سکس قایمکی شهره

1401/10/23

سلام اسمم شهره هست 31 سالمه سفید و هات و شهوتی هستم . سه ساله ازدواج کردم . توی این سه سال تقریبا هفته ای دوبار را سکس میکردم با شوهرم ولی اون بیچاره بعضی وقتا دیگه کم میاورد . از خودم بگم قدم متوسطه 165 و وزنمم60 سینه هام 75 هست و خلاصه ظاهر اندامم خیلی سکسیه . سال اول ازدواجم بود که کلا حجابمو با رضایت شوهرم برداشتم و دیگه تو همه مهمونیهامون بی حجاب بودم ولی خب تو لباس پوشیدنم رعایت میکردم دیگه کم کم رضا شوهرم رغبتش به سکس کم شده بود اخه رضا یه پسر لاغره و نسبتا ضعیفی هست ولی برعکس اون من واقعا خیلی هات و شهوتی بودم و هستم . ماجرا از وقتی کلید خورد که رضا در محل کار جدیدش مشغول به کار شده بود و خیلی روحیه اش عالی شده بود و اکثر اوقات از یکی از همکارهاش صحبت میکرد خیلی ازش تعریف میکرد که چه مرد خوب و مهربونی هست . منم پیش خودم دیدم رضا خیلی از این اقا که اسمش سعید هست تعریف میکنه تصمیم گرفتم یه بار دعتوشون کنم خونمون تا بیشتر باهاش اشنا بشیم برای همین به رضا گفتم میخام این همکارتو دعوت کنم اونم اولش تعجب کرد ولی خوشحال شده بود و قبول کرد و گفتم پس بهش بگو برای هفته بعد با خانومش بیاد ، رضا گفت باشه بهش میگم گفتم پس بهم خبر بده میان یا نه . فرداش که رفت سرکار و برگشت دیدم رضا هیچی نمیگه ازش پرسیدم خب چی شد میان ؟گفت روم نشد بهش بگم ولی فردا خبرشو میدم بهت فردا هم رفت و وقتی برگشت دیدم انگار حالش خوبه ازش پرسیدم چی شد؟گفت میان ولی هی تعارف میکرد که نه و از این حرفها گفتم چند نفرند ؟گفت دونفر دیگه خودش و زنش گفتم مگه بچه ندارن گفت چرا ولی بزرگه نمیارنش گفتم باشه و برای جمعه همه چیز رو مهیا کرده بودم و کاری دیگه ای نداشتم ولی نمیدونم چرا یه دلهره ای داشتم شاید بخاطر اینکه مهمون غریبه ای میخاد بیاد خونمون ولی در عین حال یه هیجانی هم تو دلم احساس میکردم دلم میخاست ببینم این کیه که اینطوری دل شوهرمو به دست اورده .هنوز سه روز مونده بود که بیان عصری که رضا اومد خونه بعد از کمی خوش و بش کردن و شوخی کردن با یه لحن عشوه خاصی ازش پرسیدم رضا برای جمعه چی بپوشم؟گفت نمیدونم هرچی دوست داری بپوش ، دلم میخاست رضا نظر بده ولی رضا هم مثل اکثر مردا از این چیزا هیچی حالیش نمیشه بهش پیله کردم که نه تو باید بگی چی بپوشم اونم گفت بخدا نمیدونم ببین چی خوشت میاد بپوش گفتم پس پاشو بریم خرید این لباسهائی که دارم برام تکراری شدن میخام یه لباس خوب بخرم خندید و گفت باشه عزیزم بریم چهارشنبه شب بود که رفتیم خرید منم دوست داشتم لباسم خیلی خوشگل باشه برای همین خیلی رضا رو گردوندمش یه مغازه نسبتا شیک بود رفتیم داخل و کلی پیرهن و کت دامن یا لباسهای شب داشت که گرون قیمت بودن و از طرفی هم نمیخاستم رضا رو بدبختش کنم یه دامن چاک دار دیدم مشکی و تنگ که چاکش قشنگ تا وسط رونهام میومد به رضا گفتم این چطوره گفت اگر خوشت اومده بردار قشنگه یه پیرهن هم برداشتم که یقه دلبری داشت یعنی جلوی سینه هام تقریبا باز بود ولی پیرهنه خیلی شیک و قشنگ بود همون دوتارو برداشتم و برگشتیم خونه از اینکه رضا بهم اجازه داد بود یکمی راحتتر لباس انتخاب کنم خیلی هیجان داشتم خلاصه روز موعود رسید و هردومون منتظرشون بودیم اضطرابم خیلی زیاد شده بود مخصوصا که میدونستم با این دامنی که پام کردم سعید دوست رضا حتما چشمش به پر و پاچه سفیدم میوفته و بدنمو میبینه راستش از قصد میخاستم اینطوری لباس بپوشم دلیلش که میدونید چون رضا دیگه اون حس شهوت رو بهم نداشت منم دلم میخاست دیده بشم و این مهمونی یه موقعیت خاصی بود برام چون تو مهمونی ها خانوادگی اصلا دلم نمیخاست کسی بهم نظر داشته باشه دیگه زنگ واحدو زدن نزدیک ظهر بود که اومدن ساعت 11 بود دلم هوری ریخت با صدای زنگ رضا گفت اومدن شهره جون گفتم باز کن درو دیگه رضا از پشت ایفون سلام کرد و گفت خوش اومدین تعارف کرد بیان بالا و هرچی به لحظه ورودشون نزدیکتر میشدم ضربان قلبم بالاتر میرفت اون دو سه دقیقه تا بیان هزاران فکر عجیب غریب از مغزم میگذشت تا اینکه بلاخره وارد شدن و اول زنش که اسمش فریبا بود اومد و سلام کرد با رضا دست داد منم بهش سلام کردم روبوسی کردم و رضا منو معرفی کرد بعد سعید اومد داخل با اولین نگاهم به سعید باور کنید یه چیزی ته دلم لرزید یه مرد چهارشونه و نسبتا قد بلند با موهای جوگندمی و صورتی صاف ترتمیز و در عین حال یه جذابیتی تو چشماش بود که نمیشد نادیده گرفتش از اون مردهای خاص بود مثل هنرپیشه ها بود با سلام کردن به منو رضا و شنیدن صدای گرمی که داشت همه اضطرابی که از دیدنش داشتم از بین رقت رضا رو به من گفت اینم همون اقا سعید که ازش تعریف میکردم ، منم دستمو به طرفش دراز کردم و اونم با مهربونی و یه کوچولو فشار دستمو گرفت و گفت بسیار خوشبختم از اشنائیتون شهره خانم وای مثل جنتلمن رفتار میکرد خیلی ازش خوشم اومده بود مخصوصا که خیلی هم خوش تیپ بود و قیافه مردونه ای داشت دیگه منم بیشتر تعارفشون کردم و با هم نشستیم رو مبل ها و یکمی خوش و بش کردیم و رضا بیشتر حرف میزد به فریبا گفتم تشریف بیارید اتاق لباستونو عوض کنید فریبا هم مثل سعید خیلی خوش برخورد بود کلا معلوم بود ادمای با کلاسی هستن منو فریبا رفتیم توی اتاق و رضا و سعید هم که با هم نشسته بودن دیگه چند دقیقه ای با فریبا تنها بودم و کلی با هم راحتتر شدیم و با لبهای خندون از اتاق اومدیم بیرون وقتی رضا رو دیدم اونم دید من میخندم خیلی خوشحال شد یه نگاهی هم به سعید کردم اونم یه نگاهی به سرتا پای من انداخت و یه لبخندی بهم زد و از جلوش رد شدم و رفتم اشپزخونه تا شربت بیارم براشون فریبا هم کنار سعید نشست روبروی رضا منم شربت رو بردم و جلوی سعید خم شدم و تعارف کردم اونم موقع برداشتم لیوان راحت به صورت و سینه هام یه نگاهی کرد و بعدم فریبا لیوانشو برداشت و بعد رفتم برای رضا تعارف کردم که پشتم به سعید و فریبا شد کونم گرد و قلبمه توی دامن تنگ خودنمائی میکرد موقع راه رفتن هم میدونستم قشنگ پاهام معلوم میشه نشستم پیش رضا پامو انداختم رو پام اینطوری هردو ساق پام راحت تو چشم بود خلاصه یکی دوساعتی با هم گپ زدیم و گفتیم و خندیدیم سعید هم حسابی مجلسو گرم کرده بود و با حرفها و شوخیهاش منو مجذوب خودش کرده بود دیگه وقت نهار شد و فریبا هم اومد کمکم و با هم میزو چیدیم و نهار رو خوردیم و دوباره با فریبا همه ظرفهارو جمع و جور کردیم هرچی به فریبا میگفتم شما بشین من خودم جمع میکنم نزاشت و کمک کرد و با هم رفتیم پیش رضا و سعید هربار که به سعید نگاه میکردم اونم یه لبخندی بهم میزد . بعد از نهار هم تا عصری بازم کلی باهم گپ زدیم دیگه خیلی باهاشون راحت شده بودم انگار که چند ساله همدیگرو میشناسیم ساعت 5 عصری بود که سعید به فریبا گفت خانم دیگه پاشو رفع زحمت کنیم وای منکه تازه با سعید گرم گرفته بودم دلم نمیخاست به این زودی برن هی تعارفشون کردم که برای شام هم بمونند ولی هردوشون دیگه گفتن باید بریم و فریبا با مهربونی ازمون دعوت کرد که بریم خونه شون که ماهم قبول کردیم . وقتی رفتن رضا گفت خب چطوری بودن ؟ گفتم وای رضا همونطوری که میگفتی بود ، اقا سعید واقعا خیلی مرد مهربون و با وقاری هست ، رضا هم منو بغلم کرد و بوسید لبمو بهم گفت منکه بهت میگفتم سعید مرده خیلی خوبیه عزیزم منم با یه حالت خیلی شهوتی بهش گفتم اره عزیزم خیلی خوب شد که باهاشون اشنا شدیم تا شب که بشه و بریم تو تختمون داخل کسم نبض داشت و کسم خیس شده بود دیگه شب یقه رضارو گرفتم و نزاشتم بخوابه مجبورش کردم باهام سکس کنه که خیلی لذت بردم البته راستشو بخواهید موقعی که رضا تو کسم تلمبه میزد من سعید رو تصور میکردم با اون هیکل قوی چهار شونه اش برای همین خیلی زود ارضا شدم رضا هم هفت هشت دقیقه ای کرد و ابش اومد و طبق معمول ریخت توی دستمال واقعا از این کارش خیلی بدم میومد دلم میخاست ابشو بریزه رو شکم و سینه هام یا حتی رو لبهام ولی رضا هیچوقت چنین کاری نمیکرد شایدم ازم خجالت میکشید هرچی بود به خواسته های من بی توجهی میکرد وقتی رضا بیهوش خوابیده بود بازم دلم سکس میخاست ناخود اگاه همش به یاد صورت و اندام سعید میافتادم دستم روی کسم بود و داشتم با چوچولم به یاد سعید ور میرفتم با دست دیگه ام سینه مو میمالیدم اه و ناله میکردم که اینقدر با کسم و سینه ام بازی کردم تا به ارگاسم رسیدم و داشتم میمیردم اون لحظه واقعا دلم میخاست سعید میکرد تو کسم و حسابی بهم حال میداد دوست داشتم توی چشمهای قشنگش خیره بشم و کمرشو بگیرم و اونم محکم تو کسم ضربه بزنه با این فکرا خیلی لذت بردم که باعث شد بازم با کسم بازی کنم و برای بار سوم ارگاسم بشم و دیگه تنم جون نداشت و رضا هم که خواب بود منم همونطوری لخت کنارش خوابیدم صبح رضا رفته بود سرکار منم خونه رو مرتب کرده بودم ولی همش یاده مهمونی دیروز بودم و صورت سعید همش جلوی چشم بود و اینکه دیشب به یادش چقدر بهم خوش گذشت بود دلم میخاست بازم ببینمش . اصلا هروقت به سعید فکر میکردم یادم میرفت که شوهر دارم یه حس خیلی قوی منو به طرف سعید میکشید و جای هیچ فکری برام باقی نزاشته بود من بینهایت نیاز داشتم و شوهرم به نیازهای من بی توجه شده بود میدونم الان عده ای بهم فحش میدن که نباید میرفتم طرف چنین کاری . وقتی رضا از سرکار برگشت کلی خوشحال بود بهم گفت سعید خیلی خیلی تشکر کرد و گفت به خانمت سلام برسون منم یکمی خودمو براش لوس کردم گفتم واقعا خوشش اومده بود ؟ گفت اره بعد رضا بهم گفت شهره دستت درد نکنه گفتم برای چی ؟ گفت برای اینکه منو جلوی سعید سربلندم کردی گفتم کاری نکردم عزیزم بعد رضا گفت یه خبری برات دارم گفتم چی رضا گفت سعید و فریبا خانم مارو برای هفته بعد دعوتمون کردن وای از ته دلم همینو میخاستم گفتم به این زودی اخه ؟ گفت اره فریبا خانم هم خیلی از تو خوشش اومده گفتم لطف داره خودشم خیلی خانمه خوبی هست رضا گفت خب چی بهشون بگم میریم خونه شون گفتم خب اگر دعوت کردن که نمیشه نرفت تو دلم عروسی بود که به زودی میتونم دوباره سعید رو ببینم رضا هم به سعید زنگ زد و گفت که میائیم تا جمعه برسه داشتم بال بال میزدم برای دیدن مرد مورد علاقه ام دیدن سعید دنیامو تغیر داده بود یه جوری شده بودم که انگار بدون اون دارم خفه میشم واقعا تو یه روز دلمو برده بود یا من اینطوری حس میکردم هرچی بود دلم وابسطه سعید شده بود . برای جمعه تصمیم گرفتم یه تاپ تنم کنم و یه شلوار سفید خیلی تنگی هم داشتم که اونو میخاستم بپوشم هروقت اونو میپوشیدم کس و کونم حسابی میزد بیرون و رضا میگفت اینطوری مثل دافها میشی دیگه از رضا نپرسیدم چی بپوشم دلم میخاست سعید چشمش دنبال کس و کونم باشه از من چشم برنداره دوست داشتم دیونه ی من بشه البته اینقدر خوشگل و عشوه ای و جذاب هستم که هرمردی رو به زانو دربیارم ولی سعید از من بزرگتر هست و زن و بچه داره و من میخاستم چنین مردی رو بدست بیارم . جمعه شد و منم همون لباسهارو پوشیدم رضا وقتی دید من اینطوری لباسم پوشیدم گفت شهره اینا چیه پوشیدی مگه میخاهیم بریم پارتی ؟ خندیدم گفتم خب اینم پارتیه دیگه مگه چیه رضا هم خندید گفت هیچی فقط کونت بدجور تو چشمه یکی زد در کونم منم خندیدم گفتم حب باشه مگه چی میشه این همه تو خیابون مردای دیگه کونمو توی این شلوار دید زدن چی شد مگه رضا گفت هیچی بابا هرچی دوست داری بپوش بعد به شوخی گفت اصلا میخاهی لختی بپوش منم مثلا الکی ناراحت شده باشم یه کوچولو بهش اخم کردم اونم میدونست الکیه خندید و گفت هان چیه ؟ گفتم دیونه بعدم منو محکم بغلم گرفت لبمو که رژ مالیده بودم بوسید گفت تو خیلی ماهی عشقم با اینکه واقعا رضارو خیلی دوسش دارم ولی الان دچار دوگانگی شده بودم و اون حس کشش به سعید داشت دیونه ام میکرد دیگه حاضر شدیم و راه افتادیم سمت خونه سعید اینا در کمال تعجب دیدم رضا داره به سمت شمال تهران حرکت میکنه هی بالا و بالاتر میره گفتم رضا خونه شون کجاست گفت بالای شهر ازش پرسیدم کجا گفت نزدیکای پارک جمشیدیه گفتم واقعا ؟گفت اره دیگه بهت نگفته بودم سعید الکی میاد سر کار وضعش خیلی توپه برای اینکه سرش گرم باشه میاد سرکار دیگه رسیدیم و رضا به سعید زنگ زد اونم درپارکینگ خونه رو باز کرد و با ماشین رفتیم داخل داشتم شاخ درمیاوردم یه ویلای بزرگ بود با حیاط شیک و گلکاری شده رفتیم داخل و دم در فریبا و سعید به استقبالمون اومدن و با گرمی باهامون برخورد کردن و منو فریبا همدیگرو بغل کردیم بوسیدیم و مثل قبل با سعید دست دادم اونم به گرمی دستمو اروم فشار داد و گفت خیلی خوش اومدین رفتیم داخل خونشون واقعا شیک و عالی بود یه دسته گل براشون برده بودیم که فریبا بهم گفت تو خودت خیلی گلی عزیزم زحمت کشیدی خلاصه کلی تعارف و از این حرفها و نشستیم از همون اول متوجه شدم سعید چشمش به کونمه وقتی هم با تاپ منو دید که دیگه چشم ازم برنمیداشت فهمیدم اونم بدش نمیاد بهم نزدیکتر بشه دیگه منم حسابی براش خودنمائی میکردم از هرفرصتی استفاده میکردم که بیشتر خودمو بهش نشون بدم میدیدم که سعید خیلی راحته پیش فریبا و اصلا از اینکه بهم خیره میشه خجالتی نمیکشید حتی جلوی رضا باهام شوخی میکنه بعضی وقتا به رضا نگاه میکنم تا ببینم عکس العملش چیه با حرکات سعید ولی رضا هم خیلی سخت گیری نمیکرد و منو ازاد گذاشته بود اون روز هم خیلی بهم خوش گذشت درکنار سعید و فریبا بعد از اون دوتا مهمونی واقعا حس وابسطه گی شدیدی به سعید پیدا کرده بودم تقریبا یا ما اونارو دعوت میکردیم یا اونا مارو خیلی دوست داشتم بدونم سعید راجبم چطور فکر میکنه نزدیک چهار پنج ماه شده بود که با هم رفت و امد داشتیم دلم همش میخاست سعیدو ببینم البته سعید هیچوقت اونطوری که من دلم میخاست بهم رو نمیداد با اینکه خیلی باهاش راحت رفتار میکردم ولی یه حسه غرور داشت همینم باعث شده بود بیشتر به سمتش برم تا اینکه نزدکای عید بود که رضا بهم گفت سعید و فریبا دعتمون کردن که عید باهاشون بریم شمال ویلاشون نظرت چیه؟ گفتم خیلی عالیه اگر توهم دوست داشته باشی ؟ که رضا گفت منکه از خدامه دیگه دل تو دلم نبود این مدت تونسته بودم شماره سعیدو از گوشی رضا بردارم ولی جرات نمیکردم بهش پیغامی بدم ولی دلو به دریا زدم شب وقتی رضا خوابید به شماره سعید مسیج زدم و ازش بخاطر دعوتش به ویلا تشکر کردم یادمه ساعت 12.30 شب بود گوشیمو گذاشتم کنار تخت و خوشحال بودم یه مسیج بهش دادم که دیدم صدای مسیج گوشیم دراومد برداشتم نگاه کردم دیدم سعید برام مسیج داده اونم از من برای همه چیز تشکر کرد دل تو دلم نبود میخاستم جواب بدم ولی جلوی خودمو گرفتم خیلی خوشحال بودم از اینکه سعید بهم توجه کرده . بلاخره روز سفر رسید و با رضا همه چیز را حاضر کردیم و راه افتادیم منم یه شلوار لی نازک و تنگ پام کرده بودم از زیر مانتو هم تاپ تنم بود که یقه بازی داشت یه مانتوی کوتاه هم تنم گردم رضا هی بهم میگفت خیلی تیکه شدی قربونت بشم و از این حرفها تو حرف زدن خوب بود ولی تو عمل یا حال نداشت یا خیلی زود ابش میومد و رهام میکرد دلم میخاست خودمو تو بغل سعید رها کنم . سعید و فریبا زودتر رفته بودن و ما یک روز بعد رسیدیم وقتی فریبا و سعید مارو دیدن خیلی خوشحال شدن مخصوصا سعید که موقع دست دادن حسابی دستمو گرفته بود و برای حدود یک دقیقه ای دستم تو دستش بود رضا داشت وسایل رو میبرد تو ویلا سعید بهم گفت خیلی خوش اومدی امیدوارم بهت خیلی خوش بگذره منم ازش تشکر کردم انگار قصد نداشت دستمو رها کنه ولی برای اینکه رضا نبینه دستمو به زور از دستش رها کردم با اینکه دوست داشتم منو محکم تو بغلش فشارم بده دیگه تا شب کلی بگو بخند و خوردن و استراحت کردیم شب شام هم سعید و رضا کباب درست کردن و خوردیم و ساعت 12 رفتیم بخوابیم من همش به سعید فکر میکردم که رضا منو بغلم کرد و باهام ور میرفت دست به سینه هام و کسم میکشید هی گردنمو و لبمو میبوسید ولی با اینکه دلم میخاست سکس کنم ولی سعید رو تجسم میکردم برای همین رضارو پس میزدم اونم دید من زیاد راضی نیستم سکس کنیم منو رها کرد و چند دقیقه بعد خوابش برد ساعت یک و نیم نصفه شب بود تشنه شده بودم همونطوری با لباس خواب که کاملا بدن نما بود و زیرش فقط یه شورت پام بود بلند شدم رفتم بیرون که اب بخورم سر یخچال بودم همه جا تاریک بود و فقط نور لامپ یخچال محوطه اشپزخونه را روشن کرده بود فکر نمیکردم کسی بیاد ، تو فکر خودم بودم در یخچال رو میخاستم ببندم و برگشتم که دلم هوری ریخت سعید پشت سرم ایستاده بود از ترس نتونستم حتی جیغ بزنم سعید گفت وای منو ببخش شهره جون نباید میترسوندمت صداش بهم ارامش میداد ولی قلبم داشت تند تند میزد لیوان ابو ازم گرفت گذاشت رو میز داشت به بدنم تو لباس توری نگاه میکرد سینه هام که لخت بودن و راحت دیده میشدن یه نگاه درست و حسابی سر تا پام انداخت گفت خوش به حال رضا با داشتن همچین زن زیبا و خوش اندامی منم ازش تشکر کردم نمیدونم چرا ولی میخاستم برگردم تو اتاق پیش رضا میخاستم از کنارش رد بشم که دستمو گرفت نزاشت برم برگشتم بهش نگاه کردم سعید گفت میشه بمونی شهره جون؟ زانوهام سست شده بودن عقلم تعطیل شده بود بدنم داغ کرده بود انگار بدنم مور مور میشد سوزن سوزن میشد هیچی نگفتم منو اروم به طرف خودش کشید جلوش ایستاده بودم وقتی دید من کامل تسلیمم لبشو گذاشت رو لبم و دستشو از پشت گرفت و کمرو کشید طرف خودش و داشت لبهامو میخورد منکه دیگه انگار توی این دنیا نبودم فقط داشتم لذت میبردم سعید هی لبامو مک میزد و صدای نفسش تو گوشم میپیچید و زبونشو توی دهنم حس کردم دیگه منم داشتم زبونشو با زبونم لیس میزدم دستشو روی کونم گذاشته بود نمیدونم چقدر لب دادن طول کشید لبشو جدا کرد فقط داشتم تو چشماش نگاه میکردم منتظر حرکت بعدیش بودم که میخاد چکار کنه دستمو گرفت راه افتاد منم بدون هیچ مقاومتی دنبالش راه افتادم اومد جلوی اتاقی که رضا توش بود از لای در داخلو نگاه کرد اروم ازم پرسید خوابه منم با علامت سرم تائید کردم در رو بست دوباره راه افتاد نمیدونستم میخاد کجا ببره از جلوی اتاق خودشونم رد شدیم رفتیم یه اتاق طبقه بالا در رو باز کرد رفتیم تو یه تخت بود منو نشوند رو تخت گفت شهره من دیونتم دلم میخاد مال من باشی بعد اومد جلو لباس خوابمو از تنم دراورد سینه هامو میبوسید و نوکشو مک میزد دیگه ناله هام دراومده بود منو خوابوند و شورتمو از پام دراورد هی میگفت جوووونننن قربونت بشم هی کسمو میبوسید و مک میزد لیسش میزد هی اخ جون اخ جون میگفت منم که داشتم میمردم هی پیچ تاپ میخوردم کمرمو بالا و پائین میکردم سر سعید و به کسم فشار میدادم و ناله میکردم سعیدم وقتی میدید من چطوری دارم کیف میکنم بیشتر و بیشتر همه کسمو میخورد اینقدر کسمو خورد تا برای اولین بار ابم مثل زنهای پورن استار با فشار پاچید تو صورتش دیگه جیغم دراومد اصلا هیچی حالیم نبود و فقط بینهایت لذت میبردم سعید همه جای بدنمو لیس میزد بعد خودشم لخت شد وای وقتی کیرشو دیدم باورم نمیشد یه کیر کلفت و تیره رنگ میدیدم ، فکر کنم بیشتر 20 سانتی میشد اینقدر شهوتی بودم که سعیدو خوابوندم رو تخت و نوبت من بود که بهش حال بدم منم کیرشو گرفتمو حسابی براش لیسش میزدم و مک میزدم هرچقدر میتونستم میکردمش تو دهنم اونم ناله میکرد و میگفت جون بخور کیرمو خوشگله بخورش میخام بکنمت میخام جرت بدم منم بیشتر حشری میشدم هرچی میخوردم کیرشو سفت تر میشد مثل چوب سفت شده بود و ناله میکرد دیگه طاقتم برای کیرش که بره تو کسم تموم شده بود پاهاشو جفت کردم کیرشو با دستم گرفتم خودمو بردم جلو و کیرشو کشیدم لای کسم داشتم هلاک میشدم سعیدم پهلوهامو گرفته بودو منتظر بود بشینم رو کیرش منم همینکارو کردم و نشستم رو کیرش اینقدر کیرش کلفت بود جیغم رفت هوا تا ته کردمش تو کسم ، کسم براش خیلی تنگ بود از دردم نتونستم تلمبه بزنم براش خوابیدم رو سعید دم گوشش گفتم بزار کسم عادت کنه اونم منو میبوسید و هی میگفت قربون کست بشم وای چقدر تنگی تو خودم کستو باز میکنم چند دقیقه طول کشید که سعید شروع کرد تو کسم تلمبه زدن اخ که هم درد داشت هم لذت با اینکه من روی سعید بودم ولی اون زورش زیاد بود و منو تکون تکون میداد و کیرشو تو کسم میزد بهترین لذت دنیارو داشتم تجربه میکردم اه و ناله هام بلند شده بود سعید حسابی داشت کسمو میگائید بعد با قدرت منو به زیرش کشید و پاهامو داد هوا گذاشت رو شونه هاش و کیرشو با قدرت فرو کرد تو کسم با اینکه کسم باز شده بود ولی بازم دردم گرفت و من از این درد کشیدن زیرش لذت میبردم هردومون سر صدا میکردیم اون همش قربون صدقه من میرفت سینه ها و لبمو میخورد و هی تلمبه میزد از ارضا شدنش خبری نبود منم همینو دوست داشتم که ابش دیر بیاد بازم از جلو خوب کسمو حال داد برم گردوند براش چهار دست و پا شدم کونمو براش قمبل کردم داشت میمرد از لذت دیدن کون و کسم هی میگفت شهره دیونتم میخامت تو مال منی هی کونمو لیس میزد یا سیلی میزد رو کون سفیدم کونم با هر ضربه اش میسوخت و اخخخخ میگفتم میدونستم کونم سرخ شده دیگه فکر کنم ده بیستا سیلی زده بود رو کونم کسمو میگرفت فشار میداد تا جیغ بزنم درد لذت بخشی میکشیدم منم براش هی جیغ میزدم میگفتم سعید بکن تو کسم کیرتو میخام سعید خوب با کس و کونم حال کرد دو طرف کونمو از هم باز کرد اینطوری چاک کسمم از هم باز شده بود و کیر کلفتشو زد تو کسم داشت وحشیانه میگائید منم تو اسمون سیر میکردم موهامو گرفت بود تو دستش میکشید عقب بیشتر تو کسم فشار میداد داد و اه و ناله میکرد صدای شلپ شلپ برخورد کیرش به کسم میومد و صدای نعره های یه مرد و صدای ناله های کش دار من که دلم میخاست تا ابد ادامه داشته باشه دیگه سرعتشو بیشتر کرده بود تنم خسته و خیس عرق بودم رمقی نداشتم دیگه نمیدونستم چه مدته دارم بهش کس میدم که سعید دوتا لپهای کونمو چنگ زده بود و میکوبید تو کسم که یهوئی حس کردم کسم پر اب شده سعیدم کیرشو ته کسم نگه داشته بود کیرش فرت و فرت اب منی میریخت تو کسم اینقدر خسته بودم که نا نداشتم چیزی بهش بگم که چرا تو کسم ریختی از طرفی هم اینقدر لذت برده بودم که دیگه برام مهم نبود. سعید خودشو انداخت روم و منم دیگه ولو شدم رو تخت هردو بی رمق فقط نفس نفس میزدیم کیرش هنوز تو کسم دل دل میزد و اخرین قطرات اب کمرشو تو کسم میریخت تا اون لحظه هرگز چنین لذت عالی رو نچشیده بودم عاشقش شده بودم بعد سعید کیرشو کشید بیرون و کسم انگار هوا توش بود صدایی مثل گوز داد سعید خندید و یه سیلی دیگه در کونم زد لبمو بوسید گفت شهره بخدا برات میمیرم چشمهاش میدرخشید ، هم من هم اون بینهایت لذت برده بودیم کیف کرده بودیم گفتم سعید دوست دارم عاشقتم سعیدم منو بغلم کرد گفت منم عاشقتم شهره جونم بعد یهوئی یاد رضا افتادم گفتم خاک تو سرم شد این همه جیغ و داد کردم حتما رضا بیدار شده سعید گفت نترس تو استراحت کن من میرم یه سر و گوشی بکشم منکه اینقدر خسته بودم اصلا نمیتونستم از جام بلند بشم سعید رفت و ده دقیقه بعد با دوتا لیوان شربت اومد پرسیدم خب چی شد بیدار بود خندید گفت نه بابا خوابه خوابه گفتم فریبا خانم چی گفت نگران اونم نباش لیوانو بهم داد اینقدر تشنه بودم یه نفس همشو سر کشیدم جون تازه ای گرفتم سعیدم شربتشو خورد و اومد کنارم و منو بغلم کرد گفت اذیت شدی ؟ لبشو بوسیدم گفتم یه کوچولو ولی بعدش خیلی حال کردم کیرشو که هنوز خوب شل نشده بود گرفتم تو دستم گفتم منو با این دیونه ام کردی سعید خندید و گفت مال توه عزیزم منم خم شدم براش ساک زدم که کیرش تو دهنم داشت سفت میشد و شروع راند دوم سکسمون . اون شب تا ساعت 5 صبح با سعید سکس کردم و یه بار دیگه ابشو تو کسم ریخت بعد کمکم کرد تا برم تو تخت پیش شوهرم بخوابم وقتی به صورت رضا نگاه میکردم از کاری که کرده بودم پشیمون نبودم اونم مثل یه بچه معصوم خوابه خواب بود منم چشامو بستم و خوابیدم .

نوشته: شهره


👍 52
👎 17
152501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910418
2023-01-13 01:57:59 +0330 +0330

قشنگ بود.

4 ❤️

910423
2023-01-13 02:10:10 +0330 +0330

فقط ی کلمه میتونم بگم ،البته دور از جون جنده های عزیز تو تهه جنده ای دختر .

3 ❤️

910425
2023-01-13 02:21:48 +0330 +0330

فاعلم از تهران مکان هم دارم یه مفعول کم سن یا خانم پیام بزنه بهم

0 ❤️

910432
2023-01-13 03:00:10 +0330 +0330

خاک بر سر جندت کنم که خیانت نکنی حرومزاده.البته خودت هم معلوم نیست بابات کی بوده وگرنه جنده نمیشدی

3 ❤️

910460
2023-01-13 07:29:52 +0330 +0330

دور هم یه مشت مریض اینجا جمع شدیم با ولع داستان سکسی میخونیم و بعد به نویسنده فحش میدیم 😀

7 ❤️

910461
2023-01-13 07:31:08 +0330 +0330

از این داستان خوشم اومد
داستان هایی که راوی زن شهوتی باشه حتی بیشتر از فیلم پورن لذت میبرم

به امید دیدن شهره جون در جای جای میهن اسلامی

3 ❤️

910468
2023-01-13 08:28:15 +0330 +0330

واقعا تا کی میخواهیم کسخل بمونیم میان تا آخرش میخونن بعد تازه شروع میکنن به فحش دادن
اولش زده شوهردار دوست نداری نخون دیگه به خودت احترام بزار لااقل
بنظرم اینم مثل جنده ای هست که می‌ره میده بعد پشیمون میشه و دوباره تکرار

2 ❤️

910475
2023-01-13 09:28:52 +0330 +0330

داشتم امیدوارم میشدم که یه داستان واقعی میخونم و همه چیز خوب و واقعی بود تا موقع سکس که اگه پیشم صد تا قسم بخوری باورم نمیشه که هیچ کدومتون بدون کوچکترین ترسی از همسراتون و بی آبرویی چند ساعت سکس و شالاپ شولوپ راه انداختین،خصوصا شهره که یه زنه و تو جامعه ما خیانت زن جزاش مردنه یا حداقل طلاق

1 ❤️

910477
2023-01-13 09:40:20 +0330 +0330

کس نوشتی واسه همین لایک نمیکنم. کدوم مردی خایه میکنه وقتی زنش تو صد متریش هم باشه با زن دیگه سکس کنه؟
خودم این تجربه را داشتم و وقتی جدا شدم طرف تازه اومد سراغم. ۶ سال بود میخواست کس بده و از ترس زن سابقم و شوهر خودش جلو نمیومد. الان ماهی دوبار با هم دیت داریم.

0 ❤️

910484
2023-01-13 10:16:19 +0330 +0330

این کاسکسایی که میان فحش مینویسن قشنگ معلومه آبشون با داستان اومده هااااا، زودم اومده 🤣

2 ❤️

910507
2023-01-13 13:30:58 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

910510
2023-01-13 13:50:10 +0330 +0330

شهره جان یه پیام خصوصی برام بفرست. کار خیلی مهم و حیاتی دارم باهات.

0 ❤️

910512
2023-01-13 14:05:16 +0330 +0330

جنده

0 ❤️

910515
2023-01-13 14:27:35 +0330 +0330

جالبه تواین داستانای این مدلی همیشه میرن ویلای شمال بعدزنه تشنش میشه بالباس بازمیره اب بخوره مرده هم میگیره میکنش

0 ❤️

910536
2023-01-13 19:48:27 +0330 +0330

واقعا بعضی وقتا تو زندگی مشترک طرف مقابلت یکاری میکنه ناخودآگاه به این رابطه کشیده بشی
مطمئن باشید دست خود آدما نیست شهوت اگر سرکوب بشه یجا میزنه بیرون

0 ❤️

910544
2023-01-13 21:34:35 +0330 +0330

تا صبح کرد نه شوهرت بیدار شد نه زنش

0 ❤️

910556
2023-01-14 00:00:00 +0330 +0330

فقط یک سوال برام پیش اومد نه فحش میدم نه بی ادبی.
اما نصف شب که همه خواب هستن وخیابوناهم خلوت وتقریبا هیچ صدایی نیست،توی یک خونه که گفتی رفتیم طبقه بالا واینقدرراحت سکس به مدت طولانی داشتین چندساعت وهردوهم گویا پرسروصدا واخ اوخ جیغ و داد داشتین،صداش ایا جایی نمیرفت؟قطعا باتوضیح شما باید صدا توی کل خونه پیچیده باشه.واسترس شمادراون لحظه باید خیلی زیادباشه وزودتمام کنید.
پس درنتیجه یا همسران شما ازقبل هماهنگ شدن وهدف مسافرت همین بوده.یاهم فقط یه تصویرسازی واقراق برای جذاب کردن قسمت سکس درسته؟
به هرحال از لحاظ تایپ و نوشتاری خوب بوداما اون قسمت سکس خیلی ناباورانه از کل داستان جدا میشد وقابل درک نبود.
شاید اون دوستان مجرد نتونن درک کامل کنن اما کسانی که متاهل هستن قطعا براشون باورپذیرنیست.
خسته نباشید.

1 ❤️

910627
2023-01-14 08:09:33 +0330 +0330

دروغگو از نوع متاهل

0 ❤️

910634
2023-01-14 09:30:58 +0330 +0330

معلومه رنگ کس را هم ندیدی. هیچ متاهلی تخم نداره وقتی زن یا شوهرش تا یک‌کیلومتری هم باشه هوس کنه.
معمولا اینطور روابط پنهانیه نه تو یک خونه بری طبقه بالا کس بدی شوهرت هم نفهمه. من یکبار تو شمال نصفه شب رفتم آب بخورم خواهرزن صاحبخونه تا سالن خواب بود و هردومون هم منتظر فرصت بودیم وقتی برگشتم تو اتاق زنه خوارمو گایید که رفتی اونو دید بزنی.
خداییش هم اینطور نبود اما همون حرفش باعث شد دو ماه بعد طرفو ببرم تو دفترم و بکنمش.

0 ❤️

910640
2023-01-14 10:45:35 +0330 +0330

وجدانی خدایی این سی و یک سال عمرت چه جوری گذشت؟! فکر نمی‌کنی مثل برق؟ انگار همین دیروز بود که توی کوچه بازی می‌کردیم… درسته ؟! می‌خوام بگم تا یه بار دیگه چشم به هم بزنی بیست سال دیگه هم میگذره و بعد تو می‌مونی و یک عمر عذاب وجدان ، یک عمر حسرت.
وقتی که در آینده پسر پونزده ساله‌ت چاقو زیر گلوت گذاشت ، یا به تو و دخترت تجاوز کرد ، وقتی همون دخترت سر بالا جوابتو داد یا بهت گفت به تو مربوط نیست!!! وقتی داشتی با اشک و غم هدر رفتن زحماتت به این فکر می‌کردی که « بچه‌هام چرا اینجوری شدن» به یادت بیاد که بچه‌های خوب از یک رحم آلوده بوجود نمیان.

0 ❤️

910641
2023-01-14 10:48:38 +0330 +0330

یادم رفت اینو بگم که درسته الان بچه‌ای نداری ، اما یادت نره که:
دست انتقام طبیعت مثل همون درخت‌های توی طبیعته! گاهی بیست سال بعد نتیجه‌ی یک کار خوب یا بد رو نشونت میده.

0 ❤️

910647
2023-01-14 13:14:17 +0330 +0330

قشنگ بود ولی محاله راست باشه. وقتی اولین بار جایی میخوابی تا صبح مرتب بیدار میشی ببینی زنت نیست میری دنبالش دیگه

0 ❤️

910660
2023-01-14 14:57:38 +0330 +0330

من مخالف ضربدری یا تریسام نیستم ، ولی شدیدا مخالف اینم که کسی مخفیانه و به دور از چشم همسرش سکس داشته باشه ، اگه برات تکراری شدی این همه پوزیشن هست ، پوزیشن یکستون رو عوض کنید و اگر هم واقعا به تهش رسیدید جدا بشید ، خیانت تو همه جوامع منع سده و به شدت منفور هستش ، خود من زمانیکه با خانمم سکس برامون تکراری شده بود پوز عوض کردیم و خانمم با رفتار هاش تو یکس بهم فهموند دوست داره انگشت کنه تو کونم ، منم برام تازگی داشت و اوایل شاید به غرورم برمبخورد اما بعد ها بهش نگاه جدیدی داشتم و سعی کردم لذت ببرم ، الانم بعضی وقت ها تو سکس بخشیش رو اون منو با دیلدو یا با هویج میکنه و هر دو لذت می بریم

0 ❤️

910691
2023-01-14 23:14:29 +0330 +0330

بیا خودم ابم میریزم رو شکم و سینه هات جنده

0 ❤️

910694
2023-01-14 23:33:19 +0330 +0330

اینطور که از سعید تعریف شده معلومه نویسنده داستان خود سعید .نمیدونم چه مرضیه خودتو جا زن قرار داری زن پوشی دوست داری نه؟

0 ❤️

910703
2023-01-15 01:09:14 +0330 +0330

عالی بوددد فوق العاده

0 ❤️

910750
2023-01-15 04:20:03 +0330 +0330

خوب بود.آفرین.ولی به نظرم تو هنوز طمع سکس واقعی رو نچشیدی

0 ❤️

910852
2023-01-15 21:36:56 +0330 +0330

زیبابود ادامه شو بنویس اگه ازش حامله شدی توضیح بده

0 ❤️

910873
2023-01-16 00:43:01 +0330 +0330

عالی بود شهره جان

0 ❤️

911119
2023-01-17 15:35:16 +0330 +0330

نوش جونت. قشنگ بود.

0 ❤️

911290
2023-01-18 23:48:20 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود ادامه بده

0 ❤️

912048
2023-01-24 17:55:20 +0330 +0330

خوب بود خوشم امد

0 ❤️

912316
2023-01-26 16:30:14 +0330 +0330

افرین خوب جنده ایی هستی اینقدرحشریم کردی کاردست خودم دادم جنده خانوم توکوس دادن استادی

0 ❤️

918079
2023-03-08 21:22:29 +0330 +0330

زن ومردتامجردهستن ازادن هرکاری بکنن تاهل باید باعث تعهد بشه ولی ایران برعکسه پرده که پاره شد تازه میشه اتوبان خداجون برسون یه اتوبان صاف و بی دست انداز خلوت

0 ❤️