سکس یا انتقام

1403/02/02

اولین داستانی هست که می‌نویسم و داستان کاملا خیالی هستش
اول از خودم بگم 20 سالمه سایزم 17 تهران زندگی میکنم
خب داستان از اونجا شروع میشه که من 2 تا پسر خاله دارم سعید 2 سال و پوریا 1 سال از من بزرگتره زمانی که 12 سالم بود اون پسر خاله هام خونشون شهرستانه و زمانیکه من میرفتم اونجا خیلی دور و بر من میپلکیدن و به بهونه های مختلف دستمالیم میکردن و یک روز که مادر بزرگم رفته بود دکتر به بهونه نشون دادن خرگوش تو طویله خونه مادر بزرگم منو بردن تو طویله و لختم کردن و ازم فیلم گرفتن و گفتن هر کاری ما میگیم باید انجام بدی وگرنه فیلم رو به همه نشون میدیم من هم که حالیم نبود قبول کردم و
اون ها هم شروع کردن به لخت شدن بعد پوریا رفت رفت یک تیکه مقوا آورد و رو زمین پهن کرد من رو به صورت داگی در آوردن اول سعید که کیرش کلفت بود سوراخم رو باز کرد گریه ام در اومده بود ولی چاره ای نداشتم تو همین فاصله کیر پوریا تو دهنم بود و آب سعید اومد و حالیش کرد تو کونم بعد نوبت پوریا بود اون وقتی میکرد درد نداشتم و اونم بعد 1 دقیقه آبش رو تو کونم خالی کرد منم ترسیده بودم فکر میکردم الان حامله میشم
گذشت تا من شد 19 سالم و تازه گواهینامه گرفته بودم و بابام یه ماشین قسطی برام خرید تا باهاش کار کنم
چند ماه گذشت تا اینکه خالم و دختر خالم که خالم میشه مامان پوریا که 5 ساله طلاق گرفته و 35 سالشه و قدش 165 وزن 80 سایز 80 و یه کون بزرگ دختر خالم میشه آبجی سعید که اونم تا مرحله عقد رفته و طلاق گرفته مشخصات اونم 28 سالشه قدش 165 وزنش 60 سایزش هم 70 کونش هم متوسطه . بگذریم خالم و دختر خالم عروسی دعوت بودن تهران عروسی که تموم شد اومدن خونه ما که قرار شد فردا من ببرمشون شهرشون
ساعت 6 صبح راه افتادیم برای ناهار رسیدیم خونه خالم دختر خالم هم تا وقتی که پوریا سربازی بود پیش خالم زندگی میکرد ناهار رو که خوردیم میخواستم راه بیافتم به سمت تهران که خاله و دختر خالم نذاشتن گفتن بمون فردا برو منم ناچار قبول کردم . بعد از ظهر خالم رفت حموم بعد دخترخالم که اسمش آتنا رفت بعد خالم به من گفت تو نمیخای یه دوش بگیری گفتم نه دیروز حموم بودم گفت حالا برو خستگی راه از تنت در بره آتنا که اومد بیرون من رفتم تو حموم اونجا بود که حشرم زد بالا چون دیدم شورت و سوتین خیس خالم و دختر خالم رو آویز تو حموم آویزونه شروع کردم جق زدن بعد ابم رو ریختم روشون از حموم که اومد بیرون یه حس دیگه ای به این دوتا حوری پیدا کرده بودم و فکر شومی به سرم زد شب شد شام رو که خوردیم خالم داشت جاهارو میانداخت چون خونه خالم کوچیک بود و اتاق نداشت مجبور بودیم کنار هم تو پذیرایی بخوابیم خالم وسط خوابید و من و دختر خالم این ور و اونورش خودمو زدم به خواب تا مطمئن شم خوابیدن اولش ترسیده بودم بعد آروم دستم و رو باسن خالم بالا پایین میکردم و کم کم خودم رو بهش نزدیک میکردم تا اینکه یکدفعه بیدار شد گفت چکار میکردی من و من کردم که گفت تو رو من چشم داری بازم جواب ندادم تا اینکه بادستش کیرم رو از رو شلوار گرفت بعد شلوارم رو در آورد شروع کرد ساک زدن و با صدای ملچ و ملوچ خوردنش دختر خالم بیدار شد و به خالم گفت خاله باز تو داری تک خوری میکنی خالم گفت خواهر زاده خودم دوست دارم بعد برقارو روشن کردن و دختر خالم از تو کمد لباساش یه اسپری و کاندوم آورد شروع کردن لخت شدن دختر خالم اسپری به کیرم زد می‌خاست کاندوم باره سر کیرم که خالم نزاشت گفت این خودیه نیازی نیست اول خاله باکوس نشست رو کیرم و آتنا با کوس رو صورتم بود کوس آتنا خوشگل تر و تنگ تر بود جاهاشونو عوض کردن و خالم داشت مینشست رو صورتم که یه گوز خیلی بلند داد که آتنا از رو کیرم پرت شد پایین سه تایی زدیم زیر خنده بعد بلندشون کردم داگیشون کردم دختر خالمو با انگشت و خالم رو با کیر میگاییدم تا اینکه آب خالم اومد منم در آوردم و به دختر خالم گفتم کون می‌خوام با اینکه سوراخ کونش خیلی تنگ بود در کمال تعجب گفت باشه منم کیرم و سوراخش رو وازلینی کردم و آروم کردم توش و هی جیغ میزد و می‌گفت درش نیار آروم فشار بده و خالم هم داشت کوس آتنا رو میخورد
که سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم و آب آتنا با فشار عجیبی اومد بیرون و آب منم داشت نیومد که گفتم صورت هاتون رو بیارین و ریختم رو صورت هاشون و این رو از رو صورت هم میخوردن و پیشه خودم فکر میکردم که انتقامم رو از اون دوتا پسر خالم گرفتم بعد اون ماجرا دختر خالم شوهر کرد و رفت ولی هنوز با خالم گه گداری رابطه دارم
معذرت می‌خوام اگه طولانی شد امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: امیر رضا


👍 4
👎 24
28401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

980684
2024-04-22 00:24:03 +0330 +0330

خ.خ.خ.خ خارتو گاییدم زبونم گرفت از این حجم کس بستن

0 ❤️

980687
2024-04-22 00:46:05 +0330 +0330

منتها علیه ننت

0 ❤️

980711
2024-04-22 03:03:15 +0330 +0330

افرین اینده جقیت روشنه

0 ❤️

980718
2024-04-22 04:01:04 +0330 +0330

یعنی اعداد و ارقامت دادم به انیشتین داده بودی الان داشت جق میزد فوت میکرد تو روحت

2 ❤️

980732
2024-04-22 07:19:44 +0330 +0330

از بس جق زدی مغزت گوزیده

0 ❤️

980754
2024-04-22 09:54:13 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

980760
2024-04-22 10:46:25 +0330 +0330

بمیرم واست.
فکر کردی حامله میشی جونم!
🤔🤔🤔🤔

0 ❤️

980763
2024-04-22 11:35:11 +0330 +0330

خالت 35 و دختر خالت 28 ؟!!!
یعنی خالت تو 7 سالگی حامله شده
کس نگو مومن فکر کنم مورچه مختو گاز گرفته

0 ❤️

980774
2024-04-22 13:52:47 +0330 +0330

ترسیدی حامله بش؟ کیرم تو یالت

0 ❤️

980787
2024-04-22 18:14:49 +0330 +0330

تا اونجاییشو مغزم هندل کرد که خالت تو ۸ سالگی دختر خالتو به دنیا آورده😂😂
کونت گذاشتن دیگه چرا عقده هاتو رو کاغذ خالی میکنی

0 ❤️

980795
2024-04-22 20:20:08 +0330 +0330

این بنده خدا منظورش اینه که دوتا پسرخاله‌هاش از دو تا خاله هستند و مادر پوریا مادر سعید و آتنا نیست و خالشونه.
انقدر خورده نگیرید ازش

0 ❤️

980906
2024-04-24 00:25:26 +0330 +0330

شل مغز
اختلاف سنی خالت با دخترش ۷ساله
یکم فکر کن بعد کسشعر بنویس

0 ❤️