قبل این که بریم فاطمه گفت :چتو میبندی ؟
من: نمیدونم ، اگه دوست داری بازم حرف بزنیم نبندمش
فاطمه : بدم نمیاد ، ولی نمیخوام مزاحمت باشم
من : نه چه مزاحمتی
فاطمه : خب باشه پس بزاریم بمونه
من : اوکی ، شب بخیر
فاطمه : شبه توهم بخیر
فرداش از دانشگاه برگشتم و رفتم تمرین کردم و اومدم خونه ی دوش گرفتم و درومدم سفره پهن بود لباس پوشیدم و اومدم سره سفره غذامو داشتم میخوردم که صفحه گوشیم روشن شد نوتیف تلگرام بود غذامو خوردم طبق معمول رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم گوشیو باز کردم رفتم تو تلگرام فاطمه بود که از توی بات پیم داده بود جوابشو دادم که پنج دقیقه بعد انلاین شد و شروع کردیم به حرف زدن ، حرف زدن باهاش رو مخ نبود و برام سرگرم کننده و جذاب بود ولی همچنان تصوری ازش نداشتم که گفت : هنوزم میخوای عکسم رو ببینی ؟
من : اره چرا که نه بفرست
فاطمه : اینجا نمیتونم
من : خب چرا؟
فاطمه : نمیتونم اینجا تایم دار بدم
من : خب میخوای بریم پیوی
فاطمه : اره ، آیدی تو بده
آیدیمو بهش دادم رفتیم پی وی دو تا عکس تایمردار که توش تقریبا لباسش پوشیده بود بهم داد ولی میشد یه چیزای تشخیص داد که بدنه بدی نداره و رو فرمه و قیافه خوبیم داشت که بیبی فیسو ناز بود…با دیدنش ، حرف زدنه باهاش برام جذاب تر شده بود و مشتاق تر از قبل بودم ،
چند روزی بود که بیشتر باهم حرف میزدیم و صمیمی تر شده بودیم و شناختمون نسبت بهم بیشتر شده بود تا این که پیشنهاد کردم بریم بیرون همو ببینیم اونم قبول کرد و قرار رو گذاشتیم که فلان روز و فلان ساعت برم دنبالش
روزش رسید با ماشین رفتم دنبالش سوارش کردم باهم دست دادیم سلام احوال پرسی کردیم و اون‌ روز یه آرایش ملایم کرده بود ک ناز تر شده بود و یه تیپ ساده و شیک زده بود، راه افتادم و به طرف کافه ای که از قبل مدنظر داشتم رفتیم و رسیدیم کافه سفارشامون رو دادیم و شروع کردیم به حرف زدن و میتونستم اون اضطراب و خجالت رو تو صورت و رفتار فاطمه ببینم ، سعی کردم با شوخی و صحبتام کاری کنم تا احساس راحتی کنه و خجالت نکشه و تا حدودیم موفق بودم
چیزایی ک سفارش داده بودیم رو خوردیم و حرفامون زدیم فاطمه گفت که من دیگه باید برم ، گفتم باشه بریم میرسونمت که یکم مقاومت کرد که ن اسنپ میگیرم خودم میرم که با اصرار من قبول کرد خودم برسونمش خونشون
رسوندمش و موقعی که میخواست پیاده شه ازم تشکر کرد و خواست که بره یکم نگام کرد و منم نگاش کردم که دستاش رو باز کرد به نشونه بغل کردن که منم رفتم جلو همو بغل کردیمو خداحافظی کردیم و رفت
اون روز گذشت و ما همچنان باهم چت میکردیم و گاهی تلفنی حرف میزدیم و من یه جورایی سرگرمیم بیشتر شده بود با فاطمه و کمتر به ریحانه فکر میکردم و ازین بابت راضی بودم
زمستون بود و اون روز هوا خیلی سرد شده بود و ابری بود منم با ماشین از خونه زده بودم بیرون و داشتم واسه خودم میچرخیدم که گفتم ی زنگ به فاطمه بزنم ببینم چیکار میکنه یکم باهاش حرف بزنم ، بهش زنگ زدم بوق خورد و برنداشت
ده دقیقه بعد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره فاطمه بود
برداشتم گوشی رو باهم سلام و احوال پرسی کردیم یکم نفس نفس میزد ازش پرسیدم کجایی؟
فاطمه : باشگاه بودم تمرینم تموم شد الان اومدم بیرون نگاه کردم دیدم زنگ زدی گفتم بهت زنگ بزنم ببینم چیکار داشتی باهام
من: هیچی همینجوری زنگ زدم بهت ببینم چیکار میکنی کجایی یکم حرف بزنیم ،هوا خیلی سرده کجاست ادرس باشگاهت بیام دنبالت برسونمت من با ماشین بیرونم
فاطمه : نمیخواد خودم میرم مرسی عزیزم
من : تعارف نکن لوکیشن بفرست بیام ، یه دوریم میزنیم
فاطمه : باشه برات تلگرام میفرستم
لوکیشن رو فرستاد رفتم دنبالش رسیدم اونجا بهش زنگ زدم که یکم جلو تر وایساده بود رفتم سوارش کردم باهم دست دادیم دستاش یخ زده بود و دماغش از سرما سرخ شده بود، بخاری رو گذاشتم رو دور تند و دریچه هاش رو دادم سمت فاطمه و تا گرمش بشه تو مسیری که داشتیم میچرخیدیم یه دکه کافه طور دیدم نگه داشتمو دوتا هات چاکلت با کیک گرفتم و خوردیم و همینجوری داشتیم مریفتیمو حرف میزدیم گفتم : تا کی میتونی بیرون باشی ؟ یه نگاه به ساعتش انداخت
فاطمه : الان ساعت یه ربع به پنجه تا یکی دو ساعت دیگه وقت دارم میتونم بمونم
من : خوبه اگه موافقی بریم بام شهر از اونجا میتونیم شهرو قشنگ ببینیم مطمئنم خوشت میاد
فاطمه : جدی! من تاحالا نرفتم اونجا بریم اگه دور نیست
من : نه دور نیست ده دقیقه ای میرسیم
رسیدم اونجا کم کم هوا داشت تاریک میشد و چراغ ها همه داشتن روشن میشدن و منظره خیلی قشنگ و آرامش بخشی داشت چند تا ماشینم مثل ما اومده بودن اونجا پارک کرده بودن سره ماشینشونو زده بودن رو به ویو شهر و داشتن نگاه میکردن و حرف میزدن
فاطمه هم حسابی از اونجا خوشش اومده بود و ماهم گرم صحبت کردن بودیم ک دستاشو گرفتم و دیگه دستاش سرد نبود ، همینجوری که داشت حرف میزد و از روزی که داشت برام میگفت نگاش کرده بودم و جوابشو میدادم تا حرفاش تموم شد، نگاهمون به هم ادامه دار شد و خودمو نزدیک تر کردم بهش ، دستاشو کمی فشار دادم و به سمته خودم کشیدمش اونم همراهی کرد و نزدیک شدیم بهم فاصلمون کمتر از ده سانت شد که با یه مکث چند ثانیه ای این چند سانت فاصله کمترو. کمتر شد و چشمامونو بستیم و لبامون چفته هم شد ، دست راستمو از دستش جدا کردمو به سرش رسوندم و بعد از یه بوسه آروم و طولانی چشمامونو باز کردیم و لبمونو جدا کردیم و یه نگاه به صورت هم کردیمو و دوباره با شدت بیشتر لباشو خوردم و. با دست چپم کمرش رو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش و مشغول خوردن لباش بودم ، شالش از سرش روی شونه هاش افتاده بود نم نم برفم شدید تر شده بود و شیشه های تقریبا دودی ماشین با بخار نفسامون و دونه های برفی که روی شیشه میخورد و آب میشد دیگه اجازه دیده شدن داخل ماشین رو به کسی نمیداد و نور کمه تیر چراغ برق کمی ماشینو روشن نگه داشته بود و یه فضای خوب برامون به وجود آورده بود کم کم خودمو از لباش به گردنش رسوندم شروع به خوردن گردنش کردم و صدای نفساش بلند تر شدو ناله میکرد و گاهی آه ریزی میکشید که این منو حشری تر میکرد و با شدت بیشتری گردنشو میخوردم
دست چپمو به یکی از سینه هاش رسوندمو همزمان با خوردن گردنش سینشو میمالیدم
خواستم دستمو از زیربافتی که پوشیده بود به سینش برسونم ولی لباسشو توی شلوارش کردع بود و نتونستم ، وقتی متوجهش شد خودش کمک کرد و از توی شلوار درش اورد ، دستمو بردمو به سینش رسوندم و از روی سوتین سینشو تو دستم گرفتم از گردنش جدا شدم بافتش رو تا بالایا سینش رسوندم و خودش با دستش گرفتش تا پایین نیاد ، سایزش ۷۰یا ۷۵ بود دوتا سینشو تو دستم گرفتم و به هم فشارشون دادم و با زبونم بالایه سینه هاش و بینشون رو میک میزدمو لیس میزدم ازش خواستم سوتینشو در بیارم ک موافقت کرد دست بردم قفلش رو از پشت باز کردم و درش اوردم یه نگاه به سینه هاش کردم خوش فرم بودن با رنگه گندمی نوک شکلاتی و هاله کمرنگ قهوه ای که حسابی جذابشون کرده بود ،حمله کردم به سینه هاش و با ولع شروع کردم به خودن صدای نفساش خیلی شدید تر شده بود و ناله میکرد با دستش سرمو به سینش فشار میداد، معلوم خیلی رو سینش حساسه ، با یه دستم یکی از سینه هاشو گرفته بودمو میمالوندم و یکی دیگشم تو دهنم بود ، دوباره سرمو بالا اوردم نگاهی به صورتش کردم چشاش خمار و معصوم تر شده بودو این خواستنی ترش میکرد و دوباره لباشو تو لبام گرفتمو میخوردمو گاهی زبونمون بازی میکردو تو دهنه هم میچرخید و دستم رو که رو سینش بود به پایین تر بردم از رویه شلوار جینی ک پاش بود به بین باهاش رسونده بودمو اروم کصشو میمالوندم فاطمه هم ک خجالتش کمتر شده بود اروم اروم دستش رو به کیرم رسونده بودو از رو شلوار دستش رو روش گذاشته بودو بی حرکت نگه داشته‌ بود، بازم سمته سینه هاش رفتم و شروع به خوردن کردم ، ازش خواستم برام ساک بزنه که قبول کرد ، صندلیمو کمی خوابوندم و کمربدنمو باز کردم و شلوارم که دکمه ای بود رو دکمه هاش رو باز کردم و کمی پایین کشیدم فاطمه هم داشت به کیرم که زیر شرت حسابی باد کرده بود نگاه میکرد با نگاهم بهش فهموندم ک درش بیاره اول با دستش کمی از رو شرت مالوندش و شرتمو اروم دراورد و کیرم و توی اون دستای کوچولوش گرفت سرش رو نزدیکش کرد و یه زبون از پایین تا بالاش کشید که یه لحظه شکمم لرزید و شروع کرد اروم به خوردن
با دستام موهای تقریبا کوتاهش رو که تا رویه شونه هاش بود رو تو دستم جمع کردم تا راحت تر بتونه بخوره
کارش بد نبود ولی گاهی دندون میزد و یکم اذیت میشدم حرفه ای نبود و ده دقیقه ای خورد تا خسته شده بود صورتش قرمز شده بود ، نمیخواستم اذیت بشه به خاطر همین ازش خواستم ادامه نده
ساعت حدودای شیش و نیم بود و هوا دیگه کامل تاریک شده بود
تو ماشین بودیم و نمیتونستیم بیشتر از این پیش بریم و فضایی نداشتیم واسه همین بیخیال بقیش شدمو بازم کمی بوسیدمش و ازش خواستم سوتینشو ببنده و لباساشو کمک کردم تا مرتب کنه و راه افتادیم سمته خونه رسوندمش موقع پیاده شدن بازم یه لب گرفتیم و خداحافظی کردیم و راه افتادم سمته خونه و کیرم که همینجوری شق مونده بود ،تا رسیدم خونه سریع حولمو برداشتم و رفتم حموم تا خودمو ازین شق درد نجات بدم .
اخر هفته شد و طبق معمول خانوادم واسه ی سر زدن به پدر بزرگم اینا راهی دهات شدن و منم که طبق معمول پنج شنبه ها کلاس داشتم باهاشون نرفتم این فرصت خوبی بود تا از فاطمه دعوت کنم به خونمون بیاد و بی دردسر بتونیم کاری که نیمه تموم بودش رو تموم کنیم
با فاطمه حرف زدم و قرار شد پنج شنبه به بهونه باشگاه بیاد خونمون و بشینیم فیلم نگاه کنیم (ارواح عممون).
منم کلاس های صبح پنج شنبه رو رفتم و دو تا کلاس ۲ واحدی هم عصر داشتم ک اونارو غیبت کردم
ساعت حدود سه عصر بود که فاطمه رسیده بود جلوی در از قبل بهش گفتم رسیدی پیم بده تا درو برات بزنم ما خونمون یه اپارتمان ۵ طبقه تک‌واحدی که ما طبقه اخریم ، پیم داد در رو براش زدم و رسید بالا و سریع اومد تو و سلام دادیم بغلش کردم و احوال پرسی ، بدنه تغریبا پر و خوش تراشی داشت یه هودی سفید با یه شلوار جین مام استایل ابی که روناش رو به خوبی نشون میداد و ساق پاهاش کمی پیدا بود پوشیده بود و موهاش که شالی نپوشیده بود رو گوجه ای بالا بسته‌بود و کلاه هودیش روی سرش بود و یه ارایش بازم ملایم با یه رژ سرخ که لباش رو خوردنی تر از همیشه میکردو ترکیبش با پوسته سفید گندمیشو هودی سفیدش خیلی خوشگلش کرده بود ، ازش پذیرایی کردم و بعد از کمی حرف زدن ازش خواستم بریم تو اتاق رو تخت تا با لپ تاپ فیلمی که دانلود کرده بودم رو ببینیم ، دستش رو گرفتمو دنیال خودم به اتاقم بردمش با هودی که پوشیده بود محیط خونه کمی براش گرم بود به خاطر همین هودیش رو دراورد و زیرش یه کراپ سفید که تا زیر گلوش و بالای کمرش که شلوارش بود میرسید دراز کشیدیم رو تخت و فیلمی ک میخواستم رواوردم و تنقلاتی که دوست داشت رو از قبل خریدع بودم تا موقع فیلم دیدن بخوریم رو اوردم و فیلم رو پلی کردم تکیه داده بودم به دیواره تخت و دوتا بالشت پشتم گزاشته بودم فاطمه هم سرش رو سینم بود و توی بغلم و گاهی شونه های نازش رو نوازش میکردم و فیلم رو میدیدم یه ساعتی از فیلم تغریبا گذشت و هرچی جلو میرفتیم به اون صحنه ای که میخواستم نمیرسید فیلمه لعنتی😂
دسته راستم که باهاش فاطمه رو بغل کرده بودم سر شده بود و روم نمیشد بهش بگم و دهنم داشت سرویس میشد
بالاخره بهش گفتم و فیلم رو استپ کردم و ازش خواستم دراز بکشیمو ادامش رو نگاه کنیم که فاطمه هم موافق بود
من دراز کشیدم و سرمو روی بالشت گذاشتم اونم پشت به من دراز کشید و سرشو روی دستم گذاشت لپ تاپم گذاشتیم جلومون و ادامه فیلم رو پلی کردیم ، از پشت بغلش کرده بودم و دسته چپم زیر سرش و دسته راستم رو دور کمرش و رو شکمش گذاشته بودم کمرم رو کمی عقب تر از باسنش کشیده بودم تا متوجه کیره شق شدم نشه😂
بالاخره فیلمه لعنتی رسید به اونجایی که انتظارش رو میکشیدمو یه صحنه ی داغه طولانی بود ، ازین فرصت استفاده کردمو اروم اروم دستم رو به زیره سینه های فاطمه رسوندم و با لبام لاله گوشش رو لمس کردمو شروع کردم به میک زدن ، با این کارم صدای نفس هاش بلند تر شد و سرش رو به سمته من برگردونو شروع کردیم به لب گرفتن و با ولع میخوردیم ، گاهی زبونمو توی دهنش میچرخوندمو تغریبا دیگه اثری از رژ لبه سرخی ک‌زده بود باقی نمونده بود ، سراغ گردنش رفتم و اول یه زبون از زیر گردن تا لاله گوشش کشیدم و فاطمه با یه آه ریز حشری ترم کردو با شدت شروع کردم به خوردنو میک زدنه گردنه نازش ، همزمان دستم رو به سینش رسوندم و از رو کراپ میمالوندم ، فاطمه هم سعی داشت دستش رو برسونه به کیرمو موفق شد بالاخره دستش رو از توی شلوار کشی که پوشیده بودم رد کنه ، دستش رو داخل برد و کیرمو تو دستاش گرفت و با پیشابی که رویه نوکه کیرم بود سرشو لیز کردع بودمو میمالوند ، یکم ازش فاصله گرفتمو با کمک خودش کراپشو دراوردم و تیشرت خودمم دراوردم تا تنش رو با تنه لختم لمس کنم ، سوتینه سفید رنگش تنها مزاحمم بود ، از بالای سینش چندتا میک محکم زدم تا کبود بشه ، عاشق کبود کردنه سینه های خوشگلش بودم ، با کمک خودش سوتینش رو هم دراوردم و شروع به خوردن کردم و فاطمه ای که خودشو در اختیار من گذاشته بودو فقط نفس نفس میزدو گاهی ناله های کوچیک و حشری کننده ،
با بوس های ریز و مداوم خودمو رو به بالای کصش رسوندم ، اول دکمه بعد هم زیپش رو باز کردم و به سختی تونستم شلوارش رو کامل از پاش بیرون بیارم ، یه شورت زنونه ست پاش بود که با لکه های آبی که از کصش اومده بود خیس شده بود از داخل رونش شروع به بوسیدن و لیس زدن کردم تا به کنار شورتش رسیدم پاهاشو از هم باز کردم و با دستم شورتش رو کنار زدم ، وای چی میدیدم ، یه کصه کوچولویه پف کرده گندمی رنگ ک تازه شیو شده بود
با یه بوس کوچولو از چوچولش و یه زبون از شیار کصش شروع به خوردن کردم ، بوی خوبه کصش اون مزه ی شورو لجز رو برام کاور میکرد و نمیذاشت که از کصش زده بشمو ناله های توام با جیغ فاطمه منو بیشتر به خوردن ترغیب می کرد ده دقیقه ای براش خوردم تا ارضاش کنم ولی انگار موفق نبودمو فقط تونسته بودم چندتا تکون ریز جایزه بگیرمو خبری از آبش نبود ، حالا دیگه نوبته فاطمه بود که برام جبران کنه ، خودمو رسوندم به بالای تخت و با تکیه بهش خودمو در اختیارش گذاشتم ، خیلی راحت تونست شلوار رو همراه با شورتو از پام دراره ، با یه لیس کلی از زیر تا کلاهه کیرم کارشو شروع کرد و تا نصفه کیرمو توی دهنش جا داده بود و با انگشتاش با تخمام بازی میکرد
کارش بهتر از دفعه قبل شده بود و خبری از دندون زدن نبود و داشتم بیشترین لذت رو از ساکی که برام میزد میبردم ، اینبار نخواستم زیاد برام بخوره تا بتونم تایم بیشتری رو برای کردنش و کنترل ارضام داشته باشم
توسکس چت هامون بهم گفته بود که پرده داره به همین خاطر باید از پشت بهم میداد
سراغ کشو کنار تخت رفتم و لوبریکانت(روون کننده) و کاندومی که تاخیری که صبحش از؛ داروخانه گرفته بودم رو دراوردم
اول یه کاندوم باز کردم و روی کیرم کشیدم ، فاطمه طاق باز دراز کشیده بود و سراغ شورتش رفتم تا از پاش در بیارم با کمکش این کارو کردم و یه کم دیگه براش خوردم ، به پهلو خوابوندمش و کمی از روون کنندرو با کمک انگشتم روی سوراخ باسنش ریختم و شروع به ماساژ دادن سوراخش کردم ، یکم دیگه از روان کننده رو روی انگشت ریختم رو یکی از انگشتام. اروم فرستادم تو یکم جلو عقب کردم و اینبار با دو انگشت این کارو انجام دادم ، تو چشمای معصومو حشری فاطمه نگاه کردم و روش خیمه زدم و شروع کردم به خودن لباشو انگشتمو عقب جلو میکردم ، وقتش رسیده بود انگشت سوممو اضافه کنم به سختی نصف انگشتامو وارد کردم و فاطمه درد میکشید تا کم کم بهتر شدو و باسنش آماده کردن شده بود ، ماده تاخیری داخل کاندوم کاره خودش رو کرده بود و خیالم از بابت اومدن آبم‌راحت شده شده بود ، فاطمه رو برگردوندم و یه بالشت زیره کمرش گذاشتم تا باسنش بالاتر بیاد کمی با انگشت کصشو از پشت مالیدمو از خواستم با دستاش لپ هایه باسنشو بگیره و از هم باز کنه سره کیرمو رو سوراخه صورتی خوشگلش گذاشتم و با کمی فشار سرشو جا کردم و کمی نگه داشتم و بعدش اروم اروم با فشار خیلی کم تا نصف کیرمو جا دادم معلوم بود که درد میکشه و اینو میشد از جیغای ریزی ک میزد فهمید
کم کم همه کیرمو دادم تو خیمه زدم روش و همینجوری ثابت نگه داشتم و شروع کردم به خوردن گردنش بعد از چند ثانیه شروع کردم به عقب جلو کردنو فاطمه هم کمی درد داشتو اسممو اروم صدا میزد ، کونش جا باز کرده بود و شدت کردنمو بیشتر کرده بودمو با سرعت بیشتری تلمبه میزدم و کم کم صدای جیغ ها و آخ و اوخ های پر درده فاطمه جاشو به نفس نفس و ناله هایی که نشون میداد اونم داره لذت میبره داده‌بود ، حدود پنج دقیقه ای کردم و ازش خواستم بیاد لبه تخت و داگی بشه خودم هم به پایین تخت رفتم و کیرمو دوباره دادم تو ، اینبار با یه جیغ فاطمه کیرم تا ته تو رفت ، چندثانیه مکس و شروع تلمبه زدن، با هر اسپنکی که به کونش میزدم یه آخ‌بلند میگفت و من حشری تر برای گاییدنه اون کونه ناز میشدم ، با دستام پهلو هاشو گرفته بودمو محکم تلمبه میزدمو صدای برخورد تخمام به کونش رو میشد شنید ، اتاق پر شده بود از ناله های فاطمه و بخورده بدنم با کونه فاطمه ، دوس داشتم تو پزیشن ایستاده ابمو بیارم واسه همین ازش خواستم دستاشو بزاره روی دیوار تا ایستاده بکنمش ، خیس عرق شده بودیم
هرچه بیشتر جلو می رفت و به اومدن آبم نزدیک می شدیم وحشی تر میشدم و درد کشیدن فاطمه برام کم اهمیت تر میشد ، با یه حرکت کیرمو تا ته کردم تو و و با دستام سینه هاشو گرفته بودم و با شدت تموم تلمبه میزدم فاطمه جیغ میزد و التماسم میکرد که آروم تر ، ولی کمترین اهمیتی برام نداشت و این التماسش بیشتر وحشیم میکرد نزدیکای اومدنه آبم بود که تلمبه هام به آخرین شدت خودش رسیده بود و فاطمه ای که التماس میکرد زودتر آبتو بیار ، با یه اهه محکمو بلند ابم اومد و فاطمه رو با تموم قدرت از پشت بغل کردم تا آخرین قطره ابم‌ تو کاندوم خالی شد …
اتمام

سلام به دوستان عزیز شهوانی
این اولین داستانی بود که توی شهوانی نوشتم و امیدوارم خوشتون اومده باشه
داستان کاملا واقعی هستش و ببخشید که طولانی شد . من اولین تجربه ی نوشتنم بود و میدونم کلی اشکالات نوشتاری دارم و امیدوارم منو ببخشین

اگه خوشتون اومد بگید که تجربه های دیگم و سکس هایی که با ریحانه (اکسم)داشتم رو براتون بنویسم .

نوشته: Kaktoos


👍 17
👎 5
23201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

959254
2023-11-23 23:52:20 +0330 +0330

عالی بود کون لق ریحانه

2 ❤️

959273
2023-11-24 01:06:55 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

1 ❤️

959284
2023-11-24 01:39:57 +0330 +0330

بعد از مدت ها یه داستان خوب خوندم نوش جونت 😝

1 ❤️

959345
2023-11-24 11:01:50 +0330 +0330

لاییییییک وعالی ادامه بده ایمان.

1 ❤️

959348
2023-11-24 11:12:54 +0330 +0330

بدنه بدی نداره؟؟ مگه ماشینه؟! ه کسره رو یاد بگیر لطفا

1 ❤️

959364
2023-11-24 16:03:42 +0330 +0330

این همه بدبختی بخاطر فراموش کردن اون 😂😂😂
خودم کاری میکردم کلا فراموشش کنی🤣🤣

1 ❤️

959369
2023-11-24 17:37:07 +0330 +0330

کیرت نشکنه جومونگ

1 ❤️