سکس تِرِس (سکس و استرس)

1401/09/08

سلام دوستان من نیما ام ممنون که اومدین خاطره منو بخونید

نمیخواستم خاطره مو بنویسم چون معمولا همه فحش میدن و میگن دروغه ولی خب اینجا همه ی داستان ها ، تا قبل از سکس اش جذابه که میخونیم ببینیم کی چطوری تونسته یک موقعیت سکس رو ایجاد کنه . وگرنه اگه بخوایم فقط بکن بکن شو بخونیم که میریم پورن میبینیم دیگه چه مرضیه بخوایم داستان بخونیم؟ از طرفی ام نوشتم داستان دروغ واسه من امتیازی نداره پس خواهش میکنم فحش ندید به جون مادرم دروغ نمینویسم 😂

حدود سال ۹۰ بود من یه پسر ۲۰ ساله بودم که تو یکی از محله های جنوب تهران زندگی میکردم و یه مغازه گیم نت داشتم بچه مچه ها و هم سن و سالای خودم میومدن مغازه ام میشستن کانتر و دوتا (پسری نیست که ندونه اینا چیه) بازی میکردن
کنار مغازه من یه خونه تقریبا قدیمی بود یه دختری اونجا تردد داشت که خیلی چشمم رو گرفته بود ، خوش هیکل لبای درشت و قرمز با کون بزرگ خلاصه بگم خیلی خوب بود و همیشه ام با یه عینک آفتابی بزرگ میدیدمش هر بار منو میدید بهم نگاه میکرد و من متوجه شدم بودم که اونم از من انگار خوشش میاد . یه مدتی هی میدیدمش تا این که توی مغازه در موردش با چند تا از بچه ها صحیت کردم و گفتم از این دختره خیلی خوشم‌میاد . یکی از بچه های گیم نت که تقریبا هم سن و سالم بود گفت این دختره آشنای ماست مادرش دوست مادرمه و ما خونه شون رفت و آمد داریم و گفت که حتی شمارش رو هم داره ، بهش گفتم شماره شو بهم بده که گفت اول اکانتم رو توی شبکه گیم نت شارژ کن تا بهت بدم شمارشو منم براش شارژ رو انجام دادم شمارشو داد و گفت اسمش النازه و اینجاییم که هستن خونه مادر بزرگشه
بهش اس ام اس دادم و سلام و احوال پرسی کردم و اونم جواب داد دقیقا یادم نمیاد چی گفتم ولی خیلی روش فکر کرده بودم که چطوری اس ام اس بدم که جواب بده
خلاصه مخشو زدم ولی نگفته بودم که کی ام و مغازه بغل خونه مادر بزرگتم یکم اس ام اس بازی و اینا دو سه روزی گذشت یه روز جلوی در مغازه
بودم و بهش زنگ زده بودم حرف میزدیم یهو یه موتوری با سرعت رد شد و دستش رو بوق بود همین باعث شد الناز بفهمه من از جایی دارم با این صحبت میکنم که بهش نزدیکه و تو همون خیابون خودشونه چون صدا از تو گوشی رفت و خودشم از بیرون شنیده بود صدا رو ، کیلید کرد که تو کی هستی و این حرفا الان کجایی که من اصل قضیه رو گفتم که مغازه بغل هستمو فلانی شمارتو داد و ازت خوشم اومده ها خلاصه که ادامه داد و کات نکرد
دو سه روز گذشت حرفای سکس و این چیزا شروع شد ولی میگفت اون پسره که شماره داده از این ماجرا مطلع نشه منم گفتم کص ننه اون بابا من با اون چیکار دارم . بهش گفتم الناز پایه ای شب دیر وقت بیام جلو در بیام تو راهرو همو ببینیم؟ اول گفت نه و با کمی خواهش قبول کرد قبلش پرسیدم که شما طبقه بالا هستید یا پایین که گفت ما بالاییم و پایین مستاجر هست که الانم نیستن مسافرتن .
شب ساعت ۲ بود تابستونم بود از خونه اومدم بیرون رفتم تو خیابون تا رسیدم نزدیک مغازه یه موتور دو ترک لباس شخصی بهم گیر دادن گفتن کجا میری؟ از قیافه هاشون مشخص بود مامور بودن گفتم هیچی دارم میرم در مغازم از دستگاه پوز شارژ بکشم باید زنگ ضروری بزنم (اون موقع ها شارژ از نت خریدن مثل الان راحت نبود) ، گفت مغازه ات کجاست نشونش دادم طرف جیب هامو از روی شلوار دست زد ببینه چیزی همراهم نیست مثلا چاقویی چیزی بعد گفت برو مغازه تو باز کن ببینم من رفتم کلید انداختم و قفل رو باز کردم و طرف رفت ، دوباره قفل کردمو یه دوری زدم اون اطراف به الناز زنگ زدم و گفت بیا دوباره رفتم سمت مغازه و دیدم در حیاط شون بازه و الناز پشت دره به دورو بر نگاه کردم دیدم هیچکی نیست و سریع پریدم تو خونه .

خونه شون مثل خونه های جنوبی بود اول راهرو بود و حیاط پشت راهرو بود ، خیلی تاریک بود بی صدا دست منو گرفت و برد توی تاریکی و رفتیم تو زیر زمین . نور گوشیمو انداختم و نشستم روی یه سکو و الناز اومدم بغلم خیلی آروم با هم حرف میزدیم و بغلش کرده بودم ، خیلی نگران بودم چون تو خونه دختر رفتن واقعا بگایی هستش ولی خب میگفتم هیچی نمیشه الان همه خوابن ، اصلا قیافه درست حسابی ندیده بودم همیشه با عینک دودی بود اصلا چشم هاشو ندیده بودم نور گوشیو انداختم تو صورتش ولی بازم اونطور که باید خوب مشخص نبود . شروع کردم لباشو خوردن و دستمو بردم زیر تیشرتش سوتین نداشت و سینه های خوش فرم شو مالوندم ، تیشرتشو دادم بالا و سینه هاشو بی صدا ولی مثل وحشیا میخوردم بعد سرشو گرفتم پایین و کیرمو کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن ، چقدر خوب ساک میزد ولی حس استرس نمیزاشت خوب لذت ببرم ، یکم که ساک زد چرخوندم و شلوار و شورتشو دادم پایین و نشوندمش رو کیرم ، کیرمو لای کونش میمالیدم و اون خودشو رو کیر من بالا پایین میکرد و کونشو میمالید به کیرم ولی هنوز توش نکرده بودم .
تقریبا یه ده دقیقه ای اینطوری حال میکردیم تو همین حس و حالا بودم که دیدم از حیاط شون صدای جابجا شدن موتور میاد (موتور خاموش بود و یکی داشت موتور رو میاورد تو حیاط و جک میزد) . سکته داشتم میکردم بهش گفتم الناز کیه؟ گفت وای داییمه اصلا حواسم نبود که این خونه نیست برمیگرده . پشمام ریخته بود داشتم سکته میکردم یهو برق حیاط روشن شد و نورش افتاد تو زیر زمین از ترس داشتم‌ میمردم پام خورد به یه استانبولی و صداش در اومد دیدم صدای پا میاد یارو داشت پله هارو میومد پایین . رفتم پشت دیوار کناری و یه آجر از رو زمین برداشتم گرفتم دستم

گفتم یارو بیاد پایین میزنم تو سرش فرار میکنم فوقش سرش میشکنه ولی اینجا منو گیر بندازن بد بختم ، الناز هم داشت سکته میکرد هی میگفت نیما یواش سرو صدا نکن . از شدت استرس عرق کرده بودم داشتم میمردم یه دفعه لامپ زیر زمین روشن شد گفتم وای بد بخت شدم الان میاد پایین دستم که آجر بود رو پشت دیوار بردم بالا که دیدم صدای پا قطع شد ، چند تا پله بالاتر از زیر زمین دستشویی بوده که من اومدنی متوجه اش نشده بودم چون تاریک بود ، یارو رفت تو دستشویی و سر صدای کونش بلند شد ، من میخواستم فرار کنم که الناز گفت نرو نیما نرو ، میبینتت در دستشویی بازه بعد بهش گفتم خب تو برو از سر پله یواشکی نگاه انداخت و دید در دستشویی بازه گفتم تو برو منم پشتت میرم دختره آروم رفت بالا و داییش اصلا متوجه این نشد نمیدونم‌مست بود یا نعشه بود یارو ولی این همه سر و صدارو متوجه نشده بود . الناز رفت من گفتم بزار یکم صبر کنم الان نرم شاید یارو اصلا نیاد پایین ، همونجا آجر به دست وایسادم دیدم طرف در اومد رفت و برقا خاموش شد ، یه بیست دقیقه ای اونجا موندم این ۲۰ دقیقه بد ترین ۲۰ دقیقه عمرم بود چون از شدت استرس مردم و لبم و دهنم تمام از این استرس آف زده بود . آروم اومدم از پله ها برم بالا ولی کف زیر زمین ماسه و سنگ ریزه داشت کتونی هام صدا میداد کتونی هارو در آوردم گرفتم دستم مثل گربه سرمو از بالای پله ها اوردم بیرون حیاطو نگاه کردم دیدم تاریکه و هیشکی نیست ، آروم آروم اومدم بیرون از راهرو رفتم سمت در ، تاریک تاریک بود به در رسیدم آروم داشتم در کوچه رو باز میکردم که دیدم باز نمیشه گفتم وای قفل نکرده باشه ، دوباره استرس داشت منو میکشت ، نور گوشیمو انداختم دیدم پشت در رو انداخته و قفل نیست ، تلاش کردم بی صدا اون قفل پشت درو باز کنم دیدم نمیشه ، کفشامو پام کردم گفتم کص خوارش با شدت میکشم و در وا میکنم و فرار دیگه کی میخواد کیر منو بخوره ،

یه نفس عمیق کشیدم ، یک دو سه
دستگیره پشت درو کشیدم درو باز کردم و دِ در رو ، مثل اسب دویدم تو خیابون و فرار کردم و رفتم توی کوچه روبرویی ، تقریبا ۳۰ متر که دویدم گفتم دیگه خطر رفع شده الان بدو ام ماموری چیزی منو ببینه شک میکنه اینام بیان پایین میگن که یکی اومده بود شر میشه
وایسادم و یه نفس عمیق کشیدم و همون مسیری که دویده بودم رو برگشتم ، رسیدم سر کوچه دیدم یارو جلو دره و داره اطرافو نگاه میکنه 😂
به من گفت آقا کسی رو ندیدی از این خونه در بیاد؟ گفتم نه والا من الان رد دارم میشم از اینجا 😂
رفتم به سمت پایین و رفتم خونه
همه این اتفاقا توی یک ساعت افتاد و ساعت ۳ شب شده بود
رفتم خونه به الناز اس ام اس دادم که من در رفتم نگران نباش بد بخت گفت اگه به تو چیزی میشد من خودمو نمیبخشیدم که گفتم عیب نداره بخیر گذشت

اون شب تا صبح کابوس میدیدم و تب خال هم زدم و بد ترین خواب زندگیم بود همش خواب میدیدم اونجا گیر افتادم ، فرداش خونه خودمون مکان شد و به الناز گفتم پاشو بیا خونه خودمون بهش گفتم کدوم کوچه کدوم خونهدو اومد ، تلافی سکس نیمه کاره شب قبلو حسابی سرش در اوردم و از پشت مثل سگ کردمش و آبمو ریختم رو کمرش ،
یه مدتی با هم بودیم و بعدش یکی از رفیقام تو خیابون با یکی دیدش و بهم گفت منم باهاش کات کردم و بعد مادر بزرگش اینا از اونجا رفتن

دختر خوش سکسی بود ولی تجربه اولم باهاش واقعا کیری و استرسی بود

آقا ناموسا دروغ نبود فحش ندید 😂

نوشته: نیما


👍 6
👎 3
12601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904599
2022-11-29 01:47:51 +0330 +0330

از پشت مثل سگ کردمش” این چیه؟ فحشه یا توصیف پوزیشن؟ اگه فحشه خیلی نامردی.

0 ❤️

904672
2022-11-29 15:13:10 +0330 +0330

ببخشید طرف اینقدر جنده بوده که با شماره غریبه مخش زدی و طرف هنوز نمیدونست کی هستی هنوز!
لامصب میکقتی خودم معرفی کردم و شناخت و حرف زدیم اینجوری میشد قبول کرد

0 ❤️

904690
2022-11-29 19:48:06 +0330 +0330

باحال بود ولی زیادی ترسیدی

یارو نصف شب اومده خونه طبقه‌ی بالا هم هستن نمیاد زیرزمین که 😅

0 ❤️

904701
2022-11-29 21:36:18 +0330 +0330

خدایی انقد قسم خوردی که مجبور شدم لایک بدم 😂😂😂
آفرین دروغ نبود
باور کردیم کاکا انقدر قسم نخووور 😉
نوووش باد

0 ❤️

973660
2024-03-04 10:41:32 +0330 +0330

خوب بود. ازین داستانهای که طرف مادرشو یا خواهرشو و… را میکنه خیلی بهتره. دیوانه خونه شده

0 ❤️