سینا و پرهام

1402/02/15

اسم من سینا است.یک جوان 25 ساله و 180 سانت قد موهای مشکی و تقریبا خوش قیافه که دخترها دوست دارند.چنتا دوست دختر دارم ولی با یکیشون به اسم سارا بیشتر عیاق هستم و به قول معروف با هم بیشتر میپریم و رابطه داریم. سارا دختر جذاب و نازیه و فوق‌العاده هات و تنوع طلبه از نظر مالی هم وضع خوبی نداره و موقع بیرون رفتن نمیزاره من خرج کنم و همشو خودش حساب میکنه. من نظامی هستم و افسرم. داستان برمیگرده به زمانی که من در اصفهان مشغول به کار بودم. سربازی که ۳ ماه بیشتر به خدمتش نمانده بود به قسمت من منتقل شد. اسمش پرهام بود. جوانی لاغر با قدی متوسط و چهره ای زیبا.که ساکت بود و بیشتر تو خودش بود اول فکر میکردم بخاطر اینکه اصفهانی بوده به شهر خودش منتقل شده ولی بعدا خودش تعریف کرد چون در یگان قبلیش بخاطر چهره زیباش اذیت میشده دستور انتقالشو داده بودن. اوایل که اومده بود و متوجه شده بودم سربازها هی دستش میندازن اون رو کرده بودم منشی خودم که بیشتر نزدیک خودم باشه و بقیه از ساده بودنش سواستفاده نکنن و بهش زور نگن و دلیل دیگه اش هم این بود می ترسیدم سربازهایی که داخل پادگان بودن و حشرشون میزد بالا بخاطر قبافه خوشکلش بهش دست درازی نکنن که بعدا برا من شر بشه.
پرهام با یک سرباز قدیمی به اسم علی که چند هفته بیشتر به خدمتش نمونده بود بیشتر میپرید و من میدیدم که اون در خیلی از کارها هواشو داره. منم از این کار راضی بودم و میدیدم بدون دخالت من کسی به پرهام زور نمیگه. ذهنیت من را تا اینجا داشته باشید ولی روزی که علی آخرین روز خدمتشو سپری میکرد برا خدا حافظی با جعبه شیرینی اومد پیش من و بعد از کلی تشکر ازم خواست که اگه میشه چند دقیقه در محوطه به صورت خصوصی با من صحبت کنه. من و علی در محوطه مشغول قدم زدن بودیم که علی حقایقی را در خصوص پرهام برای من آشکار کرد. اینکه پرهام از نظر مالی وضع خوبی داره حتی پدرش براش یک تیبا ۲ خریده که با اون میره خونه و میاد. و اینکه پرهام یک پسر گی هست ولی میترسه کسی اینو بدونه بخصوص از شما میترسه. من تا اینو شنیدم به علی پرخاش کردم این چرت و پرتا چیه میگه و علی برام تعریف کرد که یکبار که یکی دیگه از سربازها می خاسته پرهامو بکنه مچشونو گرفته و بعد که از پرهام پرییده متوجه شده خود پرهامم راضی بوده و حتی چند بار به علی هم گفته بوده اگه تو بخای من حاضرم بهت بدم. علی خدمتشو تمام کرد و رفت ولی من موندم و هزارتا فکر و خیال. اینکه آیا این حرفهای علی واقعیت داشت یا نه و اگه راست باشه من تو این ۲ ماه که به اخر خدمت پرهام مونده چیکار بای بکنم. اینم بگم من اعتقاد دینی قوی ندارم و با دوست دخترهام هم کلی سکس دارم و باهاشون همه جور سکس از عقب و خوردن را امتحان کردم و کلی فکر های فانتزی هم برا خودم دارم که بیشترشون بخاطر فیلم ها و سایت های سکسی که میبینم نشات میگیره و بالاخره ذهن من رو هم درگیر خودشون کردن. ولی تا حالا سکس با پسر را نداشتم و حتی بهش فکر هم نکردم و تمایلی هم نداشنم. خلاصه تصمیم گرفتم به پرهام بیشتر نزدیک بشم تا واقعیت را متوجه بشم و اگر راست باشه دلایلشو بفهمم.
‌فردا در حین رفتن به سر کار تصادف کردم و ماشینم کمی خسارت دید و مجبور شدم ماشین را برای مدتی بزارم صافکاری برای همین صبح ها با سرویس میرفتم سر کار ولی چون مجبور بودم بعدازظهر ها بمانم دیگه برای برگشت مشکل داشتم. برای همین پرهامو صدا کردم و بهش گفتم جریان اینه و اگه مشکلی نداره عصر منو ببره خونه اونم قبول کرد و گفت از اینکه بتونه کمکی بکنه خوشحال میشه. از اون روز نزدیکی منو و پرهام بیشتر شد و فرصتی دست داد بیشتر باهاش حرف بزنم و بیشتر روش شناخت داشته باشم. توی راه برگشت از خودش و خانوادش پرسیدم و اینکه چه کارهایی دوست داره و و علایقش چیه و بعد از خدمت چیکار میخاد بکنه. متوجه شدم یک خواهر کوچیکتر از خودش داره و پدرش کارخانه داره و فوقالعاده آدم سختگیری هست و پرهام در خانه زیاد با پدرش دعواش میشه. دوست های صمیمی نداره و دوستاش بیشتر برای پولش باهاش دوستن و اینکه دوست دختر نداره و در رابطه برقرار کردن با دخترها مشکل نداره. به مسافرت و کوهنوردی و بیابان گردی و جاهایی که بیشتر سکوت و تنهایی داره هم علاقه داره. بعد از یک هفته خیلی با هم صمیمی شده بودیم. یکبار بهم گفت شما تو ا اره خیلی سختگیر هستید فکر نمیکردم روزی بشه باهاتون چند کلمه حرف بزنم چه برسه شما رو برسونم خ نه و تو راه با هم کلی بخندیم. یکبار هم با هم رفتیم رستوران و با هم کباب زدیم آخه اون روز خیلی گرسنه بودم و غذای اداره هم چون خوب نبود زیاد نخورده بودم موقع حساب کردن هم هر چی اصرار کرد حساب کنم نزاشتم و برای اینکه زیر بار دین نباشه بهش گفتم یکبار دیگه که اومدیم تو حساب کن.فرداش دیگه ماشینم درست شد و ازش برای این یک هفته تشکر کردم ولی اون گفت اگه مشکلی نیست میخام امشب بیام دنبالتون بریم شام رستوران و منم قبول کردم. تو این مدت بهش تعارف نکرده بودم بیاد خونه من. خانه من یک آپارتمان ۷۰ متری و یک خوابه بود اجاره کرده بودم و کلا هیچکدام از همسایه ها را نمیشناختم و اونها هم کلا به کسی کاری نداشتن. منم کلا ۲ نفر از همکارای اداره و سارا دوست دخترم کسی تا حالا کسی خونه ام نیومده بود یکنی با کس دیگه ای راحت نبودم تازه همکارای من هم چون جای دیگه بودن و به قول معروف همدوره بودن و چند سال با هم بودیم باهاشون رفت و آمد داشتم. خلاصه گفتم باشه شب بیا تا با هم بریم. پرهام شب ساعت ۸ زنگ خانه را زد و من داشتم دوش میگرفتم و آیفون را زدم گفتم بیا بالا من دارم آماده میشم. در خانه را هم نیمه باز گذاشتم داخل شود. حوله را دور خودم پیچیده بودم که وارد خانه شد و من رفتم داخل اتاق و شلوارمو پوشیدم و بالاتنه لخت بودم وارد سالن شدم و تک پوشم را هم در همین حین پوشیدم اونم سلام کرد و منم جواب دادم و تعارف کردم بشین تا آماده بشم اونم نشست رو مبل. داشتم موهامو جلو آینه مرتب میکردم دیدم خیره داره منو نگاه میکنه برگشتم دیدم یک برق خاصی تو چشاشه گفتم چته؟ چرا اینجوری نگاه میکنی؟ گفت آقا سینا خیلی بدن ورزشکا ی داری تا حالا ندیده بودم برا همین تعجب کردم. بدون اعتنا گفتم نظامی ها همشون بخاطر دوره های سخت همه همینجورن و رفتم داخل اتاق و جوراب پوشیدم و ادکلن زدم و برگشتم گفتم بریم و بعد از خارج شدن از آپارتمان در را قفل کردم و به اصرار اون با ماشین اون رفتیم. اول رفتیم یک دسر (دوغ و گوش فبل) زدیم و در شهر همینجوری دور دور کردیم و در همین حین کلی حرف زدیم و از جلو خونشون رد شدیم و خانشون را بهم نشون داد. انصافا نمای بیرون خانه بهش میخورد خانه مجللی باشه. و بعدش رفتیم یک رستوران و غذا سفارش دادیم. از وقتی از خانه بیرون زده بودیم احساس میکردم روش نگاه کردنش به من تغییر کرده و کلی با ذوق و شوق باهام حرف میزد. موقع برگشتن هم بهش گفتم منو به عنوان یک دوست بدون و اگه کمکی خواستی روی من حسابکن ولی از این جریان داخل اداره حرف نزن و به کسی چیزی نگو چون شاید بد برداشت کنن اونم قول داد بین خودمون بمونه. اخر شب هم منو رسوند در خانه و خداحافظی کرد و رفت. از این جریان ۲ روز میگذشت که دیدم ساعت 11 شب بهم زنگ زد و صداش گرفته بود گفت بیدارید؟ با طعنه گفتم نه خوابم الانم همزادم داره باهات حرف میزنه؟ گفت با پدرش دعواش شده و از خانه زده بیرون و دلش نمیخاد بره خانه و ازم خواست اگه میشه شب بیاد پیشم منم بهش گفتم حالا بیا ببینم چته. گفت پشت در هستم پس در را بزنید. آیفون را برداشتم دیدم جلوی بلوک ایستاده در را زدم و آمد بالا خیلی گرفته بود. اومد داخل و نشست رفتم براش آب اوردم و جلوش نشستم گفتم بگو ببینم چی شده؟ برام تعریف کرد که پدرش بهش گیر داده که باید بعد خدمت بیایی پیش من کار کنی و اون چون دوست نداشته با هم بحثشون شده و از خونه زده بیرون. گفتم خله همین فقط من گفتم چی شده حالا. بعد گفتم حداقل یک زنگ بزن دلنگران نشن اونم گفت که پیام داده به خواهرش که میره پادگان تا اونها دلنگران نشن. من همیشه عادت دارمداخل خانه فقط با یک شلوارک میگردم و دیدم دوباره اون نگاه های خاصش بهم شروع شده ولی اینبار بهش توجه نکردم.گفتم بزار برات پتو و بالشت بیارم و بهش گفتم لباس راحتی داری یا نه؟ اون گفت نه چیزی نیاوردم و احتیاج هم ندارم. رفتم براش یک شلوارک تمیز آورم بهش دادم وقتی داشت عوض میکرد دیدم چه بدن سفیدی و بدن مویی داره و رفتم تا بتونه بخابه. فردا صبح بهش گفتم راحت خوابیدی؟ اونم تشکر کرد و گفت ببخشید مزاحم شدم. بعد بهش گفتم هر چقدر دوست داری اینجا بمون برا من مزاحمت نداری ولی صبح باید با ماشین خودت بیایی و بری تا با من دیده نشی اونم گفت حتما و با هم از خانه خارج شدیم. عصر هم وقتی من وارد خانه شدم پرهام یک ساعت بعد آمد و یک کوله که وسایل شخصیش داخلش بود همراهش بودو کلی هم خرید کرده بود و رفت گذاشت داخل یخچال. شب سارا زنگ زد وکلی باهاش حرف زدم و گفتم که نمیشه بیایی خانه ام مهمان دارم و تلفنی کلی باهم لاس زدیم و به پرهام که دقت میکردم حواسش به من بود تمام حرفهای منو و سارا را با گوش میداد.کلی دلم برا سارا لک زده بود خیلی وقت بود یک سکس درست و حسابی باهاش نداشتم. تقریبا چند روز از اینکه پرهام داخل خانه من بود میگذشت و دیگه با هم خیلی راحت بودیم باهاش شوخی میکردم. یک شب سارا آمد دم در خانه و اومد داخل البته مطمن بودم میخاست مطمئن بشه آیا واقعا مهمون دارم یا دارم میپیچونمش اودم داخل به پرهام معرفیش کردم وقتی به پرهام دست دادقشنگ میشد دستپاچگی رو تو صورت پرهام دید. سارا کلی تیکه هم به پرهام انداخت مثلا میگفت وای عزیزم چه بچه نازی یا میگفت اخی بی بی چه ملوسی تو. شب با یارا رفتم بیرون و اخر شب که برگشتم خانه پرهام داشت تلوزیون میدید ازم پرسید آیا شام خوردم؟ من که بیشتر وقتم رو صرف لاس زدن و عشق بازی با سارا گذشته بود گفتم نه وقت نشد گفت باشه الان یک چیزی براتون میارم. گفتم باشه ولی بزار اول برم حمام یک دوش بگیرم و رفتم داخل اتاق و لباس عوض کردم و حوله را دورم پیچیدم و رفتم حمام تقریبا یک ربع بعد اومدم رفتم داخل اتاق و در را بستم البته گذاشته بودم رو هم خودمو خشک کردم و همینجوری که کاملا لخت بودم وموهامو با سشوار خشک می کردم حس کردم یکی داره منو نگاه میکنه برگشتم دیدم پرهام تو چهارچوب در ایستاده و داره پایین تنه منو نگاه میکنه بهش گفتم احمق یک دری بزن و سریع حوله را دادم دور خودم ولی مطمئنم پرهام کاملا منو دید. اونم با خجالت گفت ببخشید اومدم بگم شامو حاضر کردم. گفتم باشه برو منم الان میام. و اون رفت و در را بست منم شرت و شلوارکمو پوشیدم و یک تکپوش هم پوشیدم و اومدم و با هم شامو خوردیم. موقع سام هم پرهام از من پرسید دوست دخترتون بود؟؟ گفتم اره گفت دختر خوبی بود خوشبحالتون منم بهش گفتم مرسی. بعد از شام هم با هم تلوزیون نگاه کردیم ولی پرهام هی از سارا میپرسبد ازم یباره ازم پرسید باهاش سکسم داری؟ اول یکم تعجب کردم آخه تا حالا با هم از این حرفها نزده بودیم. ولی پیش خودم گفتم حتما کنجکاوه آخه اونم جوونه منم گفتم اره بعضی وقتها. گفت خوشبحالش. گفتم خوشبحال من یا اون؟ گفت اون گفتم خره چرا اون. گفت اخه اونجاتون خیلی بزرگه حتما حسابی بهش خوش میگذاره منم بالشتو براش پرت کردم و با طعنه بهش گفتم کثافت تو اتاق پس منو حسابی ددید زدی. اونم با لبخند گفت بخدا نمیخاستم یمهو چشمم افتاد. منم گفتم دیگه چشم چرونی بکنی خودم میکشمتا و خندیدم.

اون شب حرفهای پرهام منو یاد حرفهای علی انداخت ولی کلی خودمو لعنت کردم که نه بابا پرهام اینجوری نیست و بیخیال شدم و خابیدم. فردا پنج شنبه بود و شب با پرهام کلی باذهم فیلم دیدیم. یک تشک انداخته بودم جلو تلوزیون و با هم دراز کشیده بودیم و کلی حرف زدیم با هم منم فقط با یک شلوارک دراز کشیده بودم یکم سردم شده بود به پرهام گفتم خیلی خستمه و حال ندارم برو برام یک پتو بیار اونم رفت آورد و انداختم روم پرهام اومد کنار من دراز کشید و شروع کرد به پرسیدن از سارا که چطور آشنا شدین و چطور دختریه و چند سالشه و اینا… حس کردم چسبیده به من بیخیال شدم دیدم پاشو انداخت رو پام باز هم به روی خودم نیاوردم. بحث رفت سر سکس و اینا و گفت که اون تا حالا با دخترها سکس نداشته و حس کردم دستش روی سینه منه منم دوباره به روی خودم نیاوردم و اون همینجوری سینه های منو نوازش میداد. داشت یواش یواش یک حسی بهم دست میداد با خودم گفتم بزار ببینم پرهام همون جور که علی میگفت هست یا نه؟ بهش گفتم کاش سارا امشب اینجا بود دلم حسابی سکس میخاد. گفت فکر کنم سارا بیشتر دلش سکس میخاد گفتم تو از کجا میدونی ناقلا؟ گفت معلومه اخه کدوم دختری با شما با این بدنتون که حسابی سکسی هست و اون کیرتون که حسابی بزرگه نخاد سکس کنه. این اولین باری بود که پرهام اسم کیر را جلوی من میبرد گفتم نه بابا تو هم زیادی شلوغش میکنی. گفت نه بابا گفتم مگه مال تو چقدره؟ گفت بزرگ نیست و مثل مال شما هم قشنگ نیست دوباره با بالشت زدم تو سرش گفتم خاک بر سرت ای پسر چشم چرون. گفتم مال تو چطوره. هنوز این جمله از دهنم در نیومده بود که یکهو رو زانوش بلند شد و شلوارشو کشید پایبن گفت اینقدره. من هاج و واج مونده بودم از این حرکتش کیرش از من یکم کوچیکتر بود و نازکتر. بهش گفتم بکش بالا احمق تو هم یکهو جوگیر میشی یا. اونم شلوارشو داد بالا. گفتمدنه بالا مال تو هم خوبه کوچیک نیست. گفت به پای شما نمیرسه. و همینجوری دستشو گذاشت رو کیرم. امشب برای دومین بار بود با حرکتهاش منو غافلگیر میکرد گغت میشه ببینمش. من دستشو برنداشتم گفتم نه نمیشه اون شروع کرد به نوازش کیر من از رو شلوار و گفت ترو خدا. گفتم تو می دیدی و چشم چرونی کردی. گفت درست ندیدم اخه. من که خیلی وقت بود سکس نداشتم و الان یک حسی داشتم که نمیتونستم در برابرش مقاوت کنم و احساس خوبی داشتم از اینکه دیت پرهام رو کیرم بود. هی اون اصرار کرد. گفتم باشه فقط همین یکبار. و پتو را دادم کنار و شلوارکم رو تا نصفه دادم پایبن کیرم یکم مو داشت و نیمه سبخ بود. پرهام با یک ولع خاصی نگاهش میکرد از اون نگاههایی که فقط سارا بهش میکنه. منم اجازه دادم حسابی نگاهش کنه و براندازش کنه و از اینکه پرهام کیرمو میدید لذت میبردم. دستشو گذاشت رو کیرم و تو چشمام نگاه کرد و چون دید من مخالفتی نکردم دستشو دور کیرم حلقه کرد و شروع کرد به بالا و پایین کردن و ازش تعریف کردن منم حسابی تو حس بودم و نای مخالفت نداشتم و یکجورهایی دهنم قفل شده بود. پرهام گفت آقا سینا دیدی گفتم خیلی نازه. بهش گفتم بسه دیگه نگاهش کردی و پتو را بدون اینکه شلوارمو بدم بالا دادم رو خودم ولی هنوز دستهای پرهام دورش بود و فقط دیگه مالیدنشو متوقف کرد و دوباره نگاهم کرد و دیدی چیزی نمیگم دستشو برنداشت . منم دوست داشتم دستش روی کیرم باشه و برنداره. پرهام دیگه حسابی خودشو به بدنم چسبونده بود جوری که نفسهاشو روی صورتم حس میکردم دستش هم که روی کیرم بود. اون همبنجوری هی ازم سوال میپرسید و حرف میزد. سرشو گذاشت رو سینه ام و دوباره شروع به مالیدن کیرم کرد. بهش گفتم پرهام دوسش داری؟ گفت چی؟ گفتم همینی که دستش روشه؟ آروم گفت خیلی. گفتم تو تا حالا به کسی هم دادی؟ با یکم مکث گفت اره گفتم لذت میبری از دادن؟ گفت اگه از دردش بگذریم خوشم میاد. گفتم پرهام تو گی هستی؟ گفت نمیدونم شاید. همینجوری که داشتم ازش سوال میپرسیدم کیرمو از زیر پتو درآورده بود و داشت میمالید و نگاهش میکرد.الان دیگه سرش روی شکمم بود و داشت یواش یواش میرفت پایین منم چشمامو بسته بودم و لذت میبردم و هی ازش سوال میپرسیدم.دیگه حس میکردم کیرم حسابی شق شده که یکهو یک گرمای ملایمی رو روی سر کیرم حس کردم چشمامو که باز کردم دیدم سرکیرم تو دهن پرهامه و داره میخورتش. یکهو بهش گفتم داری چیکار میکنی؟ و اونو از روی کیرم بلند کردم تعجب کرد گفت دوست ندارید؟ که یکهو بلند شوم و شلوارمو بالا کشیدم. و رفتم تو اتاق. با خودم درگیر بودم اخه اون سربازم بود احساس خیانتیربهم دست داده بود. بعد از چند لحظه پرهام اومد در زد از پشت در گفتم چیه. گفت ببخشید نمیدونستم ناراحت میشید. رفتم در را باز کردم و بازو هاشو گرفتم گفتم پرهام منو ببخش اصلا نمیخاستم کار به اینجا بکشه تو مهمون منی من نباید اجازه میدادم این اتفاقها بیفته.تعجب کرده بود گفت یعنی کلا ناراحت شدید گفتم نمیدونم ولی اینو میدونم نباید ادامه بدیم. گفت ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم ناراحتتون کردم و برا همین فردا از اینجا میرم. گفتم احمق نگفتم بری فقط گفتم ادامه ندیم. اون هی میگفت نه میدونم از من بدتون اومده و فردا میرم. هی میگفت شما از من عصبانی هستید منم هی میگفتم نه نیستم فقط میخام با اتفاقهای امشب فکر کنم همین. اون گفت اگه ناراحت نیستین بیایین مثل چند یاعت پیش کنارم بخابید قول میدم هیچ کاری نکنم فقط میخام کنارتون باشم همین. منم که دیدم حسابی عذاب وجدان داره گفتم باشه مبام ولی دیگه از این کارا نمیکنیما. و اومدم تو سالن کنارش خابیدم. پرهام گفت آقا سبنا شما دوست خوبی برا منو هستید با من خیلی مهربونید. میشه فقط سرمو بزارم رو شونه هاتون و بخابم. گغتم بشرطی که کاری نکنی باشه. اونم سرشو گذاشت رو سبنه هتم و منو بغل کرد. از این حس بر خلاف قبلی خوشم اومد حس اینکه یکی بهت تکیه کنه. و تا صبح کنار هم خوابیدیم. شب به اتفاقهایی که افتاده بود فکر کردم و تصمیم گرفتم اجازه بدم پرهام سکس با دختر رو تجربه کنه شاید مزه اش رو بفهمه دیگه دنبال پسر نباشه و حس گی بودنش کم بشه برای همین به سارا پیام دادم بیا دلم برات تنگ شده. سارا چند بار بهم گفته بود دوست داره سکس سه نفره را همزمان تجربه کنه منم هی باهاش مخالفت کرده بودم ولی دیشب دیدم بهترین موقع برای این کار هست. هم سارا میخاد هم من بعد یک مدت یک سکس میکنم و خالی میشم و هم یک تجربه ای برا پرهامه که مزه سکس با دختر را بچشه. بنابراین گفتم چه موقعیتی بهتر از این و میزارمشون تو موقعیت ببینم چی میشه. ساعت 10 زنگ در خونه رو زدن من و پرهام هنوز خواب بودیم. پرهام رفت آیفون رو برداشت و بعد از احوالپریی در را زد. بعد با عجله که معلوم بود حول شده گفت آقا سینا بدو بیدار شو که ساراخانم اومده. منم با بیحوصلگی گفتم باشه و حالا برو در را باز کن تا بیاد و خودمم رفتم دست و صورتمو بشورم. داخل دستشویی داشتم مسواک میزدم که صدای سارا را شنیدم. بعد از چند لحظه اومدم بیرون و رفتم سمتش و باهاش دست دادم و یک لب حسابی ازش گرفتم اونم تعجب کرد گفت اوووو چته معلومه حسابی دلت تنگ شده ها. رفتم داخل اتاق موهامو مرتب کنم سارا هم پشت سرم اومد. جلو آینه از پشت بغلم کرد گفت سینا جون دارم میمیرم خودت میدنی خیلی وقته با هم نخابیدیم. برگشتم دوباره بغلش کردم و بوسیدمش گفتم منم دارم میمیرم برا همین بهت زنگ زدم بیایی با هم حسابی حال کنیم. گفت اخه دوستت خونه هست گفتم اشکال نداره جلو اون. گفت یعنی ببینه اشکال نداره. تو چشماش نگاه کردم گفتم نه اتفاقا بزار ببینه شاید حشری شد اونوقت تو هم به ارزوت میرسه یک تریسام میزنیم. حالا هم لباساتو عوض کن ببینم میتونی تحریکش کنی یا نه. اون با یک ذوقی پرید تو بغلم و منو فشار داد که انگار کل دنیا رو بهش دادن. بعدش من رفتم بیرون تا یک صبحانه آماده کنم. توی آشپزخونه بودم که سارا از اتاق اومد بیرون و گفت سینا یکی از لباساتو پوشیدم. برگشتم نگاهش کردم دیدم یک شرت و سوتین مشکی تنشه که فقط یکی از لباسهای منو روش پوشیده و دکمه هاشو هم نبسته. یارا یک دختر لاغر اندام مانکنی با باسنی برجسته و سینه هایی کوچیک و لیمویی بود که با این لباسی که پوشیده بود حسابی جذاب و سکسی شده بود. دیدم پرهام داره بر وبر نگاش میکنه منم رو کردم به پرهام گفتم این سارا همیشه همینجوریه و راحت میگرده تو تعجب کن. بعد رو کردم به سارا و با چشمک بهش گفتم عزیزم خوب مهمون دارم یکم رعایت میکردی خوب. اونم با شیطنت گفت عزیزم تازه رعایت کردم مگرنه دوست داشنم شرتم نپوشم. به چهره پرهام نگاه کردم بنده خدا پیش خودش میگفت بابا این اگه من نبودم همش لخت میگرده و داشت از دیدن بدن سارا لذت میبرد. خلاصه سفره را آماده کردم و نشستیم روی زمین و مشغول غذا خوردن شدیم سارا دقیقا جلو پرهام و چهار زانو نشسته بود و پرهامم با صورتی گل انداخته داشت زیر چشمی وسط پاشو دید میزد. منم برا شیطنت وسط غذا گفتم سارا کی تاتو زدی کنار ران پات. اونم نامردی نکرد و پاهاشو حسابی باز کرد جوری که لبه کسش از کنار شرت معلوم بود و تاتوشو نشون داد گفت هفته قبل یک تاتوی کوچولو زدم قشنگه؟ من جواب ندادم اونم رو کرد به پرهام و گفت آقا پرهام این سینا سلیقه نداره شما بگو قشنگه؟ پرهام هم که موقعیت رو مناسب دیده که نخاد دیگه دزدکی کسشو نگاه کنه و یک نگاه به وسط پاش کرد و گفت خیلی قشنگه و نازه بهتونم میاد. سارا هم یک جیغی زد و همونجا از وسط سفره دولاشد و اونو بغل کرد و لبشو بوسید و گفت قربون دهنت و رو کرد به من و گفت ببین سینا از دوستت یاد بگیر و یکم تعریف بکنی ازت کم نمیشه ها و هممون خندبدیم. بعد از صبحانه پرهام همه ظرفها رو برد داخل آشپزخانه و مشغول شستن شد که سارا رفت کمکش و با هم شوخی میکردن و میخندیدن. منم زیر پتو دراز کشیدم و تلوزیون را روشن کردم. بعداز چندلحظه سارا اومد کنارم دراز کشید و پرهامم اومد و کنارمون دراز کشید الان دیگه سارا وسط من و پرهام قرار گرفته بود و چون رو به من دراز کشیده بود و دستش روی سر و گردن من بود و داشت منو نوازش میکرد و باسنشم به سمت پرهام بود. من دستمو بازکردم و سارا قشنگ تو بغل من جا شد و منم دستمو گذاشتم روی باسنش و اونو یواش میمالیدم پرهامم حسابی منو و سارا رو دید میزد. سارا که دیگه حسابی حسش زده بود بالا یواش دستشو برد تو شرت من و داشت کیرمو میمالید منم پتو رو تا کمرم کشیدم بالا ولی قشنگ از روی پتو معلوم بود داره کیرمو میماله منم آروم دیتمو بردم داخل شرتش و ازیر اون باسنشو میمالیدم و همزمان هم زیرچشمی حواسم به پرهام بود که ماساژ دادن باسن سارا رو نگاه میکرد. یارا آروم زیر گوشم گفت سینا من آبنبات چوبی میخام ولی طوری گفت که پرهامم میشنید. منم گفتم نه عزیزم الان نه اونم با شهوت هی التماس میکرد ترو خدا بهم آبنبات بده میخام بخورم و منم هی مخالفتن میکردم که بکهو پرهام گفت اگه ابنبات میخاید من میتونم برم از سوپری براتون بگیرم. یک لحظه منو سارا به هم نگاه کردیم و صدای خنده مون رفت بالا. پرهام سرخ شد و گفت چرا میخندید خوب میرم میگیرم دیگه که ما باز خندیدیم جوری که دیگه از چشمام اشک میومد. به پرهام گفتم نه جونم اون یک مدل دیگه آبنبات میخاد که تو سوپری پیدا نمیشه. پرهام گفت خوب بگید کجا داره تا بخرم که دوباره خندمون گرفت و معلوم بود اصلا متوجه منظور ما نشده. سارا برگشت سمت اون و صورتشو نوازش کرد گفت عزیزم تو نمیتونی ابنبات منو بخری و یک بوس کوچیک از لبش گرفت. پرهام که دیگه کلافه شده بود گفت هرچی قیمتش باشه میخرم بگید کجا داره که سارا دیده یارو اصلا تو باغ نیست صورتشو برد در گوش پرهام و همزمان دستشو از روی شلوار گذاشت رو کیرش و گفت بی بی آبنبات من اینه. پرهام که تازه متوجه شده بود منظور ما چیه کلی سرخ شد و خجالت کشید و سرشو انداخت پایین معلوم بود از ساده لوحی خودش خجالت کشیده. یارا دوباره اونو بوسید و گفت عزیزم و دوباره برگشت سمت من و مشغول کارش شد منم دوباره دستمو کردم تو شرتش ولی اینبار شرتشو قشنگ دادم پایین که پرهام بتونه قشنگ دید بزنه. میدیدم پرهام داره کیرشو جابجا میکنه معلوم بود تحریک شده و کیرش داره از خواب بلند میشه. که یکهو گفت من با اجازتون برم دستشویی. دستشویی پشت سرمون بود و اون رفت سار هم از فرصت استفاده کرد و پتو رو زد کنار و شروع به خوردن کیرم شد منم حیابی تحریک شده بودم و دوست داشتم ادامه بده. از تو آینه حواسم به در دستشویی بود دیدم که پرهام آروم اومد بیرون و این صحنه رو دید و داشت نگاه میکرد و لذت میبرد و هیچی نمیگفت منم به روی خودم نیاوردم گذاشتم حسابی ببینه بعد از پنج دقیقه یک سرفه کرد که یعنی من دارم میام. سارا هم همینجوری که داشت کیرمو میخورد بهش نگاه کرد که یک لحظه نگاهاشون با هم تلاقی کرد. سارا هم بدون حول شدن دست از کارش کشید و کیرمو زیر پتو قایم کرد و آروم دوبتره تو بغلم دراز کشید و با دستش آب دهنشو پاک کرد. پرهام دوباره اومد کنارمون دراز کشید سارا هم از زیر پتو دوباره مشغول مالیدن کیرم شد و سرشو آورد کنار گوشم و طوری که پرهام بشنوه گفت سینا جون خیلی وقته برام نخوردی؟ منم گفتم حسش نیست عزیزم و اون هی اصرار میکرد. منم میگفتم الان حسشو ندارم. پرهام فکر کرد بخاطر حظور اون من اینکارو نمیکنم و گفت من برم بیرون یک چیزیایی بخرم تا اومد بلند بشه دستشو گرفتم گفتم همهذچی داریم نمیخاد بری. جوری دستشو محکم گرفتم که بلند نشه که خودش فهمید دوست دارم اونجا باشه و کنارم باشه. بعد از چند لحظه من سارا رو برگردوندم به سمت پرهام جوری که باسنش سمت من بود و خیلی آروم پتو را روی دونفرمون کشیدم و از زیر پتو شرت سارا رو در آوردم و گذاشتم بالای سرش جوری که کنار بالشت پرهام بود.خودمم از پشت چسبیدم بهش طوری که قشنگ کیرم لای باسنش بود و با دستهام هم سینه هاشو میمالیدم. پرهام در ظاهر مشغول نگاه کردن فیلم بود ولی مشخص بود کاملا حواسش به ما هست و تمام حرکات ما رو زیر نظر داره. با دستم سینه های سارا رو دادم بالا تا سینه اش بیاد بیرون و منم اونا رو راحت تر بمالم. سارا الان دیگه حسابی حشری شده بود و چشماش خمار خمار بود آروم تو گوشم گفت برام نمیخوری؟ گفتم عزیزم الان حسشو ندارم دیگه. که یکهو گفت اگه نخوری به پرهام میگم برام بخوره. حواسم به پرهتم بود که صدای ما رو گوش میکنه با شنیدن این جمله یک تونی خورد که معلوم بود جا خورده منم آروم گفتم اون دوست نداره. سارا گفت میدونم دوست داره. منم گفتم دوست نداره گفت میخای از خودش بپرسم اگه دوست داشت چی؟ میزاری برام بخوره؟ گفتم باشه اگه گفت دوست داره قبوله. سارا رو کرد به پرهام و گفت عزیزم تو دوست داری مال دخترا رو بخوری؟ پرهام بدون اینکه نگاه کنه گفت چی؟ سارا گفت مال دخترا دیگه دوست داری کسشونو بخوری؟ اونم گفت اره فکر کنم اگه قشنگ باشه و سارا گفت مال منو چی؟ پرهام برگشت به طرف من تا ببینه عکیالعمل من چیه منم با لبخند بهش جواب دادم. اونم رو به سارا گفت اره دوست دارم. سارا رو به من گفت سینا جون تو که برام نمیخوری حداقل بگو پرهام برام بخوره. منم رو به پرهام گفتم اگه دندونش نگیری بیا بهم کمک کن و براش بخور فقط باید زیر پتو بخوریا تو تاریکی و خندیدم. سارا همینجوری که پشتش به من بود و کیرم لای باسنش بود پاهاشو باز کرد و سر پرهامو گرفت و آروم هدایت کرد سمت کسش اونم رفت زیر پتو و شروع به خوردن شد منم مشغول لب گرغتن ازش شدم. معلوم بود پرهام حسابی داره براش میخوره اخه چون نالش رفته بود بالا. من برا اینکه بتونم نوک سبنشو بخورم خودمو بیشتر بهش چسبوندم جوری که کیرم رفت لای پاهاش و روی کسش حس کردم سر کیرم خورد به صورت پرهام. همینجوری که مشغول خورون لب و سینه سارا بودم حس کردم دست پرهام روی کیرمه و اونو داره میکشه روی کس سارا و همزمان کس اونو میخوره جوری که بعضی وقتها حس میکردم زبونش به یر کیر منم میخوره. بعد از چند لحظه حس کردم سر کیرم داغ شد معلوم بود پرهام هم زمان هم داره کس سارا رو میخوره هم کیر منو برای اینکه اینکارو متوقف کنم به سارا گفتم عزیزم اجازه میدی بکنمت اونم با تکون دادن سر تایید کرد. دستمو بردم زیر پتو و کیرمو از تو دهن پرهام درآوردم و گذاشتم دم کس سارا و آروم فشار دادم داخل. مشغول داخل و بیرون کردن کیرم داخل کس سارا که بخاطر آب دهن پرهام الان حیابی لیز شده بود شدم و قشنگ حس میکردم پرهام جوری داره کس سارا رو میخوره و همزمان زبونشو روی کیر منم میکشید. تو چشمهای سارا نگاه کردم داشت حسابی لذت میبرد چند لحظه که تلنبه زدم خسته شدم و دیگه تلنبه نزدم. و مشغول لب گرفتن از سارا بودم که حس کردم پرهام داره تخمامو میخوره حس خوبی داشتم خبلی لذت داشت ولی نمیخاستم پرهام این کارو بکنه برا همین آروم به سارا گفتم قنبل کن و برا پرهام بخور منم میکنمت. برا همین کیرمو درآوردم و پتو رو زدم کنار و یک نگاه غضبناکی به پرهام کردم که یعنی از این کارش خوشم نیومده و همزمان هم سارا رو بلند کردم تا مدل داگی بشه و خودم دفتم پشتش تا حسابی بکنمش. سارا هم دست پرهامو کشید طرف خودش و جلوی خودش خابوند و شلوارشو کشید پایین و همزمان که من مشغول کردنش بودم اونم کیر پرهامو حسابی میخورد. به پرهام نگاه کردم داشت از شدت لذت میمرد. یکی از فانتزیای سارا این بود که دوست داشت کیر منو تا جایی که میشه فرو کنه تو حلقش ولی چون یکم کلفت بود نصفشو بیشتر نمیتونست ولی وقتی برا پرهام میخورد میدیدم تا تهشو تو دهنش فرو میکنه تقریبا ۵ دقیقه گذشت که یکهو پرهام ارضا شد و همینجوری که کیرش تو دهن سارا بود ابش اومد و سارا مجبور شد همشو بخوره. پرهام که از هوش رفت. سارا هم یک دستمال برداشت و دهنشو پاک کرد. منم دیگه ادامه ندادم گفتم بسه برا امروز. یک چیزی هم بگم من کلا خیلی سخت ارضا میشم و موقع سکس دوست دارم سکس ادامه داسته باشه تا بخام ارضا بشم و دیگه حس نداشته باشم و تقریبا هر چنتا سکس که دارم یکبار اجازه میدم ابم میاد

نوشته: سینا


👍 6
👎 7
17401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

926485
2023-05-05 05:41:20 +0330 +0330

از نظر مالی هم وضع خوبی نداره و موقع بیرون رفتن نمیزاره من خرج کنم و همشو خودش حساب میکنه
سارا یه کوتوله درازه که موهاب بلند و کچلی داره یه لاغره با اضافه وزن هم هست حالا بیشتر براتون میگم از سارا
۲ تا چیز هیچوقت پیشرفت نکردن یکی جمهوری اسلامی یکی نویسنده های اکثر داستانا شهوانی که من بازم میگم اینارو همشونو یه نفر مینویسه

2 ❤️

926489
2023-05-05 06:28:51 +0330 +0330

این داستان پر از غلط و بیش از حد طولانی که اصلا داستان گی نبود

0 ❤️

926496
2023-05-05 08:00:52 +0330 +0330

نفهمیدم چی به چی بود
کی کی را کرد
کی به کی داد
همینا هستن که آبروی هرچی گی هست بردن
و فکر میکنن گی بودن صرفا همخوابی با همجنس خودشونه
خواهشاً دیگه ننویس و آبروی ما ها را هم نبر
نزار از گی بودنم شرمم بیاد

0 ❤️

926522
2023-05-05 13:01:32 +0330 +0330

ازنظر مالی هم وضع خوبی نداره و موقع بیرون رفتن نمیزاره من خرج کنم و همشو خودش حساب میکنه.
همین یه جمله نشون میده یه عن بی خاصیتی که حتی تخیل هم نداری. شاشیدم تو عنصر وجودیت

0 ❤️

926757
2023-05-07 04:18:46 +0330 +0330
MQ4

بابا گاییدی خودتو با پتو . نصف جملات داستان زیر پتو بود.اون بچه پولدار بی خانواده چند روز موند خونه تو ؟ دوست دخترت چرا اینقدر جنده بود ؟ هی هر گوزی میشد لپ پرهامو می‌بوسید ؟ این همه غلط املایی چی بود ؟ رییییدم تو داستانت احمق کص گو

0 ❤️

927074
2023-05-08 23:49:35 +0330 +0330

منم بازی

0 ❤️