سکس با عشقم سارا

1401/12/12

سلام این داستان واقعی هست و هیچ دورغی توش نیست فقط اسامی مستعار هستند من نیما ۲۸ سالمه قدم ۱۹۰ وزنمم ۹۴ سایزمم ۱۳ هست سارا سایز سینه ۷۵ و قد ۱۷۰ و باسن گرد و تپلی داستان برمیگرده به سال ۹۱ که من اون موقع ۲۰سالم بود اواخر سال بود که من با پسر عمم بیرون بودم تلفنش زنگ خورد و دوست دخترش بود بعد از اینکه چند دقیقه باهم حرف میزدن منم جوری گفتم که پریسا بشنوه دوست دختر پسر عمم حسین کاش پری خانم یه دونه از اون دوست خوشکلاشو باما دوست کنه من قصدم شوخی بود ولی پری فک کرده بود من جدی گفتم من بدم نمیومد یه ۵ ماهی بود با دوست دخترم بهم زده بودم هرچی بود آخر شب برگشتم خونه گرفتم خوابیدم صبح که بیدار شدم صبحونه خوردم و زدم بیرون کلاس زبان داشتم بعدشم باید میرفتم دانشگاه بعد اینکه کلاس دانشگاهم تموم شد داشتم برمیگشتم خونه که پیام از یه شماره اومد برام نوشته بود سلام خوبی نیما جان منم بعد اینکه پرسیدم کیه و اینا گفت که من دوست پریسا هستم اون روز گفته بودی که یه دونه از دوستاشو بات دوست کنه منم یادم اومد گفتم آره درسته خلاصه بعد پیام دادنا و معرفی و حرف زدن و گرم شدن یه چند روزی طول کشید سارا کلاس دوم دبیرستان بود رشته ش تجربی بود دختر درسخون و زرنگی هم بود بعد اینکه یه مدت باهم مشغول تلفنی حرف زدن و پیام دادن بودیم بش گفتم دوست دارم باهم بریم بیرون اونم گفت خبرت میکنم دو روز بعد بم زنگ زد گفت من ۵ عصر میام مشکلی ندارم منم بش گفتم باشه دل تو دلم نبود که ببینم سارا چه شکلیه چجوریه دبیرستانشونم با خونه ما زیاد فاصله ای نداشت ولی هرچی اصرار میکردم راضی نمیشد که تو راه مدرسه ببینمش یا حتی فقط ببینم چجوریه خلاصه عصر یه کافی شاپ که من زیاد میرفتم قرار گذاشتیم من بش گفتم میام دنبالت اونم گفت باشه رفتم سر ساعت ۵ زد بیرون ولی من چند متر جلوتر سوارش کردم که کسی نبینه سوار شد از همون لحظه اول که دیدمش واقعا به دلم نشست آدم حشری و خیلی هات هستم ولی از سر هوس یا حشری بودن نبود واقعا از سارا خوشم اومد یه دختر سبزه روشن چشم درشت و موهای قهوه ای خلاصه تو راه گپ زدیم تا رسیدیم به کافی شاپ اونجا هم گرم صحبت شدیم و بعد ۴۰ دقیقه گفت که بریم یکم قدم بزنیم بعد برم خونه منم گفتم اوکی دوستی من و سارا همینجور داشت صمیمی تر میشد تا شد ۷ماه که واقعا دیگه خیلی بهش وابسته بودم اونم بم حس داشت ولی به زبون نمیاورد من دیگه نتونستم پنهون کنم و بش گفتم که واقعا دوسش دارم و بش علاقه دارم همینجور بیرون رفتنا و خوشگذرونیامون ادامه داشت تا اینکه یه سال و نیم شد که من و سارا عشقم باهم بودیم بعد اینکه بش گفتم دوسش دارم بش نزدیک نشده بودم درحد بغل و شوخی و بوس و لب باهم اوکی بودیم ولی بیشتر نمیزاشتم پیش بره چون دوست نداشتم واقعا بیشتر پیش بریم ولی بعد تولد سارا که من براش جشن گرفتم یه دو هفته بعدش خونوادم گفتن که میخوان یه چند روزی برن همدان راستی من یادم رفت بگم که اهواز هستیم منم گفتم نمیتونم بیام چون واقعا کلاس دانشگاه داشتم پایان ترم کاردانیم بود اونا هم گفتن باشه یه خواهر و یه برادر بیشتر ندارم اونا هم با پدر و مادرم رفتن منم یه روز بعدش به سارا گفتم خونوادم یه چند روزی رفتن سفر اگه دوست داشتی بعد از ظهرها من خونم تونستی بیا اولش نمیخواست بیاد ولی ساعت ۴ بم زنگ زد گفت حموم کنم میام گفتم اوکی من بعد اینکه از کلاس اومدم خونه حموم کرده بود (منم همیشه موها کیرمو میزدم خوشم نمیومد مو داشته باشم کلا به خودم میرسیدم از لحاظ ادکلن و لباس خدارو شکر وضعمون خوب بود)ساعت ۵ و ربع بود که زنگ زد گفت من دم درم رفتم در رو براش باز کردم و رفتیم داخل خونمون ویلایی بود بعد اینکه نشست یه آهنگ گذاشتم بش گفتم که چی میخوره اونم راضی نشد چیزی بیارم ولی من رفتم براش شربت درست کردم و آوردم براش نشستم کنارش بعد چند دقیقه گفت که میخواد تو بغلم یکم دراز بکشه منم دراز کشیدم اومد تو بغلم نزدیک یه نیم تو بغلم بود ادکلن چی چی زنونه زده بود روسریشم انداخت بوش دیوونم کرد واقعا بش گفتم راحت باش مانتو رو دربیار راحت باش اونم دوست داشت که دربیاره ولی من بش نگفته بودم اونم انگار منتظر بود من بش بگم مانتوشو در آورد با یه تاپ مشکی و شلوار جین آبی موند دوباره اومد توبغلم شروع کردیم به لب بازی من آمپر چسبونده بودم ولی دوست نداشتم بش دست بزنم خلاصه لب بازیمونو کردیم یهو سارا گفت دوست دارم سکس کنیم بش گفتم چی گفتی یه بار دیگه تکرار کن اونم گفت هیچی بش گفتم واقعا تو از ته دلت دوست داری اونم گفت اره منم یواش تاپشو از تنش بیرون آوردم بعد شلوارشو کشیدم پایین یه ست مشکی پوشیده بود سوتین اسفنجیشو باز کردم و دوتا سینه خوشکلو دیدم پستوناش ۷۵ بود یه دل سیر پستوناشو خوردم چسبیدم به لاله گوشش و گردنش یه جوری خوردم دیوونه شد بعد گفت دراز بکش پیرهنمو ازتنم در آورد منم شلوارم کندم با شورت موندم سارا شورتمو کشید بیرون و یواش یواش گردنمو خورد و بعد رفت سمت کیرم تو دهنش گذاشت و شروع کرد ساک زدن برا یه دختری که اولین بارش بود بد نبود بش گفتم بسه دراز بکش رفتم سراغ کسش یه کس تپلی بدون مو انگار میدونست امروز قراره سکس کنیم زبونمو گذاشتم رو چوچولش و شروع کردم به خوردن نزدیک یه ربع براش لیس زدم اینقد براش خوب خوردم دیگه دیوونه میشد بش گفت برگرد به شکم خوابید منم رفتم لوسیون بچه و کرم جانسون رو آوردم یکم مالیدم به انگشتم فرو کردم تو سوراخ کونش یه انگشت کردم بعد دوتا رو کردم تو بش گفتم فرو کنم گفتم باشه یواش یواش سر کیرم رو روغن مالیدم گذاشتم رو سوراخ کونش یواش یواش فرو کردم تا سر کیرم رفت داخل درد داشت ولی بش گفتم یکم صبر میکنم تا اوکی شی منم حوصله یواش یواش همه کیرمو تا ته فرو کردم آه کشیدنش شروع شد مشغول تلمبه زدن بودم یهویی گفتم یکم سریع تر تلمبه بزنم واقعا کونش تنگ بود تا الان نداده بود خیلی بم حال میداد بعد ۱۰ دقیقه تلمبه زدن بش گفتم داگی شو اونم داگی شد رفتم پشتش کیرم و کردم تو کونش و تلمبه زدم همزمان با پستوناش بازی میکردم لب میگرفتم میگفت آی نیما دیوونم کردی تو ابرا بودم واقعا بمون خیلی حال میداد فک کنم نزدیک یه نیم ساعت بود داشتم تلمبه میزدم حس میکردم داره میاد بش گفتم چیکار کنم گفت تو نریز آبتو بریز رو پستونام منم زود درش آوردم و با فشار آبمو ریختم رو پستوناش واقعا حجم آبم زیاد بود مدتی بود سکس نداشتم هرچی آب تو کمرم بود ریخت رو پستونای سارا یکم بوسش کردم و ازش لب گرفتم و بش گفتم زود پاشو حموم کن که زیاد وقت نداری نزدیک ۹ بود باهم رفتیم حموم اونجا هم لب بازی کردیم و اومدیم بیرون موهاشو براش خشک کردم و سوتینشو بستم و لباساشو پوشید و آماده شد یه چند تا بوووس آبدار و لب جانانه ازش گفتم و تا نزدیک خونشون رسوندمش اینقد بمون خوش گذشت که واقعا شارژ بودیم یه ۵ بار دیگه هم سکس کردیم تقریبا ۳ سال بود که باهم بودیم بعد گفت که پسر عموش میخواتش و خونوادش هم راضین من دیوونه شده بودم هرچی اصرار کردم خونوادم راضی نمیشدن خونوادشم هم از پسر عموش خوششون میومد بعد این رابطه ای که باهم داشتیم و خوش بودیم من واقعا دپرس بود خلاصه گفت که باید از هم جدابشیم موندنمون فایده نداره نه میخوام براتو اتفاقی بیفته نه من منم آخر سر قبول کردم و ازهم جدا شدیم تا شنیدم که عقد کرده و بعد یه مدت بش پیام دادم حالشو پرسیدم و تبریک گفتم بعد دیگه خطش آف شد شمارشو عوض کرده منم دیگه نتونستم بدونم که کجاست سارا جوون هرکجا که هستی عشقم برات شادی و خوشی آرزو میکنم و بهترینها نصیبت بشه دووست دارم در آخر بابت طولانی شدن داستان از همگی معذرت میخوام اگر هم کم و کسری یا غلتی تو متن بود به بزرگواری خودتون ببخشید چون اولین باره که داستان مینویسم…

نوشته: Nima__1994


👍 8
👎 2
18101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917403
2023-03-03 03:22:15 +0330 +0330

توهمات یک جلقی کص ندیده بدبخت

0 ❤️

917411
2023-03-03 04:21:57 +0330 +0330

چ دختر خار کسه ای‌بود ،اولین خاستگار که اومد سیکتو زد مادر قهبه 😕

1 ❤️

917462
2023-03-03 16:44:14 +0330 +0330

این دختر خرخونایی که میان خونتون و بهتون میگن دوست دارم سکس کنیم رو از کجا گیر میارین؟رمز میزنین؟
بازم دم شربت گرم که به محفل شهوانی برگشت…

پ.ن:کمرت یه شکم گرم میخواد نیما جوووون

1 ❤️

917592
2023-03-04 14:08:42 +0330 +0330

اولا داستان نیست و بنظر میاد یه خاطره کوتاه بود ‌.ولی منم براتون از خدا میخوام هرچی حقتونه گیرتون بیاد هرچند اخر داستانت بیشتر نظرمو جلب کرد

0 ❤️